ببینید؛ شرک؛ انیمیشنی که افسانهها را بلعید

به مناسبت بیست و چهارمین سال انتشار انیمیشن Shrek قصد داریم در این مقاله نگاهی تحلیلی به ساختار، روایت، شخصیتپردازی، لایههای بینامتنی، ارجاعات فرهنگی و تاثیرات اجتماعی و جایگاه ویژهی آن در تاریخ سینما داشته باشیم.
در سال ۲۰۰۱، جهان سینما شاهد تولد اثری بود که در عین وفاداری به ساختار قصههای کلاسیک، آنها را با جسارتی نادر، زیر سؤال برد و بازنویسی کرد. انیمیشن «شرک» به کارگردانی اندرو آدامسون و ویکی جنسون، و تولید استودیوی دریمورکس انیمیشن، نهتنها به عنوان یک تجربه موفق در ژانر پویانمایی شناخته میشود، بلکه مرزی تازه میان قصهگویی کودکانه و روایتهای بزرگسالانه ترسیم کرد. شرک، غولی سبز و خشن با قلبی آسیبدیده، تبدیل به چهرهای فرهنگی شد که در دو دهه اخیر، بارها و بارها بازخوانی شده است.
تیزر منتشر شده به مناسبت بیست و چهارمین سال انتشار انیمیشن Shrek
پایهی اولیهی «شرک» بر اساس کتاب تصویری کوتاهی از ویلیام استایگ در سال ۱۹۹۰ گذاشته شد؛ کتابی کودکانه که در آن غولی زشت، سفری برای یافتن عشق حقیقیاش آغاز میکند. اما آنچه در اقتباس سینمایی دریمورکس شکل گرفت، بسیار فراتر از یک روایت ساده کودکانه بود. فیلمنامهی تد الیوت، تری روسیو، جو استیلمن و راجر اس. اچ. شولمن، با بهرهگیری از طنز پستمدرن، شکستن دیوار چهارم و ارجاعات فرهنگی متعدد، قصهای خلق کرد که مرز میان سرگرمی کودکان و نقد فرهنگی بزرگسالان را شکست.
یکی از نقاط قوت «شرک»، نقد و وارونهسازی افسانههای کلاسیک است. در ساختار روایی سنتی، شاهزادهخانم زیبا در برج زندانیست و قهرمانی خوشقیافه با اسب سفید برای نجات او میتازد. اما در «شرک»، قهرمان یک غول بداخلاق است که حتی از تماس انسانی گریزان است، و شاهزادهخانم، فیونا، خود رازی دارد که او را شبها به هیولایی دیگر بدل میکند.
درواقع «شرک» نوعی واکنش فرهنگی به روایتهای سادهانگارانه دیزنی است؛ بازتابی از زمانهای که در آن ارزشهای واقعی زندگی مانند صداقت، تنهایی، نقصهای شخصیتی، جایگاه بیشتری از ظاهر زیبا یا نژاد اشرافی دارند. فیلم، افسانه را از درون میجود و با استفاده از فرمی پارودیک، پیامهایی نو عرضه میکند.
شرک بهعنوان شخصیت اصلی، ترکیبی از خشونت و مهربانیست. او در عین قدرت فیزیکی، از طردشدگی و قضاوت اجتماعی رنج میبرد. چهرهای زشت دارد، اما در جستجوی پذیرفتهشدن است. مایک مایرز با صداپیشگی خود و لهجهی اسکاتلندی، به این شخصیت زندگی بخشید و تضادهای درونیاش را پررنگتر کرد.
در کنار شرک، خر سخنگو با صدای ادی مورفی قرار دارد؛ شخصیتی سرزنده، نترس و پرحرف که همچون وجدان یا آگاهی جمعی عمل میکند. خر، در ظاهر مضحک است، اما در لحظات حساس، نقشی کلیدی در دگرگونی شخصیتی شرک ایفا میکند.
شاهزاده فیونا نیز از کلیشه فاصله میگیرد؛ زنی که از انتظار برای نجات دست برمیدارد، با شمشیر میجنگد، و درنهایت با پذیرش چهرهی شبانهاش، به درک معنای حقیقی عشق میرسد.
شرک اثری پستمدرن است. استفادهی گسترده از ارجاعات بینامتنی به فرهنگ عامه، فیلمهای کلاسیک، انیمیشنهای دیزنی، و موسیقی پاپ دهههای گذشته، آن را به اثری فراتر از یک قصه کودکانه بدل میکند. برخی از این ارجاعات عبارتاند از: کاراکتر لرد فارکوآد، پارودی از شخصیت والت دیزنی است؛ مردی کوتاهقد، خودشیفته و مستبد. صحنههای تقلید از فیلمهایی چون ماتریکس، راکی، و کینگکونگ. استفاده از ترانههایی چون All Star از Smash Mouth و I’m a Believer از The Monkees که بار فرهنگی خاصی دارند و برای مخاطب بزرگسال یادآور خاطراتی خاصاند.
این میانمتنگرایی، به مخاطب حس بازی با روایت میدهد و او را از جایگاه «تماشاگر منفعل» به «تحلیلگر فعال» ارتقا میدهد.
در زمان ساخت «شرک»، استودیوی PDI/DreamWorks از تکنولوژی CGI استفاده کرد که در آن زمان بسیار پیشرو بود. طراحی بصری فیلم با هدف واقعگرایی نسبی (نسبت به فانتزی دیزنی) انجام شد. شخصیتها پوست، حرکت و واکنشهایی شبیه انسان دارند و محیطها (جنگل، قلعه، باتلاق) با جزئیات بالا و رنگهای کنترلشده طراحی شدهاند.
نکتهی مهم دیگر، استفاده از فضا برای انتقال احساسات شخصیتهاست. باتلاقِ شرک نماد تنهایی اوست؛ قلعهی فارکوآد با طراحی قرون وسطاییاش، دژ استبداد و خودشیفتگیست؛ و کوهستان محل زندانیشدن فیونا، تداعیگر برجهای کلاسیک قصههاست، اما با چرخشی در معنا.
طنز «شرک» در دو سطح عمل میکند: یکی طنز کودکانه (صحنههای فیزیکی، شوخیهای ساده، حیوانات سخنگو) و دیگری طنز بزرگسالانه که شامل هجو سیاسی، نقد طبقاتی، و کنایههای جنسی بسیار ظریف میشود. بهعنوان مثال، لرد فارکوآد با قلعهی عظیماش که بهنوعی جبران «کمبود» فیزیکیاش است، نمونهای از سیاستمداران خودشیفته و کنترلگراست.
شرک همچنین بهطور غیرمستقیم به مسائلی چون حاشیهنشینی، بیعدالتی اجتماعی، و تبعیض نژادی یا ظاهری اشاره میکند. غول بودن شرک و ظاهر متفاوتش نماد کسانیست که در جوامع مدرن، صرفاً بهدلیل تفاوت، طرد میشوند.
موفقیت تجاری و انتقادی «شرک» بیسابقه بود. فیلم با بودجهی تقریبی ۶۰ میلیون دلار ساخته شد و بیش از ۴۸۰ میلیون دلار در گیشه جهانی فروش کرد. در سال ۲۰۰۲، اولین جایزهی اسکار «بهترین انیمیشن بلند» را از آن خود کرد و دیزنی را از سلطهی بدون رقیبش بر دنیای انیمیشن کنار زد.
پس از موفقیت قسمت اول، سه دنباله دیگر ساخته شد (۲۰۰۴، ۲۰۰۷، ۲۰۱۰) که هرکدام موفقیتهایی کسب کردند، هرچند کیفیت هنریشان مورد بحث بوده است. شخصیت فرعی گربه چکمهپوش (Puss in Boots) چنان محبوب شد که اسپینآف اختصاصی خود را در سال ۲۰۱۱ و دنبالهای تحسینشده در سال ۲۰۲۲ یافت.
فراتر از سینما، شرک به حوزههایی چون موزیکال، بازیهای ویدیویی، میمها، و حتی ادبیات نیز نفوذ کرد. امروز، چهرهی سبز او بهعنوان یکی از نمادهای ضدفرهنگ پاپ شناخته میشود.
از منظر روانشناسی، «شرک» قصهی مواجههی فرد با «خودِ طردشده» است. شرک نماد بخشهایی از شخصیت ماست که نمیخواهیم آنها را ببینیم یا بپذیریم، زشتی، خشم، تنهایی، حسادت، اما دقیقاً همانها هستند که اگر با آنها آشتی کنیم، به قدرتی تازه دست مییابیم.
از دید اگزیستانسیالیستی، شرک انتخاب میکند که خودش باشد؛ نه آن چیزی که جامعه از او میخواهد. او در مسیر سفر قهرمان، به جای تطبیق با هنجارها، آنها را بازتعریف میکند.
«شرک» انیمیشنیست که با ظاهری کودکانه، مفاهیمی عمیق، اجتماعی، فلسفی و فرهنگی را مطرح میکند. این اثر، نهتنها یکی از مهمترین انیمیشنهای قرن بیستویکم است، بلکه بهعنوان یک روایت مدرن از انسان بودن، ارزش، پذیرش و دگرگونی درونی، جایگاهی ویژه در تاریخ سینما دارد.
غولی که در باتلاق زندگی میکرد، راهی شد برای درک بهتر «خود» ما؛ با تمام کاستیها، خشمها، آرزوها و عشقهای پنهان.
منبع: گیمفا