ژانپیر و برنادت آدامز: ۳ دهه عاشقی در کما!
۳۶ سال پیش، وقتی ۳۴ سالش بود، برای یک عملِ جراحیِ رایج برای اصلاحِ مشکلِ زانو به بیمارستانِ لیون قدم گذاشت. از زمانی که از بیمارستان خارج شد نه هرگز حرف زد، نه راه رفت و نه هیچیک از اعضای بدنش را دوباره حرکت داد.
کد خبر :
۸۰۶۰۹
بازدید :
۱۱۵۴۴
فرادید | برای مردی که بیش از ۳۰سال است در کما فرورفته چه هدیهای میخرید؟ این سؤالی است که خانواده فوتبالیستِ سابقِ تیمِ ملی فرانسه، ژانپیر آدامز، که زندگیاش در سال ۱۹۸۲ به طرز بیرحمانهای زیرورو شد، هر سال در مناسبتهای مختلف از خود میپرسند.
فرادید به نقل از سیاِنان مینویسد، این فوتبالیستِ تنومند، ۳۶ سال پیش، وقتی ۳۴ سالش بود، برای یک عملِ جراحیِ رایج برای اصلاحِ مشکلِ زانو به بیمارستانِ لیون قدم گذاشت. از زمانی که از بیمارستان خارج شد نه هرگز حرف زد، نه راه رفت و نه هیچیک از اعضای بدنش را دوباره حرکت داد.
پسرانِ برنادت و ژان پیر
همسرش، برنادت، از آن روز تاکنون تمامِ کارهای او را انجام داده و حتی طی ۳دهه گذشته، ۱ روز هم از او غفلت نکرده است. برنادت به سیاِناِن میگوید: «هیچ کسِ دیگر هم فراموش نمیکند در مناسبتهای مختلف به ژانپیر هدیه بدهد.»
آدامز روز ۱۰مارس ۲۰۲۰، ۷۲ساله شد، او میتواند بدونِ کمکِ دستگاهِ اکسیژن تنفس کند و اتاق خودش را دارد که اغلبِ اوقات روز را در یک تختِ مخصوصِ بیمارستان میگذارند. همسرش میگوید: «ما هدایایی مثل تی-شرت و شلوار راحتی برایش میخریم، چون من هر روز لباسهایش را عوض میکنم.»
«چیزهایی میخریم که بتوانیم یک اتاق قشنگ برایش درست کنیم مثلِ ملحفههای زیبا و عطرهای خوشبخو.» ژان پیر از بعد از عملِ جراحی ناموفق از یک آدمِ تنومد و بزرگجثه که از طبقاتِ محرومِ سنگال برخاسته بود، به فردی در وضعیتِ نباتی تنزل کرده است.
ژانپیر که در دهه ۱۹۷۰ فوتبالیست تیم ملی فرانسه بود، اکنون تقریباً هیچ عضوی از بدنش را به شکلِ اختیاری نمیتواند حرکت دهد، اما میتواند غذا را هضم و چشمهایش را باز و بسته کند.
عشقِ برنادت نسبت به ژانپیر در طی این مدت کم نشده است. او در تمامِ این سالها بر تنِ او لباس پوشانده، او را حمام کرده، به او غذا داده، در تخت جابهجایش کرده که زخم بستر نگیرد و اغلب از خواب خود زده تا مطمئن شود او خوب میخوابد.
اگر برنادت یک شب در خانه نباشد، مراقبینِ ژانپیر متوجه میشوند که خلق او تغییر کرده است.
برنادت که ۵۱ سال است همسرِ ژانپیر است، میگوید: «او حس میکند این من نیستم که به او غذا میدهم یا از او مراقبت میکنم. این را پرستاران به من میگویند، میگویند که وقتی من نیستم مثل همیشه نیست.» «فکر میکنم او چیزها را احساس میکند. او احتمالاً صدای من را تشخیص میدهد.»
آدامز در کنار ماریوس ترزو
ژانپیر در سنگال و برنادت در فرانسه متولد شدند، اما زندگی آنها از دهه ۱۹۵۰ تغییر کرد. این زمانی بود که مادربزرگِ ژانپیر او را در یک سفر زیارتی به اروپا برد و کودکِ ۱۰ساله را در مدرسهای در فرانسه ثبتنام کرد.
یک زوج فرانسوی خیلی زود این پسربچه را به فرزندی قبول کردند و هویتِ آفریقایی او به سرعت شروع به ناپدید شدن کرد. اواخر دهه ۱۹۶۰ بود که ژانپیر، زمانی که یک فوتبالیستِ غیرحرفهای بود در یک مهمانی با برنادت آشنا شد.
برنادت میگوید: «نمیتوانم این حقیقت را پنهان کنم که در ابتدا پذیرش این مسئله برای خانوادهام سخت بود. در آن زمان مردم نظر خوبی درباره زوج سفیدپوست و سیاهپوست نداشتند.» «اما با تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. بعدش همه چیز خوب شد. وقتی ژانپیر اولین بار به خانه ما آمد، والدینم آنقدر از او خوششان آمد که دیگر فقط با ژانپیر صحبت میکردند.»
در عرضِ دو سال ژانپیر توانست به عنوان نخستین سیاهپوستِ تیم ملی فرانسه به عضویت آن دربیاید. هنری مایکل، که در اولین مسابقه بینالمللیِ ژانپیر در سال ۱۹۷۲ بازی کرده است، میگوید: «او نیرویِ طبیعت بود، به لحاظِ جسمانی بسیار قوی بود و نیروی اراده و اشتیاقِ زیادی داشت.»
هنری مایکل
مایکل که در جام جهانی ۱۹۸۶ مربی تیم ملی فرانسه بود، میگوید: «او نیرومند بود، بسیار وطنپرست و بازی کردن با او بسیار لذتبخش بود. او اول به عنوان نیروی مهاجم کارش را شروع کرد و بعد به خط دفاع منتقل شد.»
در خطِ دفاع، آدامز در کنار ماریوس ترزو - که فوتبالیستِ برزیلی، پلِهِ او را در سال ۲۰۰۴ در زمره ۱۲۵ فوتبالیستِ بزرگِ درقیدحیات جای داد -- «گاردِ سیاه» را تشکیل دادند.
ترزو
بکن بائر، فوتبالیستِ آلمان آن زمان به یک مجله فرانسوی گفته بود: «آدامز و ترزو یکی از بهترین جفتهای دفاعِ مرکزی در اروپا هستند.» ژانپیر در کل ۲۲ جام فوتبال را برد. زندگی شخصی او هم بسیار موفقیتآمیز بود. ژانپیر در دهه ۱۹۷۰ در کنار برنادت لذتبخشترین روزهای زندگیاش را سپری کرد. برنادت میگوید: «او بذلهگو و شوخطبع بود. همه او را دوست داشتند.»
حادثه
بعد از اتمامِ دوره بازیهای حرفهایش، او تصمیم گرفت مربیِ جوانان شود. او یک روز در ماه مارس ۱۹۸۲ به دیوژن رفت تا آموزشِ ۳روزه مربیگری ببیند. آنجا بود که تاندونِ پایش آسیب دید-یک آسیبِ جزئی و معمولی که نهایتاً سایه سنگینی را بر خانواده آدامز انداخت.
برنادت به یاد میآورد: «او قرار بود که از آنجا به خانه بیاید، اما همانطور که داشته در راهروی بیمارستان قدم میزده یک پزشک که در آن زمان پزشکِ تیم لیون بود و همهچیز را درباره فوتبال میدانست او را میبیند.» او میایستد و با ژانپیر صحبت میکند و نهایتاً به ژانپیر پیشنهاد میدهد که خیلی زود عمل کند. او روز چهارشنبه ۱۷ مارسِ ۱۹۸۲ را برای عملِ ژانپیر تعیین میکند.
بیشتر بخوانید:
وقتی روز عمل فرارسید، یک مشکلی وجود داشت. کارکنان بیمارستان در اعتصاب بودند. موردِ ژانپیر به هیچعنوان اورژانسی نبود و میتوانست به تعویق بیفتد، اما به دلایلِ موهوم این عمل انجام میشود. برنادت میگوید: «متخصص بیهوشی که یک خانم بوده از ۸ بیمار به طور همزمان مراقبت میکرده و مانند خطِ تولید از یک نفر به نفر بعدی سر میزده.»
«ژانپیر را به یک نیروی آموزشی سپرده بودند که سالِ قبل مشروط شده بود و بعدها که در دادگاه حاضر شد، گفت: «من برای وظیفهای که من محول شده بود آمادگی نداشتم.» «با توجه به اینکه عملِ ژانپیر حیاتی نبود، بیمارستان در اعتصاب بود و این زن [متخصص بیهوشی]در دو اتاقِ مجزا بهطور همزمان از ۸ بیمار مراقبت میکرد؛ باید عملِ جراحی به تعویق میافتاد.»
آنها این کار را نکردند و متخصص بیهوشی و نیرویِ آموزشی در این بین اشتباهاتِ زیادی مرتکب شدند. ژانپیر به درستی لولهگذاری نشده بود، یکی از لولهها به جای کمک به جریان اکسیژن در ششها، خودش باعثِ انسدادِ مجرای شش شده بود که یعنی اکسیژن کافی به او نرسیده بود و او دچار ازکارافتادگیِ کامل قلب شد.
او به یاد میآورد که به سرعت به بیمارستان رفته و ژانپیر را در وضعیتی یافته که روی تخت افتاده بوده و اطرافش پر از لوله بوده است. «۵ روز بیمارستان را ترک نکردم، فکر میکردم بیدار میشود و من باید آنجا باشم.»
بعد از ۱۵ ماه بستری در بیمارستان، مسئولانِ محلی به برنادت پیشنهاد دادند که بهترین محل برای ژانپیر نزدیکترین خانه سالمندان به خانهشان است.
«فکر نمیکنم آنها میدانستند که چطور از او مراقبت کنند برای همین با خودم گفتم که من او را به خانه میبرم و خودم از او مراقبت میکنم.» برنادت از آن روز، هر روز قبل از ۷ صبح بیدار میشود و صبحانه میخورد و خودش را برای مراقبت از همسرش آماده میکند.
مراقبت از او شاملِ تعویض لباسها، اصلاحِ صورت، آماده کردنِ غذاست که باید کاملاً مخلوط شده باشد و به او بخوراند. فرایند غذا دادن به تنهایی ۱ساعت طول میکشد. بعد باید به او کمک کند به توالت برود و مطمئن شود که ریههای او تمیز هستند و ماهیچههایش را ورزش دهد تا دچار گرفتگی و آتروفی نشود.
اگر خیلی خوششانس باشد تا ساعت ۸شب این کارها تمام شده و ژانپیر ممکن است بخوابد. اما او میگوید: «بعضی وقتها شبها اوضاع بد پیش میرود و مجبورم همه شب بیدار باشم.» مراقبتِ ۲۴ساعته از ژانپیر زمانِ کمی برای کسبِ درآمد برایش میگذارد، اما بعد از آنکه دادگاه به نفعِ برنادت رأی صادر کرد - البته بعد از یکدهه تلاشِ قانونی - او مقرریِ سالانه دریافت میکند.
«فرایندِ قانونی ۱۲ سال طول کشید. فکر میکنم طوری طراحی شده که مردم را دلسرد کند. اگر حمایت فوتبال را نداشتم، کامل ورشکسته میشدم.» لیگ فرانسه، فدراسیونِ فوتبال و باشگاهِ ورایتیِ فرانسه - باشگاهِ فوتبالیستهای سابقِ فرانسه - همه با هم همکاری کردند تا برنادتِ حقِ قانونیِ خود را دریافت کند.
ژاک وندروکس
حادثه در سال ۱۹۸۲ رخ داد، اما کارکنانِ درمان تا سال ۱۹۸۹ برای آنچه «جراحتِ غیرعمدی» نامیده شد، مقصر شناخته نشدند و حتی بعد از آن ۵ سال طول کشید تا خانواده به حق خود دسترسی پیدا کند. مدیرِ کلِ باشگاهِ بازیکنانِ سابقِ تیم ملی فوتبالِ فرانسه، ژاک وندروکس، میگوید: «میدانستیم که برنادت به لحاظِ روانی و مالی در وضعیت خوبی نیست برای همین سالی ۵ یا ۶ بازی برگزار میکردیم.» «ژانپیر مردِ خوبی بود و شایستگی این کمکها را داشت. او هنوز زنده است و این شگفتانگیز است.»
برنادت میگوید: «من تمام وقت برایش حرف میزنم. درباره تلویزیون، درباره ای-میلها.. همه چیز! همیشه در اطرافِ او جنبش و حرکت هست. او همیشه در کنار ماست.» برنادت میگوید گاهی برای یک لحظه فکر میکنم که او حرفهای من را میفهمد. اما احتمالش بسیار کم است.
موهای خاکستری
مغزِ ژانپیر به قدری دچار کمبودِ اکسیژن شد که او آسیبِ مغزیِ فاجعهباری را تجربه کرد که امید کمی برای بهبود از این وضعیت باقی گذاشته است. برنادت میگوید: «هر چه بیشتر زمان میگذرد، بیشتر کلافه میشوم. وضعیت او بدتر نمیشود، بنابراین چه کسی میداند شاید روزی علم توانست راهی پیدا کند. چرا که نه؟»
درحالیکه امیدِ کمی وجود دارد، او همچنان برای حفظِ حرمت و میراثِ ژانپیر ادامه میدهد. او خیلی قبل از ملاقاتمان گفته بود که اجازه عکاسی از ژانپیر را ندارم. وقتی از او پرسیدم آیا فقط از ورودیِ اتاق او میتوانم عکس بیندازم او خیلی آرام، اما با قاطعیت در را بست.
اما با خوشحالی من را به ژانپیر معرفی کرد، او هنوز بسیار جوان بود. فقط چند تارِ مویِ سفید داشت. به من گفتند او خواب است؛ هرچند چشمهایش باز بود. تخت او را با ملحفه رنگِ روشن پوشانده بودند و در گوشهای از اتاقش یک تلویزیون بود. وضعیتِ ژانپیر هم غمانگیز است و هم عصبانیکننده. برنادت میگوید: «بیمارستان هرگز عذرخواهی نکرد.»
آینده
برنادت نگرانِ آینده ژانپیر است. «تصور کنید من زودتر از او بمیرم، چه بلایی سر او میآید؟» «او به من نیاز دارد تا غذا بخورد و نیازهای اولیهاش برطرف شود. اگر من این کار را نکنم، چه کسی این کارها را میکند.»
از او پرسیدم هرگز به خودکشیِ کمکی -اتانازی- فکر کرده است؟ او پاسخ داد: «میخواهی چه کار کنم؟ او را از غذا محروم کنم؟ بگذارم که ذره ذره بمیرد؟ نه، نه، نه، هرگز.»
برنادت میگوید: سعی میکنم به حادثه فکر نکنم، اما چارهای ندارم. هر وقت به او نگاه میکنم یادم میآید. در دهه ۱۹۹۰ دادگاه علیه متخصص بیهوشی و نیروی آموزشی رایی صادر کرد که میتوان گفت: جریمه سبکی بود: یک ماه زندانِ تعلیقی و جریمه نقدی که اکنون ۸۱۵ دلار است.
دههها گذشته و خانواده آدام هنوز بهای سنگینتری بابت این حادثه پرداخت میکنند.
۰