شکست نسبی فرهادی در گود منتقدین
به رغم اولین اخبار مبنی بر تشویق ممتد منتقدان و تماشاگران فیلم «همه میدانند» در افتتاحیه، بعد از انتشار جدول امتیازات منتقدان در دیلی اسکرین، این فیلم امتیاز پایین ۱.۸ از ۵ را کسب کرد.
کد خبر :
۵۶۸۲۹
بازدید :
۱۰۴۸۶
ورایتی | پیتر دبروج، میان فیلم «گذشته» که در پاریس اتفاق میافتد و درام اسپانیایی خوش منظره جدید «همه میدانند» به نظر میرسد کارنامه اصغر فرهادی، کارگردان موردعلاقه اسکار بدگمانانه به وودی آلن شباهت پیدا کرده است. چون او هم شروع کرده به ساختن فیلمهایی زیر نور آفتاب که آدمهای زیبا در آنها بازی میکنند و از این کشور اروپایی به آن کشور اروپایی میرود.
جهان شمول بودن البته خیلی هم خوب است، اما ماجرا اینجاست که امیدواریم فیلمساز به شدت با استعدادی که پشت فیلمهایی مانند «جدایی» و «فروشنده» بود و از این آزادی بهره میبرد که درباره موضوعات خاصی در کشور مادری اش فیلم بسازد، حالا که فرصت کار در خارج از کشور را پیدا کرده آثار برانگیزانندهتر و برجسته تری بسازد.
فیلم فرهادی که برای افتتاحیه جشنواره کن ۲۰۱۸ انتخاب شد با وجود اینکه ضعیفترین اثر اوست هنوز هم از طیف وسیعی از ملودرامهای تجاری که در اسپانیا، فرانسه با آمریکا ساخته میشوند فیلم بهتری است. درست مثل بهترین فیلمهای فرهادی «همه میدانند» هم یک فیلمنامه ساده را برداشته و یک بار دیگر خاویر باردم و پنه لوپه کروز را کنار هم قرار داده تانقش عشاق قدیمی یکدیگر را بازی کنند که گذشتهای حل نشده میان شان وجود دارد؛ و از این بهانه استفاده میکند تا مثل لایههای پیاز به زندگی شخصی هر کدام از کاراکترها نقب بزند.
همه رازها را برملا کند و شخصیتهای واقعی آنها را به ما نشان بدهد. متاسفانه هیچ کدام از این افشاگریها تعجب برانگیز و شوکه کننده نیستند.
اگر چه فرهادی همه آنها را طوری میچیند که در نهایت کشف شان تماشاگر را راضی میکند. برای فیلمی که نامش «همه میدانند» است اینکه بزرگترین چرخش داستانی اش درست در لحظه افتتاحیه اش در کن مشخص شود، خب قاعدتا مناسب به نظر میرسد؛ و درست به همین دلیل اینکه بخواهیم توضیح بدهیم فیلم در ادامه چه چیزی در چنته دارد بدون اینکه داستانش را اسپویل کنیم کار پیچیدهای است.
اصغر فرهادی در کنار بازیگران فیلم "همه میدانند"
شاید همین قدر کافی باشد که بگوییم فیلم بر محور یک آدم ربایی میچرخد. لارا کروز) و بچه هایش از آرژانتین به کشور مادری لارا یعنی اسپانیا بازگشته اند تا در یک عروسی خانوادگی شرکت کنند. او همسرش الخاندرو (ریکاردو دارین) را در آرژانتین گذاشته تا به کارهایش برسد. اول کار فقط در آغوش کشیدنها و روبوسیهای اعضای خانوادهای را داریم که بعد از مدتها دوباره کنار هم قرار گرفته اند.
شیمی میان لارا و یکی از اعضای خانواده به نام پاکو (باردم) خیلی قوی است. پاکوریشی دارد که سه روز است آن را نتراشیده و لباس هایش هم چروک هستند. حتی سهل انگارانه گوشواره هم به گوش انداخته است.
در نهایت متوجه میشویم که آنها سالها پیش عشق پنهانی داشته اند و گذر زمان هم برای از بین بردن شواهدش کافی نبوده. سبک نماها شبیه آگهیهای چرند دارویی است که در آنها همه در دشت و مزرعه میدوند و لبخند میزنند (بدون هیچ نشانهای که دقیقا دارو چه کاری انجام میدهد).
این سکانسهای اولیه هم مثل آنها موفق و شاد هستند، اما تماشاگر را درگیر نمیکنند. شبیه لمس کردن عکسهای تعطیلات یک غریبه، خیلی سریع همه چیز به نظرمان تکراری و کهنه میآید. در پرده اول که بیش از اندازه هم طولانی است مشخص میشود که ایرن، دختر لارا تمایل شدیدی به عصیان دارد: او یواشکی از خانه بیرون میخزد تا به یکی از آن نوجوانان محلی بپیوندد و دست به دزدیهای کوچک بزند و در طول مراسم عروسی این دو نفر از برج ناقوس کلیسا دزدی میکنند که بیشتر قرار است یک جور مغازله بی خطر باشد.
در جریان جشن و سرور و شام بعد عروسی دخترک ناپدید میشود و تنها سرنخ هم یک مشت بریده روزنامه درباره آدم ربایی قبلی است.
قابل درک است که لارا پریشان و ناراحت میشود در حالی که مخاطبان فیلم طیف احساسی گستردهای از خودشان نشان میدهند: برخی از صمیم قلب با موقعیت او احساس همدردی میکنند و مجبور میشوند تصور کنند اگر این اتفاق برای خودشان افتاده بود و بچه شان را میدزدیدند چه واکنشی نشان میدادند؛ و بقیه مخاطبان آن را فرصت باد آوردهای برای کروز میبینند که در سکانسهای اول بیش از اندازه از خودش شادی و سرخوشی نشان داده بود تا بتواند بازی کاملا متضاد با نیمه اول داشته باشد و نهایت استیصال و غم و غصه اش را روی پرده به تصویر بکشد در حالی که چشم هایش از اندوه و اشک قرمز شده اند.
این اجرای جاه طلبانهای از بزرگترین ستاره بین المللی اسپانیاست و اگر چه او تلاش زیادی برای درآوردن نقش اش میکند، اما در نهایت نمیتوانیم او را در هیبت یک مادر بپذیریم. مشکل بزرگتر از آنجا ناشی میشود که مهم نیست لارا چقدر ناامیدانه میخواهد دخترش را دوباره به دست بیاورد، فیلم گویا هیچ تمایل و انگیزه ویژهای برای حل این جرم و جنایت ندارد. در حقیقت کاملا برعکس عمل میکند.
دزدیده شدن ایرن به عنوان وسیلهای عمل میکند تا دینامیک میان بازیگران باقی مانده کشف شود. هر چه بیشتر دختر گمشده باقی بماند فرهادی بیشتر میتواند شکافهای گذشته کاراکترهایش را برایمان به نمایش بگذارد. به همین جهت «همه میدانند» را میتوان نسخه سست و بی حالی از همان بحثهایی دانست که در فیلم «درباره الی» مطرح شده بودند.
درامهای غیر مرسوم درباره آدمهای گمشده که باعث شد فرهادی روی نقشه سینمای جهان قلمروی خودش را علامتگذاری کند. فیلم «درباره الی» که برای اصغر فرهادی جایزه بهترین کارگردانی را در سال ۲۰۰۹ به ارمغان آورد، از ناپدید شدن یک زن جوان به عنوان مک گافین قصه اش استفاده میکرد و راز و رمز قصه را از کشف جای زن منحرف میکرد و به سمت نمایش لایههای مخفی کاراکترهای متنوعی که در دایره او قرار داشتند، میبرد.
در «همه میدانند» هم فرهادی نشان میدهد که بیشتر به آدمهایی علاقه دارد که تحت تاثیر این ناپدید شدن قرار میگیرند و نه به شخص قربانی با توجه به همه اینها باید گفت: «همه میدانند» تا آن حد به تریلر بودن نزدیک نمیشود که پازل پیچیدهای بچیند و از تماشاگرانش بخواهد با توجه به سرنخهایی که در طول فیلم جلوی چشم شان میگذارد کارآگاه بازی در بیاورند. مجرم را فقط یک بار در فیلم میبینیم.
آن سکانس هم بیشتر حس و حال یک جور امتیاز دادن به تماشاگر را دارد. یک صحنه عجیب و غریب که نشان میدهد فیلم چقدر کم به اجرای عدالت در مورد مجرم اهمیت میدهد.
در همین حال زمینه سازیها و نقاط عطف اصلی در حاشیه اتفاق میافتد. همان زمانی که فرهادی برایمان تاریخچه فراموش شده لارا و پاکو را دوباره به تصویر میکشد و اینجا جایی است که فرهادی کارگردان دوباره خودش را نشان میدهد و از استعدادهایش بهره میبرد و اگر چه فیلم برای رسیدن به این نقطه که افشاگریها تاثیرشان را بگذارند، خیلی آرام پیش میرود، وقتی بالاخره این اتفاق میافتد همه چیز مجذوب کننده میشود.
کروز نقش نمایشیتر را دارد، اما مردان-باردم و دارین - هر دو به روش شگفت انگیزی روحشان را در فیلم به نمایش میگذارند.
خاویر باردم و پنه لوپه کروز بازیگران فیلم همه میدانند
در نهایت چیزهای زیادی در فیلم «همه میدانند» وجود دارد که هیچ کس چیزی از آنها نمیداند. چرا لارا و پاکو در بچگی در یک خانه زندگی میکردند؟ آیا ایرن با پسری که دوستش داشته ارتباطی دارد؟ و اینکه تهیه شجره نامه این خانواده سوالهای زیادی برایمان به جان میگذارد؟
کمی تردید در رمز و راز میتواند چیز خوبی باشد، اما این فیلم در دقت یا شاید هم جاه طلبی دچار نقص و کمبود فراوانی نسبت به فیلمهای قبلی فرهادی است.
خیلیها متعجبند چرا فرهادی فیلمی به زبان انگلیسی نمیسازد و شکی نیست که در هدف آینده او برای فیلمسازی دور دنیا چنین چیزی پیش خواهد آمد. بیایید امیدوار باشیم تا آن روز خودش را خیلی از اینها جلوتر برده باشد.
***
گزیده نظرات مثبت منتقدان
پیتر برادشاو (گاردین): تهدید بیرونی، آسیب درونی و راز فی مابین. اینها فاکتورهای تعیین کننده در درام آدم ربایی اصغر فرهادی است که با سه نقش آفرینی قدرتمندانه از کروز، باردم و دارین همراه شده است. فیلم یادآور خط داستانی آشنای فرهادی است که در آثار اولیه او دیده میشد. با این حال از آثار هانکه و آنتونیونی نیز تاثیر گرفته است.
وجه تمایز فیلم اتکای فراوان به تیم بازیگری است. بازیهای بیرونیتر هستند و صراحت فیلم، آن را از آثار پازل مانند پیشین فرهادی متفاوت میسازد.
استیو پاند (درپ): فرهادی همان نگرانیهای همیشه اش را این بار به روستای کوچکی در اسپانیا انتقال داده. فیلم را باید یک تریلر روانشناسانه نامید چرا که المانهایی از تریلر، مانند جرم و رقابت علیه زمان برای نجات یک دختر را در خود دارد، اما ساخته تازه فرهادی تجربه ژانری نیست چرا که مثل بیشتر آثار این کارگردان، «همه میدانند» کنکاشی آرام و موثر در باب تقسیم اجتماعی، کلاس اجتماعی و رازهایی است که ما را کنار هم نگاه میدارد و از هم جدایمان میکند.
فیلم اصغر فرهادی برای نمایش افتتاحیه کن اثر محکمی است. سیاست تازه کن که باعث شده نمایشهای خبرنگارانش را دیگر پیش از نمایش افتتاحیه عمومی برگزار نکند کمی مشکل ایجاد کرده و در واقع باعث شده «همه میدانند» تنها فیلمی باشد که روز افتتاحیه در قصر به نمایش در آمده است. اما به هر حال اگر قرار است شرایطی را به وجود بیاوری که پزیک فیلم خاص را بدهی لااقل همه میدانند» استحقاق این توجه را دارد.
منبع: روزنامه هفت صبح
مترجم: صوفیا نصرالهی
ارجاعات:
۰