فلسفۀ مَدرَسی؛ گفتوگوی «عقل و ایمان» در قلب قرون وسطی

فلسفۀ اسکولاستیک (فلسفه مدرسی) بیش از آنکه یک مکتب رسمی فلسفه باشد، یک روش فلسفهپردازی است.
فرادید| واژهی «اسکولاستیک» (Scholasticism) میتواند گمراهکننده باشد، زیرا همواره به یک «روش» فلسفی اشاره دارد، نه یک مکتب روشن همچون رواقیگری یا نیهیلیسم. بااینحال، برخی اندیشمندان را بهکلی در گروه «فلسفهی اسکولاستیک» دستهبندی میکنند. این روش بهشدت با ظهور دانشگاههای قرون وسطایی پیوند خورده است.
به گزارش فرادید، در قرون وسطی دانشگاهها به کانونهای پژوهش اسکولاستیک بدل شدند و تمرکز اصلیشان بر منطق و روش دیالکتیکی فیلسوفان یونان باستان بود. از مهمترین فیلسوفان اسکولاستیک میتوان به آنسلم کانتربری، پیتر آبلار، دانس اسکوتوس، ویلیام اوکام و توماس آکوئیناس اشاره کرد.
خاستگاه اسکولاستیک
توماس آکوئیناس در شیشههای رنگی کلیسای بزرگ سن رومبو در بلژیک
اگرچه قرون وسطی در بسیاری جنبهها برای ما بیگانه بهنظر میرسد، از نوشیدن ادرار برای دفع طاعون گرفته تا ساختار اجتماعی فئودالی، اما برخی میراث آن دوران همچنان پابرجاست. دادگاه با هیئت منصفه، نظام پادشاهی مشروطه و مهمتر از همه، دانشگاه از جمله این دستاوردها هستند.
با ظهور ادیان توحیدی، گفتوگوهای فلسفی دربارهی نقش ایمان و عقل در زندگی روزمره شدت گرفت. در دوران شکوفایی فلسفه یونان باستان، عقل همواره بر ایمان برتری داشت. با ظهور مسیحیت این روند معکوس شد و کتاب مقدس به مرجع نهایی همه امور بدل گشت. بااینحال، در قرن دوازدهم ترجمههای مهمی از آثار فیلسوفان یونان بهویژه ارسطو به لطف آثار فیلسوفان مسلمان رایج شد. در همین بستر، تلاشهایی برای آشتی دادن عقل و ایمان آغاز شد که به «روش اسکولاستیک» شهرت یافت. بیشتر متفکرانی که امروز آنان را اسکولاستیک مینامیم در دانشگاهها فعالیت میکردند؛ به همین دلیل اصطلاح «اسکولاستیک» به معنای «روش مدارس» شکل گرفت.
نخستین دانشگاههای غرب: خانهی اسکولاستیک
نقاشی «فلسفه در حال نمایاندن هفت هنر آزاد» اثر استاد کوئتیوی، نزدیک سالهای ۱۴۶۰ تا ۱۴۷۰
نخستین دانشگاههای غربی اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم پدید آمدند. این نهادها شباهت زیادی به دانشگاههای امروز داشتند، هرچند زنان اجازهی حضور در آنها را نداشتند. ظهور شهرها نیاز به طبقهای باسوادتر را افزایش داد. زندگی شهری به مهارتهای تازهای برای ادارهی امور نیاز داشت و استدلال دیالکتیکی یکی از این مهارتها بود؛ همان چیزی که در قلب روش اسکولاستیک جای دارد.
روش اسکولاستیک
چهرهی ویلیام اوکام، برگرفته از پنجرهی شیشهرنگی در کلیسای آل سنتز در اوکام، انگلستان
با بازگشت آثار یونانی بهویژه ارسطو، روش منطقی او که بعدها «دیالکتیک» نام گرفت، بر اندیشهی اسکولاستیک غلبه یافت. دیالکتیک در اصل به معنای «هنر گفتوگو» بود، جایی که ساختارها و شیوهها بهکار گرفته میشدند تا با خرد به نتیجههای منطقی برسند. هدف این روش، حل مسائلی چون آشتی دادن عقل و ایمان بود. اسکولاستیک در قرون وسطای میانه به شیوهی برتر فلسفهپردازی بدل شد و هرچند روش کار میان فیلسوفان مدرسهای کمابیش یکسان بود، تفاوتهای مهمی هم در میانشان دیده میشد.
یکی از نخستین طرفداران روش اسکولاستیک در دوران میانه، پتر آبلار (۱۰۷۹–۱۱۴۲) بود. او را میتوان به بهترین وجه یک واقعگرای معتدل دستهبندی کرد؛ کسی که معتقد بود نوع کلیتهایی که وجود دارند به شکل «تصورات ذهنی» هستند و این تصورات به انسانها کمک میکنند تا در تفکر انتقادی بهتر عمل کنند. در یکی از مهمترین آثارش «آری و نه» (Sic et non)، آبلار روش اسکولاستیک را به روشنی به نمایش میگذارد. او اصول منطق را به کار میگیرد و مسائل مهم دینی را با بررسی همه دیدگاهها تحلیل میکند تا به راهحل برسد. بیشک، بخش زیادی از کار او شامل تأملات ذهنی میشود تا پاسخهای قطعی. با این حال، روشن است که آبلار به بررسی همه دیدگاههای مختلف درباره یک موضوع اختصاص یافته بود.
مسیر کهن و مسیر نو
تندیس جان دانس اسکوتوس ساخته فرانک تریچلر
گفتوگوی اسکولاستیک بعدها وارد شکاف دیگری شد که به آن «راه کهن در برابر راه نو» میگویند. راه کهن به عنوان «روش قدیمی» شناخته میشد و با دیدگاههایی مانند نظر توماس آکوئیناس دربارهی هماهنگی ایمان و خرد مشخص میشد. راه نو به عنوان «روش مدرن» شناخته میشد و هدف آن جداسازی کامل این دو بود. در نهایت، راه نو غالب شد و مسیر را برای تغییر تاریخی بعدی در تاریخ فلسفه، یعنی دورهی مدرن هموار کرد.
جان دانس اسکوتوس (؟ –۱۳۰۸) و ویلیام اوکام (۱۲۸۷–۱۳۴۷) نمونههای بارز این تقسیم هستند. اسکوتوس بر قدرت و اختیار نهایی خدا تأکید میکرد و آن را دلیل برتری ایمان بر خرد میدانست. به باور او، وجود خدا را نمیتوان از راه حواس و تواناییهای فکری انسان ثابت کرد و تنها از راه ایمان قابلباور است. اوکام نیز موافق بود که باور به خدا تنها از راه ایمان ممکن است، اما نمیخواست خرد را از معادله حذف کند و این دو را جدا کرد. از دید او، ایمان به حوزه دین تعلق دارد و خرد به دنیای مادی. این دیدگاه موجب شد او قانون مشهور «تیغ اوکام» را مطرح کند: یعنی در تحلیل منطقی درباره جهان، باید عناصر اضافی و غیرضروری را کنار نهاد و تنها دادههای مرتبط را به کار گرفت. هدف این بود که به اصل و ریشهی یک مسئله برسیم: وقتی چند توضیح مختلف وجود دارد، سادهترین آن را انتخاب کنیم.
فیلسوفان اسکولاستیک
توماس آکوئیناس در حال مطالعه، اثر فرا بارتولومئو، نزدیک سالهای ۱۵۱۰-۱۵۱۱
از برجستهترین متفکران اسکولاستیک، توماس آکوئیناس (۱۲۷۴–؟) است. او در اوج قرون وسطی میزیست، روزگاری که مطالعات ارسطویی در دانشگاهها نهادینه شده بود. آکوئیناس با روشی اسکولاستیکی به تحلیل مسائل الهی پرداخت و کوشید ایمان و عقل را با هم سازگار کند. مهمترین اثر او «جامع الاهیات» (Summa Theologica) است که در آن ۶۳۱ پرسش بنیادی را با طرح دیدگاههای موافق و مخالف و تحلیل منطقی بررسی میکند.
بیشتر فیلسوفان بزرگ اسکولاستیک از همین دوره و از درون فرقههای دینی برخاستند: از فرقهی دومینیکن، توماس آکوئیناس و آلبرتوس کبیر و از فرقهی فرانسیسکن، دانس اسکوتوس، ویلیام اوکام و بوناونتورا. بنابراین، با وجود دیدگاههای متفاوت دربارهی ایمان و عقل بهعنوان منبع دانش، زندگی مبتنی بر ایمان در سراسر دورهی میانه در اروپا غالب بود؛ در نهایت، ایمان همواره بر عقل چیره میشد.
نقد روش اسکولاستیک
تندیس برجسته جان دانس اسکوتوس در کلیسای جامع کلن، آلمان
با این حال، این روش در زمان خود بدون منتقد نبود. همانطور که دیدیم، میان فیلسوفان اسکولاستیک شکافهای مهمی وجود داشت. افزون بر این، مشابه ناهماهنگی میان پیروان سنت تحلیلی و آنچه امروز «سنت قارهای» خوانده میشود، برخی اندیشمندان اعتراض داشتند که اسکولاستیسیزم بیش از حد بر منطق تمرکز دارد و در این روند، شهود پایهای و حتی گاه حقیقت را نادیده میگیرد. روشهای منطقی میتوانند بسیار اثرگذار باشند و استدلال میشد که گاه این اثرگذاری به اولویت بر جستجوی دانش بدل میشود. به بیان دیگر، خیره کردن مخاطب بر دستیابی به حقیقت مقدم میشد. دانته یکی از همین منتقدان بود که نگران شد برخی اندیشمندان از این روش منطقی برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران استفاده کنند نه برای رسیدن به حقیقت.
صفحه آغازین کتاب «مدرسههای فلسفی اسکوتیستها»
افزون بر این، تا پایان سدهی چهاردهم، چندین دانشگاه مهم شکل گرفته بود. گسترش مراکز آموزش عالی همچنین به پیدایش شیوههای متفاوت فلسفهپردازی انجامید. روش دقیق و منطقی دانس اسکوتوس با شیوهای عرفانیتر و کمتر تحلیلی از اندیشمندانی نوظهور مانند مایستر اکهارت به چالش کشیده شد. برخی تلاش کردند روشهای اسکولاستیک و عرفانی فلسفهپردازی را با هم آشتی دهند، همانطور که دیگران پیشتر عقل و ایمان را با هم پیوند زده بودند. یکی از نتایج مهم این روند، گسترش گفتوگویی طولانی و چندسدهای بود که تاریخ فلسفه را شکل میدهد. همانطور که اغلب در این گفتوگوی همیشگی رخ میدهد، پرسشهایی که مطرح میشوند، بیش از پاسخهایی که ارائه میشوند، گامی تعیینکننده در پیشرفت به شمار میآیند.
مترجم: زهرا ذوالقدر