۱۰ مورد از تکان دهندهترین تریلرهای روانشناختی تاریخ سینما؛ از Cape Fear تا Prisoners
![۱۰ مورد از تکان دهندهترین تریلرهای روانشناختی تاریخ سینما؛ از Cape Fear تا Prisoners](https://cdn.faradeed.ir/thumbnail/zZhZDBhMGIwN/451dMGaSGR0CPg6J-igvmDNDFzH5NT-XDCBwWQjHZL1OsMHpx5bQ1JML-czGKX6ZhEDvIuiz45qqyl2se9jp5x6DL9ue_nStKIwh14fcdjRwLUW9diRfNZollGCO9kr6/zZhZDBhMGIwN.jpg)
فیلمهایی که در این فهرست آمده اند به دلایل مختلفی از بهترین فیلمهای تریلر روانشناختی تاریخ سینما هستند، اما بیشتر از همه، جذابیت آنها در این است که چطور توانسته اند مخاطب را آشفته کنند، چه از طریق مفهومی است که ارائه میکنند و چه اجرای آن یا هر دو. این فیلمها مانند یک ویولون با احساسات ما بازی میکنند و به همین خاطر است که عاشقشان هستیم.
همانطور که بسیاری گفته اند، تعریف کردن فیلم تریلر روانشناختی کار دشواری است، اما وقتی یک فیلم تریلر روانشناختی را ببینید به راحتی آن را تشخیص خواهید داد. این ژانر بسیار وسیع که عناصری از ژانر وحشت و درام را در خود دارد، برخی از بهترین فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما را خلق کرده است.
در بدترین حالت، این ژانر میتواند فرصتی برای نویسندگان و کارگردانان باشد تا تمام تحقیقاتی که در مورد پیچیدگیها و جزییات ذهن و نتیجه گیریهایی که کرده اند را شوآف کنند و در بهترین حالت، تریلرهای روانشناختی میتوانند برخی از تحریک کنندهترین و تکان دهندهترین محتواهایی سینمایی را ارائه کنند.
هدف نقبی عمیق زدن به ذهن مخاطب است، برای شلیک کردن آن سیناپسها به دیوانه کنندهترین و ترسناکترین اشکال ممکن و خلق واکنشی هم در سر و هم شکم مخاطب. فیلمهایی که در این فهرست آمده اند به دلایل مختلفی از بهترین فیلمهای تریلر روانشناختی تاریخ سینما هستند، اما بیشتر از همه، جذابیت آنها در این است که چطور توانسته اند مخاطب را آشفته کنند، چه از طریق مفهومی است که ارائه میکنند و چه اجرای آن یا هر دو. این فیلمها مانند یک ویولون با احساسات ما بازی میکنند و به همین خاطر است که عاشقشان هستیم.
۱۰- Cape Fear
اگر چه نسخه اورجینال سال ۱۹۶۲ فیلم صیقلی و مختصرتری است، اما برای یک ترس خالص باید به سراغ بازسازی مارتین اسکورسیزی با بازی رابرت دنیرو برویم که به شدت تکانتان خواهد داد. فیلم Cape Fear بر اساس ترس واقعی بزرگسالان ساخته شده، اینکه گذشته تان بار دیگر به سراغتان بیاید و تصمیماتی بگیرید که خانواده تان را در معرض خطر قرار میدهند و بازی دنیرو نیز در این فیلم چیزی است که تا مدتها با شما باقی خواهد ماند. نیک نولت در این فیلم نقش وکیلی را بازی میکند که عامدانه مدارکی را مخفی کرده که میتوانست باعث تبرئه شدن یکی از موکلان خلافکارش به نام مکس کدی با بازی رابرت دنیرو شود.
در دوران سخت زندان، کدی در مییابد که وکیلش به او خیانت کرده است و ۱۴ سال بعد در صدد انتقام از او و همسر و دخترش (جسیکا لنگ و ژولیت لوییس) است. در سراسر فیلم هوای داغ کارولینای شمالی خفه کننده است و کدی نیز که خلافکاری مملو از فکر انتقام است بسیار باهوشتر از آن چیزی است که اهدافش فکر میکنند تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده است. خشونت موجود در فیلم غیرقابل تصور است اگر چه جنبه واقعاً ترسناک فیلم را باید تفکر ماکیاولیایی شخصیت کدی دانست که با استفاده از قانون علیه وکیل سابقش و بازی با شکار خود، میدانیم که هر لحظه ممکن است شاهد حملهای جدید از جانب این شخصیت هولناک باشیم.
۹- Klute
دهه ۱۹۷۰ با تولید برخی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما در مورد پارانویا همراه بود و برخی از این فیلمها توسط آلن جی کاپولای بزرگ ساخته شدند. فیلم تکان دهنده Klute از او که در سال ۱۹۷۱ ساخته شد یکی از صادقانهترین و شجاعانهترین فیلمهای تریلر روانشناختی در روایت داستان است، رازی که در مسیر روایت داستان فاش میشود و مخاطب را در نقش کارآگاه قرار میدهد. دونالد ساترلند در این فیلم نقش جان کلوت را بازی میکند، کارآگاهی که استخدام شده تا یک مدیر اجرایی گمشده را پیدا کند. او در مسیر تحقیقاتش با بری دانیلز آشنا میشود (جین فاندای برنده اسکار)، فاحشهای که مرد گمشده علاقه خاصی به او داشته است. این دو اتحادی نه چندان راحت را شکل میدهند در شرایطی که بیش از پیش در این پرونده مرموز فرو میروند.
همانند همه نوآرهای بی نقص تاریخ سینما، Klute با چیزی شروع میشود که شبیه یک پرونده ساده است- مردی گم شده و زنی از راز او باخبر است- و موضوع به شدت بزرگ میشود، جایی که شخصیتهای اصلی به عنوان مشاهده گرانی از بیرون نمایش داده میشوند، اما رفته رفته در این پرونده شلوغ و پر از آشفتگی غرق میشوند. تنش داستان از همان ابتدا بالاست و بازیهای ساترلند و فاندا نیز چنان خوشایند هستند که تنش داستان را بالاتر میبرند. در Klute با یک تریلر بسیار خوش ساخت مواجه هستیم که سناریو و سرعت روایت استادانه اش به این معناست که بار تنش فیلم هیچگاه از روی شخصیتهای اصلی و مخاطبان برداشته نمیشود.
۸- Vertigo
کمتر کارگردانی پیدا میشود که به اندازه آلفرد هیچکام ژانر تریلر روانشناختی را تعریف کرده و شکل داده باشد و Vertigo یکی از بهترین آثار او در این ژانر است. این فیلم بالغ و پیچیده برای کارگردان و دوره زمانی ساخت آن، با بازی جیمز استوارت، رویکردی سختگیرانه به تمهای فقدان عزیزان و وسواس فکری در پیش میگیرد و در آن شاهد یک بازی شجاعانه و متفاوت از یک بازیگر محبوب هستیم. استوارت در این فیلم نقش اسکاتی را بازی میکند، یک کارآگاه اهل سان فرانسیسکو با ترسی فلج کننده از ارتفاع که با رنج ناشی از مرگ همکارش دست و پنجه نرم میکند. بعد از بازنشستگی خودخواسته، او به عنوان کارآگاه خصوصی ماموریتی را میپذیرد که او را به دنیای فریب، بدلها و دیوانگی میبرد.
اسکاتی یکی از ساختارمندترین و بهترین شخصیتهای هیچکاک است، مردی خشن و بی ادب با پیشینهای تراژیک و رفتارهایی بی پروا که همگی خود را نمایان میکنند وقتی وارد یک سناریو ترسناک و پیچیده میشود. کیم نوواک نیز نقش دوگانه جودی بارتون و مادلین الستر را بازی میکند، بدلهایی که نقش مهمی در دور شدن روزافزون اسکاتی از واقعیت دارند. Vertigo فیلمی شوکه کننده با استانداردهای سال ۱۹۵۸ است که یکی از کلاسیکهای ژانر تریلرهای روانشناختی باقی مانده است، فیلمی بدون تاریخ انقضا با جاه طلبی فوق العاده و شکنجه روانشناختی برای مخاطب.
۷- Prisoners
این تریلر تاریک و تکان دهنده ساخت سال ۲۰۱۳ به عمیقترین ترسهای هر پدر و مادری میپردازد و سپس این وحشت غیرقابل تصور را گرفته و به مدت دو ساعت و نیم به درون یک حفره عمیق و تاریک میپرد. فیلمی با ساختاری هوشمندانه، Prisoners از آن دسته فیلمهایی است که تراژدی خیلی زود و سریع رخ میدهد- جایی که دو دختربچه گم شده و خانواده هایشان در درماندگی و ناامیدی تمام برای پیدا کردنشان تلاش میکنند بدون اینکه یک سرنخ داشته باشند- و سپس بیش از پیش در دنیای تاریکی و ابهام فرو میرود. هیو جکمن وظیفه سختی در این فیلم بر عهده گرفته، جایی که وی نقش پدری درمانده و ترسیده را بازی میکند که نمیداند باید با خودش چه کند. او در ابتدا خشمش را بروز میدهد، جوانی اهل محله را پیدا میکند و او را مقصر گم شدن فرزندانش جلوه میدهد و در ادامه خشمش را به سمت درونش روانه میکند که باعث میشود خانواده اش و خودش بیش از پیش منزوی شوند.
مفهوم مرکزی داستان به اندازه کافی ترسناک هست، اما دنی ویلنوو، کارگردان فیلم، داستان خود را به جاهایی بسیار تاریکتر میبرد. جکمن متقاعد شده که عامل ربوده شدن دختر خود و دوستش یک مرد جوان رنج کشیده و شکنجه شده روانی با بازی پل دانو است و وقتی این مرد با رضایت هیچ اطلاعاتی در اختیارش قرار نمیدهد، او به تاکتیکهایی دست میبرد که بارها مفاد معاهده ژنو را نقض میکند. به عنوان یک فیلم حماسی در مورد غم و اندوه و مملو از پیچ و تابهای داستانی، Prisoners همانطور که عنوانش نشان میدهد خالی از لبخند و شادی است، اما یک موضوع احساسی را با قدرت مناسب و پایانی تکان دهنده روایت میکند.
۶- Misery
یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی رمانهای استفن کینگ در مورد یک مفهوم غیرماوراءالطبیعه، اما غنی با استخدام استعدادهایی ناب در دو سوی دوربین برای خلق یک کلاسیک همراه شده است. جیمز کان و کیتی بیتس در نقشهای نویسندهای به نام پل شلدون و پرستاری به نام آنی ویلکس بازیهایی ماندگار از خود ارائه کرده اند. در فیلم Misery، شلدون در صحنه تصادف توسط ویلکس پیدا میشود و او را برای درمان به خانه دوردست خود میبرد. مشخص میشود که این زن پرستار تنها از طرفداران پروپاقرص رمانهای عاشقانه Misery Chastain است، اما وقتی که او در مییابد شلدون در حال پایان دادن به این سری رمان است، رابطه پرستار-بیمار آنها پیچشی ترسناک پیدا میکند.
بیتس به خاطر بازی در نقش آنی برنده جایزه اسکار شد که ادای احترام نادری به یک شخصیت ترسناک است و میتوان با اطمینان گفت که داوران آکادمی از اینکه این اسکار را به بیتس ندهند بسیار ترسیده بودند. کمتر شخصیت سینمایی را میتوان یافت که به اندازه شخصیت آنی یک تنه تا به این حد ترسناک باشند: آنی یک زن مذهبی بسیار پرحرف و شاداب است که توانایی بالایی در نشان دادن خشونت محض دارد بدون اینکه حتی لازم باشد ماسک مدنیت خود را بردارد. Misery بیشتر به خاطر داشتن یکی از ترسناکترین سکانسهای تاریخ سینما شناخته میشود، اما کلیت فیلم شاهکاری است که تنش در آن موج میزند، فیلمی که به شکلی استادانه از فضای تنگ و تاریک برای تنگ کردن چنگ خود به ذهن و توجه مخاطب استفاده میکند.
۵- Lost Highway
اعظم فیلمهای دیوید لینچ در حوزه ترسناک بودن روانشناختی بسیار سنگین وزن هستند، اما کمتر فیلم او به اندازه Lost Highway ساخته سال ۱۹۹۷ چکالی ترسناکی بی حد و مرزی دارد. همانند بسیاری از بهترین فیلمهای لینچ، داستان فیلم به سادگی قابل درک نیست، اما تا جایی که پای حال و هوای تکان دهنده و مشمئز کننده داستان در میان باشد، کمتر کارگردانی را میتوان در حد و اندازههای دیوید لینچ یافت. در این فیلم بیل پولمن نقش فرد را بازی میکند، یک نوازنده ساکسیفون اهل لس آنجلس که خود را در تعقیب فردی مرموز مییابد. همسرش (پاتریشیا آرکت) به قتل میرسد و فرد به مرگ محکوم میشود تا اینکه مردی جوانتر با بازی بالتازار گتی جای او را میگیرد.
همسانهای دیگری نیز در فیلم هستند، یک مرد رازآلود بسیار ترسناک با بازی رابرت بلیک، شخصیت منفور و بداخلاقی با بازی رابرت لوگیا و چیزهای بسیاری که درک آنها در فیلم لینچ کمی دشوار است. طرفداران فیلمهای لینچ میدانند که باید انتظار چه چیزهایی را داشته باشند و Lost Highway نیز لینچیترین فیلم لینچ است. همانند دیگر فیلمهای لینچ، در اینجا نیز جواب تمام سوال هایتان را نخواهید یافت، اما غیرممکن است که بدون احساسی تازه از فیلم عبور کنید، زیرا Lost Highway یک فیلم به شدت تاثیرگذار و تکان دهنده است.
۴- The Lighthouse
یکی از عجیبترین فیلمهای دهه اخیر، The Lighthouse یک کابوس تکان دهنده و ترسناک است که به خوبی خنده را با وحشتهای دیوانه کننده و حس مسحور کننده تنش ترکیب میکند که با نگاه غیرقابل پیش بینی رابرت اگرز بیش از پیش تاثیرگذار میشود. ویلم دفو و رابرت پتینسون نقش دو نگهبان یک فانوس دریایی روی یک صخره دور از اجتماع را بازی میکنند. شخصیت دفو که ارشد است رفتار نادرستی با شخصیت مرموز و جوانتر پتینسون دارد و در حالی که این دو علاقه مشترکی به مهتاب دارند، اما وقتی برای مدت طولانی در محل نگهبانی شان تنها میمانند، پارانویا به سرعت وارد میشود و رابطه این دو بیش از پیش پرتنش میشود.
پتینسون و دفو در بهترین نقش آفرینی هایشان هستند و این کمدی دیوانه کننده را با رگههایی بی سابقه از وحشت و بن مایه خشونت بالقوه بازی میکنند. چنان مرموزیتی در قلب فیلم وجود دارد که بیشتر روی حال و هوا و انرژی داستان شکل میگیرد تا روایت فیلم. وقتی شرایط در The Lighthouse خطرناک میشود به شکلی واقعی ترسناک میشود و در بخش سوم فیلم است که شاهد به اوج رسیدن تنش در یکی از تکان دهندهترین فیلمهای دهههای اخیر هستیم. The Lighthouse از آن فیلمهایی است که قرار دادن آن در یک ژانر خاص دشوار است، اما بدون شک یک فیلم روانشناختی است.
۳- Don't Look Now
این تریلر ساخته نیکلاس روگ که در شهر ونیز روایت میشود بیشتر به خاطر دو چیز شناخته میشود: سکانس رابطه زن و شوهری که تقریباً ۵۰ سال بعدتر هنوز هم از آن صحبت میشود و پایان داستان که یکی از تکان دهندهترین سکانسهای پایانی تاریخ سینماست. این دو از عناصر اصلی فیلم Don't Look Now هستند، اما بین آنها شاهد یک فیلم منحصربفرد، ترسناک و تاثیرگذار در مورد فقدان عزیزان و نپذیرفتن آن هستیم. دونالد ساترلند و جولی کریستی در نقش زوجی غم زده ظاهر میشوند که اخیراً دخترشان را از دست داده اند. وقتی یک فرصت شغلی در ونیز پیشنهاد میشود، آنها این موضوع را فرصتی برای یک شروع تازه مییابند، اما وقتی فردی غیب گو به آنها این امید را میدهد که شاید دخترشان هنوز زنده باشد، همه چیز به سرعت ترسناک میشود.
روگ که کارگردانی با دیدگاهی هنرمندانه به فیلمسازی است از برخی عناصر کلیشهای استفاده میکند- یک قاتل سریالی، صداهای ترسناک شیطانی- و آنها را به سمت درون هدایت میکند و یک فیلم به شدت ترسناک و شیطانی خلق میکند که مخاطب را وادار میسازد از طریق شخصیتها به حوزههای ناشناخته قدم بگذارد. در حالی که اطلاعات و سرنخهای اندکی در فیلم ارائه میشود، Don't Look Now دارای پیچ و تابهای داستانی بسیاری است که بدون دانش قبلی نسبت به فیلم نمیتوانستید آنها را حدس بزنید. فیلمی بسیار غنی از لحاظ شماتیک و با فیلمبرداری خیره کننده، Don't Look Now به شکلی هنرمندانه اتفاقات ترسناک داستان را با کلاس و شکوه روایت میکند که باعث میشود فیلم در نوع خود بی همتا باشد.
۲- Funny Games
نگذارید عنوان فیلم گولتان بزند، زیرا هیچ چیز بامزه و خنده داری در مورد این فیلم ترسناک ساخته میشاییل هانکه در سال ۱۹۹۷ وجود ندارد. این فیلمساز متفکر اتریشی نگاه متفاوتی به رسانه و مشارکت دادن مخاطب در داستان دارد و در تماشای این فیلم نیز باید بنشینید و گوش دهید. Funny Games از همان ابتدا موضع خود را بیان میکند: یک خانواده متعلق به طبقه متوسط رو به بالا در حال گوش دادن به موسیقی کلاسیک مشغول لذت بردن از یک منطقه روستایی هستند که ناگهان به یک موسیقی متال خشن ختم میشود. از آنجاست که فیلم وارد عرصه جهنم میشود. دو مرد جوان خوش قیافه و ظاهراً مودب و خوش مشرب برای قرض گرفتن تعدادی تخم مرغ به در خانه این خانواده میآیند، سپس برای تمام ادامه فیلم این خانواده را به گروگان گرفته و شکنجه میکنند.
Funny Games فیلمی بسیار تکان دهنده و خشن است که مخاطب را با شکستن دیوار چهارم به درون داستان میکشد. شخصیتهای منفی داستان مکرراً بیننده را خطاب قرار میدهند انگار که یک جوک قبیح را با او به اشتراک میگذارند. لحظهای بعد قربانیان احساس پیروزی میکنند در شرایطی که قاتلان عملاً فیلم را به عقب باز میگردانند و عمل قهرمانانه آنها را بی اثر میکنند. تماشای این فیلم دشوار، اما تاثیرگذار است و البته فراموش نشدنی. اگر تماشای این فیلم شما را خشمگین یا ناامید کرد، هانکه کار خودش را به خوبی انجام داده است.
۱- Oldboy
یک کاسب مست از خیابان جمع شده و به مدت ۱۵ سال در اتاقی در یک هتل زندانی میشود. او نمیتواند فرار کند، تنها از طریق تلویزیونی که در اتاقش است از دنیا باخبر است. همسرش قه قتل میرسد و او مظنون اصلی است. افکار ناامیدی و درماندگی به سرعت جایشان را به خشم و انتقام میدهند. سپس این مرد آزاد شده و سعی دارد راز زندانی شدنش را کشف کند و سرنخهایی را دنبال میکند که بعدها آرزو میکند تعقیبشان نکرده بود. اکثر طرفداران سینمای کره اکنون پایان این فیلم را میدانند- فیلمی که بعد از ۱۷ سال هنوز هم یک فیلم شناخته شده و تحسین شده است، اما حتی بدون پایان تکان دهنده اش، Oldboy هوز هم یکی از تکان دهندهترین و گیج کنندهترین فیلمهای دهههای اخیر است.
Oldboy از همان ابتدا ترسناک و مرموز شروع میشود و با گذشت داستان بدتر نیز میشود. شخصیت اوه دائه سو مدام تلاش میکند خودش را بکشد، اما یک ناظر مرموز مانع از خودکشی اش میشود. او آزادی اش را با خوردن یک اختاپوس زنده جشن میگیرد (که چوی مینگ سیک بازیگر این نقش واقعاً آن را انجام داده است) و وقتی خشونت آغاز میشود، تکان دهنده است، به ویژه به سبک فیلمسازی پارک چان ووک. علیرغم ماهیت انفجاری اش، Oldboy در بطن خود یک تهوع تکان دهنده است که برای مدتها بعد از پایان آن حالتان گرفته خواهد بود.
منبع: روزیاتو