باغی برای تفرج شاهانه؛ دیروز و امروز دوشانتپه
مورخین اینطور نقل کردهاند که ناصرالدین شاه قاجار هرگاه اراده میکرده که خستگی را به در کند؛ همگان میدانستند که دوشان تپه مقصد تفرج است و بس و از قضا که دوشان تپه از آنجا دوشان تپه شد که خرگوشهای بسیار داشته و بسیار دلچسب از جهت شکار؛ پس چنین شد که دوشان را که همان خرگوش است برای تپه عزیز کرده شاه قاجار برگزیدند.
با این سرعت زندگی ماشینی، خیلی دور نیست روزهایی که فاصله طی کردن مسیرهای بین شهرها به ساعت و روز نرسد. تهران که آنقدر کش آمده تنها روی نقشه میشود اول و آخرش را پیدا کرد.
اما روزگار همیشه به این روال نبوده و نخواهد بود. زمانی بود که برای ورود به تهران ۹ دروازه برپا کرده بودند و اگر حتی پشهای پر میزد دروازهبانان خبر میدادند.
همین دروازهها بودند که تازهواردها را به شهر هدایت میکردند. همین دروازهها بودند که مسافر با دیدنشان خستگی سفر لبخندی میشد بر لبانش.
همین دروازهها بودند که تهران را نشان کرده بودند برای مردمانش. یکی از این دروازهها، دروازه دوشانتپه است. این دروازه مسیر ورود ما برای نوشتن گزارشی از گذشته منطقه است.
روزی که تهران، طهران بود
در اخبار دور آمده است که تهران را دروازههای بسیار بوده از چهار جهت، شمال و جنوب و شرق و غرب و سهم یکی از آن همه را به دوشان تپه رسیده بود با معماری دوران صفویه چون دیگر دروازهها.
برای دوشان تپه چندین دروازهبان مستقر کرده بودند تا حساب آمد و شدها به کتاب باشد. تا دم دمای صلات صبح گشوده شود و شب هنگام وقتی خورشید خودش از کوه پایین کشید بسته شود و همین برو بیایی برای دروازهبانان شهر فراهم کرده بود تا با عز و التماسی برای تردد، سبیلی چرب کنند.
مورخین اینطور نقل کردهاند که ناصرالدین شاه قاجار هرگاه اراده میکرده که خستگی را به در کند؛ همگان میدانستند که دوشان تپه مقصد تفرج است و بس و از قضا که دوشان تپه از آنجا دوشان تپه شد که خرگوشهای بسیار داشته و بسیار دلچسب از جهت شکار؛ پس چنین شد که دوشان را که همان خرگوش است برای تپه عزیز کرده شاه قاجار برگزیدند.
عمارت شاهی
تا آنکه اعتماد السلطنه یک مأموریت پیدا میکند. مأمور یک عمارت، عمارتی که به تصمیم ناصرالدین شاه قرار شد روی تپه برپا شود. از آن روز تا ۶ سال بعد کار ساختوساز و ساخت قنات و ۴ سال بعدش ایجاد دریاچه مصنوعی طول میکشد.
عمارتی هشتگوش درست در بالای تپه که از طرف خانم کارلا سرنا به «تالار کشتی» ملقب میشود. تالاری که آن روزها به ایوانش که میرفتید تهران زیر پایتان بود و با نیم نگاه به راست و نیم نگاه به چپ یک رصد کامل از اوضاع و احوال شهر به راحتی در دست شاه مملکت بود و این تمام عمارت نبود.
در قسمت جنوبی و در پایین تپه باغ بزرگی واقع شده بود و آن روزها که ارتشی در کار نبود که هرچه نیروی رزمی و سینه سپرکن در مقابل دشمن، عشایر بودند، ناصرالدین شاه برای سان دیدن از سواران عشایر به باغ ورود میکرده و در ایوان باغ جلوس میکرده و سواران در مقابلش میگذشتند.
همان خانم کارلا سرنا در مکتوباتش آورده است که روزهایی که شاه در دوشان تپه نبود باغ برای عموم باز بوده و تهرانی و البته بیشتر اروپاییها برای تفریح و هواخوری عازم باغ میشدند. حتی دیده شده بود که سیزدهم فروردین هر سال را شاه هم برای به در کردنش به باغ میرفته.
باغ وحش شاهی
گفته میشود ناصرالدین شاه در سفری که به فرنگ داشته باغ وحشهای آن ممالکت را بس پسندیده و پیگیر که باید تهران ما هم یکی از همانها را داشته باشد و ماجرا از آنجا جدی شد که دختر فتحعلیشاه و همسر آقاخان که ساکن هندوستان بود، چند حیوان چون؛ فیل و غیره، برای نوه برادرخود، ناصرالدینشاه به ایران فرستاد.
حضور و ورود این حیوانات، شاه را خوش آمد. قصه کوتاه که مدتی در لالهزار مکانی به اسم «مجمعالوحوش» برپای میشود که چندان شباهتی به باغوحش نسخه اصل نداشته.
اما با برپا شدن عمارت دوشان تپه دستور میرسد که یک باغ وحش هم به عمارت اضافه شود و در آخر چهار شیر نر و ماده از فارس، سه ببر از مازندران، پلنگ و خرس و گونههای دیگر جانوری نگهداری میشد.
آوردهاند شاه قاجار که علاقه بسیاری به شیران «شیرخانه» یا همان باغ وحش خود داشت و این علاقه تا بدانجا بود که مأموری گمارده بود برای شیران تازه متولدش و مأمور وظیفه داشت هر روز گزارشی از احوال طفلان به محضر شاه برساند، با تلگراف.
روزی شیربان چنین منقول میکند که: «حال حیوانات خوب است.» و همین عبارت او را برای همیشه عزل میکند از منصبش؛ که چرا به توله شیران شاه مملکت گفته است حیوان.
بوی باروت در عمارت پیچید
قاجار آمد و رفت و دوشان تپه ماند و دست به دست شد تا پهلوی. آن زمان تهران یک فرودگاه داشت و دوشان تپه مفتخر به نشان دومی گشت و تا اواخر دهه ۱۳۱۰ برای مونتاژ هواپیماهای جنگی در کارخانهای به نام شهباز استفاده میشود و با اشغال ایران تعطیل.
پادگان هوایی دوشانتپه شامل مرکز آموزشهای هوایی، ستاد نیروی هوایی ویک فرودگاه نظامیبود که از باند آن برای پروازهای آموزشی و پشتیبانی استفاده میشد.
پادگان دوشانتپه درهای ورودی متعددی داشت ولی دسترسی به مرکز آموزشهای هوایی و ستاد نیروی هوایی به طور معمول از طریق در اصلی این پادگان، در خیابان تهراننو در نزدیکی میدان امام حسین فعلی صورت میگرفت.
درگیری در مرکز آموزشهای هوایی
۲۰ بهمن ۱۳۵۷، بعد از آنکه به دستور نخست وزیر وقت اطلاعیه بازگشت امام خمینی(ره) به ایران پخش میشود، گویا همافران این مرکز درست در همان لحظه میخکوب میشوند جلوی تلویزیون و صدای صلوات است که شنیده میشود و زمینه درگیری لفظی بین همافران انقلابی و سلطنتطلب و صدای به ثمر رسیدن انقلاب ۲۲ بهمن از همانجا بلند میشود.
و اما امروز...
امروزِ دوشان تپه اما، نه خرگوش دارد و نه باغی برای به در کردن سیزدهمین روز فروردینمان. دوشان تپه امروز همان رنگ و بوی نظامی دارد و ساختمانهایی که کوتاه و بلند قد کشیدهاند و چیزی شبیه به آن روزهایش نیست.
اگر زمانی آشیانه هواپیماهای جنگی بود و منطقه حساس نظامی، امروز در صلح است با خاک و پهناور است در پهنه آسمان و تنها در دست نیروی هوایی کشور.
امروز تپه خرگوش ما که روزی در آن دورها ناصرالدین شاه از یوزپلنگهایش به ترس آمد و با تیرخلاصشان کرد، نیست؛ دیگر آن پادگانی که محمدرضا از آنجا تیر به آسمان میفرستاد هم نیست و تنها گاهی هواپیمایی از آنجا میپرد و میزبان فرود خلبانی میشود. آرام نشسته در گوشه شهر و به روزهای رفته و نیامده فکر میکند.
منبع: همشهری