بازخوانی یک گزارش درباره قاتلی که سال‌ها اسمش در صفحه اول حوادث بود

گشت بسیج چگونه یکی از خطرناک‌ترین قاتل‌های ایران را به دام انداخت

گشت بسیج چگونه یکی از خطرناک‌ترین قاتل‌های ایران را به دام انداخت

این قاتل سنگدل کسی نبود جز غلامرضا خوشرو. مردی که به خفاش شب مشهور شد و خیلی‌ها او را به این اسم می‌شناختند. غلامرضا در پوشش مسافرکش، دختران و زنان بی‌گناه را سوار خودروی خود می‌کرد و بعد از کشتن آنها پول و اشیاء قیمتی‌شان را می‌دزدید. او برای اینکه ردپایی از خودش بر جا نگذارد، اجساد قربانیانش را در اطراف شهر می‌سوزاند و سرانجام پس از انجام ۹ قتل به دام قانون افتاد و در ملأ عام اعدام شد.

کد خبر : ۱۴۱۷۱۰
بازدید : ۵۸۷

تیرماه سال ۱۳۷۶ همه‌جا صحبت از دستگیری یکی از مشهورترین قاتلان سریالی ایران بود. مردی که جنایت بی‌رحمانه‌اش تا مدت‌ها تیتر اول روزنامه‌ها و موضوع صحبت مردم شده و جوی از ترس و وحشت را بر خیابان‌های تهران حاکم کرده بود.

این قاتل سنگدل کسی نبود جز غلامرضا خوشرو. مردی که به خفاش شب مشهور شد و خیلی‌ها او را به این اسم می‌شناختند. غلامرضا در پوشش مسافرکش، دختران و زنان بی‌گناه را سوار خودروی خود می‌کرد و بعد از کشتن آنها پول و اشیاء قیمتی‌شان را می‌دزدید.

او برای اینکه ردپایی از خودش بر جا نگذارد، اجساد  قربانیانش را در اطراف شهر می‌سوزاند و سرانجام پس از انجام ۹ قتل به دام قانون افتاد و در ملأ عام اعدام شد.

راز قتل‌های سریالی خفاش شب از حدود دو ماه و نیم قبل از دستگیری او فاش شد. زمانی که ماموران پلیس هر چند روز یک بار جسد سوخته زنانی را در اطراف تهران پیدا می‌کردند که به طرز وحشیانه‌ای کشته شده بودند.

بیشتر این جسدها در اطراف دهکده المپیک و شهرزیبا و پارک جنگلی چیتگر پیدا می‌شدند و تحقیقات نشان می‌داد که همه قربانیان با ضربه‌های چاقو به قتل رسیده‌اند. این شواهد کارآگاهان را مطمئن کرد که عامل این جنایت‌ها یک نفر است که به شیوه‌ای خاص این افراد را به قتل رسانده است. قتل‌هایی که قاتل سریالی در تهران مرتکب می‌شد خیلی زود در همه شهر پیچید.

بررسی‌ها نشان می‌داد که مرد جنایتکار در پوشش مسافرکش قربانیان خود را سوار ماشین می‌کرد و بعد از انتقال به بیابان‌های اطراف تهران آنها را به قتل می‌رساند.  پلیس هنوز دنبال قاتل بود که بسیجیان به صورت کاملا اتفاقی با این مرد برخورد کردند و به او مظنون شدند.

آن شب تعدادی از بسیجیان مردی سیاه‌پوش را اطراف میدان پونک دیدند که داشت به زور در یک خودرو پیکان را باز می‌کرد. اما به محض دیدن آنها پا به فرار گذاشت. فردای آن شب بسیجیان باز هم با مردی برخورد کردند که در بوستانی اطراف پونک خوابیده بود.

وقتی از او پرسیدند که چرا آنجا خوابیده گفت تازه از مشهد آمده و می‌خواهد بعد از کمی استراحت به خانه دوستش برود. اما بعد از چند ساعت ماموران بسیج با دیدن آن مرد که هنوز در آن حوالی پرسه می‌زد به او مظنون شده و او را تحویل کلانتری دادند.

در کلانتری بود که مشخص شد این مرد همان سارقی است که شب گذشته از دست ماموران بسیج فرار کرده.  با بیشتر شدن شک ماموران به مرد سیاه‌پوش؛ بازجویی‌ها از او ادامه یافت. متهم در شروع بازجویی‌ها خودش را جبار معرفی کرد اما بعد از چند روز، وقتی نتایج انگشت‌نگاری از متهم به ماموران اعلام شد، آنها متوجه شدند که این مرد یک مجرم سابقه‌دار است که در پرونده قبلی‌اش، خود را مراد معرفی کرده بود.  بررسی‌ها نشان می‌داد که این مرد در پرونده قبلی‌اش که در سال ۷۲ تشکیل شده بود، به جرم قتل و آدم‌ربایی و تجاوز به عنف و سرقت دستگیر شده بود.

ماجرا از این قرار بود که در آن زمان به دنبال شکایت چند دختر جوان مبنی بر اینکه ۲ مرد پس از سوارکردن آنها به عنوان مسافر طلاها و پول‌هایشان را سرقت کرده و برخی را نیز مورد تجاوز قرار داده‌اند، مأموران تحقیقات گسترده‌ای را آغاز کردند.

آنها پس از چند روز تعقیب و مراقبت و در یک درگیری مسلحانه ۲ نفر را که اقدام به این اعمال جنایتکارانه کرده بودند، دستگیر کردند. یکی از آنها غلامرضا خوشرو بود که در آن زمان خود را مراد معرفی کرد و دیگر مردی به نام مهدی.

25

غلامرضا در هنگام انتقال به زندان با فریب دادن مامور همراه خود فرار کرد ولی همدست او در جنایت‌ها اعدام شد و ماموران نتوانستند در ادامه تحقیقات ردی از متهم فراری به دست بیاورند. 

با این اطلاعات، ماموران مطمئن شدند که یک تبهکار حرفه‌ای را دستگیر کرده‌اند و احتمال دارد او همان خفاش شب باشد.  پس از افشای سوء‌سابقه قاتل او اظهار کرد که نامش عبدالله است و اهل افغانستان.

او گفت: «چند سال قبل به طور غیرقانونی به ایران آمدم و بعد از فرار از چنگ پلیس دوباره به افغانستان برگشتم و الان چند ماهی است که باز غیرقانونی وارد ایران شده‌ام».

در همان زمانی که متهم دستگیر شده بود، خبر بازداشت او به همراه عکسش در روزنامه‌ها چاپ شد. گرچه مرد جوان مدعی بود که اهل افغانستان است اما بعد از چاپ عکس او در روزنامه‌ها، یکی از ساکنین منطقه طرشت تهران با ماموران تماس گرفت و سرنخ مهمی از این مرد در اختیار پلیس قرار داد.

او گفت: «من این متهم را می‌شناسم. برادر او در نزدیکی خانه ما آرایشگاه دارد. من بارها با او در مغازه برادرش حرف زده‌ام. آخرین باری که او را دیدم روی صورت و گردنش جای چنگ بود مطمئنم که وی افغانی نیست».

پلیس بعد از پیگیری اظهارات این شهروند، خانه برادر قاتل را پیدا کرد و با یافتن مقداری طلا و لوازم به سرقت رفته از قربانیان مطمئن شدند که این مرد همان قاتل سریالی تحت تعقیب است. در ادامه تحقیقات ماموران شناسنامه خفاش شب را پیدا کردند و به این ترتیب هویت اصلی او فاش شد. نام اصلی او غلامرضا خوشرو بود.

محاکمه

محاکمه خفاش شب مثل ابعاد دیگر پرونده او یک محاکمه جنجالی بود که تا مدت‌ها جریان رسیدگی به این پرونده در روزنامه‌ها منتشر می‌شد.  این قاتل تیزهوش در تمام مدت دادگاه سعی داشت به نوعی همدستی برای خود بتراشد و همه قتل‌ها را به گردن او بیندازد. برای همین می‌گفت که قتل‌ها را با همدستی فردی به نام حمید مرتکب می‌شده و این حمید بود که زنان و دختران بی‌گناه را به قتل می‌رساند.

اما بخشی از اموال مقتولان و چاقوی این مرد جنایتکار در خانه برادرش پیدا شد و این مهم‌ترین سند علیه او بود. از سوی دیگر چند زن دیگر که توانسته بودند از دست خفاش شب فرار کنند، در دادگاه اظهارات خود را بیان کردند و روشن شد او در تمام جنایات به تنهایی عمل کرده است.

دادگاه پس از بررسی همه ابعاد پرونده متهم را به ۹ بار قصاص محکوم کرد و این حکم در مرداد سال ۷۶ در ملأ عام اجرا گردید.

   انگیزه قتل‌های سریالی چه بود؟

خفاش شب در زمانی که اعدام شد ۳۳ سال داشت و با توجه به نحوه قتل‌ها و همچنین سوابق کیفری او، دستگاه قضائی انگیزه اصلی او را از قتل‌های سریالی، سرقت از مقتولان تشخیص داد.

او از ۱۷ سالگی در شهرهای مختلف استان خراسان کارهای خلافکارانه‌اش را با سرقت خودروها آغاز کرده بود و چند ماه بعد به اتهام ۱۵ فقره سرقت و جرایم دیگر دستگیر شده بود. البته این مرد قبل از آن تاریخ هم یکی، دو بار به علت جرایم دیگری مثل نزاع دستگیر شده بود و در آخرین بار با قید ضمانت آزاد شده و موظف شده بود که بیست و پنجم هر ماه خود را به دادگاه معرفی کند.

این قاتل سریالی بعد از چند ماه به تهران گریخت و در آبان‌ماه سال ۶۴ با دختر ۱۷‌ساله‌ای در پایتخت آشنا شد و از او خواستگاری کرد. این وصلت در جنوب تهران صورت گرفت و پدر و مادر دختر که گول ظاهر فریبنده غلامرضا را خورده بودند، با این ازدواج موافقت کردند. 

زن جوان وقتی به خانه غلامرضا رفت با رفتار خشن و غیرانسانی او روبه‌رو شد و پس از مدت کوتاهی از خانه او گریخت و از دادگاه تقاضای طلاق کرد. دادگاه براساس شواهد مختلف مبنی بر اینکه غلامرضا خوشرو که حالا جوانی ۲۱ ساله بود اقدام به شکنجه نوعروس جوان می‌کند، حکم طلاق را صادر کرد.

در این زمان بود که غلامرضا خوشرو به خراسان بازگشت و بار دیگر سرقت‌های خود را آغاز کرد. او هربار پس از چند سرقت دستگیر می‌شد و هر بار نیز با یک نام جعلی خودش را به مأموران معرفی می‌کرد تا سوابق قبلی‌اش باعث نشوند که مدت زیادی در زندان بماند.

همین مسأله باعث شده بود که سوابق او در ادارات پلیس استان خراسان به نام‌های مختلف ثبت شود. در سال ۱۳۷۱ بار دیگر غلامرضا خوشرو به تهران آمد و این بار تا زمانی که دستگیر شد اقدامات جنایتکارانه‌اش را آغاز کرد.

کشف اجساد قربانیان خفاش شب در نقاط مختلف تهران

پرونده قتل‌های او با کشف جسد زنی ۵۴ ساله در مقابل پارک چیتگر در روز ۱۳ فروردین ۱۳۷۶ شروع شد و پس از آن ماموران اجساد سوخته زنان دیگری را در ۱۶ و ۳۱ فروردین، ۲، ۸، ۱۴ و ۳۰ خرداد کشف کردند.

غلامرضا در مصاحبه تلویزیونی که در آن زمان با او انجام شد درباره نخستین مقتولان خود گفت: «اولی را ساعت نه ونیم یا ده شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم آزادی به داخل فرعی پیچیدم، او که متوجه قضیه شده بود در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم.

دومی خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم البته صبح زود بود، وقتی به سمت سرازیری رفتم به سمت فرعی پیچیدم و خانم مسافر فهمید؛ داد و فریاد کرد و با من درگیر شد و کمی که جلوتر رفتم ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.»

او درباره مقتول سوم و چهارم خود گفت: «صبح زود خانمی را از شهرک غرب سوار کردم، پس از طی مسافتی به سمت فرعی پیچیدم و به طرف جاده خاکی رفتم و خانم مسافر گفت: کجا می‌روی؟ و با من بگو مگو کرد؛ بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم.

حوالی ساعت ده شب بود که از طرف مینی سیتی به طرف بالا می‌رفتم، در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود که او را سوار کردم و پس از طی مسافتی تغییر مسیر دادم و به طرف فرعی خیابان رفتم که دختر داد و فریاد کرد؛ از او خواستم داد نزند، ولی او جیغ می‌کشید و دست و پا می‌زد کمی جلوتر رفتم به جای مناسب‌تری رسیدم و یعنی انتهای مینی‌سیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم و بعد از آن جنازه‌اش را اطراف ولنجک و اوین انداختم و آتش زدم»

به گفته خفاش شب، او وسایل مقتولان را در بازار می‌فروخته و اعتراف کرد که چهارسال پیش هم به جرم آدم ربایی و آزار دختران محکوم شده است.

او در پاسخ به علت آدم کشی‌هایش گفت: دلیل بخصوصی نمی‌توانم تعریف بکنم. یک هفته اعصابم خراب بود و دست خودم نبود، تشنج به من دست می‌داد و همه‌اش توی فکر بودم.

تشکیل جلسات دادگاه متهم در دادگاه

پرونده غلامرضا خوشرو کوران کردیه خارج از نوبت در شعبه ٣٥ دادگاه عمومی واقع در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) مورد رسیدگی قرار گرفت.

در اولین جلسه که علنی و با حضور شاهدان تشکیل شد، او خود را معرفی کرد و گفت که ٢٨ ساله و ساکن روستائی در قوچان خراسان است.

دومین جلسه دادگاه مدتی پس از تشکیل، برای رسیدگی به موارد خلاف عفت عمومی و به منظور حفظ حیثیت خانواده‌های قربانیان، غیرعلنی اعلام شد.

دادگاه او یکی از جنجالی‌ترین دادگاه‌های تاریخ ایران بود که تمام مراحل آن جز رسیدگی به اقدامات منافی عفت او به طور علنی برگزار شد و جزئیات قتل‌ها و جنایت‌هایش بشدت مردم را تحت تأثیر قرار داد.

اتهامات عنوان شده علیه این متهم سرقت اتومبیل، آدم ربایی، ارتکاب نه فقره قتل، اقدام به قتل برادرزاده خردسال خود و فرار از چنگ ماموران در سال ١٣٧٢اعلام شد.

در دومین جلسه دادگاه وکیل تسخیری متهم در قسمتی از دفاعیات خود گفت: حکمت حضور وکیل، جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است. حال آن که در این پرونده، ظلم شدید و ستم اکید وسیله این جانی قربانیان و خانواده‌های آنان رفته و قلب مردم آزرده شده است.

اینجانب وکیل متهم نیستم، مدعی العموم هستم، چگونه میتوانم اتهامات متهم را نفی کنم، حال آن که متهم صریحأ در مراجع و رسانه‌ها به گناه خود اعتراف دارد.

دادگاه، غلامرضا خوش رو را به ٢١٤ ضربه شلاق و اعدام محکوم کرد و این پرونده با پیک مخصوص به دیوان عالی کشور ارسال و حکم صادره تأیید شد.

سرانجام ساعت ۷:۴۵ صبح روز چهارشنبه ۲۲ مرداد ماه سال ۷۶ غلامرضا خوشرو کوران کردیه در چهار دیوار انبار روباز ورزشگاه آزادی واقع در سه راه دهکده المپیک بعد از اجرای ۲۱۴ حکم شلاق به دار مجازات آویخته شد.

هنگام زدن ضربه‌های شلاق به دست اولیای دم، یکی از زنان حاضر در جمع فریاد می‌زد که «وقتی داشتی با چاقو تن دخترم را تکه تکه می‌کردی به فکر این روزها هم بودی»؟

او درآخرین خواسته‌اش روی کاغذ نوشت: «به هیچ کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم».

منبع: همشهری

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید