شیخ‌هادی؛ از نام یک خیابان تا دو قتل فجیع و یک مرثیه مشهور

شیخ‌هادی؛ از نام یک خیابان تا دو قتل فجیع و یک مرثیه مشهور

خیابان و مغازه‌های زیادی در تهران، به‌ویژه در محله‌های قدیمی‌ آن، نام شیخ هادی را به خود گرفته‌اند. وجه تسمیه‌ برخی را نمی‌دانیم. یک خیابان اما در میدان امام خمینی، به نام شیخ هادی نامگذاری شده که مقبره شیخ هم همان‌جاست.

کد خبر : ۱۴۰۲۱۵
بازدید : ۳۲۵

"از آلمان جراح به بیمارستان وزیری، سومین بیمارستان تهران، آورد؛ بیمارستانی که در ساختنش همه کار کرد، از کارگری تا تامین هزینه‌ها. خودش هم با آن هیبت علمای عصر قاجار روی قبای روحانی، «گان» جراحی ‌پوشید و در اتاق عمل حاضر شد تا مراحل و نحوه کار جراح آلمانی را از نزدیک مشاهده کند".

اینها گفته‌های دکتر «محمود نجم‌آبادی» یکی از نوادگان شیخ هادی نجم‌آبادی است درباره پدربزرگش که عالم بزرگی بود در عصر قاجار. روحانی نواندیش، آزادی‌خواه و قرآن‌پژوه عقل‌گرا که در روزگار بسته و استبدادی قاجار جلوتر از زمان حرکت می‌کرد و اقدامات خیرخواهانه‌اش از او چهره‌ای دوست‌داشتنی بین مردم از هر طبقه‌ای ساخته بود.

100

خیابان و مغازه‌های زیادی در تهران، به‌ویژه در محله‌های قدیمی‌ آن، نام شیخ هادی را به خود گرفته‌اند. وجه تسمیه‌ برخی را نمی‌دانیم. یک خیابان اما در میدان امام خمینی، به نام شیخ هادی نامگذاری شده که مقبره شیخ هم همان‌جاست.

وجه تسمیه آن اما برمی‌گردد به صاحب این مقبره، شیخی عالم که در سال‌های ١٢١٤در تهران زندگی می‌کرد و منشا خدمات بسیاری شد و بعد از وفاتش هم در مقبره خانوادگی‌اش آرام گرفت.

این مقبره سال ١٣٧٨ به ثبت میراث فرهنگی رسیده، به دلیل معماری و قدمت بنا و شخصیتی که در آن آرام گرفته است. مسجدی هم دارد که سال‌هاست ساکنان همجوار، نمازهای یومیه و فرائض دینی خود را آنجا به‌جا می‌آورند.

اینها را دکتر «محمدعلی نجم‌آبادی»، نوه دیگر شیخ، که اکنون تولیت این مسجد را بر عهده‌دارد، می‌گوید و اضافه می‌کند که سال‌ها، اهالی عزاداری‌های محرم و سینه‌زنی‌های خود را اینجا برگزار می‌کردند.

مهربانی با همه

شیخ هادی نجم‌آبادی سال‌ها امامت مسجدی را در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق) برعهده داشت، در اراضی متعلق به میرزا عیسی وزیر. کنار همین مسجد در خانه‌اش زندگی می‌کرد و به مردم درس اخلاق و مهربانی می‌داد.

«حسن مرسلوند»، تاریخ‌نگار و پژوهشگر، می‌گوید: «شیوه او مهربانی و محبت با هر کسی بود... نسبت به همه موجودات رحیم و مهربان بود... شیخ یار و یاور محرومان بود ... در روزهای قحطی و شیوع وبا در ایران، ‌ بعد از جنگ جهانی اول، یک روز یک بیمار افغانی برای او پیغام فرستاد که دچار وبا شده و برای خدا بر سر بالینش برود... شیخ آهنگ عیادت بیمار کرد...»

یکی از شیفتگان شیخ، به نام علی محمدخان، دنباله این ماجرا را این‌گونه شرح می‌دهد: «به من گفت تو هم بیا. همراه شیخ به خانه بیمار وبازده رفتیم. دیدیم بیمار از شدت استفراغ و اسهال ناتوان شده است... شیخ برخاست و او را بغل گرفت و به طهارت برد... تا زمانی که مرد کابلی جا و مکانی نداشت خود شیخ پرستارش بود. پس از جان کندن هم او را به خاک سپرد.»

101

کارگری و عملگی

مخالف ناصرالدین‌شاه بود. می‌گفت: «لذت‌جویی‌های بی‌حساب درباریان است که موجب فقر و بینوایی مردم شده است.»

