چگونه به یک الناز جدید تبدیل شدم؟
همین یک دهه پیش الناز شاکردوست نمونه یک بازیگر تجاری محسوب می شد که در صفحات اینستاگرامش را با بادکنک و ماشین های لوکس و بادی های صورتی برای تخیل نوجوانان باز گذاشته بود و سالی 5 یا شش فیلم روبه روی رضا گلزار و حمید گودرزی بازی می کرد و پول روی پول انباشته می کرد و نه جلب توجهی می کرد و نه هیچکدام از فیلم هایش فروش خاصی داشتند.
می گویند متین ستوده و صحرا عبداللهی و یکی دو نفر دیگر مثل خانم بلوکات ، خانم بختیاری و محیا دهقانی ، به صرافت افتاده اند تا نشان دهند فقط یک چهره تجاری صرف که زندگی خارج از سینمایشان به تبلیغ خط چشم و ساپورت و زینت آلات محدود نمی شود. فیلم می بینند و کتاب می خوانند و آماده ایفای نقش های متفاوت هستند.
میخواهند قبل از وداع با دوران جوانی و زیبایی ،چهره ای فرهنگی از خود نشان دهند.و خب متین ستوده نشان داده که استعدادش را دارد و فقط باید خود را از جمع رفقای ناباب و محفل بازیگران در جه دو سینما کنار بکشد. او دو سرمشق برای احیای برند خود دارد. مهناز افشار و الناز شاکردوست.
خب آنها که دقیق تر بازیگرها را محک می زدند از بازی خوب او در چه کسی امیر را کشت جا خوردند. نقش او پرتره ای از همان کاراکترهایی بود که او معمولا در فیلم ها ایفا می کرد اما با نوعی نگاه آگاهانه به مختصات چنین نقشی. انگار نوعی شوخی با نقش های خود شاکردوست بود. یا بازی اش در فیلم باد در علفزار می پیچد. اما کسی متوجه هنر او نشد و او در سال های 86 تا 90 بی مهباا فیلم های کم ارزش ساخت و وجود خود را طعمه دوربین های حریص سینماگران کرد.
سال 87 او هشت فیلم بازی کرد. یک رکورد برای دختری که تازه 24 ساله بود.اما از شروع دهه نود شاکردوست خودش را جمع کرد. یک مسافرت طولانی به لندن و کمی ماجراجویی دیپلماتیک (!) و البته تجربه های آموزشی در عرصه بازی موجب شد تا او فعالیت خود را در سینما به شدت کم کند. البته که خانوادگی ثروتمند بود و کم کار کردن ، فشار مالی خاصی برای او ایجاد نمی کرد.