افشاگری های یک جاسوس سابق از جنبه های متفاوت حرفه اش و شیوه کنترل ذهن افراد
برمونت که قبلا به عنوان خلبان جنگنده نیروی هوایی خدمت میکرد توضیح میدهد: «روحت گیج میشود. اینکه واقعا که هستی برایت گیج کننده میشود چون در پایان روز خودِ واقعیات هستی، با اسم واقعی و همسر و فرزندانت.
یک جاسوس سابق فرانسوی در مصاحبهای رازهایی از زندگی پیشین خود فاش کرده است. اینکه چطور سالها زندگیاش را با هویتهای جعلی متفاوت گذرانده تا با تروریستها و «آدمهای بد» دوست شود به زندگیشان نفوذ کند. این مامور سابق همچنین از برخی روشهایی که برای به کنترل درآوردن افراد و دستیابی به خواسته خود استفاده میکرد پرده برداشت.
جک بومونت (Jack Beaumont) ۴۷ ساله که در زندگی واقعی پدر دو فرزند است، مدعی است که در زمان فعالیت خود به عنوان جاسوس مواقعی پیش میآمد که در آنِ واحد پنج هویت جعلی داشته باشد.
او معتقد است که واقعیت جاسوس بودن و دوستی با «آدم بدها» برای امرار معاش، تلختر از آن چیزی است که در فیلم های جیمز باند نشان داده میشود.
برمونت که قبلا به عنوان خلبان جنگنده نیروی هوایی خدمت میکرد توضیح میدهد: «روحت گیج میشود. اینکه واقعا که هستی برایت گیج کننده میشود چون در پایان روز خودِ واقعیات هستی، با اسم واقعی و همسر و فرزندانت. در پایان فقط انگار ششمین هویت به آن قبلیها اضافه میشود. همانطور که پنج هویت جعلی را بازی میکنی، درنهایت شوهر و پدر بودن را به همان شیوه بازی میکنی.»
بومونت که نام واقعیاش یک راز است تخمین زده که ۸۰ درصد افرادی که در هشت سال خدمتش جاسوسی آنها را کرده «آدم های بد» ازجمله تروریستها بودند. بنابراین او اغلب برای جلب اعتمادشان مجبور بود به قسمتهای تاریکی از وجود خود رجوع کند.
ماموریتهای او به عنوان مامور مخفی در شاخه عملیات مخفی اداره کل امنیت خارجی فرانسه شامل کشف عمیقترین اسرار مردم میشد؛ از کسی که با او همخواب میشدند تا بدهیها و مشکلات مالیشان. او باید مثل یک روح میبود و گاهی حتی بدون اینکه کسی متوجه شود وارد خانه آنها میشد.
در مرحله بعد باید میفهمید فرد مورد نظر با چه چیزی تحت تاثیر قرار میگیرد تا از آن برای تحت کنترل گرفتن او استفاده کند. به گفته او هر آدمی حداقل یک نقطه ضعف دارد که میتواند به عنوان اهرم مورد استفاده قرار گیرد: پول، ایدئولوژی، زور یا خودشیفتگی.
سپس جایی که او را استخدام کرده تصمیم میگیرد که آیا هدف مورد نظر ارزش تعقیب را دارد یا خیر و اگر قرار بر ادامه پیگیری میشد، برمونت با هویت جعلی خود وارد زندگی آنها میشود.
مامور سرویس مخفی فرانسه در مرحله بعد بهطور اتفاقی در باشگاه، کلاس دانشگاه، زمین گلف یا هر مکان دیگری با آنها ملاقات میکند.
او تعریف میکند: «به فرض اگر «پول» اهرم باشد، نوعی رابطه مالی ایجاد میکنید و فرد را از نظر مالی به خود وابسته میکنید. در یک مقطع به او میگویید که «من در واقع آن کسی که ادعا میکردم نیستم و فلان چیز را میخواهم. اگر آن را به من بدهی پول بیشتری به دست خواهی آورد و اگر ندهی در دردسر بزرگی میافتی.»
هربار که یک ماموریت پایان مییابد، هویت جعلی بومونت فوراً از بین میرود و یک هویت جدید خلق میشود. کاری که برای خلق هویت لازم بود نیز نیازمند دقت فراوان بود. فرد جعلی باید یک آدرس داشته باشد و در جامعه محلی خود شناخته شده باشد. به گفته خودش «باید زمان زیادی را صرف قهوه خوردن در گوشهای که قرار است با این هویت با آن زندگی کنید بگذرانید تا با این هویت شناخته شوید.»
او گفت سختترین قسمت کار زمانی است که باید زندگی «آدم های خوب» را تحت تاثیر قرار بدهی. بومونت موردی را به یاد آورد که یک سال و نیم به بهانههای واهی با یک «آدم واقعا خوب» آشنا شد و بعد، از اسرار آن فرد علیهاش استفاده کرد.
او در سال ۲۰۱۴ شغلش را به خاطر اثرات منفی که بر سلامت روانش و همچنین زندگی خانوادگی و اجتماعیاش وارد کرده بود ترک کرد و حالا با همسر و فرزندانش در استرالیا زندگی میکند. با این حال میگوید دلش برای هیجان این کار تنگ شده است.
او فاش کرد آنچه با وجود خطرات فراوان برای مدتی طولانی او را در این شغل نگه داشت مسلماً پول نبود بلکه اشتیاق به خدمت به کشورش بود.
بومونت گفت: «بخشی از آن چیزی که در فیلمها نشان میدهند حقیقت داد و ما گاهی کارهایی انجام میدهیم که سرگرم کنندهاند. دلم برای این کار تنگ شده اما داشتم به کسی تبدیل میشدم که دوستش نداشتم و همسرم هم دوستش نداشت. بنابراین زمان خوبی برای رفتن بود.»
اولین رمان او به نام «فرانسوی» سال گذشته منتشر شد. روایت زندگی یک مامور مخفی که ازدواجش تحت فشار است و با ترس اینکه آدمها ممکن است به سراغ بچههایش بیایند زندگی میکند؛ طرح داستانی که بر اساس تجربیات زیسته خود اوست.
منبع: روزیاتو