ذهن ما چگونه در برابر موقعیتهای بد از ما دفاع میکند؟
وقتی بین اجزای مختلف ذهن انسان، تضاد و تعارضی ایجاد میشود، مثلا بین غرایز «آن» و اصول اخلاقی «فرامن» یا بین غرایز و شرایط و محدودیتهای بیرونی، بخشی از ذهن یعنی «من» وظیفه دارد بین آنها مصالحه و تعادل برقرار کند.
آدم عجیبی است. معمولا وقتی خبر بد و ناراحتکنندهای میشنود از ته دل میخندد و شروع میکند به شوخی در مورد آن خبر. خواهرش درست نقطه مقابل اوست؛ در این مواقع طوری رفتار میکند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
چرا هر کدام از ما در برابر خبرهای بد و ناگوار واکنشهای متفاوتی نشان میدهیم؟ این سوال را از دکتر سامان توکلی، روانپزشک پرسیدهایم و او توضیح داده است در واکنش به مسائل مختلف در ذهن پیچیده ما چه میگذرد.
چند مثال ساده
میگفت در محل کارم همکاران دائم به من حسادت میکنند. سعی میکنم در کارم زیادی خود و قابلیتهایم را نشان ندهم و حتی خیلی وقتها کیفیت کارم را پایینتر از آنچه هست نشان میدهم. با این حال، همه منتظرند تا بهانهای پیدا کنند و از من ایراد بگیرند و به من آسیب بزنند.
به خاطر کاهش عملکردش در زمینه شغلی و تحصیلی مراجعه کرده بود. میگفت نمیدانم چرا بعضی اوقات «تنبل» میشوم. وقتی نزدیک امتحانات است یا باید پروژهای را تحویل بدهم، بیحوصله میشوم و دوست دارم تمام روز را بخوابم. مدام کارها را عقب میاندازم و در نهایت، در آخرین فرصت، کار را با استرس زیاد و کیفیتی پایین انجام میدهم.
آدم جالبی است. انگار هیچ چیزی نمیتواند او را عصبانی کند. حتی وقتی مشکل بزرگی در زندگیاش پیش میآید، غالبا به طنز دربارهآن حرف میزند و خودش هم میخندد. انگار نه انگار که به دردسر افتاده است.
ذهن آدم و کوه یخ
مثالهای بالا نمونههایی هستند از آنچه در روانشناسی و روانکاوی با عنوان «مکانیسمهای دفاعی» میشناسیم. منظور از مکانیسم دفاعی، روشهایی است که ذهن انسان - غالبا بهطور ناخودآگاه - به کار میبرد تا با تعارضهای درونروانی خود کنار بیاید.
برای درک بهتر این تعریف، بهتر است ابتدا برخی از مفاهیم اصلی در روانکاوی را مرور کنیم. براساس نظریه روانکاوی، بخش زیادی از افکار، احساسها و رفتارهای انسان تحت تأثیر بخش ناخودآگاه ذهن اوست.
ناخودآگاه بخشی مهم و عمده از ذهن انسان است که بهطور مستقیم در دسترس آگاهی او نیستاما بر زندگی او تأثیر بسیار مهمی دارد.
فروید ذهن انسان را به «کوه یخ» تشبیه میکند که بخشاندکی از آن در بالای آب قرار دارد و قابل مشاهده است - بخش خودآگاه ذهن-؛ اما بخش عمده این کوه یخ در زیر آب قرار دارد و در نگاه اولیه قابل مشاهده و دریافت نیست - بخش ناخودآگاه ذهن.
بنابراین، بسیاری اوقات نه خود فرد و نه اطرافیانش نمیتوانند از مشاهده ساده گفتار یا رفتار یک فرد به تمام علتهای ذهنی آن آگاهی پیدا کنند. آگاهی یافتن از ریشههای ناخودآگاه رفتار آدمی از سرنخهای دیگری که در احساس، رفتار یا گفتار او وجود دارد به دست میآید.
چند بخش در یک ذهن
از طرف دیگر براساس نظریه روانکاوی، از نظر عملکرد هم ذهن انسان بخشهای مستقلی دارد که با یکدیگر ارتباطی پویا دارند. براساس این دیدگاه بخشی از ذهن انسان را غرایز انسان تشکیل میدهند که محتوای ناخودآگاه دارند.
این بخش از ذهن با نامهای «آن» یا اید شناخته میشود. در واقع «آن» دربرگیرنده غرایزی است که میل به ارضای مستقیم، فوری و بدون واسطه دارد.
واضح است که ارضای غرایز به این شکل، هم با الزامهای ناشی از واقعیت بیرونی و زندگی جمعی انسان و هم با معیارهای عرفی و اخلاقی در تضاد است. «فرامن» (یا سوپرایگو) بخشی دیگر از ذهن انسان است که معیارهای اخلاقی خوب و بد را درونی کرده و در واقع میل دارد فرد را به انجام آنچه از نظر اخلاقی خوب است سوق دهد و از آنچه بد است باز دارد.
«من» (ایگو) بخشی دیگر از ذهن است که مسؤول برقراری مصالحه و سازش بین خواستههای غریزی «آن» با شرایط عینی و محدودیتهای واقعیت بیرونی و اصول اخلاقی درونی شده یا وجدان فرد (یا همان فرامن) است.
دفاع برای تعادل
وقتی بین اجزای مختلف ذهن انسان، تضاد و تعارضی ایجاد میشود، مثلا بین غرایز «آن» و اصول اخلاقی «فرامن» یا بین غرایز و شرایط و محدودیتهای بیرونی، بخشی از ذهن یعنی «من» وظیفه دارد بین آنها مصالحه و تعادل برقرار کند.
این کار غالبا به صورت ناخودآگاه و با به کار بردن مکانیسمهای دفاعی مختلف انجام میشود و باعث میشود صلح و سازشی بین آن اجزا شود؛ برای مثال، دختربچهای را در نظر بگیرید که تنها فرزند خانواده بوده و تمام توجه مادر و پدر را در اختیار داشته است.
با تولد خواهرش، طبیعتا بخشی عمدهای از توجه مادر به مراقبت از این فرزند کوچکتر اختصاص پیدا میکند و دختر بزرگتر احساس میکند که خواهر کوچکش چیزی را که متعلق به او بوده است، از او گرفته است و به این ترتیب رقیب اوست.
در این حالت، دختر بزرگتر به توجه مادر بهخواهرش حسادت میکند؛ اما از طرف دیگر از رفتار و گفتار مادر و پدر چنین فهمیده است که او نباید تمایل به آسیب دیدن خواهرش داشته باشد یا به او حسادت کند. در واقع، حسادت او امری است ناپذیرفتنی.
بنابراین، این حس را از خودآگاهی خود بیرون میراند و به ناخودآگاه میفرستد (مکانیسم دفاعی واپسزنی) و چنین میپندارد که این خواهرش است که به او حسادت میکند. (مکانیسم دفاعی فرافکنی).
اگر شخصیت فرد بهگونهای شکل بگیرد که این مکانیسمهای دفاعی به شکل غالبی، تعیینکننده شیوه ارتباط او با دیگران و درکش از دیگران شود، ممکن است بعدها و در زندگی بزرگسالی خود هم به شکلی نامتناسب از این مکانیسمهای دفاعی استفاده کند و مثلا همیشه ویژگیهای ناپسند خود را به دیگران فرافکنی کند.
دنیای چنین فردی دنیاییخواهد بود سیاه و فرد خود را احاطه شده توسط افرادی میبیند که به او حسادت میورزند، میخواهند به او آسیب برسانند و قابلاعتماد نیستند. چنین فردی در حالت بدبینی و پارانویا نسبت به دیگرانخواهد بود. (مثال اول)
انواع دفاعها
آنچه درباره ساختار و محتوای ذهن انسان گفته شد، درباره تمام انسانها صادق است؛ بنابراین، زندگی تمام افراد تحت تأثیر بخش ناخودآگاه ذهنشان است؛ تمام افراد در زندگی خود انواع تعارضها و کشمکشهای درونروانی را تجربه میکنند و همه ما برای رویارویی با این شرایط از مکانیسمهای دفاعی استفاده میکنیم.
آنچه افراد را از هم متمایز میکند، استفاده کردن یا نکردن از مکانیسم دفاعی نیست بلکه اشکال غالب مکانیسمهای دفاعی بهکاررفته توسط افراد و همچنین میزان انعطافپذیری آنها در استفاده از مکانیسمهای دفاعی مختلف است که افراد را از یکدیگر متمایز میکند.
بعضی از این مکانیسمها مربوط به مراحل ابتدایی رشد انسان و به اصطلاح «مکانیسمهای دفاعی اولیه یا ناپخته» هستند. (مثل مکانیسم دفاعی فرافکنی) و بعضی دیگر از این مکانیسمها به اصطلاح «مکانیسمهای دفاعی پخته و بالغانه» هستند و انسان در مراحل بعدی رشد خود به آنها دست خواهد یافت.
یکی از این مکانیسمهای دفاعی بالغانه استفاده از «طنز» است. (مثال سوم). در این حالت، فرد برای کنار آمدن با مشکلات و تعارضهایش، به جای آنکه مثلا از فرافکنی استفاده کند و دچار خشم شود یا رفتار پرخاشگرانه نشان دهد، از طنز استفاده میکند و با طنزپردازی درباره یک موضوع آزاردهندهای از تلخی آن میکاهد و راحتتر با آن کنار میآید.
«نوعدوستی» هم یک مکانیسم دفاعی بالغانه است که فرد در آن به رضایت و صلاح زندگی دیگران میاندیشد و اهمیت میدهد.
مکانیسم دفاعی «والایش» یکی دیگر از این دفاعهای بالغانه است. در والایش فرد به جای آنکه خواستهای غریزی ناخودآگاه را عینا به عمل دربیاورد آن را تغییر شکل میدهد و تعدیل میکند و به شکلی بیان میکند که از نظر اجتماعی پذیرفتنی باشد؛ مثلا خواستهای غریزی پرخاشگرانه فرد میتواند به شکل آفرینش هنری (نوشتن داستان یا ساختن فیلم با چنین محتوایی) یا در ورزشهای رقابتی و رزمی به کار گرفته شود؛ یعنی، خواسته غریزیای که عمل کردن به آن با منع اجتماعی یا تعارض با وجدان خود فرد روبهرو است، بیان میشود اما به شکلی که پذیرفتنی باشد.
به این ترتیب، باید توجه داشته باشیم که عملکرد مکانیسمهای دفاعی مختلف با هم متفاوت است و استفاده از مکانیسم دفاعی به خودی خود به معنای وجود نابهنجاری نیست.
حالت نابهنجار مکانیسمهای دفاعی
چه موقع کاربرد مکانیسمهای دفاعی حالت بیمارگونه یا نابهنجارخواهد داشت؟
همانطور که توضیح داده شد، همه ما دارای مجموعهای از انواع و اقسام مکانیسمهای دفاعی (از شکلهای ناپخته تا شکلهای پخته آن) هستیم و در مواقع و شرایط مختلف آنها را به کار میبریم اما اگر این مجموعه در دسترس محدود باشد و به فرض، مکانیسم دفاعی که فرد غالبا به کار میبرد مکانیسم دفاعی فرافکنی باشد، چنین فردی نمیتواند در شرایط متفاوت، به شکلی منعطف از مکانیسمهای دفاعی مختلف استفاده کند و رویارویی او با دنیا و اطرافش شکلی غیرمنعطف و بدبینانه پیدا خواهد کرد.
در واقع، مکانیسمهای دفاعی در فرد، الگوی ادراک، تفکر، احساس و رفتار او را میسازد. اگر این الگو باعث شود که فرد در موقعیتهای مختلف و به شکلی نامتناسب، مثلا، از مکانیسم دفاعی فرافکنی استفاده کند، دنیا و افراد را آسیبرساننده و بدخواه خود خواهد دید و شخصیتی بدبین یا پارانوئید خواهد داشت، به این ترتیب، الگوهای رفتاری او هم متأثر از چنین نگاهیخواهد بود و میتوان حدس زد که در حوزههای مختلف زندگیاش با مشکل روبهرو خواهد شد؛ مثلا در روابط صمیمی و نزدیک احساس خطر میکند، در زندگی شغلی و اجتماعی نیز خود را در معرض آسیب از طرف دیگران میبیند و نمیتواند به کسی اعتماد کند.
در چنین حالتی که الگوی استفاده فرد از مکانیسمهای دفاعی ناکارامد باعث اختلال در عملکرد او در حوزههای مختلف زندگی از جمله خانوادگی، اجتماعی، شغلی یا تحصیلی فرد میشود، در اصطلاح گفته میشود که فرد دچار «اختلال» است و نیازمند کمک حرفهای و تخصصی روانپزشکان و روانشناسان بالینی برای درمان این اختلالخواهد بود.
دیوار دفاعی ناخودآگاه
بخش ناخودآگاه ذهن ما با به کار بردن مکانیسمهای دفاعی در برابر اضطراب و دردهای عاطفی از بخش خودآگاه ذهن حمایت میکند. در ادامه چند نمونه از ساز و کارهای دفاعی ذهن را آوردهایم.
توجیه کردن
توجیهها، بهانهتراشیها یا دلایلی که افراد برای منطقی جلوه دادن رفتارهایشان مطرح میکنند؛ برای مثال دانشآموزی که به دلیل تنبلی و درس نخواندن در امتحانهای نهایی مدرسه مردود شده است، میگوید: «معلم یا مدیر مدرسه با من لج است.»
انکار کردن
فرد هرگونه افکار، رفتار و حتی بخشی از وجود خود را انکار میکند و آن را به شرایط یا افراد دیگری نسبت میدهد؛ برای مثال فردی که به دلیل رد کردن چراغ قرمز جریمه شده است میگوید: «همش تقصیر ماشین جلویی بود که تا چراغ زرد بود سریع از چهارراه نگذشت.»
جدا کردن بخش هیجانی از خاطره
در این حالت فرد احساسهای خود را از خاطرات جدا میکند؛ یعنی هنگام تعریف کردن یا به یاد آوردن خاطرات مربوط به خود (خوب یا بد) هیچ واکنش احساسی نسبت به آن نشان نمیدهد؛ برای مثال هنگام صحبت کردن درباره خاطرات روز عروسی یا از دست دادن یکی از والدینش، طوری رفتار میکند که انگار در حال تعریف کردن خاطرات مربوط به فرد دیگری است.
خالی کردن عصبانیت سر دیگران
در این حالت فرد اضطراب یا فشارهای روانی خود را به افراد دیگری منتقل میکند تا به آرامش برسد؛ برای مثال کارمندی که مورد بازخواست رئیس ادارهاش قرار گرفته است، وقتی به خانه برمیگردد تمام آن ناراحتی و خشم را بر سر همسر و فرزندانش خالی میکند.
سرکوب احساسها
فرد تمام دردها، ترسها، خاطرات بد، اضطرابها و... را سرکوب میکند و به اصطلاح در خودش میریزد.
منبع: همشهری