(تصاویر) 10 فیلم محبوب که کارگردانهای نامدار از آنها متنفر هستند
این نظرات جنجال برانگیز کارگردانها میتواند نشانهای از بینش عالی و دیدگاه خلاقانهی آنها باشد یا نشان از اینکه شاید کارگردانها، نتوانستند اثر مورد تحلیل خود را درک کنند و در نهایت شاید خود فیلم منفور کارگردان، به غیر از تشویق، مستحق انتقاد نیز است.
کارگردانها معمولا فقط فیلمهایی که خود میسازند را به سختی قضاوت میکنند و معمولا این قضاوتهای سفت و سخت را به سمت فیلمسازان دیگر نمیگیرند. با اینحال، گاهی در تاریخ سینما، فیلمی چنان احساس بدی به کارگردان دیگری منتقل کرده که نتوانسته احساسات خود را در مورد آن اثر بیان نکند.
این فیلمهای منفور کارگردان ها در طول تاریخ، معمولا آثار ضعیفی هستند؛ ولی گاهی این فیلمها اتفاقا در میان مخاطبان، دارای محبوبیت زیادی بودهاند یا همچنان هستند. این موضوع باعث میشود به یاد داشته باشیم که کارگردانهای مشهور نیز بخشی از مردم عادی هستند و میتوانند نظرات و عقیدههایی داشته باشند که خلاف نظر مخاطبان عادی باشند و بقیه جهان با نظر آنها مخالف باشند.
این نظرات جنجال برانگیز کارگردانها میتواند نشانهای از بینش عالی و دیدگاه خلاقانهی آنها باشد یا نشان از اینکه شاید کارگردانها، نتوانستند اثر مورد تحلیل خود را درک کنند و در نهایت شاید خود فیلم منفور کارگردان، به غیر از تشویق، مستحق انتقاد نیز است.
۱۰- اینگمار برگمن و «همشهری کین»
فیلم مشهور«همشهری کین» ساختهی اورسون ولز بارها در نقاط مختلف تاریخ در لیست بهترین فیلمهای ساخته شده در تاریخ قرار گرفته است؛ ولی کارگردان تحسین شدهی سوئدی، اینگمار برگمن، اشتیاق کمتری در مورد زندگی چارلز فاستر کین در خود احساس کرده بوده است و برای همین در لیست فیلمهای منفور کارگردان سوئدی قرار گرفته است. وقتی از برگمن در مورد فیلم مشهور و تأثیرگذار «همشری کین» پرسیدند، برگمن آن را خسته کننده خواند و از دلایل خود نیز دفاع کرد. برگمن «همشری کین» را یک حقه خطاب کرد و گفت که فیلم از نظر مفهومی خالیست، جذابیتی ندارد و احساس مُرده بودن میدهد. برگمن در نهایت گفت:
“منتقدها برای قرار دادن آن بر صدر تمام نظرسنجیها پیشی میگیرند، ولی به نظر من فیلم خسته کنندهای است.”
او همچنین نقشآفرینیهای فیلم را بیارزش خطاب کرد و اینکه میزان احترامی که در طول سالها به دست آورده باورنکردنیست. این میزان از انتقاد نسبت به فیلم و همچنین کسل کننده خطاب کردن آن نکتهی جالبی است؛ چون آثار کارنامهی این کارگردان در طول زمان، بارها توسط مخاطبان، به خصوص مخاطبان عام، خسته کننده توصیف شده است.
امضای هنری این کارگردان که سکانسهای طولانی و دیالوگهای سنگین با ریتمی ملایم است، به طور بالقوه برای مخاطبانی که سینمای او را درک نمیکنند خسته کننده به نظر میرسد. با این حال، برگمن حق دارد که این فیلم را در لیست فیلمهای منفور خود قرار بدهد، زیرا او مانند اورسون ولز، از بزرگترین کارگردانهایی است که تاکنون زیسته است و بسیاری از بهترین فیلمهای سینمای سوئد را خلق کرده است.
۹- آندری تارکوفسکی و «۲۰۰۱ یک ادیسهی فضایی»
استنلی کوبریک یکی از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینما است و اکران فیلم «۲۰۰۱ یک ادیسهی فضایی» در سال ۱۹۶۸، لحظهی بسیار مهمی در سینمای علمی تخیلی آمریکا بود. بسیاری از کارگردانها، مانند اسکورسیزی، تماشای این اثر را یکی از بهترین و مهمترین تجربههای سینمایی خود خواندهاند و تصور اینکه این فیلم، در لیست فیلمهای منفور کارگردان خاصی قرار بگیرد دور از ذهن است؛ ولی آندری تارکوفسکی تا آخرین لحظه، منتقد اثر بوده است.
او «۲۰۰۱ ادیسه فضایی» را یک فیلم دروغگو و ساختگی نامید. او با دیدگاه کوبریک که فیلم یک پیشگویی از آینده بود، کاملا مخالفت کرد و گفت که برای اینکه هنر مؤثر باشد، باید جعل را نابود کرد. تارکوفسکی افزود که شخصیتهای فیلم و بررسی پیشرفت تکنولوژی در فیلم طرحوارهای بی جان با ادعای حقیقت است. تارکوفسکی یکی از مهمترین فیلمسازان روسیه است که تعدادی از بهترین فیلمهای روسی تاریخ را خلق کرده است و نظرات او برای بسیاری از افراد جالب توجه بود.
تارکوفسکی البته فقط به کوبیدن اثر بسنده نکرد و چهارسال بعد، فیلمی علمی تخیلی در مورد انسان و جایگاه او از دیدگاه خودش را با اقتباس از رمان علمی تخیلی «سولاریس» به تصویر کشید. او در این فیلم بر ایجاد عمق احساسی و محدودیتهای عقلگرایی و قدرت ناخودآگاه انسان تمرکز کرده بود. او این دیدگاه خود را در نهایت در آخرین فیلم سینمایی خود با نام «استالکر» تکمیل کرد.
۸- کوئینتن تارانتینو و «روز موش خرما»
کوئینتن تارانتینو آثار محبوب بسیاری را در تاریخ سینمای مدرن تولید کرده و هیچوقت از بیان نظرات خود در مورد فیلمهای دیگران ابایی نداشته است. او همیشه آثار مورد علاقهی خود را فاش کرده و فیلمسازان مورد علاقهی خود را نیز تحسین کرده است؛ به حدی که لیستهای فیلمهای مورد علاقهی کوئینتن تارانتینو را بارها در نقاط مختلف اینترنت دیدهایم.
با این حال، همانطور که زمانی از فیلمی لذت میبرد، آن را تشویق میکند، زمانی که فیلمی را بیارزش میبیند، منطقی است که آن را میکوبد؛ و این اعتقادی است که نسبت به فیلم «روز موش خرما» با نقش آفرینی بیل موری دارد. این فیلم که یکی از محبوبترین کمدیهای تاریخ سینما است، از نظر تارانتینو در نهایت به نتیجهگیری پوچی میرسد. زمانی که شخصیت بیل موری در تکرار یک روز مشخص گیر میافتد، در نهایت متوجه میشود که باید شخصیت خود را اصلاح کند و آدم بهتری بشود تا بتواند از تکرار مداوم یک روز خارج بشود. ولی تارانتینو این رشد شخصیت را پوچ خواند و گفت:
“شخصیت بیل موری در فیلم نیازی به رستگاری ندارد و اینکه بیل موری چون به اطرافیان تیکه میاندازد، پس او بدتر از یک بیل موری عادی است؟”
تارانتینو ترجیح میداده که شخصیت پیل با نقشآفرینی بیل موری به شخصیتی که حقیقتا داشته در نهایت وفادار میمانده به جای اینکه خود را تغییر بدهد. در داستان به این معنی میشد که او هیچوقت از تکرار یک روز خلاص نمیشد ولی شاید این پایان متفاوتی برای فیلم میبود.
۷- فرانسیس فورد کاپولا و «تصادف»
دیوید کراننبرگ فیلمسازی مشهور است که فیلمهای کاوشگری در زمینهی وحشت فیزیکی و مضامین عمیق روانشناختی ساخته است که بسیاری از آنها میتواند پس زننده باشد. «تصادف» یکی از بهترین فیلمهای دیوید کراننبرگ است که در سال تولید خود از جشنوارهی کن جایزهی ویژهی هیئت داوران را دریافت کرد. «تصادف» داستان جمعیت بهخصوصی از مردم را میگوید که با دیدن تصادفهای ماشین، تحریک میشوند.
کراننبرگ اظهار کرده بود که فرانسیس فورد کاپولا با اینکه او برندهی این جایزهی کن بشود به شدت مخالف بود و او در نهایت این جایزه را بخاطر تلاش هیئت داوران برای دور زدن نظر منفی کاپولا دریافت کرد. فیلم با اینکه بسیار تحسین شد، ولی کاملا اثری بحث برانگیز نیز بود.
تصاویر واضح خشونت زیاد و موضوعات تابو، باعث ناراحتی برخی از بینندگان شده بود. کاپولا در آن سال رئیس جشنوارهی کن بود ولی هیئت داوران قدرت این را داشتند که حتی بدون تائید رئیس جشنواره، برندهی جایزه را انتخاب کنند و به همین دلیل کراننبرگ برندهی جایزهی آن سال شد؛ در حالی که «تصادف» در لیست فیلمهای منفور کارگردان «پدرخوانده» باقی ماند.
۶- پل توماس اندرسون و «باشگاه مشت زنی»
فیلم «باشگاه مشتزنی» دیوید فینچر، اثری بسیار بحثبرانگیز در زمان خود بود که امروزه به عنوان اثری ناب در مورد مشکلات زندگی مدرن شناخته میشود؛ ولی از مخالفان سرسخت محبوبیت این فیلم در زمان خود، پل توماس اندرسون، کارگردان معروف بود که فیلم او با نام «مگنولیا» در همان سال اکران شده بود. او فقط سی دقیقهی اول «باشگاه مشتزنی» را تماشا کرده و بعد از شدت ناراحتی، وانمود کرده که هیچوقت آن را ندیده است. او از شوخیهای کارگردان در ابتدای فیلم، زمانی که شخصیت اصلی به دروغ در گروههای حمایتی برای سرطان ثبتنام میکند منزجر شده بود و گفته بود:
“من امیدوارم که خود دیوید فینچر بخاطر تمام شوخیهایی که با موضوعات سرطان کرده، خود سرطان پروستات بگیرد!”
دیوید فینچر سالها بعد به این نقد پل توماس اندرسون واکنش نشون داد و گفت که درک میکند که چرا او چنین برداشتی کرده ولی نه او و نه نویسندهی رمان، چاک پالانیوک، قصد مسخره کردن بیمارهای سرطانی را نداشتند و بیشتر به مفهوم تشنگان محبت اشاره کرده است؛ کسانی که در نظر احساسی در نقطهی حساسی از زندگی خود هستند. ولی او نظرات پل توماس اندرسون را درک کرده و در ادامه اضافه کرد که پدر خود بخاطر سرطان فوت شده است و پدرش احتمالا حتی از پل هم «باشگاه مشتزنی» را کمتر دوست داشته است.
۵- میازاکی و «ارباب حلقهها»
هایائو میازاکی یک اسم افسانهای در میان عشاق انیمه است که با استودیوی خود با نام گیبلی، تعدادی از برترین آثار هنری انیمهای تاریخ را خلق کرده است. اما فیلمی که حتی کسی به فکرش نمیرسید که ممکن است در لیست فیلمهای منفور کارگردان «شهر اشباح» قرار بگیرد، شاهکار هنری «ارباب حلقهها» به کارگردانی پیتر جکسون بود. میازاکی در یک مصاحبه توضیح داد که مشکل او با هالیوود و به خصوص فیلم «ارباب حلقهها» چیست. دلیل او میزان کشتار بی پایان این فیلمها بدون جداسازی سربازها و شهروندهای عادی بود.
او خشونت سینمای هالیوود را با خشونت آمریکا در خاورمیانه مقایسه کرد. با اینکه ارباب حلقهها تهیه کنندهی آمریکایی داشت، ولی پیتر جکسون از نیوزیلند بود و «ارباب حلقهها» را نیز همانجا فیلمبرداری کرد؛ ولی میازاکی همچنان به نکوهش این سری فیلمهای فانتزی پرداخت و آن را با آمریکاییهایی که به همه چی شلیک میکنند تا منفجر شوند مقایسه کرد و سینمای آنها را بازتاب همین موضوع خواند. او همچنین نفرت خود را نسبت به «ایندینا جونز»، یکی از بهترین فیلمهای استیون اسپیلبرگ نیز اعلام کرده که یک مرد سفید پوست به اطراف دنیا میرود و به همه شلیک میکند و گفته بود کسانی که آن فیلم را بدون آگاهی از خود و این بازتاب اشتباه دیدهاند باید خجالت بکشند.
۴- مارتین اسکورسیزی و «مارول»
بدون شک مارتین اسکورسیزی، اثر خود را در تاریخ سینما با فیلمهایی مانند «راننده تاکسی»، «گاو خشمگین»، «گرگ والاستریت» و بسیاری از این فیلمها ثبت کرده است. ولی اسکورسیزی در دوران اخیر دچار چالشهای زیادی شد. وقتی به سینمای مارول و تأثیر آن در سینمای مدرن اشاره کرد ناگهان بخاطر نظرش در مقابل گروه عظیمی از طرفداران سینمای سوپرهیرویی قرار گرفت. او اشاره کرد که سعی کرده این دسته از فیلمها را تماشا کند ولی دیگر نمیتواند؛ چون آنها سینما نیستند. او اظهار داشت:
“فیلمهای سوپرهیرویی سینما نیستند و بیشتر به مانند پارکهای تفریحی میمانند و کمتر در مورد روابط انسانی و عمق احساسی آدمها هستند.”
فیلمهایی که توسط بازار صنعت سرگرمی سینما نوشته شده، سپس برای تماشاچیهای آزمایشی به نمایش درآمدهاند و برای جذب بیشترین میزان مخاطب، طراحی شدهاند. این انتقاد باعث حواشی زیادی شد؛ تا حدی که او مجبور شد که نظرات خود را در یک مصاحبهی دیگر تکمیل کند و اضافه کرد که او به نظر افراد مختلف احترام میگذارد ولی او از دیدن این فیلمها هیچ لذتی نمیبرد.
۳- دیوید لینچ و «تلماسه»
اینکه این فیلم در لیست فیلمهای منفور کارگردان آثار مشهوری مانند «جاده مالهالند» و «مرد فیلی» قرار گرفته، انگار کمتر به اقتباس دنی ویلوو و بیشتر به تجربهی شخصی دیوید لینچ با رمان «تلماسه» اثر فرانک هربرت مربوط است. دیوید لینچ اقتباس خود از رمان «تلماسه» را در تاریخ ۱۹۸۴ اکران کرد ولی او کنترل کامل هنری روی اثر نداشت و در نهایت از نتیجه نهایی ناراضی بود. او روند فیلمبرداری را یک کابوس خواند و حتی در بعضی از نسخههای آن، نام او را به عنوان کارگردان حذف کردند.
او بخاطر این تجربه، اعلام کرد که هیچوقت اقتباس جدید «تلماسه» را نخواهد دید. با اینکه آن فیلم ۴۰ سال پیش اکران شده بود، ولی انگار او هنوز از آن اثر دلآزرده است. او در مصاحبهای گفته بود که دوست ندارد در مورد آن اثر حرف بزند. زمانی که او به شرکت فیلمسازی اجازه داد که خودش روی تدوین نهایی اثر نظارت نداشته باشد، احساس میکرد که خودفروشی کرده است و حتی با اینکه تلماسهی دنی ویلوو اثری موفق بود، موفق به تغییر عقیدهی دیوید لینچ نشد.
۲- پل شریدر و «مأموریت غیر ممکن»
پل شریدر نویسندهی آثار مشهوری اعم از «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» بوده است و آثار فاخر بسیاری را نیز در طول زندگی حرفهای خود کارگردانی کرده است. ولی او شهرت بسیاری برای بیان عقیدهش در صفحهی فیسبوک خود پیدا کرده و او گفته که آخرین قسمت مجموعه فیلمهای «ماموریت غیرممکن» با بازی تام کروز افتضاح است.
او گفته که فیلم فقط یک اثر تشنهی تشویق شدن ولی در حقیقت خسته کننده است و اینکه هیچ دلیلی وجود ندارد که هوش مصنوعی با وارد کردن درخواستهای صحیح، نتواند فیلمنامهی اثر را ننوشته باشد. البته با اینکه این نویسنده و کارگردان در مورد فیلمهای «مأموریت غیرممکن» بسیار تند بوده، ولی فیلمهای مورد علاقهی خود را نیز به اشتراک میگذارد و از نظر او «اوپنهایمر» ساختهی کریستوفر نولان، مهمترین فیلم قرن حاضر است.
۱- جان کارپنتر و «اوپنهایمر»
علیرغم استقبال گستردهی مخاطبان و منتقدان، یکی از فیلمسازانی که تبلیغات گستردهی فیلم را درک نکرد، جان کارپنتر بود. «اوپنهایمر» بلافاصله در لیست فیلمهای منفور کارگردان مشهور ژانر وحشت که با ساخت فیلمهایی مانند «هالووین» و «موجود» قرار گرفت و دلیل آن تحسین بیسابقهای بود که از اثر شده بود. زمانی که از او در مورد «اوپنهایمر» پرسیده شد، او در نهایت گفت که فیلم اثری متوسط است و از اینکه این میزان از استقبال از اثر شده متعجب است. او گفت:
“همه به شکلی رفتار میکنند که انگار این فیلم، برترین اثر قرن است. از نظر من فقط اثر قابل قبولی است.”
او در مقابل از فیلم جدید بردلی کوپر با نام «مسترو» استقبال کرد و گفت که جایزهی بهترین بازیگر باید به او تعلق میگرفت. او همچنین از موضوع باربنهایمر که در آن سال به راه افتاده بود هم ناراضی بود و گفت که نظری در مورد آن ندارد.
منبع: خبرآنلاین