بیماری میدز، MAIDS
اگر بگوییم که ساختار قدرت و سیاست در ایران دچار نشانگان نقص ایمنی ارتباطی یا رسانهای (میدز) (MAIDS) شده است، سخن ناروایی نگفتهایم. به عبارت دیگر هنگامی که این ساختار در برابر کوچکترین ویروس رسانهای قرار میگیرد کل نظام ارتباطی و رسانهای آن دچار اختلال میشود و قادر به نابودی ویروس مهاجم نیست.
کد خبر :
۶۱۳۹۸
بازدید :
۱۱۸۶
عباس عبدی | خبر فوری، فوری. مزارشریف به دست طالبان سقوط کرد. عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند. «به من بگویید که چه وظیفهای [دارم]...» این آخرین جملهای است که همکار عزیزمان محمود صارمی دقیقا ٢٠ سال پیش در چنین روزی مخابره کرد و پس از آن به دست نیروهای طالبان شهید شد و پس از آن ١٧ مردادماه را برای قدردانی از این همکارمان روز خبرنگار نام نهادیم و یادش را گرامی میداریم.
٢٠ سال گذشت، ولی روزنامهنگاری ایران در این ٢٠ سال فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است. ابتدا اوجگیری فضای مطبوعاتی را شاهد بودیم که شور و نشاط بزرگی را در جامعه ایجاد کرد و مردم را با مطبوعات آشتی داد و آینده امیدبخشی را برای جامعه و ایران نوید داد. تجربهای که دو سال بیشتر دوام نیاورد و با بستن فلهای مطبوعات و فشار به روزنامهنگاران آن امید را به یأس تبدیل کردند.
هرچند روزنامهنگاران مقاومت کردند و در ادامه نیز وظیفه خطیر خود را پیگیری کردند. مطبوعات و به طور مشخص روزنامهها در سال ٧٩ ضربه خوردند. ولی توقیفکنندگان صدای آن را ٢٠ سال بعد شنیدند. میگویند کسی در حال سوراخ کردن دیوار خانهای بود تا وارد شود و دزدی کند. گفتند چه کار میکنی؟ گفت: طبل میزنم. گفتند پس چرا صدایش در نمیآید؟ گفت: صدای این طبل صبح در خواهد آمد!
اکنون صدای آن بستن فلهای در آمده است و کرترین افراد نیز آن را میشنوند. از یک سو کسی که عهدهدار زدن تیر خلاص به مطبوعات بود، در زندان است و در پشت سر خود یک پرونده آبروریزانه برای کشور بهجا گذاشته است و از این سو نیز، رسانههای غیررسمی تیرهای زهرآگین خود را روانه ساختاری میکنند که فاقد ابزار و حتی یک سنگر کوچک رسانهای است؛ ساختاری که به لحاظ رسانهای بیدفاع شده و به صورت روشنی دستهای خود را بالا برده است.
ساختاری که اگر در گذشته گمان میکرد موشک و تحریم آن را تهدید میکند، امروز متوجه شده است که پیش و بیش از آنها ناکارآمدی نظام رسانهای است که خطری جدی برای امنیت ملی آن است. امروز در حضیض وضعیت رسانهای هستیم. رادیو و تلویزیونی که به کلی از دایره اثرگذاری خارج است و مطبوعاتی که حتی برای تیراژ اندک و قابل چشمپوشی نیز باید منتظر تامین کاغذ باشند. اگر بگوییم که ساختار قدرت و سیاست در ایران دچار نشانگان نقص ایمنی ارتباطی یا رسانهای (میدز) (MAIDS) شده است، سخن ناروایی نگفتهایم.
به عبارت دیگر هنگامی که این ساختار در برابر کوچکترین ویروس رسانهای قرار میگیرد کل نظام ارتباطی و رسانهای آن دچار اختلال میشود و قادر به نابودی ویروس مهاجم نیست. این وضعیت محصول نگاه سنتی بلندمدت و تاریخی صاحبان قدرت به رسانه است که فرق میان بوق و رسانه را متوجه نمیشدند.
این یک روی سکه است که موجب تاسف همه ما است و بیشتر کارشناسان رسانه در این مورد اتفاق نظر دارند. ولی بنده میخواهم به روی دیگر این سکه نیز اشاره کنم. معتقدم که دوران خزان روزنامهنگاری در حال به سر آمدن است. شواهدی جدی وجود دارد که نظام مدیریتی کمکم متوجه بیماری «میدز» خود شده است.
هرچند این آگاهی در ابتدای راه است ولی من به عنوان یک همکار شما این نوید را میدهم که با نشانههایی که در ماههای اخیر با آن مواجه شدهام احساس میکنم که نطفه این فرآیند در حال انعقاد و شکلگیری است. بنابراین شاید بهتر است آخرین جمله تمام نشده مرحوم صارمی را دوباره تکرار کنیم که «من چه وظیفهای دارم؟»
در شرایط کنونی پاسخ به این پرسش میباید محصول همفکری و گفتوگوی آزاد میان روزنامهنگاران باشد. انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران سعی کرده است که با طرح اهمیت موضوع رسانه، توجه مسوولان را بیش از پیش به مخاطرات ضعف رسانهای برای امنیت کشور جلب کند ولی این یک روی ماجرا است. روی دیگر آن، اقداماتی است که همه ما به عنوان روزنامهنگار باید در فعلیت دادن این ظرفیت انجام دهیم.
ما به اصول حرفهای متعهد شدهایم و باید بکوشیم که ظرفیت پیشآمده کنونی را در مسیری شکل دهیم که به بازسازی جایگاه رسانه و روزنامهنگاری و نقش بیبدیل آن در توسعه جامعه منجر شود.
این امید دادن به آینده درخشان روزنامهنگاری در ایران از سوی بنده، فقط یک شعار یا خیال واهی نیست. شاید مطبوعات نتوانند از این گرداب سالم عبور کنند ولی موضوع روزنامهنگاران تفاوت دارد. یک جامعه مدرن برای زنده ماندن نیازمند رسانه به مفهوم مدرن آن است. پس اگر امید به زندگی جامعه خودمان داریم باید امید به احیای رسانه و روزنامهنگاری نیز داشته باشیم.
۰