ناامیدتان می‌کنم، پس هستم!

ناامیدتان می‌کنم، پس هستم!

به گمان من، اگر دادن پیام امید پوچ به مردم، چیزی از جنس فریبکاری و سزاوار سرزنش و افشاگری است، گرفتن امید و پاشیدن خاکستر نومیدی و افسردگی بر روح و روان جامعه، خیانت ملی و سزاوار رسوایی و طرد است.

کد خبر : ۵۴۱۵۸
بازدید : ۱۰۷۲
ناامیدتان می‌کنم، پس هستم! احمد پورنجاتی | خواه با این الگوی تعطیلات طولانی نوروزی موافق یا مخالف باشیم، لازم و سودمند، یا زیاد و زیانبخش بدانیم، یک خاصیت برجسته آن را در جامعه به‌شدت سیاسی شده پس از انقلاب به ویژه در حال و هوای کنونی نمی‌توان نادیده گرفت: فرصت مبادله خبر و تحلیل و پیش بینی اوضاع ازکشور و حکومت گرفته تا سرنوشت عالم و آدم، در دید و بازدید‌های خانوادگی یا دوستانه.
به برکت دسترسی همگانی دستکم به یک دستگاه گوشی تلفن همراه، دست همه هم پر. آوار منابع گوناگون و پرشمار انتشارخبر راست و دروغ و آلیاژی از این‌ها و تحلیل و نوشته‌های لحظه به لحظه درباره همه‌چیزبه گونه‌ای که دیگر نه فرصت بماند و نه احساس نیاز به فکر کردن. غذای حاضر و آماده و جویده وهضم شده یا حتی شبیه سرم قندی، مستقیم روانه خون.
از نوجوان تا سالخورده، همه از همه‌چیز آگاهی دارند و در بسیاری موارد، به وقت دیدارو گفت‌وگو انگاری شبیه «دیاپازون یا همان ساز دهنی که با حرکت انگشت، ریو ریو می‌زدیم با آن در نوجوانی» نقش تشدید‌کننده رزونانس را روی روح و روان یکدیگر دارند.
گرچه سال‌های پیش نیز کم وبیش شاهد همین بازار مبادله سیاست عامه بودم در دید و بازدید‌های نوروزی، اما امسال به خصوص با ارجاع به اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی داخلی و برخی تحولات جهانی و منطقه‌ای، حال و هوای متفاوت و نگران‌کننده‌ای داشت. رنگ و بوی افسردگی و نومیدی و ابهام و سردرگمی نسبت به آینده و انگاری آماده شدن برای تسلیم در برابر غول بی‌شاخ و دم نزدیک شونده‌ای که امروز، فردا از راه خواهد رسید و خلاص!

نشانه‌ها یا به اصطلاح «کدها»‌ی این غول هم همان خبر‌ها و رخداد‌هایی که همه کم یا بیش می‌دانیم: دلار پنج هزار تومانی، مشکلات اقتصادی و بیکاری، پرونده‌های فساد و اختلاس، ناتوانی یا دست بسته بودن دولت در حل مشکلات و تحقق وعده‌ها، ناچار به استعفا شدن نجفی از شهرداری تهران، اعتراض‌های خیابانی دی ماه، سیاست‌ها و خط و نشان کشیدن‌های ضد ایرانی دولت ترامپ و «بولتونی شدن» دار و دسته کاخ سفید و ابهام در سرنوشت برجام و البته بسیاری شبه خبر‌های دروغ یا بزرگنمایی شده در کارگاه‌های تولیدی برخی شبکه‌های اجتماعی ودر نتیجه احساس بوی جنگ یا به هم ریختگی یا فروپاشی اوضاع. آیا:

۱- این کدها، همه دروغ یا غیرواقعی‌اند؟ معلوم است که نه.

۲- همه آن‌ها اختصاصی کشور ایران‌اند؟ معلوم است که نه.

۳- میزان اثرگذاری آن‌ها بر سرنوشت کشور به اندازه همان غول بی‌شاخ و دم نومیدی و آمادگی برای تسلیم و پایان کار است؟ دستکم از نظر من، معلوم است که نه.

درست است که هم ماهیت، هم کیفیت، هم کمیت بسیاری از چالش‌های کنونی پیش روی کشور و جامعه ایران با همه آنچه از آغاز انقلاب تاکنون شاهد بوده‌ایم، تفاوت دارد، اما از قضا به اتکای همان نمونه‌ها و تجربه‌های از سر گذرانده و به ویژه تحول تدریجی در بلوغ اجتماعی بخش گسترده‌ای از اقشار جامعه، این سوی معادله را نیز باید درنظر داشت.
جامعه‌ای که دریافته است برای گشودن گره‌ها باید مراقب باشد ناخواسته یا از سر برخورد‌های احساسی آن‌ها را کور نکند، به سیم آخر نزند، زمام کار را به «ترمز بریده‌های افراطی» نسپارد، دچار اغوای «از کنار گود لنگش کن» برخی خارج‌نشینان رسانه‌دار یا رسانه کارنشود - که حتی داشته‌ها و به کف آورده‌های این ملت را نیز به باد فنا خواهند داد - و خلاصه دست‌کم بخشی از چاره را به خویشتنداری همراه با پافشاری و پیگیری آرام و مدنی خویش واگذارد.

به گمان من، اگر دادن پیام امید پوچ به مردم، چیزی از جنس فریبکاری و سزاوار سرزنش و افشاگری است، گرفتن امید و پاشیدن خاکستر نومیدی و افسردگی بر روح و روان جامعه، خیانت ملی و سزاوار رسوایی و طرد است.

همه نشانه‌ها حکایت از این واقعیت دارد که در وضعیت کنونی کشور، مجموعه‌ای از جریان‌های تاثیرگذار بر افکار عمومی، موجودیت و هستی خود را به نام مبارزه با ساختار سیاسی یا حکومت، در گرو تلاش شبانه‌روزی برای نومیدی و افسردگی و وادادگی و تسلیم مردم ایران گذاشته‌اند.

اگر «دکارت» فیلسوف فرانسوی، با بهره‌گیری از یک ترفند خردمندانه برای پاسخی ملموس و دندان شکن به سوفسطاییان گفته بود که: «من فکر می‌کنم، پس هستم»، اینان نیز به زبان غوغای رسانه‌ای می‌گویند: ناامید می‌کنم، پس هستم!
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید