نصیحت با وراجی چه فرقی دارد؟
تاثیری هم که این آدمهای خوب (بخوانید الگوهای اخلاقی) در ما میگذارند، متفاوت است از اثر ناصحان مشفق. آنها را به دلیل سکوت و فروتنیشان میاستاییم و احترامی از صمیم قلب برایشان قائلیم و از حضورشان لذت میبریم. بر خلاف آن دیگران که خستهکننده و ملالآورند و طوری برنامهریزی میکنیم که کمتر با ایشان مواجه شویم.
کد خبر :
۵۹۹۹۲
بازدید :
۱۱۳۵
محسن آزموده | یکی از ملالانگیزترین کارها در زندگی روزمره، نشستن روبه روی یک بزرگتر و گوش دادن به توصیههای راهگشا و نصایح دلسوزانه اوست. معمولا هم ماجرا به این صورت است که بزرگتر مذکور، خواه به لحاظ سنی یا علمی یا تجربی یا شأن اجتماعی و مال و منال یا...، با نگاهی مشفقانه یا شماتتبار و در هر صورت از بالا، شروع میکند به نصیحت کردن و ارشاد و راهنمایی.
فرد نصیحتشونده نیز چارهای ندارد جز اینکه دو زانو بنشیند یا دست به سینه بایستد و لام تا کام حرف نزند و به اصطلاح سراپاگوش باشد، تا راه درست زندگی کردن را یاد بگیرد. بگذریم که در بیشتر مواقع انگیزه و هدف فرد ناصح، نه هدایت مخاطب که خودنمایی و نشان دادن این است که «بله، ما اینیم»، ضمن آنکه جایگاه ناصح مشفق، به او احساس خوشایند قدرت و برتری میدهد و او را در جایگاه بالاتری از مخاطب مینشاند. نهایت حرف او هم این است که این کار خوب و درست است و آن دیگری بد و ناصواب.
این کار را بکن و آن کار را نکن. فرد ناصح اگر خیلی فیلسوف باشد و بخواهد صرفا بر تجربیاتش اتکا نکند (امری که به ندرت صورت میپذیرد) یک لطف دیگر هم میکند. سعی میکند به جز استناد به تجربه و دانش نقلی، دلایل بخردانه و عقلانی برای ادعایش مبنی بر خوب و پسندیده بودن این کار و زشت و ناپسندی آن دیگری، ارایه کند.
این کار را بکن و آن کار را نکن. فرد ناصح اگر خیلی فیلسوف باشد و بخواهد صرفا بر تجربیاتش اتکا نکند (امری که به ندرت صورت میپذیرد) یک لطف دیگر هم میکند. سعی میکند به جز استناد به تجربه و دانش نقلی، دلایل بخردانه و عقلانی برای ادعایش مبنی بر خوب و پسندیده بودن این کار و زشت و ناپسندی آن دیگری، ارایه کند.
بیشتر بخوانید: در مذمت حرف مفت
یعنی مبنای استدلالی او در صورتی که عقلانی باشد، این است که این کار خوب است و آن کار بد. اگر هم نقلی یا مبتنی بر تجربه باشد هم که دیگر اثباتپذیریاش ساده و آسان نیست. بعضی هم که آن قدر از خودشان مطمئن هستند که میگویند، «این کار خوب است و آن عمل بد، چون من میگویم!»
روشن است که آدم عاقل به این دسته اخیر، یعنی توصیههای مبتنی بر تجربه صرف یا برآمده از «من گوینده» چندان وقعی نمیگذارد.
اما استدلال عقلی برای خوب و بد بودن کار هم که در دو مکتب مهم پیامدگرایی و وظیفهگرایی بر آن تاکید میشود، دیگر طرفداران زیادی ندارد، اگرچه همچنان فیلسوفان و متفکران مهمی از این رویکردها دفاع میکنند.
گرایش رایجتر در روزگار ما (که به عقیده نگارنده ناشی از نوعی انسداد در حوزههای سیاسی و اجتماعی در سطح بینالمللی و داخلی است)، رویکرد فضیلتباور است که بیشتر به آدم خوب کار دارد تا کار خوب. اینجا بهجای ناصح، عامل را داریم که خودش و کارهایش خوب و درست است و احیانا زیاد هم حرف نمیزند و خودستایی نمیکند.
روشن است که آدم عاقل به این دسته اخیر، یعنی توصیههای مبتنی بر تجربه صرف یا برآمده از «من گوینده» چندان وقعی نمیگذارد.
اما استدلال عقلی برای خوب و بد بودن کار هم که در دو مکتب مهم پیامدگرایی و وظیفهگرایی بر آن تاکید میشود، دیگر طرفداران زیادی ندارد، اگرچه همچنان فیلسوفان و متفکران مهمی از این رویکردها دفاع میکنند.
گرایش رایجتر در روزگار ما (که به عقیده نگارنده ناشی از نوعی انسداد در حوزههای سیاسی و اجتماعی در سطح بینالمللی و داخلی است)، رویکرد فضیلتباور است که بیشتر به آدم خوب کار دارد تا کار خوب. اینجا بهجای ناصح، عامل را داریم که خودش و کارهایش خوب و درست است و احیانا زیاد هم حرف نمیزند و خودستایی نمیکند.
کسی را هم مجبور نمیکند که پای حرفهایش بنشیند و به سخنان «گوهربارش» گوش جان بسپارد. همینطور که زندگی میکند، مثل یک الگو، به دیگران میآموزد که خوب و بد چیست.
راستش اگر به تجربه زندگی روزمره هر یک از خودمان هم رجوع کنیم، میبینیم بیشتر شیوههای گفتار و کردار (درست یا غلط) را به همین شیوه یاد گرفتهایم، از طریق همنشینی و دقت در رفتار دیگران و نه گوش سپردن به اندرزهایشان.
تاثیری هم که این آدمهای خوب (بخوانید الگوهای اخلاقی) در ما میگذارند، متفاوت است از اثر ناصحان مشفق. آنها را به دلیل سکوت و فروتنیشان میاستاییم و احترامی از صمیم قلب برایشان قائلیم و از حضورشان لذت میبریم. بر خلاف آن دیگران که خستهکننده و ملالآورند و طوری برنامهریزی میکنیم که کمتر با ایشان مواجه شویم.
راستش اگر به تجربه زندگی روزمره هر یک از خودمان هم رجوع کنیم، میبینیم بیشتر شیوههای گفتار و کردار (درست یا غلط) را به همین شیوه یاد گرفتهایم، از طریق همنشینی و دقت در رفتار دیگران و نه گوش سپردن به اندرزهایشان.
تاثیری هم که این آدمهای خوب (بخوانید الگوهای اخلاقی) در ما میگذارند، متفاوت است از اثر ناصحان مشفق. آنها را به دلیل سکوت و فروتنیشان میاستاییم و احترامی از صمیم قلب برایشان قائلیم و از حضورشان لذت میبریم. بر خلاف آن دیگران که خستهکننده و ملالآورند و طوری برنامهریزی میکنیم که کمتر با ایشان مواجه شویم.
۰