آلبر کامو؛ برای آینده مینوشت
او حتی روا نمیدارد که کشورش را از نقشی که در سرایت این بیماری داشته است، مستثنی کند و میگوید: «در این مرحله بسیار آسان است که تنها هیتلر را متهم کنیم و بگوییم که افعی و خطر اصلی نابود شده و زهر آن هم از بین رفته است.
کد خبر :
۸۱۱۲۳
بازدید :
۶۸۳۹
فاطمه فلاح | در انتهای ژانویه شاهد بازتاب شگفتانگیزی بین کار خودم و اخبار روز دنیا بودم. ویروسی رمزآلود در ووهان چین ظاهر شده بود و اگرچه این ویروس شبیه نمونه قبلی بود، اما چیزی جدید و ناشناخته در مورد آن وجود داشت.
البته من یک دکتر، همهگیرشناس یا متخصص سلامت عمومی نیستم، من یک مترجم ادبی هستم. به طور معمول کار من آهنگ بسیار آهستهتری نسبت به وقایع پیرامون دارد به دلیل اینکه ترجمه شامل جریانی از پرسه زدنها، حول قالب و الگوهای یک جمله یا معناهای ضمنی یک کلمه است.
اما در این مورد به خصوص، آهنگ حرکت کارمن و آهنگ حرکت ویروس به شکل غریب و ترسناکی یکسان مینمود و این تنها به این دلیل بود که من در حال ترجمه رمان «طاعون» آلبر کامو بودم.
مساله زمان است
یک روز صبح کار من شامل بازنویسی و اصلاح کردن یک صحنه از کتاب بود که در آن دکتر جوان ریو متوجه میشود که طاعون در شهر اران در الجزایر، مستعمره فرانسه شیوع یافته است و سعی میکند که همکاران دیوانسالارش را مجاب کند که این شیوع را جدی بگیرند. او به درستی آگاه است که اگر این اتفاق نیفتد، نیمی از مردم شهر خواهند مرد.
اما فرمانده شهر تمایلی به هشدار دادن به مردم از خود نشان نمیدهد. او حتی از به کار بردن نام این بیماری خودداری میکند و مادامی که شخصی کلمه طاعون را بر زبان میآورد، سیاستمداران شهر تمام سعیشان را میکنند که مانع این شایعه شوند تا نظم تالارهای اجرایی حکومتیشان را به هم نزند. شکل نمایشی این پنهانسازی مضحک به نظر میرسد.
درست شبیه تماشای شخصیتهای یک نمایش که در مورد کلمه «بمب» در حال بحث و مناقشه هستند، حال آنکه بمبی در زیر میزشان در حال تیک تاک کردن است. دکتر ریو، اما ناشکیباست و عنوان میکند که آنها مشکل را اشتباه فهمیدهاند که اینجا مساله، به کار بردن یا نبردن کلمه طاعون نیست بلکه مساله زمان است.
همین طور که درحال ترجمه این جمله بودم، شاهد باز شدن روزنهای بین این صفحه و دنیای حاضر شدم، درست مانند اینکه پرده و حجابی از آینهای دوطرفه کنار زده میشود. زمانی که به متن نگاه کردم، دنیای ورای آن را مشاهده کردم، تصاویری همچون آژیرهای آمبولانسهای برگامو، قرنطینه شهر هوبی چین، تجزیه و فساد عجیب گلهای بهاری در بازار جهان و ناوهای بهداری در اخبار.
تمرکز و هدایت مسیرم بین هر جمله و همزاد آن در زمان حال و اینکه بتوانم این مرزها و حاشیههای مغشوش و مبهم را در جایی که این بازتابها و پژواکها به هم میرسند، پیدا کنم بسیار برایم سخت بود.
ترجمانی از سکوت
«طاعون» به راحتی به ذهن کامو نرسید. او آن را در شهر آران طی جنگ جهانی دوم در آپارتمانی که از خویشان همسرش قرض گرفته بود، نوشت. خویشانی که دوستشان نمیداشت. جنگ در فرانسه در جریان و کامو مسلول تنها و جدا مانده از همسرش بود.
ترجمانی از سکوت
«طاعون» به راحتی به ذهن کامو نرسید. او آن را در شهر آران طی جنگ جهانی دوم در آپارتمانی که از خویشان همسرش قرض گرفته بود، نوشت. خویشانی که دوستشان نمیداشت. جنگ در فرانسه در جریان و کامو مسلول تنها و جدا مانده از همسرش بود.
همسری که به همراه آخرین قایقی که به الجزایر برمیگشت، ناپدید شده بود. کاملا در تقابل با جملات کوتاه، خشن و ناملایم در رمان دیگر او، «بیگانه»، کتابی که به زعم سارتر عنوانش میتوانست «ترجمانی از سکوت» باشد، جملات در «طاعون» شاهدی بر تنش، بحران و یکنواختی ملالآور بیماری و قرنطینه کامو است.
جملات در «طاعون» اطناب پیدا میکنند تا تداعیکننده و نماینده انتظار اضطرابآور او باشند. زمانی که کتاب در سال ۱۹۴۷ انتشار یافت، نویسندهها در پی یافتن راه و شیوهای در کارهایشان بودند که نشانگر اشغال فرانسه توسط آلمان نازی باشد و طاعون به عنوان رمانی که بیانگر اشغال و استقامت بود همچنین به عنوان پیشرو و مبارز در این مسیر شناخته شد.
البته برای کامو، دلیل به کار بردن «بیماری» در این رمان، هم تجربه زیسته او و هم استعاره بود. استعارهای برای جنگ، خیزش و فرا رسیدن فاشیسم و وحشت از فرانسه ویشی که در کشتاری عظیم همدستی داشت. کامو برعکس بسیاری از معاصران خود آینده را به روشنی میدید. از خودگذشتگی، قهرمانی و شجاعت سازمان مقاومت برای او اهمیت بسیار کمتری داشت نسبت به اینکه بشریت و انسانیت بعد از جنگ چگونه میتواند دوام داشته باشد.
بحران انسانیت
کامو در سخنرانیای که با عنوان «بحران انسانیت» در دانشگاه کلمبیا در سال ۱۹۴۶ ارایه داد به لزوم نیاز به بازگشت به مقیاس انسانی در دوره پساجنگ میپردازد و تنفر و بیتفاوتی را به عنوان علائم و نشانههای نشأت گرفته از بحران جنگ میداند.
بحران انسانیت
کامو در سخنرانیای که با عنوان «بحران انسانیت» در دانشگاه کلمبیا در سال ۱۹۴۶ ارایه داد به لزوم نیاز به بازگشت به مقیاس انسانی در دوره پساجنگ میپردازد و تنفر و بیتفاوتی را به عنوان علائم و نشانههای نشأت گرفته از بحران جنگ میداند.
او حتی روا نمیدارد که کشورش را از نقشی که در سرایت این بیماری داشته است، مستثنی کند و میگوید: «در این مرحله بسیار آسان است که تنها هیتلر را متهم کنیم و بگوییم که افعی و خطر اصلی نابود شده و زهر آن هم از بین رفته است.
اما ما به خوبی میدانیم که این زهر از بین نرفته است و هرکدام از ما آن را درون قلبهایمان حمل میکنیم.» در عین حال که او آگاه بود که مردم نشانههای نفرت را با خود دارند، اما همزمان امید داشت که این نشانهها و علائم توسط پادتنهای فرهنگی بیاثر و خنثی شوند.
در این سخنرانی او مردم را به برگزاری اجتماعاتی جدید، خارج از احزاب و دولتها به منظور بسط تفکر و اندیشه ترغیب میکند تا باب گفتگو و تبادل نظر را بین ملتها ممکن کند. به نظر او اعضای این انجمنها باید با تمام وجود گفتارهایشان را تایید کنند که این جهان باید نه جهانی از پلیسها، سربازها و پول بلکه جهان زنان و مردان، کارهای مفید و سودبخش و نقشهای اندیشمند و فرزانه باشد.
در واکنش به علائم به جا مانده از جنگ، کامو هوشیاری مشترکی را به عنوان شفای جمعی میدید. برای او مشخصا این نکته جالب توجه بود که مردم این توانایی را دارند که با به وجود آوردن یک اشتراک جهانی از خود در برابر ناسیونالیسم و فاشیسم محافظت کنند.
برای آینده مینوشت
نوشتن «طاعون» در شکل و فرمی از یک رویدادنامه تاریخی، یک شیوه بیان امیدوارکننده بود که اشاره به دوام انسان میکرد. این کتاب وسیلهای برای انتقال خاطره جنگ به عنوان مایهکوبی و ایمنسازی در برابر جنگها و نبردهای مسلحانه آینده شد.
البته نگرش کامو مخالفتهای بسیاری را هم در برداشت. از جمله در سال ۱۹۷۰ سارتر در یک مصاحبه گفته بود: «طی این سالهایی که گذشته است، وقتی دوباره به رمان میاندیشم به نگرشی که در آن کامو اشغال آلمانها را به طاعون تشبیه کرده بود، اینکه بدون هیچ دلیلی رخ داده بود و بدون هیچ دلیلی رخت بربسته بود، تنها میتوانم بگویم، چه حماقتی!».
اما کامو همان طور که در لحظه در حال نوشتن بود برای آینده نیز مینوشت. او با بسط دادن استعارهها از سطح مولکولی و به واسطه کنشها و واکنشهایی که بین پادتنها و باکتریها در جریان بود، هنر خلق میکرد. بسیاری به حق «طاعون» را رمانی درباره اشتراک و مجموعهای از روانهای مقاومت میدانند که البته به زعم من اشتراک ژرفتری در این رمان وجود دارد که شامل پادتنهای مشترک ما و مصونیت اجتماع و توده مردم است.
در واکنش به علائم به جا مانده از جنگ، کامو هوشیاری مشترکی را به عنوان شفای جمعی میدید. برای او مشخصا این نکته جالب توجه بود که مردم این توانایی را دارند که با به وجود آوردن یک اشتراک جهانی از خود در برابر ناسیونالیسم و فاشیسم محافظت کنند.
برای آینده مینوشت
نوشتن «طاعون» در شکل و فرمی از یک رویدادنامه تاریخی، یک شیوه بیان امیدوارکننده بود که اشاره به دوام انسان میکرد. این کتاب وسیلهای برای انتقال خاطره جنگ به عنوان مایهکوبی و ایمنسازی در برابر جنگها و نبردهای مسلحانه آینده شد.
البته نگرش کامو مخالفتهای بسیاری را هم در برداشت. از جمله در سال ۱۹۷۰ سارتر در یک مصاحبه گفته بود: «طی این سالهایی که گذشته است، وقتی دوباره به رمان میاندیشم به نگرشی که در آن کامو اشغال آلمانها را به طاعون تشبیه کرده بود، اینکه بدون هیچ دلیلی رخ داده بود و بدون هیچ دلیلی رخت بربسته بود، تنها میتوانم بگویم، چه حماقتی!».
اما کامو همان طور که در لحظه در حال نوشتن بود برای آینده نیز مینوشت. او با بسط دادن استعارهها از سطح مولکولی و به واسطه کنشها و واکنشهایی که بین پادتنها و باکتریها در جریان بود، هنر خلق میکرد. بسیاری به حق «طاعون» را رمانی درباره اشتراک و مجموعهای از روانهای مقاومت میدانند که البته به زعم من اشتراک ژرفتری در این رمان وجود دارد که شامل پادتنهای مشترک ما و مصونیت اجتماع و توده مردم است.
کتابهایی برای آیندگان
حقیقت این است که به عنوان یک استعاره، ترجمه به شکل ناراحتکنندهای به سرایت یا انتقال یک بیماری میماند. مترجمان کلمات را از مرزها عبور میدهند. ما دریچهای بین یک زبان و زبان دیگر میگشاییم. البته اینکه چه چیزی را ترجمه میکنیم بسیار حائز اهمیت است. در «طاعون» دکتر کاستل تلاش میکند که یک سرم تهیه کند تا بتواند پادتن بیمارانی که نجات یافتهاند را به بقیه برساند و مانع شیوع بیشتر شود.
من هنوز امید دارم کتابهایی که از گذشته هستند، بتوانند به گونهای مانند این سرم برای آیندگان عمل کنند و این دقیقا همان چیزی است که کامو از کتابش توقع داشت. او میدانست که ما به این کتاب حتی سالها پس از مرگ او نیز دوباره نیاز پیدا خواهیم کرد.
غیر از این چه دلیل دیگری را برای این پایانبندی در رمان میتوان متصور شد: «ریو فریادهای شادی را که از شهر بر میخاست، میشنید و به یاد میآورد که این شادی پیوسته در معرض تهدید است. زیرا میدانست که این مردم شادان نمیدانند، اما در کتابها میتوان دید که باکتری طاعون هرگز نمیمیرد و از میان نمیرود و میتواند دهها سال در میان اثاث خانه و ملحفهها بخوابد، توی اتاقها، زیرزمینها، چمدانها، دستمالها و کاغذ پارهها منتظر باشد و شاید روزی برسد که طاعون برای بدبختی و تعلیم انسانها، موشهایش را بیدار کند و بفرستد که در شهری خوشبخت بمیرند.»
۰