اخلاق مطلق یا نسبی؟

در اخلاق به این معنا، مجری و ناظر و قاضی فعل و گفتار، خود فرد و در واقع عقل و خرد اوست و دیگران هم تنها با معیار‌های کلی عقلی حق دارند (اگر داشته باشند) در این باره که فعلی خاص به لحاظ اخلاقی درست یا غلط است، سخن بگویند.

کد خبر : ۸۰۴۷۸
بازدید : ۵۱۲۶
محسن آزموده | در جامعه ما به واسطه کثرت گفتار‌های نصیحت‌گونه و پندآمیز که معمولا بدون پشتوانه‌اند و تنها در حد حرف و حدیث باقی می‌مانند، سخن گفتن از اخلاق کار سختی شده است.
تا کسی می‌خواهد دم از «اخلاق» بزند، او را متهم می‌کنند به اینکه قصد دارد به انبوه بی‌فایده گفتار‌ها و نوشتار‌های کثیر و بدون ضمانت اجرایی بیفزاید و حرف‌ها و سخنانی بی‌مایه و بیرنگ و بو عرضه کند که نه فقط به هیچ‌کس بر نمی‌خورد، بلکه هیچ فایده‌ای نیز ندارد و فقط لقلقه زبان است. بر کسی هم نمی‌توان خرده گرفت که چنین برداشت کند.
آن‌قدر بی‌اخلاقی و رفتار‌های ناپسند و رذیلانه به ویژه از به اصطلاح معلمان اخلاق و واعظان پندگو دیده شده که هیچ‌کس اگر هم بخواهد، نمی‌تواند به این سخنان وقعی بگذارد. بزرگ‌ترین قربانی این تناقض و ناسازگاری میان عمل و نظر هم خود اخلاق است.

مراد از اخلاق در این گفتار آن الزام درونی به رعایت حقوق و وظایف خود و دیگران است، اجباری که نه از منبعی بیرونی مثل قانون و آداب و رسوم و عرف و عادت‌ها و مصلحت‌سنجی و... ناشی شده باشد.
در اخلاق به این معنا، مجری و ناظر و قاضی فعل و گفتار، خود فرد و در واقع عقل و خرد اوست و دیگران هم تنها با معیار‌های کلی عقلی حق دارند (اگر داشته باشند) در این باره که فعلی خاص به لحاظ اخلاقی درست یا غلط است، سخن بگویند.
با در نظر داشتن این تعریف روشن می‌شود که اصل و اساس اخلاق از امری وابسته به زمان و مکان خاص و به تعبیری دیگر از شکل نسبی فراتر می‌رود و به امری مطلق بدل می‌شود؛ به عبارت روشن‌تر ربطی ندارد که من در چه تاریخی از کجای این جهان زندگی بکنم و در چه شرایطی، تا به لحاظ اخلاقی ملزم به رعایت حقوق و وظایف خودم و دیگران باشم.
به لحاظ اخلاقی من به عنوان کنشگر اخلاقی در دوران پیشامدرن همان‌قدر موظفم که به حقوق دیگران احترام بگذارم که الان. همچنین این تعریف منشا و خاستگاه (origin) اخلاق را نه مصلحت‌اندیشی‌های زندگی روزمره یا دستور‌های آیین‌های مختلف که قانون اخلاقی درونی هر فرد خردمندی معرفی می‌کند، هر انسان مختاری که می‌تواند بیندیشد و براساس عقل و خرد خود حکم و عمل کند، می‌تواند دریابد که اخلاقی زیستن و رفتار کردن به چه معناست، اگرچه امکانش هست که انسان‌ها در تعیین مصداق اخلاقی بودن و درست و غلط آن دچار خطا شوند. البته آنچه درباره مطلق بودن اخلاق آمد نافی دو نکته مهم نیست.
نخست اینکه مصادیق اخلاق به معنایی که آمد، در طول تاریخ تغییر می‌کنند. دانش و آگاهی بشر دگرگون می‌شود و بر دانایی او افزوده می‌شود. برای مثال در دوره‌های باستان برخی از بزرگ‌ترین متفکران و دانشمندان، تصور می‌کردند که برخی نژاد‌ها پست‌تر و حتی غیر انسان هستند و بر این اساس آن‌ها را مشمول حکم اخلاقی نمی‌دانستند. این به معنای فقدان وجدان اخلاقی در آن‌ها یا نارس بودن ذهن آن‌ها نیست.
امروزه نیز یکی از اصلی‌ترین استدلال‌های اخلاقی- عقلانی گیاهخواران برای گوشت نخوردن، وارد کردن درد و رنج ناضرور به حیواناتی است که سیستم مرکزی عصبی دارند و همچون انسان درد و رنج را می‌فهمند. هیچ بعید نیست که در سال‌های آتی دریابیم که گیاهان نیز به شیوه‌ای دیگر درد را در می‌یابند و آنجاست که گیاهخواران باید شیوه استدلال خود را تغییر دهند و قواعد اخلاقی خورد و خوراک جدیدی وضع کنند.
نکته دوم درباره منشا اخلاق است. ما در این نوشتار تاکید کردیم که منشا اخلاق یعنی منبع هنجارگذار در گزاره‌ها و احکام اخلاقی، در درون انسان و عقل و خرد اوست و قائل شدن به هر گونه خاستگاهی جز آن با اصل اخلاق به معنای الزام عقلی و درونی منافات دارد.
اما این سخن با فراگیر شدن اخلاق در جامعه و در میان جوامع انسانی بر اساس مصلحت‌سنجی ناسازگاری ندارد. هیچ بعید نیست که انسان‌شناسان تاریخی بتوانند به ما نشان دهند که رعایت اخلاق در میان انسان‌ها، مثلا براساس اصول داروینیستی صورت گرفته است، یعنی انسان‌ها در طول زمان آگاهانه و ارادی یا بر اساس تجربه یا کاملا غیرارادی دریافته‌اند که برای بقا نیازمند اصول اخلاقی و رعایت آن‌ها هستند یا به‌طور ناخودآگاه بر مبنای این اصول عمل می‌کنند.
چنین نیست که همگان براساس تامل استدلالی به حقانیت اصول اخلاقی و ضرورت رعایت حقوق و وظایف خود و دیگران پی برده باشند. از قضا چنان که در آغاز سخن نیز اشاره شد،‌ای بسا کسانی که دم از اخلاق می‌زنند و درباره آن قلمفرسایی می‌کنند، اما در عمل و زندگی روزمره به هزار و یک علت و دلیل از جمله رانه‌ها و امیال و خواسته‌های دیگر، غیراخلاقی عمل می‌کنند، از سوی دیگر فراوان بوده‌اند و هستند و خواهند بود، انسان‌های دانشگاه نرفته و کم‌ادعایی که شاید با بحث‌های پیچیده فلسفی و عقلانی درباره اخلاق آشنایی نداشته باشند، اما بنا به وجدان در سخت‌ترین لحظه‌های حیات اخلاقی عمل می‌کنند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید