زندگی تهی‌دستان

ما خانه عروس- که شیرین نام داشت- در جوار خانه پینه‌دوز بود و مثل تمام خانه‌های جنوب شهر، حیاط مستقلی نداشت. در آن خانه، به جز شیرین و مادرش، شش خانواده دیگر نیز ساکن بودند. او با مادرش در بالاخانه زندگی می‌کردند که راهی با پله‌ای خشتی داشت و پرت شدن از آن بسیار محتمل بود...

کد خبر : ۱۷۵۲۸
بازدید : ۱۶۳۰
«اما خانه عروس- که شیرین نام داشت- در جوار خانه پینه‌دوز بود و مثل تمام خانه‌های جنوب شهر، حیاط مستقلی نداشت. در آن خانه، به جز شیرین و مادرش، شش خانواده دیگر نیز ساکن بودند. او با مادرش در بالاخانه زندگی می‌کردند که راهی با پله‌ای خشتی داشت و پرت شدن از آن بسیار محتمل بود. روز عروسی، هوا آرام بود و حتی نسیمی هم نمی‌وزید و گرمای لذت‌بخش خورشید بهاری، فضای پایین را خیلی مطبوع‌تر و لطیف‌تر از هوای دم‌کرده بالاخانه ساخته بود. فرش‌هایی که به امانت گرفته بودند، بر کف حیاط پهن کرده، آب حوض، عوض شده و بر سنگ‌های اطراف آن گلدان‌های پر گلی قرار داشت. در ظرف‌های دیگری دسته‌های گل جلوه می‌کرد و برگ‌های گل سرخ در همه جای حیاط پراکنده بود».

این روایتی از جان ویشارد پزشک آمریکایی برگرفته شده که در دوران قاجاریه به ایران پا گذاشته است؛ توصیفی درباره برگزاری جشن عروسی جوانی پینه‌دوز و تهی‌دستی که شادمانه زیر نور خورشید بهار با همدلی دیگران، مرحله‌ای تازه از زندگی را می‌آغازد. اینگونه روایت‌ها چه آن‌ها که از خامه سفرنامه‌نویسان تراویده، چه بسیاری که نانوشته مانده و در لوح سینه‌ها و یادها محفوظ مانده، بی‌تردید نشانی از تاریخ زندگی فرودستان است؛ کسانی که در سایه سنگین اقتدار سیاسی فرادستان کم‌تر دیده شده یا بهتر است که بگوییم نادیده گرفته شده‌اند و ردپایی در تاریخ‌های سلسله‌ای و رسمی ندارند جز آن که مورد عنایت و بخشش شاه و وزیری قرار گرفته باشند.

فقر، سیمای عمومی جامعه دوران قاجاریه است
فقر و تهی‌دستی یکی از تصویرهای همیشگی و شاید بتوان گفت تصویر عمومی جامعه در عصر قاجاریه است. ریشه‌های فقر و فرودستی در جامعه ایران عصر قاجار بسیار است. آنچه روشن است ایران دوره قاجار از پسِ تاخت‌وتازهای افغان‌ها، ناپایداری سلسله‌های افشاریه و زندیه و تکاپوهای نظامی و خشونت‌آمیز آقا محمدخان برای استقرار قدرت، ایرانی محنت‌زده به شمار می‌آید. هجوم‌ها و بی‌ثباتی‌ها در پی خود ناامنی‌ها، کشتار مردم، کاهش جمعیت و بیکاری، بیماری و قحطی را پدید می‌آورد؛ مسایلی که در درازمدت رمق زندگی را از مردم می‌گرفت و مشکلاتی متعدد در پی‌داشت.

غم فقر و تلخی آن در عکس‌های برجای‌مانده از این دوران خود را می‌نمایاند؛ عکس‌هایی که مردم را با لباس‌های مندرس و چهره‌هایی تکیده اما پرمعنا نشان می‌دهد. اندوهی عمیق در آن چهره‌ها دیده می‌شود؛ درخششی از امید و زندگی گویی در آن چشم‌ها نشانی ندارد. از این‌رو است که سفرنامه‌های فرنگیان و نوشته‌های ایرانیان در این عصر، از شرح‌ها یا اشاره‌هایی کوتاه فقر و فاقه مردم سرشار است؛ همان مردمی که در بزنگاه‌های تاریخی می‌توانسته‌اند موجی از اعتراض بیافرینند، نقش بسازند و خود را به صفحه تاریخ‌های رسمی و سلسله‌ای کشانده، رد پایشان را حک کنند.

سیمای غم‌زده ایران عصر قاجار را ادوارد پولاک پزشک اروپایی دربار ناصرالدین شاه در کتاب «ایران و ایرانیان» اینگونه تصویر کرده است «سیمای سایر شهرهای بزرگ ایران مانند تبریز، قزوین، همدان، قم، کاشان و غیره نیز چندان با تهران تفاوت ندارد. همه جا همان سبک ساختمانی، همان خرابه‌ها، همان پلیدی در کوچه‌ها و همان کشش و کوشش و زندگی در بازارها و کاروانسراها». فقر به استناد دیگر نوشته‌ها در روستاها بیش‌تر به چشم می‌آمده است. زحمت زندگی در روستاها بیش‌تر بود. کارگزاران دولت از روستاییان با فشار پول می‌گرفتند و اموال‌شان را از دست‌شان درمی‌آورند. معروف بود که مردم با دیدن کلاه قاجاری، ویژگی مأموران دولتی، بر خود می‌لرزیدند و اموال‌شان را پنهان می‌کردند.

کمک به فرودستان پیشینه‌ای به درازای تاریخ دارد
دایره معنای فرودستان در مطالعات تاریخی متنوع است. تورج اتابکی در نوشتاری با نام «صدای خاموشان» چنین آورده است «وقتي به تاريخ برمي‌گرديم، گروه‌هايي مانند کارگران يا دهقانان فارغ از اينکه تهي‌دست هستند يا نه، در عرصه جامعه و در برابر تحولات جامعه و براي اعمال خواسته‌هاي خودشان صدايي ندارند. گروه ديگر زنان هستند که اغلب صرفا به خاطر جنسيت‌شان از بسياري عرصه‌ها حذف مي‌شوند و با اينکه نيمي از جمعيت جامعه را تشکيل مي‌دهند اما نمي‌توانند در موقعيت برابري با مردان قرار بگيرند، و بنابراين فرودست به شمار مي‌آيند. اقليت‌هاي مذهبي هم اغلب از آنجا که در برخي جوامع از حقوق برابر با ديگر گروه‌هاي مذهبي برخوردار نيستند، فرودست به شمار مي‌آيند».

وقتی به تاریخ فرودستان به معنای تهی‌دستان و فقیران نظر می‌اندازیم، چنین به نظر می‌آید که این طبقه اجتماعی از آغاز تا امروز در همه جوامع وجود داشته است؛ طبقه‌ای که در هنگامة هجوم‌های دهشتناک، بلایای طبیعی، حوادث سیاسی و آمدورفت سلسله‌ها چه بسا بر تعدادش افزوده می‌شده است. تصویر کلی فضای زندگی اجتماعی نیز در هنگامه‌های تاریخی ایران گاه با فقر و تهی‌دستی عمومی و خزیدن مردم به جان‌پناه‌هایی چون خانقاه و مسجد گره خورده است؛ گرچه دزدی و ناامنی یک روی دیگر این سکه است. مساله کمک به فقیران و زدودن فقر از چهره جامعه در این میانه از موضوعاتی است که بخشی از تاریخ اجتماعی ایران را دربرمی‌گیرد؛ موضوعی که کنکاش در آن می‌تواند به گونه‌ای، هم از یاریگری‌ها و همدلی‌های اجتماعی، هم از آرمان‌های اجتماعی پرده بردارد؛ آرمان‌هایی که در هر عصر به فراخور مقتضیات، شکلی و ویژه بر خود گرفته است.

