چرا مهاجرت؟
اینکه چرا بیشتر مهاجران در مقصد باقی میمانند و به وطن خود بازنمیگردند، دلایل متعددی دارد. نخست اینکه مهاجران از حقوق اجتماعی و حق سکونت در مقصد مهاجرت برخوردار میشوند. این یک نکته مهم است که باید به آن توجه شود. امروز مردم دنیا در کشورهای مهاجرپذیر از حقوقی برخوردار میشوند که در گذشته بهسختی به دست میآمده است.
کد خبر :
۵۹۹۵۱
بازدید :
۲۱۸۸
احمد عظیمیبلوریان* | مهاجرت انسان و جانوران راهحلی طبیعی و منطقی برای تداوم بقا و یافتن شرایط مطلوب برای زندگی است. پرندگان نواحی سردسیری مانند سیبری در فصول یخبندان به جایی میروند که بتوانند زنده بمانند.
غازهای آلاسکا در زمستان به مناطق گرمسیر قاره آمریکا مهاجرت میکنند. مناطق متعادل آمریکا از جمله واشنگتن، پایتخت آمریکا، در زمستان تا نیمه سال بعد پاتوق همین غازها است. پرندگان در مقصد مهاجرت تولیدمثل میکنند، جوجههای خود را پرورش میدهند و سپس به زادگاه اصلیشان در آلاسکا برمیگردند.
انسان هم دقیقا از همین رویه پیروی میکند، با این تفاوت که اگر شرایط مقصد مهاجرت مطلوب باقی بماند، برای مدت بیشتر یا همیشه در آنجا باقی میمانند.
نمونههای بسیار روشن این حرکت را در مهاجرت اقوام شرقی به خاورمیانه و اروپا در طول تاریخ مشاهده میکنیم. حرکت مهاجرت در منطقهای که ایران جزئی از آن به شمار میآید، همواره از شرق به غرب بوده است؛ نه برعکس.
یک نمونه بسیار گویا در این مهاجرت حرکت مغولها از مغولستان به ایران و سپس به ترکیه کنونی است که در آن تاریخ امپراتوری بیزانس نامیده میشد. شماری از بازماندگان آنها به آلمان و هلند و دیگر کشورهای مهاجرپذیر اروپا میروند.
برعکس این مهاجرت، یعنی مهاجرت اروپاییان به مغولستان، در تاریخ اتفاق نیفتاده است. در اینگونه حملات مهاجرتی که در منطقه ایران رخ داده، شمار زیادی از ایرانیان به شمال و غرب کشور فرار کردند. اگر آنجا میماندند و مقاومت میکردند، حتما کشته میشدند یا از گرسنگی میمردند.
مهاجرت تدریجی ایرانیان به غرب ایران، از جمله اروپایشرقی، موجب اختلاط زبان فارسی و زبانهای محلی شده است. امروز زبان و واژههای فارسی با تغییرات جزئی در اروپای شرقی تا بوسنی و هرزهگوین رایج است. ایرانیتباران هنوز اصالت خود را فراموش نکردهاند؛ شاید نام «کیروش»، مربی پرتغالی تیم فوتبال ایران، همان «کوروش» باشد.
همان بلایی که چنگیزخان و فرزندان او بر سر ایران و ترکیه تا دریای مدیترانه آوردند، مهاجران اروپایی به سرکردگی کریستف کلمب بر سر قاره آمریکا آوردند. مغولها شهرهای ایران از جمله نیشابور را بهدلیل مقاومت مردم شهری و همکارینکردن با مهاجمان ویران کردند.
من خود بخشی از بازار سفالگران نیشابور قدیم را در زمانی که آرامگاه خیام و بلوار میان آرامگاههای خیام و عطار نیشابوری در دست ساخت بود، از نزدیک دیدهام. اروپاییها هم حدود صدمیلیون مردم بومی آمریکا را که «سرخپوست» نامیده میشدند، کشتند؛ آنچه از مردم محلی باقی مانده است، اجداد سرخپوستان کنونی هستند که با مقاومت در برابر مهاجران -که بهتر است «مهاجمان» نامیده شوند- زیر بار قوانین و مقررات دولتهای تازهتأسیس سفیدپوست نرفتند و در نتیجه از حقوق اجتماعیای که مهاجران وضع کردند، محروم شدند و تا به امروز در مناطق خاصی که از سوی دولت آمریکا محصور شده است، زندگی میکنند.
در ایران علاوهبر حضور اعراب در دوره خلافت دوم و سوم، خاندان پیامبر اسلام نسل اندر نسل به ایران مهاجرت کردند که امروز به نام سادات خوانده میشوند.
دلیل مهاجرت اولاد پیامبر اسلام به ایران بدرفتاری خلفا پس از حضرت علی (ع) با آنها بود. نتیجه اینکه امروز فقط شمار امامزادهها در ایران حدود صدهزار است که همه آنها مقبره و بارگاه دارند. اینکه چرا این مهاجران محترم در روستاهای دوردست ساکن بوده و در همانجا دفن شدهاند، بدرفتاری حکام شهری و «عسس»ها و «شرطه»های حکومت با آنها بوده است.
حکام مناطق مرکزی و جنوبی ایران آن زمان تابع بغداد بودند و محیط را برای اولاد پیامبر عظیمالشأن اسلام تنگ کرده بودند. اینطور نیست که مهاجران آزادی عمل داشتند که هر کجا دلشان میخواسته بروند. چینیها با ساخت دیوار معروف چین مانع مهاجرت دستهجمعی مردم آسیای مرکزی به چین میشدند. ایرانیان با ساختن دیوار گرگان از همین شیوه پیروی میکردند.
دونالد ترامپ هم با ساختن دیوار در مرز مکزیک به همین شیوه متوسل شده است. اروپاییان شمار مهاجران را با وضع سهمیه کنترل میکنند؛ کشورهای غربی، بهویژه آمریکا، برای پایین نگهداشتن سطح دستمزدها از یک ضابطه استفاده میکنند که عبارت است از کنترل میزان بیکاری.
بهترین فرمول متداول در آمریکا این است که باید چهار تا پنج درصد متقاضیان کار بیکار باقی بمانند تا سطح دستمزد از آنچه هست، بالاتر نرود. فرمول برآورد شمار مهاجر بر پایه همین ضابطه تعیین میشود. نسبت به ورود بیش از این میزان مقاومت میشود و حتی آنهایی را که بهصورت قاچاق وارد آمریکا میشوند، دستگیر و اخراج میکنند. جنجال اخیر جداکردن کودکان از والدین مهاجر ناشی از همین سیاست است. کودکان مهاجران قاچاق که در خاک آمریکا به دنیا آمدهاند، از مزایای شهروندی برخوردارند، اما پدرومادر آنها چنین حقی را ندارند و باید از کشور اخراج شوند.
اینکه چرا بیشتر مهاجران در مقصد باقی میمانند و به وطن خود بازنمیگردند، دلایل متعددی دارد. نخست اینکه مهاجران از حقوق اجتماعی و حق سکونت در مقصد مهاجرت برخوردار میشوند. این یک نکته مهم است که باید به آن توجه شود. امروز مردم دنیا در کشورهای مهاجرپذیر از حقوقی برخوردار میشوند که در گذشته بهسختی به دست میآمده است.
بهعبارت دیگر هر کشور مهاجرفرست در یک کشور مهاجرپذیر بهویژه آمریکا، کانادا، استرالیا، و نیوزیلند از حقی متناسب با جمعیت خود برخوردار است. این حق ارزشمند است و کشورهای مهاجرفرست نباید با تعصب از این حق چشمپوشی کنند و یا به مهاجران اعتراض کنند که چرا کشور خود را ترک کردهاند
. شباهت واژههای مورد استفاده مردم جهان، خود دلیلی بر جابهجایی دائمی مردم دارد. واژههای «پدر»، «مادر»، «دختر» و «برادر» در فارسی شباهت زیادی به «فادر»، «مادر»، «داتر» و «برادر» در زبان انگلیسی دارد.
چرا زبان فارسی با انگلوساکسن و زبانهای «هند و اروپایی» شبیه است؟ این شباهت حاصل جابهجایی مردم جهان است که امروز به آن مهاجرت میگویند. دلیل دیگر برای مهاجرت در قرون اخیر بالندگی و رشد اقتصادی در جهان غرب است.
غرب برای توسعه اقتصادی نهتنها از مهاجرت مردم شرق و آفریقا حمایت میکرد بلکه تا میتوانست بومیان آفریقایی را بهصورت برده به قاره آمریکا میبرد. بردگی برای بردهداران یک امتیاز ویژه داشت و آن این است که به برده دستمزد پرداخت نمیشد.
تنها باید شکم او را سیر و پوشش بدنی (لباس) او را تأمین میکردند. مهاجرت در هر صورت همواره یک حرکت یکسویه نیست. اگر شرایط محیطی، اقتصادی و سیاسی دگرگون شود، حرکت مهاجرت وارونه خواهد شد. سالهای سال ایران یکی از مقاصد مطلوب مهاجران افغانی بود. امروز با کاهش ارزش ریال - که دستمزد با آن پرداخت میشود - تمایل افغانهای مهاجر را برای ماندن در ایران کاهش میدهد.
حرکت وارونه بازگشت افغانها به کشور خود هماکنون آغاز شده است. نقش دلایل سیاسی را - بهویژه اگر با دلایل اقتصادی همراه شود- در حرکت مهاجران نباید دستکم گرفت. دو نمونه بسیار روشن دراینباره کوبا و کرهشمالی است. دیکتاتوری پرولتاریایی کوبا به رهبری فیدل کاسترو موجب مهاجرت بهترین و تحصیلکردهترین جوانان کوبا به آمریکا و کانادا شد.
در سال ۱۳۴۳ برای ادامه تحصیل دانشگاهی به آمریکا رفتم، در فاصله اخذ پذیرش دانشگاه و آغاز سال تحصیلی در یک مؤسسه مهندسی مشاور در واشگنتن به کار پرداختم و به چشم خود دیدم که بهترین مهندسان شاغل در آن مؤسسه از کوبا آمده بودند.
شاید بتوان برای فیدل کاسترو به لحاظ داشتن عقاید محکم و پایدار سیاسی احترام قائل شد، اما اصرار او برای ماندن در قدرت تا پنجاه سال بعد از تاریخی که به آن اشاره کردم، شاخ انسان را در میآورد. تازه، کاسترو در پسین روزهای زندگی خود که ناچار بود برای خود جانشینی برگزیند، جز برادرش به کس دیگری اعتماد نکرد و کسی را لایق زمامداری ندانست. مردم ناامید از خودخواهی کاسترو و فقر شدید و دامنگیر ناشی از محاصره اقتصادی کوبا، شبانه با قایق از کشور فرار میکردند و به آمریکا پناه میبردند.
کرهشمالی هم در این وضعیت دست کمی از کوبا ندارد. تردیدی نیست که کیم اون برای اداره کشور خود دلسوز است، اما اگر بگیر و ببندی در کار نبود، شاید بیشتر شهروندان کرهشمالی به کرهجنوبی و دیگر کشورها میگریختند.
این حالت انحصارگری در اداره یک کشور را میتوان در رژههای نظامی کرهشمالی به روشنی دید؛ دهها هزار سرباز در گروههای رنگارنگ ایستاده یا در حال حرکت هستند. آنسوی میدان دو تصویر بسیار بزرگ از پدر و پدربزرگ کیم اون در نور آفتاب میدرخشند. هیچکس دیگری در کشور داخل آدم نیست، اما اگر کسی برای رهایی از این قیدوبندها بخواهد از مرز فرار کند، او را به جرم خیانت بازداشت و مجازات میکنند.
۰