آیا از مرگ سلبریتیها ناراحت میشویم؟
اگرچه تجربه متفاوت و حسرتبارتری خواهد بود که آنها دیگر زنده نیستند، اما در نهایت برای این طرفداران که عاشق هنری بودند که این دو تولید میکردند، هنوز همه آن هنر بدون تغییر برای آنها موجود است که این خیلی خوب است
کد خبر :
۶۸۰۸۴
بازدید :
۱۶۶۷
وقتی یک سلبریتی از دنیا میرود آیا ما واقعا اندوهگین میشویم یا این حس واقعی نبوده و تحت تأثیر رسانه و فضای جامعه ایجاد میشود؟ آیا اندوه معنایی ذاتی دارد یا برساختی اجتماعی است که به صورتهای گوناگون ایجاد میشود و بروز پیدا میکند؟
آیا میتوان مفهومی با عنوان اندوهِ عمومی را برای مرگ یک سلبریتی تعریف کرد؟ هلن نیانیاس با اشاره به مرگ دو شخصیت برجسته بریتانیایی این مسئله را تحلیل کرده است که در ادامه میآید. اینطور به نظر میرسد که شخصیکردن یک رویداد-مرگ یک فردِ عادی- طبیعت انسان است. به نظر میآید که مرگ نه امری خصوصی، بلکه عمومی است.
نمایشهای شدیدا احساسی مثلا به مرگِ دیوید بویی (آهنگساز و خواننده مشهور انگلیسی) و الن ریکمن (بازیگر معروف انگلیسی) نشان میدهد که مرگ شخصیتهای معروف امری شخصی است یا دستکم میتوان گفت که ما با این رویدادها بهطور شخصی برخورد میکنیم. منتقد فقید، کریستوفر هیچنز، در مستندی استادانه به بررسی پدیده جدید اندوه عمومی و ازبینرفتن بیتفاوتی در بریتانیا پرداخت.
در مستند دیانا: عزاداریِ پس از واقعه، پرسشهای مهمی درباره معنای عزاداری واقعی پرسیده میشود. این مستند همچنین تلاش میکند به این پرسش نیز پاسخ دهد که چطور یک رسانه ۲۴ ساعته و با تمرکز بیشازپیش روی احساسات، ما را در بروز هرچه بیشترِ اندوه برمیانگیزد.
همچنین اینکه آیا میتوانیم برای کسی که او را نمیشناختیم، اندوهگین شویم؟ بحث بر سر این نیست که شایسته است اندوهگین شویم یا نه، بلکه این محل نزاع است که آیا احساسات خالصانهای برای اندوهگینبودن وجود دارد؟ اینکه آیا هیچ شباهتی بین واکنش به مرگ یک سلبریتی و واکنش به مرگ کسی که او را میشناسیم، وجود دارد؟ (جایی که شما نامه تسلیت به اعضای خانواده او میفرستید).
جون دیدیِن در غمنامه تأثیرگذارش، «سال تفکر جادویی»، درباره مرگِ ناگهانی همسرش بر اثر حمله قلبی مینویسد. «زمان بهسرعت تغییر میکند. زندگی فورا دگرگون میشود. تو مینشینی تا شام بخوری و آن زندگیای که میشناختی پایان مییابد». اگر تا به حال عزیزی را از دست دادهاید، باید این کتاب را بخوانید.
این کتاب، حالِ شما را میفهمد. دیدیِن در این کتاب درباره رمز و راز ناراحتی و اینکه چطور میتواند روی ما تأثیر بگذارد صحبت میکند. او در این زمینه به بررسی مطالعاتی میپردازد که نشان میدهد اندوهِ زیاد ممکن است باعث مرگ شما شود. اسهال، فشار خون پایین، ناتوانی در غذاخوردن، همه اینها میتواند بر سر کسی بیاید که عزیزش را از دست داده است.
اما آیا واقعا دستهبندی ناراحتی ذیل «اندوه» دقیق است؟ هلن باتلین، مدیر مرکز کروز که در زمینه فقدان عزیزان مشاوره تلفنی میدهد، میگوید «توصیفِ اندوه بسیار مشکل است». «گاهی اوقات فقدان یک چهره عمومی میتواند باعث بروز احساسات متفاوتی شود و برخی احساسات ناشی از فقدانهای گذشته فرد را زنده کند. برای ما معمولا راحتتر است که همه احساسات خود را بهطور همزمان بروز دهیم». وقتی دیوید بویی و الن ریکمن از دنیا رفتند، با خود فکر کردم که ناراحت هستم چراکه مرگِ هر کسی ناراحتکننده است.
اما من نمیتوانستم در این حسِ اندوهِ جمعی شریک شوم. فکر میکنم بخشی از این ناتوانی به این دلیل است که به فاصله کمی از این اتفاق دوست خوبی به اسم جو را در یک تصادف از دست داده بودم و این را که مردم بخواهند آن نوع از اندوه را حس کنند، عجیب میدانستم. از سوی دیگر ایمی، دوست نزدیک جو، میگوید این را درک میکند که برای مرگ کسی که او را تحسین میکنی ناراحت شوی، اما شنیدن اینکه مردم از واژه «اندوه» برای مرگِ یک سلبریتی استفاده کنند، برای او بسیار دشوار است.
او میگوید: «هرکدام از طرفداران بویی یا ریکمن - منظور کسانی هستند که رابطهای شخصی با آنها نداشتند؛ هنوز هرآنچه از پیش داشتند را دارند؛ مثلا هنوز میتوانند به آهنگهای بویی گوش کنند یا فیلمهای ریکمن را ببینند. اگرچه تجربه متفاوت و حسرتبارتری خواهد بود که آنها دیگر زنده نیستند، اما در نهایت برای این طرفداران که عاشق هنری بودند که این دو تولید میکردند، هنوز همه آن هنر بدون تغییر برای آنها موجود است که این خیلی خوب است».
«آنچه طرفداران تجربه میکنند نباید با همان واژه؛ یعنی اندوه توصیف شود؛ یعنی همان واژهای که خانواده ریکمن و بویی و دوستان نزدیک آنها تجربه کردهاند. این دو حس مثل هم نیستند».
باتلین میگوید که ناراحت شدن فرد برای مرگ کسی که او را نمیشناخته گیجکننده است. «اما ناراحتی یک فرد برای مرگ یک سلبریتی ممکن است به یک فقدان شخصی مربوط شود - شاید پدر آن فرد در همان سن از دنیا رفته یا او نیز کسی را میشناسد که در اثر سرطان فوت کرده است. این موضوع مردم را به یاد میرایی خویش نیز میاندازد».
البته ممکن است احساسات ما برای کسی که او را نمیشناختیم جریحهدار شود - دلیلش هم ممکن است آهنگ زندگی روی مریخِ بویی یا نقش کلنل برندنِ الن ریکمن در فیلم عقل و احساس باشد. ما حس میکنیم که این آدمها را از نزدیک میشناسیم، اگرچه اصلا شناختی از آنها نداریم.
البته هرچه شما به آن شخص نزدیکتر باشید یا روابط نزدیکتری با او داشته باشید، اندوه شما نیز شدیدتر خواهد بود. ایمی میگوید که واژهها ما را ناامید میکنند. «من دلتنگی مستمر برای کسی را اندوه، نابودی و دلشکستگی مینامم. وقتی این واژهها را طرفداران استفاده میکنند، زبان به بیراهه رفته است؛ بنابراین شاید ما برای توصیف چنین پدیدهای شگرف، گیجکننده و بسیار پیچیده به چیزی فراتر از یک واژه نیاز داشته باشیم تا اینکه صرفا از اندوه استفاده کنیم».
این ایده که اندوه، مقولهای محدود با یکسری اصول است مسخره به نظر میرسد. به تعداد انسانهای روی کره زمین طریقه اندوهگینبودن وجود دارد؛ بنابراین وقتی در مورد اینکه چقدر برای ازدستدادن فردی ناراحت هستیم صحبت میکنیم، بهترین کار این است که به دلالتهای مفهومی این واژه برای افرادی که از این فقدان به هولناکترین شکل ممکن رنج دیدهاند توجه داشته باشیم. شاید شبکههای اجتماعی این اجازه را به ما نمیدهند که به طور کافی در مورد احساسات خود صحبت کنیم. شاید نتوانیم آن را در واژهها بگنجانیم، چه برسد به آنکه اسیر محدودیت کاراکتر در شبکههای اجتماعی نیز باشیم.
۰