یدالله رویایی؛ معمایی در شعر و شاعری

یدالله رویایی؛ معمایی در شعر و شاعری

رویایی شاعری بود که هرگاه به ناخودآگاهش - یعنی کودکی و خاص‌بودن - می‌رفت، پدیده‌ای می‌شد منحصربه‌فرد و تماشایی و هرگاه این ناخودآگاهی عامدانه می‌خواست تکرار شود، نتیجه جالبی از آن درنمی‌آمد.

کد خبر : ۱۱۰۷۰۷
بازدید : ۹۶۹

سید عبدالجواد موسوی | «برای فهم یک شاعر چاره‌ای نیست جز راه‌یافتن به عالم شاعر. راه‌یافتن به عالم بعضی شاعران کار چندان دشواری نیست. آن‌ها سخن را به‌گونه‌ای تدارک دیده‌اند که عالم و عامی به سهم خود از شعر آنان بهره می‌برند.

اما بعضی شاعران مخاطب خاص دارند. عالمشان، عالم محدودی است. یا فهم زبان‌شان دشوار است یا تجربه‌های زیستی‌شان آنقدر شخصی که کم‌تر کسی می‌تواند در تجربه‌های زبانی با آن‌ها شریک شود.

در میان شاعران معاصر، یدالله رویایی از آن دست شاعرانی بود که تماشای منحصربه‌فردی داشت و ذهن و زبانی که کم‌تر کسی می‌توانست آن را درک کند. عمده مشکل کسانی که رویایی را شاعر می‌دانند و در مقابل فی‌المثل شهریار را شاعر نمی‌دانند، این است که از درک و دریافت عالم آنان عاجزند و متاسفانه با همان متر و معیاری که اشعار مورد علاقه خود را ارزیابی می‌کنند، سراغ شعر دیگران می‌روند.

پرواضح است اگر کسی با متر و معیار‌های زیبایی‌شناختی شعر شهریار سراغ رویایی برود، چیزی دستگیرش نخواهد شد و برعکس اگر کسی با ذهنیت مدرن رویایی سراغ شعر شهریار برود، جز سرخوردگی دستاوردی نخواهد داشت. اما راه‌یافتن به عالم رویایی، کار چندان آسوده‌ای نیست.

بگذارید از یک تجربه شخصی سخن بگویم. تجربه‌ای که شاید به کار شما نیاید، اما درک عالم رویایی از این طریق برای من آسان‌تر شد. من همیشه شاعران را جدی گرفته‌ام. همه آن‌ها را. حتی شاعرانی که با طبع و طبیعت ناهنجار من چندان سازگاری‌ای نداشته‌اند هم جدی گرفته و سعی کرده‌ام به عالم آنان راه پیدا کنم تا آن‌ها را بهتر درک کنم؛ چراکه همیشه معتقد بوده و هستم که اگر حقیقتی وجود داشته باشد، باید آن را نزد شاعران یافت؛ چراکه شاعران حتی در متدانی‌ترین مراتب وجودی‌شان بهره‌ای از حقیقت دارند و چیز‌هایی را به اجمال درمی‌یابند که ممکن است فیلسوفان، جامعه‌شناسان و سیاستمداران بعد‌ها به آن دست یابند.

رویایی برای من از همان اول، یک معما بود؛ معمایی که دوست داشتم آن را حل کنم. می‌خواندم و می‌خواندم تا بفهمم چه می‌گوید. برای من که از ابتدا به سبک خراسانی به دلیل سرراست‌بودنش علاقه ویژه‌ای داشتم و در طبع‌آزمایی‌های شاعرانه‌ام چندان خبری از ایماژ و تخیل به معنای مرسومش وجود نداشت، فهم رویایی دشوار بود.

با این حال همه سعی‌ام را می‌کردم. چیز‌هایی مثل دریایی‌ها را تا حدودی می‌فهمیدم و حداقل از جسارت‌ها و غرابت‌های زبانی‌اش لذت می‌بردم. آن شعر‌ها برای من در مشکل‌ترین صورتش اگر یعنی نداشت، اما معنی داشت و من هم سعی می‌کردم به همان معنی درونی و احساسی اکتفا کنم.

تا اینکه «هفتاد سنگ قبر» درآمد. هنوز هم بخشی از آن برایم قابل فهم بود؛ صدای دلو عمود می‌آید، برایم جالب بود و این میزان کشف مضمون تازه قابل تحسین، اما هرچه جلوتر رفتیم رویایی پیچیده‌تر شد و دور از دسترس‌تر. به حرف‌هایش مراجعه کردم، اما چیزی عایدم نشد.

حرف‌هایش پیچیده‌تر از شعرهایش بودند و گاهی به نظرم خیلی پرت‌وپلا می‌آمدند. اگر در شعر رویایی اندکی ناخودآگاهی وجود داشت، در این حرف‌ها از همان اندک هم خبری نبود و لاجرم همه چیز تصنعی به نظر می‌رسید.

به ناچار رویایی را رها کردم تا اینکه ایلیا به دنیا آمد. ایلیا سه، چهار سالی داشت که فهمیدیم به اوتیسم دچار است. یکی از ویژگی‌های بچه‌های اوتیستیک، درهم‌ریختگی ذهن و زبان آنهاست. البته در عین درهم‌ریختگی، این شلختگی نظم خاص خودش را دارد. آن‌ها نام قراردادی اشیاء را نمی‌آموزند بلکه خودشان نامی تازه بر آن‌ها می‌گذارند.

حروف ربط و اضافه را بر اساس قرارداد‌های خودشان به کار می‌گیرند. ایلیا می‌گوید: «از من دوست باش!» ما - من و مادرش - خیلی سعی کردیم حرف‌زدن صحیح را به‌زعم خودمان به او بیاموزیم. سال‌ها او را به گفتاردرمانی هم فرستادیم، اما فایده‌ای نکرد.

به جای آن تصمیم گرفتیم زبان او را بفهمیم و اگر به زبان او نمی‌توانیم سخن بگوییم، دست کم کاری به نحوه سخن‌گفتن او نداشته باشیم.

بعضی‌ها می‌گویند اوتیسم، اختلال نیست بلکه متفاوت‌بودن است. البته بچه‌های اوتیسم طیف‌های متنوع و متعددی دارند و گاهی تا سرحد جنون والدین خود را آزار می‌دهند و گفتن این حرف که آن‌ها صرفا متفاوتند جز آنکه والدین آن‌ها را بر سر خشم آورد، حاصل دیگری نخواهد داشت، اما چیزی که درباره بعضی از این بچه‌ها می‌توان گفت یا حداقل قاطعانه درباره ایلیا می‌توان گفت اینکه آن‌ها جهان خودشان را دارند.

جهانی خاص و پیچیده که درک آن کار بسیار دشواری است. از آنجایی که شاعری با کودک‌بودن ملازم است، من معتقدم رویایی شاعری بود که هرگاه به ناخودآگاهش - یعنی کودکی و خاص‌بودن - می‌رفت، پدیده‌ای می‌شد منحصربه‌فرد و تماشایی و هرگاه این ناخودآگاهی عامدانه می‌خواست تکرار شود، نتیجه جالبی از آن درنمی‌آمد.

متاسفانه مجال اندک است و بیش از این نمی‌توانم سخنم را شرح دهم. امیدوارم به‌زودی این فرصت پیش آید.»

منبع: روزنامه هم میهن

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید