(تصاویر) بیوگرافی، عکس های شخصی و زندگی خصوصی محمدرضا شفیعی کدکنی

(تصاویر) بیوگرافی، عکس های شخصی و زندگی خصوصی محمدرضا شفیعی کدکنی

استاد شفیعی کدکنی یکی از شاعران بزرگ ایرانی است که در میان ادبیات دوستان، یک گنجینه ملی به حساب می‌آید. این استاد بزرگ سال‌هاست که در دانشگاه تهران ادبیات تدریس می‌کند و شاگردان فرهیخته و ادبی را تحویل جامعه می‌دهد.

کد خبر : ۲۰۸۰۹۵
بازدید : ۷۴۶۵

محمدرضا شفیعی کدکنی در روستای کدکن تربت حیدریه در استان خراسان رضوی به دنیا آمد. پدرش روحانی و نماز جمعه همین روستا و مادرش اهل شعر بود. نکته جالب توجه در این است که مادر وی هیچ گونه سوادی نداشت و شعر را از روی غریزه می‌سرود.

استاد درباره کودکی خود گفته است: بازیگوش‌ترین بچه محل بودم؛ چه در کدکن و چه در مشهد. اولین بچه‌ای که صبح زود وارد کوچه می‌شد، علی التحقیق من بودم و آخرین کسی که کوچه را ترک می‌کرد نیز من بودم.

پدر و مادرم کشاورز بودند با دست‌های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست‌هایی که هر وقت اون‌ها رو می‌دیدم دلم می‌خواست ببوسم‌شان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل “ماش پلو” که شب عید به شب عید می‌خوردیم، بو می‌کردم و در آخر بر لبانم می‌گذاشتم.

شفیعی کدکنی همچنین درباره محل زادگاهش شعری بسیار زیبا سروده است:

ای روستای خفته بر این پهن دشت سبز

ای از گزند شهر پلیدان پناه من!

ای جلوه ی طراوت و شادابی و شکوه!

هان ای بهشت خاطره ، ای زادگاه من!

باز آمدم به سوی تو ، زان دور دورها

زآنجا که صبح می شکفد خسته و ملول

بازآمدم که قصه اندوه خویش را

با صخره های دامن تو بازگو کنم

وندر پناه سایه ی انبوه باغهایت

گلبرگهای خاطره را جست و جو کنم.

درس و سواد آموزش

86_11zon (2)

به دلایلی شفیعی کدکنی هرگز به مدرسه و دبیرستان نرفت. او تمامی موارد مورد نیاز را از پدر خود فرا گرفته و بعدها وارد حوزه علمیه شد. او که در مشهد درس می‌خواند؛ در دروس سخن و فقه بهترین نمرات را کسب می‌کرد. نکته جالب توجه در این است که شفیعی کدکدنی در این زمان با سید علمی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی هم‌کلاس بود.

او به پیشنهاد علی‌اکبر فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد نام‌نویسی کرد و در کنکور آن سال نفر اول شد و به دانشکده ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی، و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت.

مدرسه نرفتن از زبان شفیعی کدکنی

87_11zon (1)

مدرسه نرفته‌ام. من مدرسه و دبستان و دبیرستان و این‌ها نرفته‌م، من یک مرتبه رفتم دانشکده ادبیات. و به‌اصطلاح… ولی دبستان و دبیرستان نرفتم و طبعاً این آموزش دوره‌ی متوسطه را بعدها به فکرم افتاد که بروم و داوطلب امتحان بدهم و دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه. طبعاً کتاب‌های درسی دبستانی و دبیرستانی هم در اختیار من نبود. درس من در مدرسه طلبگی بود و بیشتر هم در مراحل اولیه در خانه‌مان پیش پدرم. یادم است یک هم‌بازی‌ای داشتم که به دبیرستان می‌رفت، کلاس اول دبیرستان بود، یک بار کتابش، گمان می‌کنم، خانه‌ی ما جا ماند.

کتاب اول فارسی. و در این کتاب اول فارسی مقداری شعر بود، از قدما شعرهایی بود خیلی لطیف و این‌ها، یک ترکیب‌بندی از فرخی سیستانی را یکی دو تکه‌اش در وصف بهار را نوشته بودند و یادم است که «ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید.» نمی‌دانم چی بود در این شعر، در آن عالم بچگی و این‌ها، وزن این بود، ریتمش بود؟ شاید این شادی و پاکی در فضای طبیعت و… . به هر حال فرخی خیلی جوان و دلپذیر است شعرش، مرا تحت تأثیر قرار داد.

کتاب‌ها

88_11zon (1)

شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به شیوه قدمایی آغاز کرد و پس از چندی به سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد. با انتشار دفتر شعر در کوچه باغ‌های نشابور نام‌آور شد.

آثار شفیعی را می‌توان به سه گروه انتقادی و نظری و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می‌شود، که بخشی از آن‌ها در زیر آورده شده‌اند.

در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتاب موسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعارش در کوچه باغ‌های نشابور آوازه بیشتری دارد. زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، هزاره دوم آهوی کوهی، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)، تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت‌نامه، تصحیح منطق‌الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار، تصحیح تذکرةالاولیاء و ترجمه آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار محمدرضا شفیعی کدکنی است.

اولین آشنایی با شعر از زبان استاد

89_11zon (2)

در سنین هفت هشت سالگی اولین شعر را در هجو یک هم‌بازی‌ام گفته بودم که خیلی هم زشت بود و در عین حال زیبا. این را در دکان بقال سر کوچه‌مان وقتی رفته بودیم با آن هم‌بازی‌مان چیزی بخریم، خواندم. یعنی یک چیزی در هجوش همان‌جا فی‌المجلس گفتم که آن بقال تهدیدم کرد و گفت به پدرت می‌گم. دیگر بیشتر از این چیزی یادم نیست.

از شعرهایی که یادمه، در قضیه 28 مرداد یک مخمسی در قضیه‌ی گرفتاری دکتر مصدق گفته بودم. غزل‌های حافظ را تخمیس می‌کردم، از اینجور چیزها. فکر می‌کنم بیشتر هرچه هست اگر مانده باشد دور و بر 28 مرداد و این‌ها… یادم است کمی بعد از سقوط دکتر مصدق بود. یعنی درست واقعه‌ی 28 مرداد نبود ولی وقتی بود که آن‌ها در فرمانداری نظامی و این‌ها بودند و ما بچه بودیم و چیزی نمی‌فهمیدیم.

[آن زمان] خیلی تحت تأثیر فرخی یزدی بودم. یعنی، با حافظ که در حقیقت از بچگی خیلی مأنوس بودم. مادرم، خدا بیامرزدش، حافظ را حفظ داشت و مرا با حافظ مأنوس کرده بود. ولی از شعر معاصرین، اولین شاعر معاصری که در حقیقت تمام دیوانش را خواندم و خیلی خوشم آمد و می‌توانم بگویم تا حدی هم روی روحیه‌ام اثر گذاشت، فرخی یزدی بود.

استادی در دانشگاه

90_11zon (1)

محمدرضا شفیعی کدکنی از سال 1348 تاکنون استاد دانشگاه تهران است. بدیع‌الزمان فروزانفر زیر برگه پیشنهاد استخدام وی نوشته بود «احترامی است به فضیلت او». شفیعی کدکنی از آن زمان تا به کنون در دانشگاه تهران درس داده و حتی بعد از بازنشستگی نیز این سمت را رها نکرده و برای خدمت به ادبیات کشور همیشه در صحنه آموزش حضور دارد. این استاد هر هفته سه شنبه‌ها در دانشگاه تهران تدریس می‌کند و کلاس‌های همیشه شلوغ و پُر جمعیت است.

سفر به آمریکا

91_11zon (1)

شفیعی کدکنی روز پنجشنبه 5 شهریور 1388 تهران را به مقصد ایالات متحده آمریکا ترک کرد. این سفر بازتاب وسیعی در مطبوعات ایران داشت. او برای استفاده از یک فرصت مطالعاتی به مؤسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون رفت تا در باب تاریخ و تطور فرقه کَرامیه تحقیق کند، و پس از نه ماه به ایران بازگشت و پس از بازگشت به ایران بر سر کرسی تدریس خود در دانشگاه تهران حاضر شد.

شکسپیر یا مولانا؟ مسئله این است.

92_11zon (2)

کدکنی در یک سخنرانی در کلاس درس از نقش انگلستان و روسیه در برچیدن زبان فارسی از شبه قاره هند و آسیای میانه گفت و بزرگ کردن زبان‌های محلی را سیاست دیگر کشورها را در جهت تضعیف زبان فارسی دانسته بود.

شفیعی معتقد است زبان فارسی شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، حافظ، سعدی و نظامی دارد و می‌تواند با شکسپیر رقابت کند اما زبان محلی که فاقد این جایگاه است و به مرور جایگاهش را از دست داده و به ادبیات انگلیسی و روسی در این مناطق روی بیاورند.

او ادبیات زبان‌های غیرفارسی (مانند کدکنی) در ایران را «بندتنبانی» توصیف کرد و از لفظ « بی ادبی به زبان محلی» سخن گفت. این سخنان او جنجالی شد و انتقادات فراوانی را به بار آورد. البته او در ادامه زبان‌های محلی را پشتوانه فرهنگی ایران دانسته بود و بیان کرده بود که اگر این زبان‌ها حفظ نشوند بخش اعظمی از فرهنگ ایرانیان غیرقابل درک خواهد بود.

نظر شفیعی کدکنی درباره احمد شاملو

93_11zon (1)

«حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید «تجزیه» و «تحلیل» کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود، ولی به هر حال از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده‌است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر این‌طوری ـ که در روزنامه‌ها می‌بینیم ـ نخواهند کرد. تو بهتر از هر کسی می‌دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد»

شعر شفیعی کدکنی در وصف استاد محمدرضا شجریان

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد

وطن، ز نو،‌ جوان شود، دمی دگر برآورد

به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر

کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد

برون ز ترس و لرزها، گذر کند ز مرزها،

بهارِ بیکرانه‌ای به زیب و فر برآورد

چو موجِ آن ترانه‌ها برآید از کرانه‌ها

جوانه‌های ارغوان ز بیشه سر برآورد

بهار جاودانه‌ای که شیوه و شمیم آن

ز صبرِ سبزِ باغ ما گل ظفر برآورد

سیاهی از وطن رمد، سپیده‌ای جوان دمد

چو آذرخشِ نغمه‌ات ز شب شرر برآورد

شب ارچه های و هو کند، ز خویش شستشو کند

در آن زلال بیکران دمی اگر برآورد

صدای توست جاده‌ای که می‌رود که می‌رود

به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد

بخوان که از صدای تو، در آسمان باغ ما

هزار قمریِ جوان دوباره پر برآورد

سفیرِ شادی وطن، صفیر نغمه‌های توست

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد.

دلنوشته استاد شفیعی کدکنی درباره هوشنگ ابتهاج

94_11zon (2)

شعر سایه استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ است. آن‌هایی که بوطیقای حافظ را به نیکی می‌شناسند از شعر سایه سرمست می‌شوند. از لحظه‌ای که خواجه شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایه حیرت جهانیان شده است تا به امروز شاعران بزرگی کوشیده‌اند در فضای هنر او، پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری همه داشته‌اند. اما با اطمینان می‌توانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز هیچ شاعری نتوانسته است به اندازه سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی می‌نویسم و به قول قاتلش: می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون.

سایه در عین بهره‌وری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش تصور کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمال‌شناسی حافظ به تکرار و سخنان او و دیگران پرداخته‌اند.

سایه بی‌آنکه مدعی خلق جهانی ویژه خویش باشد، آینه‌دار غم‌ها و شادی‌های عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالت‌خواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه می‌شنوند: چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت /از این سموم نفس کش که در جوانه گرفت.

همدلی‌شان با سایه کم از همدلی دردمندان دوره «امیر مبارزالدین» با خواجه شیراز نیست آنجا که فرمود: از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی.

آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزل‌سرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستان‌های تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همه اقران خویش در طول این هفتصد سال بوده است. می‌بینید که بدین گونه سایه در جهان ویژه خویش یکی از نوادر قرون و اعصار است.

شفیعی کدکنی یک فرمالیسم

95_11zon (1)

شفیعی کدکنی گرایشی بارز به صورتگرایی با مبانی فرمالیسم روسی دارد. کتاب‌های «صور خیال در شعر فارسی» و «موسیقی شعر» و «بیدل شاعر آینه‌ها» و نیز بسیاری از مقالات وی مانند «جادوی مجاورت» و «ساختار ساختارها» صبغه و بن‌مایه فرمالیستی دارد.

تعریف وی از شعر به «رستاخیز زبان» ترجمه دیدگاه فرمالیست‌های روس است. همچنین اصطلاحات فرمالیستی «پیرنگ»، «آشنایی‌زدایی»، «عنصر مسلط» از نمونه مواضع رویکرد وی به فرمالیسم است. گذشته از مقالات و کتب مذکور، شفیعی کدکنی کتابی با نام «رستاخیز کلمات» در سلسله انتشارات سخن به چاپ رسانیده که به‌طور اخص تمام جوانب جمال‌شناسی نظریات صورتگرایان روس را مورد ارزیابی قرار داده و آن‌ها را با نمونه‌هایی قابل فهم از ادبیات فارسی انطباق داده‌است.

استاد کدکنی در نگاه دیگران

96_11zon

غلامحسین یوسفی: «بی‌گمان مایه فراوانی که م. سرشک از زبان و ادب فارسی اندوخته دارد و از این حیث در میان شاعران نسل خویش، خاصه نوگرایان، کم‌نظیر است و نیز انس وی به زبان دری، زبان دیرین مردم خراسان، چنین توانایی را به او ارزانی داشته‌است. شعرهای او غالباً رنگ اجتماعی دارد. اوضاع جامعه ایران در دهه‌های 40 و 50 در شعر او به‌صورت تصویره، رمزها، کنایه‌ها و ایماها منعکس است.

قدمعلی سرامی: «شفیعی از معدود ادیبانی است که در این روزگار از خودبیگانگی انسان‌ها در تنگناهای اقتصادی، زندگی خود را وقف معرفت ادبی کرده‌است. کتاب‌هایی چون «صور خیال در شعر فارسی»، «شاعر آینه‌ها»، «گزیده غزلیات شمس» و صدها مقاله محققانه و نیز متون مصحح و منقح اسرارالتوحید و مختارنامه و…، در کنار انبوهی از مجموعه‌های شعر، گواه عشق این مرد به فرهنگ آبگون و آتشسار این خاک و آب است. ما با بررسی مجموعه‌های او، متوجه می‌شویم با شاعری رویاروییم که در عین شناخت دیرینه ادب منظوم دری، نوگراست»

برخی از بهترین شعرهای شفیعی کدکنی 

کوچه بنفشه‌ها

در روزهای آخرِ اسفند

کوچ بنفشه های مهاجر

زیباست.

در نیمروز روشن اسفند

وقتی بنفشه‌ها را،

از سایه های سرد

در اطلس شمیمِ بهاران

با خاک و ریشه،

میهن سیّارشان ــ

در جعبه‌های کوچک چوبی

در گوشه‌ی خیابان، می‌آورند

جوی هزار زمزمه در من

می‌جوشد:

ای کاش،

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه ها

(در جعبه های خاک)

یکروز می‌توانست

همراه خویشتن ببرد

هر کجا که خواست

در روشنای باران

در آفتابِ پاک.

به کجا چنین شتابان؟!

به کجا چنین شتابان؟

گون از نسیم پرسید

-دل من گرفته زین جا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟

-همه آرزویم اما

چه کنم که بسته پایم.

به کجا چنین شتابان؟

-به هر آن کجا که باشد

به جز این سرا، سرایم

-سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه‌ها، به باران

برسان سلام ما را

بخوان به نام گل سرخ

97_11zon (1)

بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،

که باغ‌ها همه بیدار و بارور گردند

بخوان، دوباره بخوان،

تا کبوتران سپید

به آشیانه‌ی خونین دوباره برگردند.

بخوان به نام گل سرخ،

در رواق سکوت،

که موج و اوج طنینش ز دشت‌ها گذرد؛

پیام روشن باران،

ز بام نیلی شب،

که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.

ز خشک سال چه ترسی!

– که سد بسی بستند:

نه در برابر آب،

که در برابر نور

و در برابر آواز و در برابر شور …

در این زمانه عسرت،

به شاعران زمان برگ رخصتی دادند

که از معاشقه‌ی سرو و قمری و لاله

سرودها بسرایند

ژرف تر از خواب

زلال تر از آب.

تو خامشی،

که بخواند؟

تو می‌روی،

که بماند؟

که بر نهالک بی‌برگ ما ترانه بخواند؟

از این گریوه به دور،

در آن کرانه ببین:

بهار آمده،

از سیم خاردار گذشته.

حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست!

هزار آینه جاریست

هزار آینه

اینک

به همسرایی قلب تو می‌تپد با شوق

زمین تهی است ز رندان؛

همین تویی تنها!

که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.

بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان!

حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.

من عاقبت از اینجا خواهم رفت

98_11zon (1)

من عاقبت از اینجا خواهم رفت

پروانه ای که با شب می رفت

این فال را برای دلم دید

دیری است

مثل ستاره ها چمدانم را

از شوق ماهیان و تنهایی خودم

پر کرده ام ولی

مهلت نمی دهند که مثل کبوتری

در شرم صبح پر بگشایم

با یک سبد ترانه و لبخند

خود را به کاروان برسانم

اما

من عاقبت از اینجا خواهم رفت

پروانه ای که با شب می رفت

این فال را برای دلم دید.

کلام آخر

کاش میشد بیشتر درباره شفیعی کدکنی نوشت… او استاد بزرگ ادبیات فارسی است که ایران و ایرانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را  با این شاعر بزرگ ایرانی بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.

منبع: روزانه

۳۸
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید