جهان اسکیزوفرنیک

جهان اسکیزوفرنیک

همان‌طور که در انسان‌های اسکیزوفرنیک شاهد هستیم، ذهن تولیدشده در مغز گسسته‌مانده از جسم زنده و معناساز، موجب می‌شود که ذهن در مغز نتواند به عنوان فاعل شناسا در جامعه و روابط بینافردی به کار آید.

کد خبر : ۶۶۸۲۱
بازدید : ۱۱۲۰
جهان اسکیزوفرنیک عبدالرحمن نجل‌رحیم | بنا بر پژوهش‌های جدید، اسکیزوفرنی بیماری مغزی است که در آن گسستی رشدی در لایه‌های پیوند طبیعی بین تن و جان انسان اجتماعی به‌وجود می‌آید. روان یا ذهن انسان، تن‌مندی خود را از دست داده یا به‌عبارتی روانی از «تن زدوده» دارد.
به عبارت دیگر انسان اسکیزوفرنیک انسانی است که گرفتار ذهنی به حد افراط هوشیار است که تعلق ماهوی با جسم زنده و فعال خود را از دست داده است. به این ترتیب انسان اسکیزوفرنیک به انسانی شباهت دارد که دکارت تصور می‌کند.
در این روایت، انسان ماهیتی دوگانه دارد که جسم و جانش از دو گوهر متفاوت و گسسته از هم شکل گرفته‌اند. روان یا ذهن، جوهری متعالی است که بر تن (مغز) نازل می‌شود و آن را متحول می‌کند.
چنین انسانی نمی‌تواند در تعامل بی‌گسست و ناهوشیار با گنجینه آموخته‌های تاریخ بلند تن و جسمش باشد و فاعلیت آن را به عنوان سوژه‌ای اتوماتیک و خودکار بدون نظارت آمرانه از عالم بالا بپذیرد. اما مغزپژوهی جدید به ما می‌آموزد که چنین گسستی فقط در بیماران اسکیزوفرنیک مهیاست و به قول مرلوپونتی، فیلسوف برجسته فرانسوی، جسم زنده گنجینه معنا در جهان انسانی است و نادیده‌گرفتن آن به عنوان موتور اولیه شناخت و آگاهی در انسان، ذهن و روانی آشفته به ارمغان می‌آورد.
همان‌طور که در انسان‌های اسکیزوفرنیک شاهد هستیم، ذهن تولیدشده در مغز گسسته‌مانده از جسم زنده و معناساز، موجب می‌شود که ذهن در مغز نتواند به عنوان فاعل شناسا در جامعه و روابط بینافردی به کار آید.
در این صورت است که ذهن آشفته و پرمشغله در مغز برای هر کاری نیاز به بازخوانی آگاهانه دارد و مانند فاعلی سوم‌شخص می‌بایست از بیرون، موتور اتوماتیک تن را به فعالیت مفید وادارد.
به این ترتیب فرد اسکیزوفرنیک مشابه انسان دکارتی است که تنش، چون ماشین مکانیکی به طور مصنوعی دائم نیاز به هدایت و دخالت بیرونی دارد.

در اسکیزوفرنی، آگاهی به تن و حرکات آن تشدید می‌شود، چون این حرکات به طور اتوماتیک و خودکار در اختیار فرد نیست، بلکه شخص به بدن و حرکات خود نوعی آگاهی بیش از اندازه پیدا می‌کند و به همین دلیل گاهی فکر می‌کند که اعضای او به کنترل کسان دیگر درآمده یا توسط اراده دیگری یا غیرخودی اداره می‌شود.

