رمزگذاری روی تخم مرغ، و رمزشکنی از طریق سمپاتی در عصر تفتیش عقاید اروپا
ناپل در تمام دوران رنسانس محل زیست هنرمندان، فیلسوفان و نخستین دانشمندان بود. ناپل شهری بود که تجار از سرزمینهای دوردست به آن کالا و دانش میآوردند.
ناپل، شهری سفید و اخرایی، رو به خلیجی به رنگ آبی سیر در سایه آتشفشان وزویوس، زمانی چهارراه هنری و فکری جهان بود.
ناپل در تمام دوران رنسانس محل زیست هنرمندان، فیلسوفان و نخستین دانشمندان بود. ناپل شهری بود که تجار از سرزمینهای دوردست به آن کالا و دانش میآوردند.
و در قرن شانزدهم در همین شهر بود که یک نجیبزاده جستجوی مادامالعمر خود را برای غنا بخشیدن به فهم جهان را از طریق فهم علمی آغاز کرد و در این مسیر توانست در فنون رمزگذاری به حد اعلا پیشرفت کند؛ به نحوی که شیوه رمزگذاری او همچنان مورد استفاده قرار میگیرد.
این مرد جوان باتیستا دلا پورتا بود که در سال 1535 در خانوادهای ثروتمند و صاحبامتیاز متولد شد. او از سنین بسیار کم به تحصیل دانش تشویق شد. به این ترتیب که ابتدا سفری به سراسر اروپا کرد و تأکیدش روی تحصیل مهارتهای موسیقی بود.
او در سن 22سالگی به خلیج غرق در آفتاب ناپل بازگشت و کتاب جادوی طبیعت را نوشت. این کتاب به رغم نامش ارتباطی با جادو نداشت بلکه درباره فلسفه طبیعی و علوم عالی بود.
او در مقدمه کتابش نوشت:
«اگر مردی باشد که با سختی تلاش کرده تا رازهای طبیعت را کشف کند، آن مرد منم؛ زیرا من با تمام ذهن و قدرتم، یادگارهای نیاکانمان را ورق زدهام تا ببینم که آیا رازی را برملا کردهاند؛ و آنها را در نوشتههای خودم آوردم. رازهایی درباره اینکه زنان را چگونه باید زیبا کرد، رازهایی درباره شیشههای عجیب، رازهایی درباره آتشهای مصنوعی و نوشتههای نامرئی.»
اولین مشارکت نسبتاً شگفتانگیز و درخشان او در هنر رمزگذاری، ابزار مبتکرانهای بود که از طریق آن میتوانست پیامهای مخفی را به کمک تخممرغ به زندان قاچاق کند.
ممکن است غریب به نظر برسد اما آن زمان هنوز دوران تفتیش عقاید بود و اگر به ارتداد کسی مظنون میشدند پیامدهای خطرناکی برایش داشت. پیامهای مخفیای که توانستند از شدیدترین تفتیشها و جستجوها عبور کنند و به دست زندانیان برسند، توانستند جان بسیاری از زندانیانی که در سیاهچال بودند را نجات بدهند.
اما این پیامها چگونه میتوانستند از حراست زندان عبور کنند؟
روش: روی پوسته تخممرغ با استفاده از زاج یا رنگ گیاهی پیام را مینوشتند. سپس تخممرغ لابهلای بستههای غذا وارد زندان میشد. با رسیدن بسته به زندان، گیرنده پوست آن را میکند و میتوانست پیام را که روی سفیده تخممرغ آبپز نفوذ کرده بود، دریافت کند.
در این مرحله از تاریخ، در قلمرو ناپل و درحقیقت در سراسر جهان، کسبوکار رمزگذاری به بخشی از عصر جدیدی از تحقیقات ریاضی و علمی تبدیل شده بود.
در عصری مملو از تنشهای مذهبی و سیاسی، با درگیریهای مرگباری که هر آن امکان وقوع آن وجود داشت، رمزها از هر زمان دیگهای ضروریتر بود.
مشکل این بود که هر چه تعداد آدمهایی که به مطالعه رموز میپرداختند، بیشتر میشد، شکستن این رمزها آسانتر میشد.
دلا پورتا روی دوربین تاریکخانهای و نظامهای رمزگذاری که یوناس تریتمیوس و برخی از اندیشمندان عرب معرفی کرده بود، مطالعه میکرد تا آنها را به حد کمال برساند.
این مطالعات به نگارش کتاب دیگری با عنوان «راز نمادهای حروف» در سن 28سالگی او انجامید. این کتاب شامل تمام شیوههای مخفیانه نگارش و چگونگی تکمیل این روشها بود که او از جوامع مختلف گرد آورده بود.
و در این زمینه بود که دلا پورتا خدمات وسیعی در زمینه تکامل سیستمهای رمزگذاری و رمزشکنی عرضه کرد. روش او صرفاً جایگزین کردن یک حرف با حرف دیگر یا جایگزین کردن یک حرف با یک نماد نبود، بلکه درباره ابزارهایی بود که کدشکنها را از سرنخها محروم میکردند تا مانع از موفقیت آنها بشوند.
او تیزهوشانه فهمیده بود که اگر امکان دارد نباید یک واژه را دو بار تکرار کند و باید به جای آن یک مترادف بگذارد (مثلاً به جای تکرار واژه «سگ» میتوانید «سگسان مشتاق» را دفعه دوم که به آن اشاره میکنید، استفاده کنید.)
ضمناً او در هنگام رمزگشایی از متون حواسش به این نکته بود که ممکن است برخی واژگان معادل واژگان دیگر باشند (مثلاً در رمزهای نظامی نسخههای رمزی برای کلمات «سرباز» یا «ژنرال» یا «فرمانده» و «حمله» وجود داشت) و به این ترتیب میتوانست در رمزگشایی از پیامها از بقیه جلو بیفتد.
دلا پورتا درباره تجربه رمزگشایی خود اینطور نوشته است:
«اگر این کار نیاز به تمرکز و صرف زمان بیشتر از معمول داشته باشد، نباید بدون وقفه روی این کار متمرکز ماند، برای اینکه نتیجه این تمرکز بیوقفه «درد مفرط» و «تلاش ذهنی طولانی است» که میتواند «مه مغزی» ایجاد کند.»
او گاهی آنقدر زمان صرف رمزگشایی میکرد که خودش نوشته است: «گاهی با تغییر سایهها و کم شدن نور میفهمیدم که عصر دارد نزدیک میشود.»
او در ناپل اولین نمونه از انجمن علمی متشکل از افرادی همفکر را برای رمزگشایی از رموز طبیعت شکل داد و نام آن را «آکادمی رمزگشایی از طبیعت» گذاشت.
دلا پورتا برای مطالعه چرخههای حیات گیاهان و جانوران رنگارنگ سخت تلاش میکرد. درواقع، او در زمره نخستین نفراتی بود که در قرن شانزدهم به این نتیجه رسیدند علم باید بر تجربههای عینی متکی باشد و نظریهها باید به درستی به آزمون گذاشته و سنجیده شوند.
اما هنوز عصر ترسناکی بود و کسانی، به خصوص در کلیسا، هنوز عمیقاً در مورد این پرسشگریها احساس ناراحتی میکردند. آنها احساس میکردند که آنچه خدا خلق کرده را نباید به آزمون و پرسش گذاشت.
آزمایشگاهها از نظر آنها مملو از گوگرد و مواد اسرارآمیز بود و باور داشتند در میان آن ظروف فلزی و شعلههای آتش طرحهای شیطانی در جریان است.
پس طولی نکشید که دلا پورتا نیز توجه دشمنان را در عصر تفتیش عقاید به خود جلب کرد. ممکن است که تفتیش عقاید او را حیران کرده باشد، اما بهرحال با اینکه یک ریاضیدان بزرگ و روشنفکر بود، عقاید وفادارنهای به کلیسای کاتولیک داشت که هرگز متزلزل نشد.
در این میان، انجمن آکادمیکی که راه انداخته بود ممنوعالکار و همه کتابهایش جمعآوری شد. خودش را نیز به روم احضار کردند تا به ملاقات پاپ گریگوری سیزدهم برود. میگویند احتمالاً در این دوره او را متقاعد کردهاند که برای برخی مقامات پاپ کارهای رمزگذاری و رمزشکنی را انجام دهد.
بهرحال، شبهات درباره مخفیکاریهای او برطرف و به او اجازه داده شد که به تحقیقاتش ادامه دهد. متعاقباً ممنوعیت کتابهای او نیز برطرف شد. او نیز در کنار سایر انجمنهای علوم طبیعی مشغول به کار شد و تمایلش به رمزگذاری، او را به تلاش برای اختراع «ارتباط راه دور از طریق سمپاتی» واداشت.
ایده این نوع ارتباط مبتنی بر مغناطیس و همینطور عقیدهای رایج در آن دوران درباره یک نوع پودر به نام «پودر سمپاتی» بود که فکر می کردند زخمهای جنگ را از فواصل دور درمان می کند.
«ارتباط راه دور سمپاتیک»، یک سیستم ارتباطی فرضی بود. چیدمان دستگاه به این شکل بود: دو جعبه مدور، هر کدام حاوی شمارهگیرهای فلزی مغناطیسی بودند که در اطرافشان همه حروف الفبا نوشته شده بود. و در مرکز آن نیز یک پیکان متحرک وجود داشت.
عقیده این بود که جعبهها میتوانند با آهنربا مغناطیسی شوند. سپس پیکانی که روی یکی از شمارهگیرها وجود دارد روی یک حرف حرکت میکند و در سیستم ارتباطات از راه دور سمپاتیک، که در فاصله دورتری از سیستم قبلی قرار دارد، پیکان همزمان [از طریق سمپاتی] حرکت میکند و درست به همان حرف مشابه اشاره میکند. این روشی برای انتقال سریع پیامها بود که میتوانست جای چاپارها و اسبسواران را بگیرد.
ویژگیها مغناطیس هنوز به خوبی درک نشده بود و هنوز هم در قلمرو موضوعات غیرقابل توضیح قرار دارد. (جالب است که معادل آن شاخههایی از فیزیک کوآنتوم است: ذرات دوقلویی وجود دارند که همیشه تکان میخورند و حتی اگر با میلیونها مایل فاصله از هم در فضا قرار داشته باشند، به هم واکنش نشان میدهند - ایدهای حیرتانگیز که به نظر میرسد مفهوم زمان را بیمعنی میکند.)
آثار دلا پورتا در زمینه رمزگذاری ـ شامل دیسکهای رمزگذاری او با دایرههای متحدالمرکزی از حروف و نمادها، که در زمان خودشان چیزهای زیبایی بودندـ بسیار اثرگذار بودند.
او در شیوه رمزگذاری از روش سادهای که صرفاً حروف را جایگزین میکردند، فراتر رفت و وارد قلمرویی شد که رمزگشایی از آن نیاز به صرف زمانهای طولانیتر داشت. و همینطور که در مورد رمزها مطالعه میکرد 25 نمایشنامه نیز نوشت.
دلا پورتا تا 80سالگی عمر کرد و نبوغ اسرارآمیز خودش را به جهان عرضه کرد. خدمت او به رمزشکنی در مسیر ارتباطات و در حوزههای تجارت، علم و امپراتوریهای بعد، تغییرات شگرفی ایجاد کرد.
منبع: راهنماتو