خشم طبقه متوسط علیه نخبگان
این گروه نخبگان شامل سیاستمداران بوروکرات، دانشگاهیان، شرکتها و نیز روزنامهنگاران میشود. عوامل زیادی در صفآرایی طبقات متوسط علیه این جریان نخبه حاکم مؤثر است.
کد خبر :
۷۰۷۶۵
بازدید :
۶۳۲۲
ویکتور دیویس هنسن* | گره بازنشدنی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، تبعات ناشی از پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا و اعتراضهای جلیقهزردها در فرانسه. چه انگیزههایی در پس این تحولات قرار دارد؟ چه تحولاتی باعث رشد بینظمی و افزایش ناسازگاریها در اتحادیه اروپا و جنوب و شرق اروپا شده است؟
جریانهای مخالف اتحادیه اروپا در انتخابات اخیر پارلمان اروپا موفقیتهایی به دست آوردند و در آن سوی جهان در استرالیا هم محافظهکاران به پیروزی رسیدند. مهمترین عامل اشتراک تمام این تحولات را باید طبقه متوسط و خشم این طبقه نسبت به نظم حاکم دانست.
بهسادگی میتوان مشاهده کرد که طبقات متوسط در نقاط مختلف جهان، علیه مدیریت نخبگان غربی شورش کردهاند. این گروه نخبگان شامل سیاستمداران بوروکرات، دانشگاهیان، شرکتها و نیز روزنامهنگاران میشود. عوامل زیادی در صفآرایی طبقات متوسط علیه این جریان نخبه حاکم مؤثر است.
بهسادگی میتوان مشاهده کرد که طبقات متوسط در نقاط مختلف جهان، علیه مدیریت نخبگان غربی شورش کردهاند. این گروه نخبگان شامل سیاستمداران بوروکرات، دانشگاهیان، شرکتها و نیز روزنامهنگاران میشود. عوامل زیادی در صفآرایی طبقات متوسط علیه این جریان نخبه حاکم مؤثر است.
مهاجرت غیرقانونی و سیاست مرزهای باز را باید مهمترین عامل ناامنی و آشفتگی دنیای امروز دانست. سیاستهای مهاجرتی در ایالات متحده باعث شده تا هزینه خدمات اجتماعی افزایش یابد و سیاست نیز به صحنه حضور چهرههایی با هویتها و فرهنگهای متفاوت بدل شود و جریانهای چپ سیاسی بیش از همه از این تحولات سود بردهاند.
دومین عامل را باید تبعات جهانیسازی دانست. روند جهانیسازی باعث شده تا نخبگان بینالمللی بازارهای جهانی را بهمثابه عرصه خدمات به خود در نظر بگیرند. ایجاد بازارهای جدید اقتصادی و مالی جهان نشاندهنده این است که ملتهای غربی در حال برونسپاری یا نادیدهگرفتن صنایع و کارخانههای خود هستند.
به این دلیل که وجود نیروی کار ارزان در نقاط مختلف جهان باعث شده تا شرکتها و کارخانههای غربی از وابستگی خود به نیروی کار داخلی میکاهند و نیروی کار ارزان در خارج از کشور را جایگزین میکنند.
سومین عامل به نهادهای غیردموکراتیک مربوط میشود. باوجوداینکه غرب را باید مهد دموکراسی دانست، اما هنوز هم نهادهای بوروکراتیک غیرانتخابی وجود دارند و این نهادها در سالهای اخیر بر قدرتشان افزوده شده و حوزه خصوصی شهروندان را تهدید میکنند.
در این میان طبقه متوسط بیشترین تهدید را متحمل میشود و برای مقابله این نهادهای غیردموکراتیک هم منابع و ابزارهای قابلتوجهی در اختیار ندارد.
رسانههای جدید را هم باید چهارمین عامل نارضایتی و خشم طبقه متوسط علیه جریانهای حاکم دانست. این رسانهها که میلیاردها دلار درآمد دارند، بیش از آنکه به کار گزارش و خبر بپردازند، تحریک افکار عمومی را هدف قرار دادهاند.
تغییر کاربری دانشگاهها و محیطهای آکادمیک هم دیگر عامل مؤثر در رویارویی طبقه متوسط و نخبگان و حکومتها به شمار میآید. مدتهاست که دانشگاهها و محیطهای آموزشی به محلی برای تغییرات و دگرگونیهای فرهنگی تبدیل شدهاند و آموزش برای آنها اولویت به شمار نمیآید.
بهاینترتیب و با وجود افزایش هزینهها و شهریهها، یادگیری دانشجویان کاهش یافته است. نگاه آرمانشهری به برنامهریزیهای شهری در سالهای اخیر باعث شده تا هزینه اداره شهرها، تأمین انرژی و حملونقل افزایش چشمگیری یابد و طبعا بیشترین بار تأمین این هزینهها بر دوش طبقه متوسط است.
در میان این عوامل که باعث شکاف میان طبقه متوسط و نخبگان جریان حاکم شده است، یک چالش مشترک وجود دارد؛ افزایش هزینهها و مالیاتها بیش از همه بر دوش طبقه متوسط بوده و کمترین آسیبی به قشر ثروتمند وارد نشده است. به عبارت سادهتر، سیاستها و تصمیمهای اشتباه نخبگان، هیچگاه گریبان خود آنها را نگرفته و طبقه متوسط هزینه اقدامات و تصمیمگیریهای ایدئولوژیک نخبگان را پرداخت کرده است.
در مورد بحران مهاجرت این موضوع نمایانتر است. نخبگان و تصمیمگیرندگان از مهاجرت خارجیهای بدون تخصص و فقیر حمایت میکنند و به تبلیغ برنامههای اجتماعی حکومتها میپردازند که «به بهترین شکل به رشد مهاجران کمک میکند». این قهرمانان مرزهای باز، اما با تبعات ورود بیرویه و بدون برنامهریزی مهاجران در اطراف خود مواجه نمیشوند. طبقه متوسط است که هرروز با بحرانها و آشفتگیهای ورود مهاجران دستوپنجه نرم میکند.
در مورد تجارت هم دیگر کمتر فردی را میتوان یافت که با وجود ناعادلانه بودن قوانین و مقررات تجاری، همچنان معتقد به «تجارت آزاد» باشد.
در این میان سؤال اساسی این است که نخبگان حاکم، ایالات متحده یا دیگر کشورهای غربی را بابت گرمایش زمین و سیاستهای تجاری سرزنش میکنند، اما وقتی صحبت از چین به میان میآید با لحن ملایمتری سخن میگویند. چرا آنها حاکمان پکن را برای سیاستهای منجر به افزایش گرمای کره زمین، ناعادلانه بودن سیاستهای تجاری و نیز عدم رعایت قانون کپیرایت موردانتقاد قرار نمیدهند؟
روندی که در سالهای اخیر علیه طبقه متوسط ایجاد شده است، بهزودی سنتها، تاریخ و فرهنگ این طبقه را از بین خواهد برد و آن را به طبقهای بیهویت تبدیل خواهد کرد که آسیب آن نهتنها طبقه متوسط، بلکه تمام جامعه را هدف قرار میدهد. با ادامه این روند انتظار میرود در مهرومومهای آینده ارزشهای پستتر و عامیانهتری بهعنوان معیارهای حق شهروندی موردتوجه حکومتها و نخبگان حامی آنها قرار گیرد.
وطنپرستی و ناسیونالیسم دیگر در صدر اولویتهای طبقه متوسط در اعتراضها قرار نخواهد داشت. جریانها و طبقات غیرنخبه نیز به اعتراض علیه مهاجرت غیرقانونی خواهند پرداخت و به دولتها برای محدودکردن ورود مهاجران بر اساس اولویتها و شایستگیها فشار خواهند آورد.
*مورخ دانشگاه استانفورد
منبع: روزنامه شرق به نقل از واشنگتنتایمز
منبع: روزنامه شرق به نقل از واشنگتنتایمز
۰