چرا خشن، ضداجتماع و روانپریش میشویم؟
محققان به این نتیجه رسیدهاند که ساختار مغز ما بر میزان همدردی و همدلی که نسبت به دیگران داریم، تأثیر میگذارد. برخی این را معیار اندازهگیری خوب و بد میدانند.
فرادید | محققان به این نتیجه رسیدهاند که ساختار مغز ما بر میزان همدردی و همدلی که نسبت به دیگران داریم، تأثیر میگذارد. برخی این را معیار اندازهگیری خوب و بد میدانند.
1 اکتبر 2017؛ لاسوگاس، نوادا
58 کشته و 546 زخمی
مردی مجهز به سلاح نیمه اتوماتیک که طوری تنظیمشده بود تا سریعتر تیراندازی کن، در یک جشنواره موسیقی بر جمعیت حاضر آتش گشود. میزان "تیراندازیهای کور" از سال 2011 افزایش یافت.
14 دسامبر 2012؛ مدرسه ابتدایی "سندی هوک"
27 کشته و 2 زخمی
در این تیراندازی 6 کارمند مدرسه و 20 کودک کشته شدند. مدرسه بهطور کامل تخریب و جایگزین شد. هیچچیز از مدرسه قدیمی بهجا نماند، حتی میله پرچم.
7 ژوئن 1998، جاده "هاف کریک"، تگزاس
1 کشته
نژادپرستان سیاهپوستی به نام "جیمز بیرد" را به قتل رساندند. آنها او را با زنجیر به پشت یک وانت بستند و در این جاده آسفالت کشاندند. دایرههای روی جاده مکانهایی که اعضای بدن بیرد یافت شد را نشان میدهند.
اشلی آلدریج
غلبه بر ترس برای کمک: زنی جوان و صاحب دو فرزند، پابرهنه به خیابان دوید تا به مردی در ویلچر که در خط راهآهن گیرکرده بود، کمک کند. اشلی چند ثانیه قبل از برخورد قطار صندلی مرد را آزاد کرد. او میگوید: "خودم را یک قهرمان نمیدانم. اما فرزندانم همیشه میگویند من قهرمان هستم. من فقط به همنوعم کمک کردم. من اینجور به مسئله نگاه میکنم. اگر آن فرد پدربزرگم بود، دلم میخواست کسی به او کمک کند."
مردی که اشلی او را در سپتامبر 2015نجات داد، فردی کاملاً غریبه بود. عزم جدی اشلی برای نجات جان این غریبه باوجود خطرهایی که برای خودش داشت، او را از دیگر افراد متمایز میکند. اقدام قهرمانانه اشلی نمونهای است ازآنچه دانشمندان آن را "بشردوستی" مینامند. جای تعجب نیست که بسیاری از این قهرمانها در مشاغلی کار میکنند که به خطر انداختن جان خود برای حفاظت از دیگران بخشی از کار محسوب میشود.
میکا فلچر
مداخله برای کمک به دیگران: فلچر و دو مرد دیگر در جریان حمله یک مهاجم اسلامستیز در قطاری در پورتلند، از دو زن دیگر که یکی از آنها حجاب داشت دفاع کردند. مهاجم به هر سه مرد چاقو زد. دو نفر مردند و فلچر زخم عمیقی در گردنش برداشت. او گفت بهطور غریزی برای کمک به آن دو زن وارد شد. او در کودکی مبتلا به اوتیسم بود و بارها مورد قلدری و ضرب و شتم اطرافیانش قرار گرفته بود. فلچر گفت: "اگر واقعاً در یک اجتماع زندگی میکنیم، پس هر کس باید برای دفاع از دیگری به پا خیزد.
این اعمال شرافتمندانه را با اقدامات وحشیانه برخی دیگر افراد مقایسه کنید: قتل، تجاوز، گروگانگیری، شکنجه. قتلعامی که در ماه اکتبر در فستیوال موسیقی صورت گرفت را در نظر بگیرید. سه هفته بعد مقامات آمار تلفات را 58 کشته و 546 زخمی اعلام کرند. یا به بیرحمی و سنگدلی قاتل زنجیرهای "تاد کولهپ" فکر کنید. او رد پایی از عادتهای مرگبار خود در بخش کامنت محصولات آنلاین برجای گذاشته بود. ازجمله زیر یک بیل تاشو: "تو ماشین یکی داشته باشید تا باهاش جنازهها را پنهان کنید." گرچه این نمونه از کشتارها رایج نیست، اما آنقدر رخ میدهند که حقیقتی تیره را به ما یادآور شوند: انسانها قادر به انجام خشونتهای غیرقابلباور هستند."
نوعدوستی و جامعهستیزی شدید بهترین و بدترین غرایز ما را نشان میدهند. در یک سمت طیف اخلاقی فداکاری، سخاوت و دیگر صفات شریفی قرار دارند که آنها را خوب میدانیم و در سوی دیگر خودخواهی، خشونت و انگیزههای مخربی وجود دارند که آنها را بد میدانیم. محققان میگویند در ریشه هر دو نوع رفتار، رد پایی از گذشته تکاملی ما وجود دارد. آنها فرض میکنند که انسانها- و به میزان کمتری در دیگر گونهها- طوری تکامل یافتند که به هم کمک کنند، زیرا همکاری در گروههای اجتماعی بزرگ برای بقا ضروری بود. اما ازآنجاکه گروهها مجبور بودند بر سر منابع رقابت کنند، تمایل به نابودی و احتمالاً کشتار رقیبان نیز وجود داشت. "ژان دیسیتی" متخصص عصبشناسی اجتماعی در دانشگاه شیکاگو میگوید: "ما اجتماعیترین موجوداتِ کره زمین هستیم؛ و همچنین خشنترین موجودات. ما دو چهره داریم و این دو چهره برای ادامه حیات بسیار مهم است."
قرنهاست که پرسشهای پیرامون منبع خیر و شر و نحوه ظهورشان در ما موضوع مباحث فلسفی و مذهبی بوده است. اما در دهههای اخیر محققان پیشرفتهای چشمگیری در جهت درک محرکههای خوبی و بدی در انسان کردهاند. به نظر میرسد هر دو مورد با ویژگیهای عاطفی کلیدی مرتبط اند: همدلی توانایی ذاتی مغز برای درک و تجربه احساسات دیگر افراد است. محققان دریافتند که همدلی همان هیزمی است که آتش دلسوزی و شفقت را در قلبهایمان زنده نگاه میدارد و وادارمان میکند به دیگران کمک کنیم. مطالعاتی هم بر روی رفتارهای خشونتآمیز، ضد اجتماع و روانپریش انجامشده است که به نظر میرسد از ضعف مدارهای عصبی نشئت میگیرد. این بینشهای جدید سبب پایهگذاری برنامههای آموزشی و درمانی شده است که هدف افزایش واکنشهای همدلی در مغز را دنبال میکنند.
"فینیاس گیج" و لوب پیشانی
یادگیری درباره نحوه عملکرد مغز: "گیج" که سرپرست ساختوساز راهآهن بود. در سال 1848 میلهای به لب چپِ پیشانیاش فرو رفت، اما از این حادثه جان سالم به در برد. زمانی که بهبود یافت دیگر فردی مهربان، دوستانه و مؤدب نبود. سرد و بیتفاوت شده بود. بیماری در کانادا که در لوب پیشانیاش تومور خوش خیم رشد کرده بود نیز دچار همین تغییرات رفتاری شد. زمانی که در سال 2016 این تومور برداشته شد، همسرش به تیم پزشکی دانشگاه شربروک گفت: "ممنوم که همسرم را به من بازگرداندید." تصاویر امآرآی در بالا مغز او را قبل و بعد از جراحی نشان می دهد. مواردی نظیر این به تأثیر درک ساختار مغز و تأثیرش بر رفتار اجتماعی و اخلاقی کمک میکند.
زمانی محققان تصور میکردند کودکان اهمیتی به حال و رفاه دیگران نمیدهند. اگر قهر و کجاخلاقی کودکان نوپا را دیده باشید این نتیجهگیری منطقی به نظر میرسد. اما یافتههای اخیر نشان میدهند کودکان همدلی را قبل از اولین سال تولدشان تجربه میکنند. "مایان دیویدوف" روانشناس و همکارانش در این زمینه تحقیق و مطالعه کردهاند. آنها رفتار کودکان در برخورد با ناراحتی دیگران تحلیل کردند. کودکان در برابر یک کودک گریان دیگر یا مادرشان که تظاهر به درد میکرد، قرار گرفتند.
بسیاری از نوزادان (حتی قبل از ششماهگی) به چنین محرکهایی با حالتهای چهره واکنش نشان دادند که ابراز کننده دلسوزی و اهمیت بود. در برخی موارد کودکان به جلو خمشده و سعی کردند با فرد ناراحت ارتباط برقرار کنند. کودکان یکساله حتی سعی میکنند رنجی که میبینند را درک کنند. کودکان هجدهماهه اغلب همدلی خود را به رفتارهای اجتماعی مثبت تبدیل میکنند؛ مانند در آغوش کشیدن یا دادن اسباببازی.
البته این رفتار در همه کودکان دیده نمیشود. در تعداد کمی از کودکان رفتاری دیده میشود که محققان آن را "بیتوجهی فعال" به دیگران مینامند. "کارولین وکسلر" محقق دانشگاه ویسکانسین دراینباره گفت: "زمانی که به این کودکان گفته شد فردی آسیبدیده معمولاً میخندیدند یا حتی با لحن سرزنشی میگفتند "تو آسیب ندیدی" یا "باید بیشتر مراقب میبودی". وکسلر و همکارانش رفتار این کودکان را تا نوجوانی موردبررسی قراردادند و به این نتیجه رسیدند که احتمال ایجاد گرایشهای ضداجتماعی و غیردوستانه در آنها بالا است.
دیگر مطالعات بیعاطفگی در نوجوانان را می سنجدند. در این مطالعات نوجوان در معرض سؤالاتی قرار میگیرد که آیا از کار اشتباهی که انجام داده پشیمان است یا نه. نوجوانان با درجه بالایی از "بیتفاوتی"، مشکلات رفتاری شایع و شدیدی داشتند، مانند خشونت شدید در دعوا یا خسارت زدن به اموال دیگران. محققان معتقدند برخی از نوجوانان مرتکب جرائم بزرگ مانند قتل، تجاوز و سرقت میشوند. برخی حتی مستعد ابتلا به بیماریهای روانی در دوران بزرگسالی هستند؛ افرادی که قلب سردشان در حین انجام وحشتناکترین اعمال اندکی لرزش نمیکند. اکثر روانپریشها مرد هستند.
حال که میتوان هسته روانی عدم همدلی را تا نخستین سال زندگی دنبال کرد، این سؤال مطرح میشود که آیا شرارت در ژن وجود دارد و مانند ماری در DNA انسانها پیچیده شده و منتظر حمله است؟ این سؤال را نمیتوان با "آری" یا "نه" قاطع پاسخ داد. همانند بسیاری از بیماریها، هم ذات و هم تربیت در بروز این رفتارها تأثیر دارند. مطالعه بر روی دوقلوها نشان داده که خشونت به میزان قابلتوجهی به ژنهایی که افراد به ارث میبرند بستگی دارد. مطالعهای بر روی 561 کودک با مادران دارای سابقه رفتارهای ضداجتماعی انجام شد. کودکانی که در خانوادههای گرم و مهربان به سرپرستی بزرگ شدند، کمتر از دیگران رفتارهای خشن و ضداجتماعی از خود بروز میدادند.
"کین کیهل" دانشمند عصبپژوه در دانشگاه نیومکزیکو برای درک روانپریشها مغز آنها را اسکن میکند و اختلالات قابلتوجهی در آنها یافته است. او مغز بیش از چهار هزار زندانی را اسکن کرده و فعالیت مغزی و همچنین اندازه بخشهای مختلف مغز آنها را ثبت کرده است. او میگوید در قسمتهایی از ساختار مغز روانپریشها که مسئول پردازش احساسات، تصمیمگیری و کنترل رفتارهای تکانهای است اختلال وجود دارد.
مرکز درمانی "مندوتا"، قرار دادن ذهن در جهت درست: در این مرکز مجرمان نوجوان نگهداری میشوند و محققان سعی دارند از تبدیل شدن آنها به مجرمان مادامالعمر جلوگیری کنند. این جوانان بر اساس رفتارهای روزانه امتیاز کسب میکنند یا امتیازات قبلی خود را از دست میدهند، مثلاً بازیهای کامپیوتری. این رویکرد سبب میشود هر 24 ساعت رفتار خود را بازنگری کنند. در این تصویر یکی از زندانیان نمودار رفتار سالانه خود را نشان می دهد.
تظاهر به همدردی و ناراحتی و نداشتن عذاب وجدان از ویژگیهای مشترک روانپریشهاست که سبب شده در ذهن مردم بهعنوان "افراد بد" دستهبندی شوند. روانپریشها نسبت به احساسات دیگران کاملاً بیتفاوت هستند، اما در طول زندگی یاد میگیرند این احساسات را تقلید کنند. کیهل میگوید: "آنها توانایی درک احساساتی چون همدلی، گناه یا پشیمانی را ندارند." کیهل در کودکی در نزدیکی یک قاتل زنجیرهای به نام "تد باندی" زندگی میکرد و به همین دلیل به مطالعه درباره روانپریشها علاقهمند شد: "اینها افرادی هستند که با ما خیلی تفاوت دارند."
کیهل بیست سال است که به دنبال درک این تفاوتها مغز زندانیان را اسکن میکند. از هر پنج زندانی مرد در آمریکا و کانادا، یک نفر امتیاز بالایی در تمایل به خشونت پیدا میکند. این میزان در جمعیت عادی مردها یک از 150 است. کیهل و همکارانش از سال 2007 تاکنون مغز بیش از چهار هزار زندانی را اسکن کردهاند.
مجرمان روانپریش فعالیت کمی در بخش "آمیگدال" مغزشان دارند که محل اصلی پردازش عواطف است. در آزمایشی که برای سنجش "تصمیمگیری اخلاقی" طراحی شده بود، محققان از زندانیان خواستند به میزان تهاجم و نفرت در تصاویر امتیاز دهند. تصاویر شامل صحنههایی خشن از آدم کشیهای کو کلاکس کلان یا صورتی پر از خون بود. گرچه درجهبندی مجرمان روانپریش تفاوت زیادی با مجرمان عادی نداشت (هر دو گروه متوجه نقض اخلاق بودند)، اما قسمتهایی از مغز روانپریشان که مسئول استدلال اخلاقی است، فعالیت کمتری داشت.
بر اساس این یافتهها و سایر یافتههای مشابه، کیهل متقاعد شده که در ساختار ذهنی روانپریشها اختلال وجود دارد، بهویژه در بخشهای آمیگدال و قشر اوربیتوفرنتال که مسئول پردازش احساسات، تصمیمگیری، کنترل رفتارهای تکانهای و تعیین اهداف است.
"انتونی چاوز" در جشنواره موسیقی لاسوگاس زنی را کنارش دید که غرق در خون بود. متوجه شد که او و نامزدش "دایارانا تورس" تحت تیراندازی قرار دارند. او نامزدش را به نقطه امنی رساند، سپس یکی از افرادی که در ابتدای کنسرت ملاقات کرده بود را دید: "نگاهم به او افتاد و می دانستم باید برگردم و کمکش کنم." آنتونی او و چندین نفر دیگر که از ترس فلج شده بودند را بهجای امن رساند.
اکثر مردم دنیا نه خیلی نوعدوست و نه روانپریش هستند. و اکثر مردم یک جامعه اعمال خشونتآمیز علیه هم انجام نمیدهند. بااینحال شاهد کشتارهای جمعی هستیم. بارها و بارها جوامعی را دیدم که تقسیمبندیهای قومی، ملی، نژادی و مذهبی در آنها انجامشده و سعی کردهاند دیگر گروهها را نابود کنند. اتاقهای گاز نازیهای آلمان که میلیونها یهودی را خاموش کرد، خمرهای سرخ که در میادین کشتار هموطنهای کامبوجی خود را اعدام کردند و نسلکشی داعش علیه ایزدیها. تقریباً در تمام نقاط جهان شاهد نمونهای از این کشتارها بودهایم. این رویدادها شواهد وحشتناکی است که نشان میدهند شرارت میتواند بهراحتی کل یک جامعه را در برگیرد.
منبع: Nationalgeo
ترجمه: وبسایت فرادید