در ادبیات، ساموئل بکت نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس شهیر ایرلندی در رمان‌های «مورفی»، «مالون میمیرد» و «نام ناپذیر»، توصیفی بدیع از علائم رفتاری و گفتاری اسکیزوفرنیک‌ها به دست می‌دهد. انتونین ارتو، نمونه یک انسان هنرمند مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی است که تلاش دارد با کمک تئاتر، نه‌تن‌ها بیماری خود، بلکه جهان اسکیزوفرنیک در فرهنگ غربی را نیز افشا کند. به نظر لوئیس ساس، روان‌شناس بنام، ارتو، تحت تأثیر فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی و کتاب «تولد تراژدی» او قرار دارد.
در طبیعت اسکیزوفرنیک ارتو، وجود دو نیروی گسسته‌از‌هم، یکی قدرت اپولونی یعنی آگاهی سرکش در مغز و دیگری قدرت دینوزیوسی اتوماتیک و سرکش تن، برای او دو جهان از‌هم‌بیگانه ساخته است.
او، چون نیچه می‌خواهد دنیای اپولونی را وانهد و به دنیای دینوزیوسی برسد. او هم گسست و دوپارگی جهان دکارتی را معضل اصلی نمی‌داند، شوق بازگشت به یکپارچگی و تعامل بین دو دنیای اپولونی و دینوزیوسی ندارد، بلکه می‌خواهد به اشتیاق رسیدن به دنیای دینوزیوسی از دنیای اپولونی فرار کند.
ارتو، حدود پنج سال جوانی خود را در آسایشگاه روانی گذرانده و در نوشته‌های این سال‌ها، به روشنی مشکل خود را نحوه فکرکردن خود تشخیص می‌دهد و آن را «بیماری ترسناک ذهن» می‌خواند.
می‌نویسد: «من از ذهن خود به عنوان یک عضو، مفسر، واسطه‌گر دائمی بین من و واقعیت، رنج می‌برم». او آگاه است که بسیاری از فعل‌وانفعالات ذهنی خودکار و ناآگاهانه را هم مجبور است در صفحه آگاهی ذهن خود بازرسی کند. در واقع آنچه ذهن او را اشغال می‌کند، مفاهیم معمول نیستند، بلکه نوعی نظارت از زاویه دید ماورایی به خویشتن و افکار خود است. تئاتر قساوت او در واقع شورشی بر ضد افکار آپولونی حاکم بر ذهن او است.
بیماری اسکیزوفرنی توجه ارتو را به‌طور تشدیدیافته‌ای به جهان اپولنی تن و جسم جلب می‌کند. ارتو باور داشت که تئاتر واقعی تئاتری است که به طور خشن، فشار مستقیمی روی حس‌ها وارد کند.
تئاتری که می‌خواهد در آن بازیگر و تماشاچی هر دو قربانیانی باشند که به سیخ کباب کشیده می‌شوند و تنها می‌توانند از ورای شعله‌های آتش به هم علامت بدهند. در مرحله‌ای از بیماری، ارتو تن مثله‌شده و فارغ از اندام‌های خواهش می‌خواهد. تن جراحی‌شده در سالن تشریح خیالاتش، تن بدون اعضا و جوارح و رهانیده از اعمال ذهنی که بتواند به آزادی کامل برسد؛ بنابراین آنچه ارتو، پس از تجربیات اسکیزوفرنیک شدید خود به آن می‌رسد، رسیدن به حالت متناقض و پارادوکسیکال غیرممکنی است.
او می‌خواهد به زمانی برگردد که ذهن وجود خارجی ندارد، همان‌طوری که آگاهی نیست. آرزوی نهایی او این است که درختی شود قدیمی با شیارهایش، که چیزی نخورد، چیزی ننوشد و نفس نکشد.
ارتو، نمونه‌ای استثنائی از هنرمندی مبتلا به اسکیزوفرنی است که جهان هنر را با نگاهی هنرمندانه و سرشار از آگاهی تشدیدیافته بیماری خود نظاره می‌کند و ما را به سیر قهقرایی فرایندی فاجعه‌بار در تئاتر واقعی زندگی خود، تئاتری در تماس بلاواسطه با خود آشنا می‌کند که با پوست و استخوان و گوشت و خون، یعنی در تن خود احساس می‌کند.

ژیل دلوز و فلیکس گاتاری در کتاب «ضد ـ. اودیپ» خود با تفسیری متفاوت از بیماری اسکیزوفرنی نشان می‌دهند که چگونه مغز اهمیت کار خود را هنگام بروز اسکیزوفرنی در هنرمندی، چون ارتو نشان می‌دهد، درعین‌حالی که هنر نزد ارتوی با مغز مبتلا به اسکیزوفرنی می‌تواند لایه‌های پنهان جامعه سرمایه‌داری دوگانه‌پندار امروز را افشا کند و نیروی مقاومتی در مقابل قدرت آن باشد.

این روز‌ها تئاتری از جوانانی کوشا در این عرصه (گروه نمایشی بین) به نام پرومته ـ. طاعون در تئاتر چهارسو تهران اجرا می‌شود که به نظر من نگاه فلسفی نیچه‌ای و ارتووار به تئاتر دارد. ملهم از پروژه تراژدی انسان معاصر، خسته از جهان اپولونی که به‌طور گسسته می‌خواهد به جهان دینوزیوسی برسد، بدون اینکه بخواهد از جهان دینوزیوسی و موسیقی به جهان اپولونی پل بزند و به جهان آگاهی برگردد.
شاید این حاکمیت جهان اسکیزوفرنیک دکارتی در فرهنگ سرمایه‌داری امروز است که به کسی اجازه نمی‌دهد تا از منظری غیراسکیزوفرنیک به طبیعت انسان نگاه کند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید