بدنام ترین سلاح های فرانکنشتاینی تاریخ؛ از توپ Marder آلمان تا FrankenSAM اوکراین
شاید یک تعریف خوب و موثر از «سلاح فرانکنشتاینی» سیستمی باشد که نه تنها عجیب، بلکه مجموعه ای غیرطبیعی از اجزایی است که اگر شرایط سخت و دشوار نبود، با هم ترکیب نمی شدند. زیرا هیچ کسی گلوله های ضد عمق را بر روی تانک سوار نمی کند، یا یک کشتی جنگی را به یک ناو هواپیمابر تک منظوره تبدیل نمی کند، مگر اینکه جنگ بد پیش برود.
اصطلاح «سلاح فرانکنشتاینی» (Franken Weapon) تصویری از تسلیحات عجیب و غریب را تداعی می کند – چیزی غیر طبیعی و حتی طنزآمیز. اما این سلاح های عجیب و غریب شوخی بردار نیستند.
برای مثال «سام فرانکشتاینی» (FrankenSAM) را در نظر بگیرید که توسط آمریکا و اوکراین توسعه یافته است. در شرایطی که اوکراین سرسختانه به دنبال راهی برای جلوگیری از بمباران بی وقفه موشکی و هوایی روسیه است، ایده این است که موشک های ضدهوایی ساخت آمریکا را با پرتابگرهای دوران شوروی اوکراین – که در اصل توسط روسیه برای ساقط کردن هواپیماهای آمریکایی توسعه داده شده بودند – ترکیب کند.
اگر این موضوع عجیب به نظر می رسد، به آن عادت کنید. با جنگ های اوکراین و خاورمیانه که سلاح ها و مهمات را بی وقفه می بلعند و ذخایر جهانی را خالی می کنند، سلاح های فرانکنشتاینی ممکن است به یک رویه معمول تبدیل شوند نه یک چیز عجیب.
سلاح فرانکنشتاینی چیست؟
یکی از مشکلات عبارت «سلاح فرانکنشتاینی» تعریف معنای واقعی آن است. از زمانی که جنگ برای اولین بار در دوران جنگ جهانی اول به جنگ هایی مبتنی بر فناوری تبدیل شد، بسیاری از سلاح ها دارای حال و هوای فرانکنشتاینی بوده اند.
تانک افسانه ای M۴ شرمن در جنگ جهانی دوم در بیش از ۷۰ نسخه عرضه شد، از شعله افکن های زرهی و راکت انداز چندگانه خودکششی گرفته تا یک ماشین کوبنده متحرکی که از زنجیر چرخان روی بدنه برای انفجار مین های زمینی استفاده می کرد.
هواپیماهای مسافربری و جت های تجاری امروزی به پست های فرماندهی پرنده و شکارچی های ضد زیردریایی تبدیل شده اند، در حالی که نیروهای دریایی در حال قرار دادن موشک ها در داخل کانتینرهای حمل و نقل تجاری هستند که می توانند کشتی های باری را به سرعت به قایق های موشک انداز تبدیل کنند.
یک دلیل عملی برای این موضوع وجود دارد. از آنجا که طراحی و ساخت خودروهای زرهی، هواپیماها و موشک ها هزینه بر است، منطقی به نظر می رسد که به جای سپردن تجهیزات قدیمی به زباله دان، تا حد امکان از ارزش آن ها استفاده کنیم.
به عنوان مثال، یک تانک در اصل یک تراکتور است که یک برجک و توپ بر روی آن نصب شده است. پس چرا برجک را حذف نکنیم و انواع و اقسام محموله ها را روی شاسی نچسبانیم و در نتیجه از موتور قدرتمند پلتفرم، حفاظت زرهی و تحرک آفرودی آن بهره نبریم؟ حتی یک تانک قدیمی هم می تواند به عنوان یک قاطر مکانیکی جان تازه ای بگیرد.
شاید یک تعریف خوب و موثر از «سلاح فرانکنشتاینی» سیستمی باشد که نه تنها عجیب، بلکه مجموعه ای غیرطبیعی از اجزایی است که اگر شرایط سخت و دشوار نبود، با هم ترکیب نمی شدند. زیرا هیچ کسی گلوله های ضد عمق را بر روی تانک سوار نمی کند، یا یک کشتی جنگی را به یک ناو هواپیمابر تک منظوره تبدیل نمی کند، مگر اینکه جنگ بد پیش برود.
تانک فرانکنشتاینی وارد می شود
جنگ جهانی دوم مسلماً عصر طلایی سلاح های فرانکنشتاینی بود – هر چند جنگ روسیه و اوکراین ممکن است به وضعیت مشابهی برسد. ضرورت و نیاز، آلمان نازی را به پرشورترین طرف برای خلق سلاح های فرانکنشتاینی تبدیل کرد.
ارتش هیتلر که در مقابل ترکیب ارتش ها و صنایع متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی در موضع ضعف قرار گرفته بود و گسترش ارتش آن از روسیه تا شمال آفریقا تا نروژ باعث نازک شدن خط دفاعی و تهاجمی اش شده بود، همیشه از نظر تانک و تجهیزات دیگر در مضیقه بود.
اما آلمان هنوز دو مزیت داشت: نبوغ مهندسی و بی رحمی اش در غارت کشورهای قربانی. فتوحات اولیه نازی ها در سال های ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۱، مجموعه وسیعی از تجهیزات نظامی به غنیمت گرفته شده را در اختیار آن ها قرار داد. به طور خاص، اشغال چکسلواکی پیش از جنگ در سال ۱۹۳۸ و تصرف صنایع بزرگ و پیچیده تسلیحاتی چک، منبعی بی پایان را برای ساخت تانک ها فراهم آورد.
سپس آلمان در سال ۱۹۴۰ فرانسه و بیشتر اروپای غربی را فتح کرد که هزاران وسیله نقلیه و توپ فرانسوی (و یک سری بریتانیایی ) را در اختیار آلمان قرار داد. همه این ها تنها کسری از ثروت عظیمی بود که در طی عملیات بارباروسا، حمله سال ۱۹۴۱ به اتحاد جماهیر شوروی با ۳ میلیون اسیر و کوهی از تجهیزات به دست آمد.
«بیوتن پانزر» (Beutepanzer به معنای تانک های به غنیمت گرفته شده) به بخش مهمی از زرادخانه زرهی آلمان تبدیل شدند. آن ها همچنین سلاح های فرانکنشتاینی متعددی را در پی داشتند. باز هم ضرورت و نیاز کلید خلق این سلاح های فرانکنشتاینی بود.
سربازان آلمانی که به این باور رسیده بودند که سلاح های آن ها از سلاح های «ابتدایی» روس ها برتر هستند، شوکه شدند که می دیدند گلوله های توپ کالیبر متوسط آن ها پس از برخورد با تانک های T – ۳۴ و KV – ۱ با آن زره های ضخیم، در آن ها نفوذ نکرده و برگشت می خورند (سربازان ناراضی آلمانی به توپ ضدتانک ۳۷ میلی متری خود لقب “دربازکن” داده بودند).
یک خودرو ضد تانک آلمانی Marder II در جبهه شرقی در سال ۱۹۴۳
آلمانی ها که مصرانه به دنبال یک راه حل سریع و فوری بودند، توپ ضدتانک خودکششی Marder را ساختند. برخی از این سلاح ها یک توپ ضدتانک سنگین ۷۵ میلی متری آلمانی را – که معمولاً توسط کامیون ها کشیده می شد – بر روی یک تراکتور زرهی Lorraine 37L فرانسوی به غنیمت گرفته شده سوار کردند. برخی دیگر از توپ های ضدتانک ۷۶.۲ میلی متری روسی به غنیمت گرفته شده بر روی شاسی تانک سبک Pz-38 ساخت چک با وزن ۳۸ تن استفاده می کردند.
در هر صورت، نتیجه یک ضدتانک بدون برجک با قسمت بالای حبابی مسلح به یک توپ ثابت بود.پیر تیکه در کتاب خود به نام «تانک شکن های آلمانی» نوشته است: «Marder II بیش از حد بلند و از دور مشخص بود. این توپ اصولاً روی خودروی اصلی نصب می شد، نه اینکه بخشی جدانشدنی از ابرسازه باشد، و بنابراین ماشین را بزرگ تر می کرد.
علاوه بر این، پوشش زرهی جلویی دور توپ که برای محافظت از خدمه طراحی شده بود، تنها ۱۲ میلی متر [ ۰.۵ اینچ ] ضخامت داشت و نمی توانست در برابر چیزی قوی تر از آتش یا ترکش سلاح های کوچک مقاومت کند. با باز بودن کابین خدمه، تانک در برابر حمله پیاده نظام آسیب پذیربوده و در شرایط بد آب و هوایی مانند باران یا برف کارآیی اش را از دست می داد. از آنجا که توپ در یک جان پناه قرار گرفته بود، زاویه شلیک کافی نداشت و همه چیز را در اختیار راننده قرار می داد تا مانور برجک را بر عهده داشته باشد که اغلب کاری دشوار و پیچیده بود».
این نقص ها مانع از تبدیل شدن Marder به یک تک تیرانداز دوربرد مرگبار نشد، توپی که تانک های متفقین در اروپا و شمال آفریقا را ناک اوت می کرد. اما خدمه باید با دقت موقعیت خودروی زرهی خود را انتخاب کرده و برای شبیخون زدن آن را استتار می کردند: Marder پس از شناسایی شدن می توانست شکار آسانی باشد.
دشمنان آلمان هم می توانستند همین بازی را انجام دهند. هنگامی که پارتیزان های یوگسلاوی در سال ۱۹۴۴ تانک های سبک M۳ ساخت آمریکا را دریافت کردند، توپ بادی ۳۷ میلی متری Stuartرا با توپ های ضدتانک ۷۵ میلی متری آلمانی جایگزین کردند تا تانک شکن های خاص خود را بسازند.
کشتی های جنگی به ناوهای هواپیمابر
در نبردهای اولیه نبرد اقیانوس آرام مانند میدوی و گوادالکانال، بسیاری از ناوهای هواپیمابر آمریکایی و ژاپنی در اصل به عنوان ناوهای جنگی و ناوشکن های جنگی در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ساخته شده بودند. در میانه ساخت وساز، بدنه آن ها طوری تغییر داده شد تا به جای برجک های توپ، بتوانند عرشه های پرواز داشته باشند.
اما پس از اینکه بهترین ناوهای ژاپن در میدوی در سال ۱۹۴۲ نابود شدند و ناوهای هواپیمابر به عنوان پادشاهان جنگ دریایی جایگزین کشتی های جنگی شدند، نیروی دریایی امپراتوری ژاپن نیز به همین راه حل روی آورد – اما با دو پیچش. ناوهای جدید از ناوهای جنگی از پیش ساخته شده قبلی می آمدند.
و این کشتی ها در حالی که هنوز برخی از برجک های توپ اصلی خود را حفظ می کردند، دارای باند پرواز نیز شدند، در نتیجه به کشتی-ناوهای جنگی هیبریدی تبدیل می شدند – ناوهایی که می توانستند هواپیماها را به پرواز درآورند و نبردهای سطحی انجام دهند.
ناو جنگی- هواپیمابر Ise بعد از تغییر کاربری، در جریان تست قدرت کامل در ۲۴ آگوست ۱۹۴۳
نامزدهای این تغییر کاربری، کشتی های خواهر Ise و Hyūga بودند، دو کشتی جنگی قدیمی که در طول جنگ جهانی اول ساخته شده بودند و در طول جنگ بعدی نبرد چندانی را شاهد نبودند.
دو برجک توپ ۱۴ اینچی عقبی آن ها با یک عرشه پرواز جایگزین شدند – و برای جبران کاهش وزن، یک لایه ۸ اینچی بتن بر روی عرشه ریخته شد – در حالی که کشتی ها دو برجک توپ اصلی رو به جلو خود را حفظ کردند.
Hyūga و Ise حدود ۱۱ بمب افکن شیرجه رو D۴Y ، به علاوه ۱۱ هواپیمای شناسایی E۱۶A دیگر را حمل می کردند. با این حال، عرشه پرواز آن ها برای پرتاب و بازیابی هواپیما مانند ناوهای عادی امروزی بسیار کوتاه بود. اگر چه هواپیماها توسط دو منجنیق پرتاب می شدند، اما تنها می توانستند روی یک ناو معمولی یا فرودگاه زمینی فرود بیایند.
به عنوان ناوهای هواپیمابر، Ise و Hyūga، فعالیت چندانی در میدان نبرد نداشتند و این هیبریدها عمدتاً برای اسکورت ناوهای معمولی و بعدها به عنوان کشتی های باری و آتشبارهای ضدهوایی شناور مورد استفاده قرار می گرفتند. آر دی لیمن و استفن مک لافلین در کتابشان با عنوان «کشتی های جنگی هیبریدی» نوشته اند: «Iseها که عمدتاً به عنوان کشتی هایی عجیب در نظر گرفته می شدند، بیش از دیگران به عنوان ابزارهایی ساخته دوران ضرورت و اضطرار شناخته می شدند و پارادوکس ذاتی کلاسیک در طراحی هیبریدی را نشان می دادند».
مشکل این بود که «تسلیحات هواپیمایی آن ها باعث محدود شدن استفاده کامل از توپخانه هایشان و تضعیف توان بقایشان در نبردهای سطحی می شد و ناتوانی شان در پذیرفتن هواپیماهای ورودی به معنای این بود که تنها یک بار می توانستند نقطه اتکای هوایی شان را شلیک کنند».
جان پارشال، مورخی که به طور گسترده در مورد نیروی دریایی امپراتوری ژاپن نوشته است، این ناوهای ترکیبی را “آشغال” توصیف می کند. به گفته او، آن ها «به هیچ وجه جانشین مناسبی برای یک ناو هواپیمابر واقعی نبودند».
ناو جنگی ژاپنی Hyūga بعد از آسیب شدید در جریان حمله هوایی از جانب هواپیماهای که از روی ناوهای هواپیمابر آمریکایی برخاسته بودند در سپتامبر ۱۹۴۵
به دوش کشیدن بمب افکن ها و جنگنده ها
یکی از عجیب ترین سلاح های فرانکنشتاینی، Mistel (به معنای گیاه دارواش) آلمان نازی بود. محرک این سلاح نیاز به یک راه بهتر برای غرق کردن کشتی ها توسط هواپیما بود. لوفت وافه تخمین زده بود که حدود ۲۵ هواپیما را برای غرق کردن تنها یک کشتی از دست می دهد و با از دست دادن کنترل آسمان ها در سال ۱۹۴۳، این نسبت برای آلمان بدتر نیز می شد.
آزمایش های قبلی نشان داده بود که می توان یک گلایدر را نه با طناب، بلکه با قلمدوش کردن گلایدر در زیر یک هواپیمای کوچک به پرواز درآورد. خلبانان و دانشمندان آلمانی این موضوع را بیشتر توسعه دادند: یک بمب افکن دوموتوره Ju 88 را با مواد منفجره تجهیز کرده و سپس آن را به زیر یک جنگنده کوچک تر و سرنشین دار Me 109 یا Fw 190 متصل می کردند. هنگامی که هدف در معرض دید قرار می گرفت، خلبان جنگنده، بمب افکن را از طریق پیچ های انفجاری آزاد می کرد، سپس بمب پرنده را به سمت هدف هدایت می کرد – در حالی که هواپیمای کنترل کننده در فاصله ای ایمن از محدوده آتش ضدهوایی باقی می ماند.
نتیجه این آزمایش، پیشقراولی خام از موشک های استندآف و هواپیماهای بدون سرنشین کامیکازه امروزی بود. نازی ها همانند دیگر “جنگ افزارهای شگفت انگیز” (wunderwaffe) خود، نقشه هایی برای Mistel داشتند: با یک کلاهک توخالی ۱,۷۰۰ کیلوگرمی، این بمب پرنده، کشتی های جنگی بریتانیا را غرق می کرد یا کارخانه ها و نیروگاه های شوروی را در عمق خاک روسیه درهم می شکست.
یک عضو گروه نیروهای یگان ۴۳۹ نیروی هوایی ایالات متحده در حال نگاه کردن به یک هواپیمای دوش بر Junkers آلمانی در پایگاهی هوایی در فرانسه در ۴ می ۱۹۴۵
همانند دیگر سلاح های شانس آخر هیتلر، واقعیت ناامیدکننده بود. بمب افکن – جنگنده روی هم قرار گرفته بسیار ناکارآمد و در برابر رهگیرهای متفقین آسیب پذیر بود. همچنین این ترکیب عجیب از لحاظ ثبات و قابل اعتماد بودن نیز مشکل داشت. یکی از افسران لوفت وافه، بر اساس کتابی در مورد Mistel گفته بود: « اگر هیچ مشکلی وجود نداشت، همه چیز به شدت بر اساس شانس بود. اکثر اوقات ناامیدی رخ می داد، از نداشتن کنترل و ثبات و گلنگدن های انفجاری که عمل نمی کردند».
شاید بزرگ ترین مشکل این بود که Mistel خیلی دیر از راه رسید .در سال ۱۹۴۴ حدود ۲۵۰ فروند از آن ها ساخته شده و علیه کشتی های متفقین در نرماندی به کار گرفته شدند و همچنین بر علیه پل های کلیدی، در شرایطی که ارتش شوروی به درون خاک آلمان پیشروی می کرد. اما خسارت وارده توسط این فرانکنشتاین ها اندک بود.
هواپیمای Mistel آلمانی که توسط هواپیمای آمریکایی در ۳ فوریه ۱۹۴۵ ساقط می شود
وقتی یک تانک با یک نفربر ترکیب می شود
ساخت تانک ها نیاز به یک پایگاه تولیدی دارد .بنابراین برای شورشیان خلاق و گروه های شبه نظامی, تانک های فرانکنشتاینی بسیار مفید هستند.
یکی از موارد مورد بحث, ببرهای آزادی بخش سابق تامیل ایلام ( معروف به ” ببرهای تامیل ” ) در جنگ داخلی سریلانکا هستند که از خودروهای دولتی توقیف شده استفاده می کردند. در دهه ۲۰۰۰ عکس هایی از یک خودرو شبیه نفربر زرهی YW531 ساخت چین منتشر شد, یک وسیله نقلیه جعبه مانند که تنها به یک مسلسل ۱۲.۷ میلی متری ( کالیبر ۰.۵۰ ) مجهز بود که از دریچه بالای سر فرمانده بیرون آمده بود.
اما ببرهای تامیل ظاهراً این برجک را از یک ماشین زرهی قدیمی بریتانیایی Saladin ربوده بودند. این ازدواج اصولاً یک تانک سبک با بدنه شنی و یک توپ کوچک اما قوی ۷۶ میلی متری با شتاب پایین خلق کرده بود.
سلاح های فرانکنشتاینی روسی
اگر چه روسیه جنگ اوکراین را با ناوگان بزرگی از تانک های مدرن آغاز کرد, اما تلفات سنگین این کشور را مجبور کرد تا انبارهای خودروهای فرسوده اش را خالی کرده و به خودروهای فرانکنشتاینی متوسل شود .
بر اساس گزارش کی یف پست اوکراین, آن ها اغلب از تراکتور زرهی MT – LB دوران شوروی استفاده می کنند. MT – LB که توسط یک وبسایت علاقه مند به خودروهای زرهی به یک چاقوی ارتش سوئیس اما شنی دار تشبیه شده, شبیه به یک شاسی تانک است. در واقع این خودروی شبیه تخته سنگ که ۱.۸ متر ارتفاع و ۱۲ تن وزن دارد, براساس تانک سبک PT – 76 ساخته شده است. از دهه ۱۹۷۰, روسیه از MT – LB برای همه چیز، از حمل توپخانه و تجهیزات گرفته تا خدمت به عنوان آمبولانس و پست فرماندهی استفاده کرده است.
یک فروند MT-LB آمبولانسی
به نظر می رسد MT – LB تقریباً به صورت هدفمند برای ساخت سلاح های فرانکنشتاینی طراحی شده است. انواع سلاح ها را می توان روی آن سوار کرد و شنی ها و موتور V – ۸ آن تحرک آفرودی و قدرت کافی برای حمل باری ۲,۲۰۰ کیلوگرمی را فراهم می کنند.
یکی از عجیب ترین نسخه ها در عکسی متعلق به سپتامبر ۲۰۲۳ از یک MT – LB روسی مسلح به سلاح های ضد زیردریایی برای ایجاد یک سیستم پرتاب موشک چندگانه اولیه برای نبرد زمینی نشان داده شده است. لانچر چندگانه RBU – ۶۰۰۰ که از دهه ۱۹۵۰ میلادی توسط کشتی های جنگی روسیه مورد استفاده قرار می گیرد، بمب های زیر آبی راکتی مجهز به یک کلاهک ۵۵ پوندی را تا برد تقریبا ۶.۵ کیلومتری شلیک می کند.
این برد در مقایسه با پرتابگرهای چند منظوره معمولی مانند HIMARS که می توانند موشک های هدایت شونده با GPS را تا حدود ۸۰ کیلومتر شلیک کنند، زیاد نیست. این بدان معنی است که این خودروی با زره سبک – با تنها نیم اینچ زره جلویی – باید به طور تهدیدآمیز و خطرناکی به هدف خود نزدیک شود. از سوی دیگر، یک پرتابگر ۱۲ لوله ای که خمپاره های ساخته شده از خرج زیر آبی را شلیک می کند، هر کدام با بیش از دو برابر خرج انفجاری یک گلوله هویتزر ۱۵۵ میلی متری، می تواند در طول عمر (کوتاه) خود ویرانگر باشد.
یک سرباز از کنار یک خودرو زرهی سبک MT-LB مجهز شده به هوویتزر در نزدیکی نووسلیوکا پرشا عبور می کند، در ۴ دسامبر ۲۰۲۳
روسیه همچنین MT – LB ها را به برجک های توپ ۲۵ میلی متری مسلح کرده است که در اصل به عنوان سلاح های ضدهوایی برای کشتی ها طراحی شده اند. هم روسیه و هم اوکراین – که از تجهیزات زیادی متعلق به دوران شوروی استفاده می کنند – MT – LB ها را به لانچرهای موشک هواپیما مسلح کرده اند.
آینده سلاح های فرانکنشتاینی
در حالی که بسیاری از مناطق جهان در حال جنگ یا آماده شدن برای آن هستند، احتمالاً تقاضای شدیدی برای سلاح وجود داشته باشد. ممکن است ظرفیت جهانی کافی برای پاسخگویی به این تقاضا وجود نداشته باشد، به خصوص در شرایطی که جنگ های مدرن، همانطور که در کشتار متقابل جنگ روسیه و اوکراین مشهود است، منجر به فرسایش شدید می شود.
این نشان می دهد که ملت ها ممکن است نیاز داشته باشند تا به سوی هر تکه و قطعه نظامی که در دست دارند دست دراز کنند تا سلاح های فرانکنشتاینی بسازند. با این حال، در بهترین حالت یان یک راه حل ناکامل و دارای نقص است. قطعات متعدد از کشورهای مختلف، که هرگز برای کار با یکدیگر طراحی نشده اند، در تعمیر و نگهداری، قطعات یدکی و یافتن مهمات مناسب با چالش هایی مواجه می شوند.
همانند ساخته دکتر فرانکنشتاین، سلاح های فرانکنشتاینی هم زنده هستند. اما با یک بهای سنگین.
منبع: روزیاتو