(تصاویر) روایت جالب خبرنگار آمریکایی از ۲۰ سال زندگی در کوبا بعد از بازگشت
کانر گوری (Conner Gorry) خبرنگار آمریکایی که ۲۰ سال در کوبا زندگی کرده است و پس از این همه سال زندگی در کوبا، برای اولین بار دوباره به کشور زادگاهش یعنی آمریکا بازگشته(Conner Gorry) است.
وی از تجربه غریبی که در کشور خودش پس از سال ها دوری و اخت شدن با سبک زندگی در کوبا داشته است، پرده برداشت.
گوری در مقاله اخیر خود نوشت: پس از بیش از ۲۰ سال زندگی در کوبا، جایی که گزینه های محدودی برای انتخاب در فروشگاه ها داشتم، از تعداد زیاد انتخابهایی که هنگام خرید در آمریکا دارم گیج شدهام.
۳۲ ساله بودم که بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی، نیویورک را ترک کردم. به دنبال جایی آرامتر بودم تا آنجا را خانه خود بنامم. جایی که گفتن یک جوک خوب و سر زدن به همسایگان مسنتر بیشتر از اینکه چه ماشینی سوار میشوی یا چقدر دندان هایت سفید است، اهمیت داشته باشد. اشتیاق زیادی برای تعامل اجتماعی بیشتر و مصرفگرایی کمتر داشتم.
در اوایل سال ۲۰۰۲، یک چمدان و یک جعبه کتاب را بسته بندی کردم. شغل گزارشگری در هاوانا منتظرم بود.
فراز و نشیب عادت کردن به زندگی در کوبا
اولین ضربالمثل کوبایی که یاد گرفتم این بود: “no es fácil.” (آسان نیست) بله، آسان نیست. خودم را با خوردن هر روزه برنج، گاهی دو بار در روز، برای سیر کردن شکمم آماده کردم. نه تلفن همراه یا اینترنتی داشتم – فناوریهایی که هنوز در کوبا عمومی نشده بودند – و نه حتی یک خط تلفن ثابت. به جای آن، به دوستانی که به اینترنت دسترسی داشتند متکی بودم؛ یک درس سخت و اولیه در مورد اقتصاد کوپنی که کوباییها را سرپا نگه داشته است.
با اتوبوس رفت و آمد میکردم و از تاکسیهای گروهی استفاده میکردم، که معمولاً خودروهای دیترویت دهه ۱۹۵۰ با آویزهای سیمی به جای دستگیره بودند. فکر میکردم اسپانیاییام خوب است اما وقتی صحبت میکردم، کوباییها حتی بچه های کودکستانی به من میخندیدند.
سالها طول کشید، اما از میان اشکها و نااُمیدیها گذشتم تا سازگار شوم و پیشرفت کنم. تیم پزشکی بحران کوبا را در پاکستان و هائیتی پس از زلزله پوشش دادم، برای تحقیق در مورد یک کتاب از سراسر جزیره با یک هارلی دیویدسون سال ۱۹۴۶ گذشتم، و از جمله ماجراجوییهای دیگر، یک جلسه ۸ ساعته با فیدل کاسترو داشتم.
تفاوتی بین مهاجر و شهروند خارجی وجود دارد
پس از گذراندن دو دهه در کشوری که به شدت با کشور خودم متفاوت بود، متوجه نشدم که چقدر کوبایی شده بودم. در ایالات متحده، جایی که حریم خصوصی، فضای شخصی و دقیق بودن ارزشمند است، متوجه شدهام که در کوبا بیشتر یک مهاجر بودم تا یک مهمان یا شهروند خارجی.
این تمایز ظریف، اما مهم است: مهاجران ادغام میشوند، مهمانان و شهروندان خارجی تقلید میکنند. دیپلماتها، بازنشستگان و تُجاری که در خارج از کشور زندگی میکنند، اغلب سعی میکنند چیزی شبیه خانه را برای خود بازسازی کنند.
در کوبا، محلههای اعیاننشین خارجی مانند سیبونی و کوبانکان و مدارس بینالمللی برای کودکان وجود دارد. فروشگاههای تخصصی نیز وجود دارد که اقلام آشنا را موجود دارند و امکان تقلید رژیم غذایی شبیه به خانه را فراهم میکنند. بعضی از این شهروندان خارجی ممکن است حتی تلاشی برای یادگیری اسپانیایی نکنند.
از طرف دیگر، به عنوان یک مهاجر، من تلاش کردم تا خودم را وفق دهم و همه اطلاعات و مکانیسمهای لازم برای گذران زندگی در کشور پذیرندهام را جذب کنم.
متاسفانه، با اشباع شدنم و نیاز خانوادهام به من، سال گذشته به ایالات متحده بازگشتم. در طول این گذار، متوجه شدهام که رفتارهای کوبایی من مانند بوسیدن همه به هنگام سلام و احوالپرسی کردن و سر زدن به دوستان بدون اطلاع قبلی، باعث تعجب همه می شود و گاهی اوقات واکنشهای تندی را به همراه دارد. من خیلی نزدیک به مردم میایستم، تماس چشمی برقرار میکنم، با غریبهها صحبت میکنم و به همیشه دیر میرسم.
جابجایی فیزیکی آسان است، اما فرهنگپذیری دوباره سختتر
وقتی مدت زمان زندگی در خارج از کشور زادگاه آدم تقریباً به اندازه زندگی در آن کشور باشد، مانند من، جابجایی فیزیکی بخش آسان ماجرا است؛ یادگیری مجدد چگونگی زندگی در ایالات متحده، سختتر بود.
فناوری بدون لمس برایم گیجکننده است، بنابراین به مردمی که از کیف پول گوگل استفاده میکنند گوش میدهم تا یاد بگیرم چگونه باید از آن استفاده کنم. نمی دانم آیا باید برای انعام پول نقد بدهم یا باید روی انعام پیشنهادی که در صفحه نمایش پیشخدمت نشان داده میشود، ضربه بزنم. فروشگاههای آمازون در فرودگاهها – جایی که کف دستتان را روی یک سنسور تکان میدهید، وارد یک فروشگاه بدون پرسنل، اما پر از کالا میشوید و هر چیزی را که دوست دارید برمیدارید – مرا کاملاً میترساند.
من در کل به این همه چیزهای رایگان عادت ندارم، چیزهایی مثل چوبهای غذاخوری، نشانکها، دستمالهای کاغذی، بستههای خردل و هر جا که میتوانم آنها را جمع میکنم و متوجه چپ چپ نگاه کردن مردم می شوم.
از طرف دیگر، از اینکه شهریه کالج، ویزیت پزشک و استفاده از آمبولانس که همه در کوبا رایگان بود، میتواند یک خانواده را در ایالات متحده ورشکسته کند، ناراحتم می کند. علاوه بر این، در کوبا، زنان بر بدن خود کنترل کامل دارند، که احساس میکنم تنها رویکرد صحیح است.
تمرکز بر چیزهای خوبی که در ایالات متحده وجود دارد
وقتی مغزم از تفاوتها و تناقضات دچار اختلال می شود، روی چیزهایی که از ایالات متحده دلتنگشان بودم تمرکز میکنم. اینجا، کتابخانههای عمومی فوقالعاده، وایفای سریع، عقیم کردن حیوانات خانگی، جریمه رها کردن زباله، پشههای بدون خطر، خوشحالم می کند. عمیقاً قدردان استقلالم هستم؛ اینجا به لطف یا تعهد کسی برای اساسیترین نیازهایم وابسته نیستم.
آنچه که بیشترین تغییر را از زمانی که دور بودهام، داشته، خودم هستم. اکنون متوجه شدهام که تطبیق مجدد با زندگی در ایالات متحده در لحظه اتفاق نمی افتد، بلکه یک فرآیند است. در حال حاضر، احساس میکنم یک تازهوارد در کشور خودم هستم که از انتخاب مسواک گیج شدهام. در نتیجه ارزانترین مسواک را برمیدارم تا کار تمام شود.
منبع: روزیاتو