خاطرات محمود فروغی؛ سفر در زمان؛ چگونه ایران و افغانستان به یکدیگر نزدیک شدند؟ افغانستان از ما راه ترانزیت میخواست

سؤال: برخورد افغانها در آن شرایط چگونه بود؟ پاسخ: یک روز سفیر افغانستان آمد و گفت: «شما که میگویید برادرید و دوست، اینها با حرف حل نمیشود. ما گرفتاریم. اگر واقعاً دوستید، راه ترانزیت به ما بدهید.» این را گفت و رفت. من هم طبق معمول، ساعت یازده شرفیاب شدم و ماجرا را به اعلیحضرت عرض کردم. ایشان فرمودند: «خب، بدهید.»
محمود فروغی فرزند محمدعلی فروغی نخستوزیر دوران پهلوی بود. وی فارغالتحصیل دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران و از کارمندان وزارت خارجه بود. او در دوران خدمت خود سرکنسول ایران در نیویورک، سفیر ایران در برزیل و سوئیس و آمریکا و افغانستان، معاون وزارت امور خارجه و کفیل وزارت امور خارجه بود.
سؤال: روابط ایران و افغانستان در چه وضعیتی بود؟
پاسخ: ما واقعاً اختلاف مهمی با آنها نداشتیم، جز مسأله تقسیم آب هیرمند که از مرزهای مشترک عبور میکرد. در آن هم، گهگاه مسائلی پیش میآمد، اما در سایر نقاط مرزی هیچ مشکلی نداشتیم. حتی یکبار حکمیت را به ترکها سپردیم که آن هم تمام شد رفت. اما چیزی که من به آن خیلی معتقد بودم این بود که اگر ایران و افغانستان به هم نزدیک نشوند، یک گناه نابخشودنیست. چون این دو ملت، آنقدر بههم شبیه و نزدیک هستند که باید روابطشان بسیار عمیقتر از آن چیزی باشد که هست.
سؤال: مذاکرات واشنگتن را به خاطر دارید؟
جواب: بله. زمانی که آقای دکتر امینی سفیر بودند، آمریکاییها میانجی شدند. هیئتی از ایران و هیئتی از افغانستان در واشنگتن دیدار کردند. ولی وقتی متن مذاکرات را میخوانی، انگار دو دشمن نشستهاند سر میز صلح؛ حتی سر واو و عطف بحث میکردند. خیلی زننده بود.
سؤال: در نهایت به چه نتیجهای رسیدید؟
جواب: بعد از یکی دو ماه، به این نتیجه رسیدم که تا مسئله هیرمند حل نشود، روابط ایران و افغانستان هرگز دوستانه نخواهد شد. باید این گره را باز میکردیم.
سؤال: نقش پاکستان در این میان چه بود؟
جواب: وقتی اختلاف افغانستان و پاکستان بالا گرفت، پاکستانیها مرز را بستند. بیشتر واردات افغانستان از بندر کراچی بود. با بستهشدن مرز، وضع افغانستان بحرانی شد.
سؤال: آن زمان شما چه مسئولیتی داشتید؟
جواب: معاون وزارت خارجه بودم. یک روز سفیر افغانستان آمد و گفت: “شما میگویید ما دوستیم، خب اگر هستیم، راه ترانزیت بدهید.” من طبق معمول ساعت ۱۱ شرفیاب شدم و موضوع را به اعلیحضرت عرض کردم.
سؤال: واکنش شاه چه بود؟
جواب: فرمودند: «خب، بدهید.» برگشتم به سفیر گفتم، باورش نمیشد. حتی تعرفه راهآهن را پایین آوردیم که برایشان صرفه داشته باشد. راهآهن و جادهها را در اختیارشان گذاشتیم.
سؤال: شما در ابتدا اشاره کردید که درباره مسئله هیرمند، اطلاعات اولیه روشنی در پروندهها وجود نداشت. این موضوع چگونه برای شما روشن شد؟
پاسخ: بله، در ابتدا وقتی پروندهها را میخواندم، واقعاً معلوم نبود مسئله اصلی چیست. بحثها خیلی پراکنده بود و معلوم نبود ما چه میخواهیم و طرف افغان چه میگوید. به همین خاطر تصمیم گرفتم وارد جزئیات نشوم، بلکه نگاه کنم ببینم افغانها چه میخواهند، ما چه میخواهیم، و ببینم اساس اختلاف کجاست. بعد از یکی دو ماه مطالعه، متوجه شدم تا مسئله هیرمند حل نشود، روابط ما با افغانستان نه هموار خواهد شد، نه دوستانه.
سؤال: برخورد افغانها در آن شرایط چگونه بود؟
پاسخ: یک روز سفیر افغانستان آمد و گفت: «شما که میگویید برادرید و دوست، اینها با حرف حل نمیشود. ما گرفتاریم. اگر واقعاً دوستید، راه ترانزیت به ما بدهید.» این را گفت و رفت. من هم طبق معمول، ساعت یازده شرفیاب شدم و ماجرا را به اعلیحضرت عرض کردم. ایشان فرمودند: «خب، بدهید.»
سؤال: در آن زمان وزیر خارجه چه کسی بود؟ آیا آقای آرام حضور داشتند؟
پاسخ: نه، آقای آرام نبودند. در آن سالی که من معاون بودم، تقریباً وزیر خارجه هیچوقت در محل نبود. گاهی آقای آرام بودند، گاهی آقای قدس، ولی عملاً من بودم که هر روز ساعت یازده شرفیاب میشدم.
سؤال: واکنش طرف افغان به پیشنهاد شما چه بود؟
پاسخ: باورشان نمیشد. حتی برای اینکه این مسیر برایشان صرف کند، تعرفه راهآهن را بهشدت کاهش دادیم. در آن زمان، راهآهن ما اصلاً باری حمل نمیکرد. جادهها و خطوط ریلی را در اختیارشان گذاشتیم. این اقدام مقدمه بسیار خوبی شد برای نزدیکتر شدن به افغانستان. بعد از آن هم اعلیحضرت شخصاً به کابل سفر کردند.
منبع: انتخاب