با تنها رجل قاجار که ارتباط داشت میرزا عیسی تفرشی (وزیری)، وزیر نامدار قاجار بود، همو که در زمانی که وبا فوج‌فوج ایرانی‌ها را می‌کشت و آنها را دسته‌جمعی در گور می‌کردند دستور ساخت بیمارستان و مسجدی را می‌دهد تا اموات با رعایت آداب تغسیل، کفن و دفن شوند.

میرزاعیسی که نه از پشت دیوارهای مجلل دربار، بلکه مستقیم بر حال و روز مردم بی‌نوای وبازده و کفن و دفن اموات‌شان نظارت می‌کرد، وقتی وبا به‌جانش می‌زند و می‌داند که زمان زیادی از زندگی‌اش باقی نیست از شیخ هادی که امانتداری‌اش زبانزد خاص و عام بود می‌خواهد از ثلث اموالش بیمارستانی بسازد.

نوه شیخ هادی می‌گوید: «گاهی شب‌ها می‌دیدیم پدربزرگ نیست. پرس‌وجو می‌کردیم او را در بیمارستان وزیری در حال کار می‌دیدیم.» شیخ مردمدار ٢ سال خودش همراه فرزندانش آنجا کارگری کرد تا این بیمارستان خیریه در جنوب تهران ساخته می‌شود.»

صدرالاشراف در خاطراتش می‌نویسد: «…در بنای بیمارستان و مدرسه‌ای که ساخته بود، مثل عمله‌ها کار می‌کرد...»

102

وقف مال، پذیرش بیمار

شیخ هادی  یک قطعه زمین بایر را در منطقه نجم‌آباد (زادگاهش)، آباد و درآمد حاصل از آن را وقف بیماستان وزیری و بیمارانی می‌کند که از عهده تامین درمان بر نمی‌آمدند. این‌ روال بعد از فوت شیخ هم ادامه داشت.

از جایی به‌ بعد، به دلیل تاخیر در ارسال درآمدهای موقوفه‌های بیمارستان، این مرکز درمانی با مشکلات مالی و خطر تعطیلی مواجه شد. گردانندگان بیمارستان که بیشتر  فرزندان و نوادگان شیخ بودند، که خود پزشکانی متبحر شده بودند، تصمیم می‌گیرند کاری کنند در مرکز بسته نشود و آن اینکه در مواقعی که بیمارستان به علت کمبود امکانات قادر به پذیرش بیمار نبود، از آن به‌عنوان مدرسه استفاده شود.

مدرسه انسان‌سازی

شیخ که معتقد بود مدرسه جای انسان‌سازی است یکی از حامیان اصلی حسن رشدیه (بانی تاسیس اولین مدارس در ایران) بود. می‌گویند وقتی رشدیه به تهران می‌آید تا مدرسه‌ای راه‌اندازی کند به دیدار او رفت و به او قول همکاری داد و از هیچ‌گونه حمایتی از او دریغ نکرد.

سرانجام با حمایت‌های شیخ، مدارس خیریه موفقی در تهران ساخته شد. این را هم باید اضافه کرد که سیدمحمد طباطبایی، علی‌اکبر دهخدا، میرزا جهانگیرخان شیرازی، ملک‌المتکلمین و...  از مهم‌ترین شاگردان شیخ هادی و تحت تاثیر افکار او بودند.

نام این دو نفر آخر البته با انقلاب مشروطیت به شکلی خونین گره خورده است. میرزا جهانگیرخان که از شاگردان شیخ هادی نجم‌آبادی خوانده شده، کسی است که سوم تیر ۱۲۸۷ در باغشاه تهران و پس از واقعه به توپ بستن مجلس و برچیدن مشروطیت، در کنار ملک‌المتکلمین، بسته در غل و زنجیر و به دستور محمدعلی‌شاه به ضرب قمه در خون خود غلتید.

ملک‌المتکلمین را با طناب در گوشه‌ای از باغ خفه کردند و دهخدا نیز که از چنگ دژخیمان به غربت پناه برده بود وقتی خبر قتل دوستش، اولین شهید روزنامه‌نگار، میرزا جهانگیرخان را شنید، آن رثاییه معروف را سرود: یاد آر، ز شمع مرده یاد آر!

بله، این چهره‌های آزادی‌خواه و نامدار از شاگردان شیخ هادی نجم‌آبادی بودند، شیخ مردمداری که شش سال زودتر از دو شاگرد شهیدش و در سال ۱۲۸۱ از دنیا رفت و در بقعه شیخ هادی آرام گرفت.

منبع: همشهری

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید