همه میدانند؛ بدون محدودیت بدون پیچیدگی
«همه میدانند» که با بازی پنه لوپه کروز و خاویر باردم در اسپانیا ساخته شده و این روزها با درز غیرقانونی آن در اینترنت همه از آن صحبت میکنند فیلمی که در نهایت اثر متوسطی است و نظام کارهای قبلی کارگردان را ندارد.
کد خبر :
۶۵۱۹۵
بازدید :
۱۲۸۱
صوفیا نصرالهی | ۲۰ دقیقه ابتدایی فیلم «همه میدانند» با کارگردانی خوب فرهادی و آن حس هیجان زیر پوستی که ایجاد میکند و انتظارمان برای اتفاقی که قرار است بیفتد، تحسین برانگیز است. بازیهایی که فرهادی از بازیگران میگیرد، نه فقط پنه لوپه کروز و خاویر باردم که تمام بازیگران نقشهای فرعی و به خصوص دخترک بازیگر نقش ایرنه درخشان است. آن حس سرخوشی اولیه که در فیلم «درباره الی» هم شاهدش بودیم؛ که بعد از اتفاقی که میافتد، حس فروپاشی را پررنگتر میکند.
کارگردانی سکانس عروسی با دوربین پر حرکت و تدوین عالی صفی یاری و میزانسن شلوغ و پر تحرک درخشان است. پنه لوپه کروز و خاویر باردم یکی از بهترین بازیهای کارنامه شان را در فیلم ارائه میدهند که با توجه به کارنامه پروپیمان شان، چنین توصیفی یک تعریف بزرگ برای فیلم فرهادی است. البته که فرهادی همیشه در بازی گرفتن از بازیگران درخشان عمل میکند.
مشکل از جایی شروع میشود که فرهادی ساختار همیشگی و قراری را که با مخاطبانش دارد، به هم میریزد. از «چهارشنبه سوری» به بعد که سینمای فرهادی به عنوان یک مولف شکل میگیرد (ردپاهایی در «شهر زیبا» هم میتوان دید) یک اتفاق را در واقع به عنوان مک گافین قصه اش انتخاب میکند. در حالیکه بیننده درگیر این مک گافین و حل شدن اش است فرهادی به روابط پیچیده میان آدمها، اخلاقیات و جزییات دیگری میپردازد که با ظرافت و هوشمندی اطراف این مک گافین تنیده میشود.
گم شدن الی و اینکه واقعا چه بلایی سرش آمده مسئله فیلم «درباره الی» نیست. واکنش سپیده و اطرافیان به این ماجراست که اهمیت پیدا میکند. دلیل سقط شدن بچه راضیه فقط برای پیشبرد درام است و گرنه چیزی که اهمیت دارد، اخلاقیات اجتماعی و حقیقت یا دروغ حرفهای نادر است. اینکه واقعا پیرمرد به مینا تجاوز کرده یا چطور چنین اتفاقی ممکن شده، یک نکته فرعی است. تصمیم عماد است که فیلم «فروشنده» را تبدیل به یک فیلم مهم هزاره سوم میکند.
بیشتر بخوانید: منتقدان درباره همه میدانند فرهادی چه نظری دارند؟
در «همه میدانند» انتظار داریم که مک گافین گم شدن و ربودن ایرنه باشد؛ که واقعیاتی را از آدمها در روند پیداشدن دختر کشف کنیم. مولف تا نیمههای راه با همان قرارداد قبلی پیش میرود. یعنی همچنان انتظار داریم، شاهد گره گشایی باشیم که در نهایت منجر به کشف سویه جدیدی از آدمهایی شود که فکر میکنیم آنها را میشناسیم.
اولین مشکل همین جا بروز میکند. در فیلمهای قبلی ما از قهرمانان اصلی مان بیشتر میدانستیم. اینجا عملا چیزی از پاکو و لائورا نمیدانیم. اینکه زمانی یکدیگر را دوست داشتهاند و هردو الان درگیر زندگیهای جدیدی هستند، اطلاعات کافی نیست.
بعد کارگردان خیلی زود دست خودش را رو میکند. درست از وقتی پیش کارآگاه میروند و گمانه زنیها درباره شوهر لائورا و وضعیت مالی او و پاکو مطرح میشود، میدانیم که قرار است مثلث الخاندرو، پاکو و الائورا این معما را حل کند و از نیمه فیلم تا آخر تقریبا تمام طول فیلم یک پلان جلوتر دست کارگردان را میخوانیم و هیچ سکانسی برایمان دستاورد تازهای ندارد.
فیلم آن تار و پود جهان پیچیده فیلمهای قبلی فرهادی را ندارد. خب میشد آن را به عنوان یک تجربه جدید از فیلمسازی در نظر گرفت که میخواهد از شیوهای که خودش مولفش است در «همه میدانند» فاصله بگیرد. اما اگر قرار است این فیلم متفاوت با دیگر آثار فرهادی باشد، باز هم شکست است.
به عنوان یک تریلر معمایی گره و گره گشایی فیلم «همه میدانند» در بهترین حالت شبیه فیلمهای سطحی هالیوودی است. وقتی با یک افشاگری لائورا (که از پیشتر تماشاگر دستش را خوانده بود) کل معما حل میشود.
فیلم البته کشش خودش را دارد. به یک بار دیدنش میارزد. مثلث خاویر باردم، پنه لوپه کروز و ریکاردو دارین کافی است تا جذابیت فیلم تا انتهایش حفظ شود. به اینها اضافه کنید که فیلم خوش ریتم است. فرهادی بلد است تعلیق ایجاد کند (گیرم که جواب آن تعلیقها راضیمان نکند) و قابهای چشم نوازی در اسپانیا گرفته.
همه میدانند یک چیز مهم کم دارد. در بهترین حالت کپی از روی کارهای متوسط خود فرهادی است. فیلمهایی که در نهایت یک نظام اخلاقی داشتند که حتی در سادهترین و سطحیترین شکل شان، فیلمساز موفق میشد هالهای از ابهام به آن ببخشد. در بهترین فیلم هایش مثل «جدایی نادر از سیمین» و «درباره الی» این پیچیدگی به شکل اصیلی در فیلمنامه وجود داشت و مخاطب را درگیر با شخصیتها و مسئلهای که کارگردان مطرح میکرد، نگه میداشت.
یک بیان دیگر هم این است که در فیلمهای قبلی فرهادی شخصیتها موفق میشدند درامی بسازند که با توجه به تصمیم ها، کنشها و واکنش هایشان پیش میرفت. آنها در سرنوشت فیلم تاثیر گذار بودند. گرهها را خودشان ایجاد میکردند و پایان باز مشهور فیلمهای فرهادی اصلا به این دلیل بود که گره گشایی نمیتوانست صورت بگیرد. اینجا، ولی کاراکترها در موقعیتی چیده شده قرار دارند و عملا تفکرات و واکنش هایشان در پیش برد درام هیچ اهمیتی پیدا نمیکند.
سوالی که همچنان بعد از دیدن «همه میدانند» ذهنم را مشغول کرده، این است که چرا اصلا فرهادی خارج از ایران فیلم را ساخته؟ جوابش مهم است، چون به نظر میرسد یکی از مشکلات فیلم مواجهه کارگردان با فضایی کاملا باز برای فیلمسازی است. این فضای باز انگار همه آن ابهام و معمایی را که در فیلمهای قبلی فرهادی در ذهنش وجود داشت، از بین برده.
بیشتر بخوانید: چرا «همه میدانند» به خوبی فیلمهای قبلی اصغر فرهادی نیست؟
اگر فیلم را به عنوان اثری از یک کارگردان ایرانی ببینید، ممکن است کارگردانی و قابها و همکاری اش با ستارههای بزرگ سینما به وجدتان بیاورد، اما در نهایت فیلم شبیه یکی از ملودرامهای جریان اصلی هالیوود است که یک بار میبینید و بعد در ذهن تان تمام میشود. درست برعکس فیلمهای قبلی فرهادی.
در واقع آزادی فیلمسازی خارج از کشور به جز تجربه پروداکشن متفاوت و همکاری با ستارههای مشهور جهان، هیچ رهاوردی در محصول برای کارگردان و ما به عنوان تماشاگر ندارد. تا امروز هربار فرهادی خارج از مرزهای ایران قصه هایش را روایت کرده، نتیجه اش درامهایی شده که پیچیدگیهای مربوط به طبقه متوسط، اخلاقیات نسبی و مرز میان حقیقت و دروغ را ندارد؛ همه آنچه دغدغه فرهادی است و به فیلمهایش جهان و عمق میدهد.
به نظر میرسد برای دغدغههای فرهادی محدودیتهای قانونی و حتی فرهنگی و عرفی جامعه ایرانی لازم است تا بتواند مفاهیم مورد نظرش را درست پرورش بدهد. فرهادی در «همه میدانند» متفاوت با کارگردانی است که تا امروز میشناختیم. اما من نسخه وطنی اش را بیشتر میپسندم. جایی که میتواند طبقه متوسط را موشکافی کند و یادمان بیاورد، چه موجودات عجیب، پیچیده و گاهی ترسناکی هستیم.
منبع: روزنامه هفت صبح
۰