وقف و نذر از روزگاران دور تاکنون، برای از میان بردن چهره زشت و غم‌انگیز فقر از جامعه موثر بوده است. وقفیات، دامنه تاثیرات اجتماعی و اقتصادی گسترده داشته و واقفان در میان مردم تصویری به یادماندنی از خود برجای گذاشته‌اند. نذورات نیز در جای و زمان خود مؤثر و مهم بوده‌اند. بسیار درباره اهمیت وقف و تاثیرهای آن در فقرزدایی نوشته شده است؛ از جمله محمدتقی سالک در نوشتاری می‌نویسد «يكي از مهمترين كاركردها و آثار وقف نقش آن در از بين بردن فقر است. ... از متون اسلامي به خوبي روشن است که اسلام خواهان زدودن همه‌ جوانب و زواياي فقر در اقتصاد جامعه و نيز به دنبال رفاه عمومي در حد معقول و مشروع است. اسلام براي اجراي عدالت اجتماعي، تعديل و توزيع ثروت و از بين بردن فقر در جامعه، قوانيني چون خمس و زکات را وضع کرده و در عين حال ثروتمندان را تشويق به خيرات نموده تا به فقرا و تهيدستان کمک شود و اغنيا و مالداران را از جمع‌آوري و نگهداري ثروت برحذر داشته است».

در روزگار مورد نظر، عصر قاجار، نیز ساختن عمارت‌ها، رسیدگی به وضع شهر و روستا و کمک به یتیمان و زنان بی‌سرپرست نیز با وجود نیکوکاران و واقفان انجام می‌گرفته و این مساله تا اندازه‌ای در زدودن صورت فقر از کوچه و بازار و در و دیوار شهر نقش داشته است.

افزون بر آن، گدایان در این عصر در شهرها بسیار به چشم می‌آمده‌اند. این را سفرنامه‌ها و خاطرات سیاحان فرنگی به ما می‌گویند. گدایان در محل گذر شاه جمع می‌شدند تا کمکی دریافت کنند. گدایی مرد و زن و کودک نمی‌شناخت. آن‌ها مثل هر دوره دیگر با حوادث طبیعی و قحطی و بیماری بر شمارشان افزوده می‌شد؛ در واقع آن بخش از تهی‌دستان نیز که به گدایی نمی‌پرداختند، بدین کار وادار می‌شدند.

هر کس، در برابر، دست‌اش می‌رسید به فرودستان کمک می‌کرد. به استناد مدارک برجای‌مانده باخبریم که پزشکانی نیکوکار از بیماران فقیر چیزی نمی‌گرفتند. مادام کارلاسرنا جهانگرد ایتالیایی درباره پزشکان خارجی بر چنین پدیده‌ای مهر تأیید می‌زند. دسته‌ای دیگر از مردم نیازمند که زندگی درویشانه‌ای برگزیده بودند نیز از سوی دیگر مردمان کمک‌هایی می‌گرفتند.

مادام کارلاسرنا در سفرنامه خود به این مساله اشاره می‌کند. وی درویشان را در راه سفر مشاهده کرده است؛ سفرهایی که برای درویشان گاه با پای پیاده و در فضای ناامنی، با مهرورزی کاروان‌دار و جلوداری همراه می‌شده تا رنج‌های راه را بر آنان کم‌تر کند. درویشان بنا به نوشته این سفرنامه‌نویس، گاه نیز با مسافری دلسوز روبه‌رو می‌شدند و بر ترک اسب‌اش می‌نشستند تا راه بسپارند. درویشان با رسیدن به هر مقصدی مورد توجه و کمک اهالی قرار می‌گرفتند زیرا پیمان آن‌ها با فقر و قناعت در زندگی، پیمان و میثاقی بود که در فرهنگ ایران، گرامی داشته می‌شد.

در اواخر روزگار قاجار، آنگاه که صدای پای مدرنیته آهسته‌آهسته به ایران می‌رسد، امور خیریه نیز شکل و صورتی دیگر بر خود می‌گیرد. دگرگونی‌هایی در این زمینه رخ می‌دهد که زمینه‌ساز پیدایش نهادها و سازمان‌هایی برای فقرزدایی از چهره جامعه می‌شود. اصلاحگران این دوره به همراه چهره‌های نیکوکار در زمان‌های لازم، با طرح‌ها و برنامه‌هایی اقداماتی ماندگار و موثر انجام دادند که آینده‌نگرانه به بهبود زندگی فرودستان می‌پرداخت.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید