(عکس) هارولد پینتر؛ نمایشنامه‌نویسی که "آلفرد هیچکاک تئاتر" بود

(عکس) هارولد پینتر؛ نمایشنامه‌نویسی که "آلفرد هیچکاک تئاتر" بود

در فضای مرموز نمایشنامه‌های خود با چنان مهارتی ایجاد التهاب و ترس و انتظار می‌کند که او را "آلفرد هیچکاک تئاتر" نامیده‌اند.

کد خبر : ۲۲۸۹۱۴
بازدید : ۷۳

هارولد پینتر ، نمایشنامه‌نویس انگلیسی، در دهم اکتبر 1930 در لندن به دنیا آمد. او البته در آغاز بازیگر و کارگردان تئاتر هم بود ولی نمایشنامه‌هایش دلیل اصلی اهمیت و شهرت اوست و بابت آن‌ها در سال 2005 برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات شد. 
 
   پدر و مادر او یهودی بودند. پدرش در شرق لندن خیاطی داشت. پینتر تا اواسط دورۀ دبرستان درس خواند. یعنی تحصیل را در شانزده سالگی رها کرد و به دلیل علاقه‌ به هنرپیشگی، به آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک و مدرسۀ مرکزی بیان و درام لندن رفت. 
 
   او اوایل با اسم مستعار  دیوید بارون  مشغول هنرپیشگی بود و معمولا نقش‌هایی را بازی می‌کرد که خودش از روی نوشته‌های قبلی‌اش برای تلویزیون تنظیم کرده بود. بعدها بعضی از این آثار تلویزیونی را به صورت نمایشنامۀ کامل گسترش داد.  

2
 
    پینتر همچنین در رادیو و سینما هم فعالیت داشت و نمایشنامه‌های کوتاه رادیویی و فیلمنامه هم می‌نوشت. فیلمنامه‌های او در ارتقای موقعیت مالی‌اش نقش مهمی داشتند.  
 
  آثار اولیۀ او را مصداق تئاتر ابسورد (پوچ) دانسته‌اند. منتقدین ادبی او را نویسنده‌ای اگزیستانسیالیست و پوچ‌نویس می‌شناختند که تکیه‌اش به طور کلی روی "فرد" است و حوصلۀ سیاست را هم ندارد. ولی واقعیت این است که پینتر در این سطح متوقف نماند و در نمایشنامه‌هایش به زندگی روزمره نیز پرداخت.  
 
  نگرش سیاسی او تا حد زیادی ناشی از چشیدن طعم یهودی‌ستیزی در شهر لندن و البته تجربۀ جنگ جهانی دوم بود. وقتی جنگ شروع شد، هارولد 9 ساله بود و با خانواده‌اش مجبور به ترک لندن شد. البته در 12 سالگی دوباره به لندن برگشت و طعم بمباران‌های سنگین لندن را در اوج درگیری نظامی آلمان و بریتانیا چشید.  
 
    خودش می‌گفت تجربۀ بمباران‌های لندن هیچ گاه او را رها نکرده. جالب اینکه فضای یهودی‌ستیز لندن پس از جنگ هم برقرار بود و همین فضا در آثار اولیه پینتر بازتاب یافته است. ضدیت هارولد پینتر با جنگ، یکی از ویژگی‌های او بود. تجربۀ تلخ جنگ جهانی دوم، او را به انسانی ضد جنگ تبدیل کرده بود و به همین دلیل پینتر به شدت مخالف حملۀ نظامی آمریکا به عراق بود و در سال‌های پایانی عمرش با تندترین جملات از جنگ آمریکا علیه عراق و نتایج این جنگ انتقاد می‌کرد.  
 
   هارولد پینتر در هجده سالگی حاضر نشد به خدمت سربازی برود و این سرپیچی او نیز ناشی از ضدیتش با جنگ بود؛ ضدیتی که ریشه در تجربه‌های دلهره‌آورش از جنگ جهانی دوم در دوران نوجوانی‌اش داشت.  
 
  با این حال او یک روشنفکر ضد ساختار نبود. تیپ و چهره‌اش کاملا خشک و مقرراتی و انگلیسی بود و وقتی در 36 سالگی (1966) نشان افتخار امپراتوری بریتانیا را از ملکه دریافت کرد، یکی از بزرگ‌ترین خوش‌حالی‌های زندگی‌اش رقم خورد.  
 
  او در نمایشنامه‌نویسی گرایش‌های متناقضی داشت. مثلا از یک سو خودش را مرید  بکت  و  کافکا  می‌دانست، از سوی دیگر معتقد بود که یک نمایشنامه‌نویس سنتی است. پینتر دربارۀ تاثیری که از نمایشنامه‌نویسان و نویسندگان دیگر پذیرفته بود، گفته است:  
 
   «شخصا هر چیزی که در زندگی‌ام خوانده‌ام مرا تحت تاثیر قرار داده و خیلی هم چیز خوانده‌ام. وقتی خیلی جوان بودم با کارهای  همینگوی، داستایفسکی، جویس، هنری میلر و کافکا  آشنایی کامل داشتم. داستان‌های بکت را هم خوانده بودم ولی تا خیلی بعد از آنکه اولین نمایشنامه‌هایم را نوشته بودم اصلا نمی‌دانستم  یونسکو  کیست. شخصا فکر نمی‌کنم هیچ کدام از این‌ها روی کارهای من اثر مستقیمی داشته باشند. گو اینکه باید بگویم بکت و کافکا روی شخص من تا مدت‌ها اثر عجیبی داشتند. فکر می‌کنم بدون تردید بکت یکی از بهترین نویسندگان دورۀ ما باشد.» 
 
  پینتر استعداد عجیبی در بوجود آوردن صحنه‌های گیرا داشت و به خوبی می‌دانست چه چیزی "تئاتری" است. به همین دلیل با اینکه اکثر نمایشنامه‌هایش غیر قابل فهم است و حتی بعضی از صحنه‌هایش از نظر تئاتری راکد به نظر می‌رسید، اما باز توانایی بی‌نشیرش در ایجاد تضادهای جالب تئاتری، تماشاچی را با شوق و علاقۀ زیاد در هیجان و التهاب درونی نگه می‌داشت.  
 
   نکتۀ عجیب این است که زیبایی دیالوگ در آثار او ناشی از یکنواخت بودن و تکرار دیالوگ‌هاست. یعنی همان چیزی که در کار نویسنده‌ای دیگر ممکن است مورد انتقاد واقع شود.

3 
 
  او قدرت بی‌نشیری در گردآوری مکالمات روزمرۀ مردم داشت. پراکندگی و گسستگی دیالوگ‌ها در کارهای او به دلیل تطبیق کامل آن‌ها با نحوۀ واقعی مکالمۀ مردم در زندگی روزمره‌شان است؛ همان طور که از نظر ما، چه به عنوان یک فرد در جامعه و یا یک تماشاچی آثار پینتر، ممکن است بسیاری از مکالمات مردم نامفهوم باشد و حتی بی‌معنی به نظر برسد.

   ‌اتفاقا یونسکو هم همین روش را در  "آوازه‌خوان طاس " به کار برده است، ولی یونسکو تعمدا رکود و تکرار را به جای می‌کشاند که دیالوگ به صورت کاریکاتور درمی‌آمد، در حالی که پینتر به خوبی می‌دانست کجا توقف کند. درست مثل زندگی حقیقی.  
 
   دنیای نمایشی پینتر برای تماشاچی پر از وحشت و رمز و راز است. مثل وارد شدن به خانه‌ای که ساکنین‌اش با اصرار عجیبی از ذکر هویتشان خودداری می‌کنند و به صورت مرموزی آشکار و پنهان می‌شوند.  
 
   در فضای مرموز نمایشنامه‌های پینتر مردمی زندگی می‌کنند که در وهلۀ نخست بسیار عادی به نظر می‌رسند ولی پس از مدتی حس می‌شود که آن‌ها با تلاش عجیبی از گفتن آنچه در درونشان است خودداری می‌کنند. پینتر در کارهایش با چنان مهارتی ایجاد التهاب و ترس و انتظار می‌کند که اکثر منتقدین او را  "آلفرد هیچکاک تئاتر"  نامیده‌اند.   
 
   پینتر عاشق حقیقت بود ولی نه آن حقیقتی که در کتاب‌ها نوشته‌اند بلکه حقیقتی که به احساسات و احتیاجات و واقعی و رابطه‌های انسانی بستگی دارد. او می‌گفت که هنرش مشاهدۀ زندگی مردم و همۀ آن چیزهایی است که به سرشان می‌آید.  
 
    برای این منظور یک اتاق را به عنوان مرکز نقطۀ تصور مرکزی انتخاب می‌کرد. یک اتاق معمولی که به عقیدۀ او فقط ذره‌ای از دنیاست که به مردم تعلق دارد. این مسکن ناچیز مرکز ثقل اکثر انسان‌های نمایشنامه‌ای پینتر است. فقط در این اتاق است که گرمی و روشنایی وجود دارد و اشخاص احساس امنیت می‌کنند؛ چون آنچه که در خارج است، نیروهای متجاوزند.  
 
   در نمایشنامه‌های پینتر "تضاد" از آن‌جا شروع می‌شود که یکی از نیروهای متجاوز به اتاق رخنه می‌کند و آسایش ساکنین‌اش را به هم می‌زند. پینتر معتقد بود که در دنیای امروز، ترسِ مومیِ مردم زاییدۀ همین حسِ "جدا بودن" و "تنهایی" است.  
 
    بهرام بیضایی  سال‌ها قبل در توضیح فیلمسازی‌اش گفته بود ما وقتی فیلم می‌سازیم، یعنی تصویری فکر می‌کنیم. نوشتن و ساختن نمایشنامه و فیلمنامه برای او نوعی فکر کردن است. یعنی آثارش را حاوی نوعی تفکر می‌داند. ولی اکبر رادی دربارۀ نسبت هنر و تفکر گفته است: هنر، اندیشه نیست؛ احساس اندیشه است.  
 
   نویسندگان تئاتر مدرن به طور کلی و هارولد پینتر به طور خاص عقیده ندارند که آثارشان باید از طریق "تجزیه و تحلیل فکری" تاثیرگذار باشد؛ بلکه می‌کوشند اثر هنری‌شان به سادگی و بدون فلسفه‌بافی از طرف خواننده یا بیننده از طریق "حسی" جذب شود.  
 
   مثلا کسی که هنرجو و متخصص رشتۀ موسیقی نیست، باز هم از موسیقی مورد علاقه‌اش لذت می‌برد. لذت بردن او از یک قطعۀ موسیقی، منوط به این نیست که بداند آن آهنگ با ضرب یک‌چهارم در "سل ماژور" ساخته شده و در برگردانش سازهای زهی با زیبایی از "کرشندور" درآمده و همراه با سازهای بادی به "فورته" ختم می‌شوند. یا مثلا شجریان الان در فلان گوشه از فلان دستگاه است و در بیت بعدی آن گوشۀ دستگاه چهارگاه را به گوشه‌ای از دستگاه نوا ختم کرد.  
 
  منتقدین گفته‌اند آثار پینتر را هم باید مثل کسی بخوانیم یا ببینیم که موسیقی‌دان نیست ولی از موسیقی لذت می‌برد. مثلا در زندگی، حس دلهره و حالت چندشی که از دیدن یک تصادف خونین در خیابان به ما دست می‌دهد همان قدر تئاتری است که آثار پینتر. ما هیچ وقت کاری نداریم که مرد یا زنی که در یک سانحۀ هولناک از بین رفته، از چه خانواده‌ای است و دربارۀ مذهب و سیاست چه عقایدی دارد. تأثری هم که نسبت به شخصیت‌های آثار پینتر احساس می‌کنیم از همین دست است.  
 
   پینتر در سن 27 سالگی اولین نمایشنامۀ خود را به نام "اتاق" در مدت چهار روز نوشت. بعد از آن، نمایشنامۀ دیگرش به نام "جشن تولد" در سال 1958 برای اولین بار به صورت حرفه‌ای در لندن به روی صحنه رفت. سپس به تقاضای بی‌بی‌سی نمایشنامۀ رادیوی "درد خفیف" را نوشت که در 1959 از رادیو پخش شد و بعدا نسخۀ تئاتری آن در 1961 روی صحنه رفت.   
 
   در 1957 او نمایشنامه‌ای را به پایان رسانید که در ایران به نام "مستخدم گنگ" ترجمه شده. عنوان این نمایشنامه ابتدا در آلمان و سپس در 1960 در لندن به روی صحنه رفت. وقتی "اتاق" همراه با "مستخدم گنگ" در لندن به نمایش درآمد، پینتر پاسخ به کسانی که آثار او را دچار نامفهوم بودن بیان و نامعلوم بودن واقعیت می‌دانستند، گفت: 
 
   «به عقیدۀ من هیچ فرق مسلم و قاطعی بین واقعیات و غیرواقعیات و یا آنچه را که درست یا نادرست می‌دانیم وجود ندارد. همه چیز نباید صرفا درست یا نادرست باشد. بسیار امکان دارد که مسئله‌ای هم درست هم نادرست باشد. شخصیتی که روی صحنه قادر نیست برای توجیه تجربیات گذشته و اعمال فعلی و خواست‌های آینده‌اش اطلاعات لازم و دلایل قانع‌کننده‌ای عرضه کند، به اندازۀ شخصیتی که قادر به ارائۀ تمام دلایل است، قابل پذیرش و اهمیت است. در حقیقت هر چه شدت وقایعی که به سر ما آمده بیشتر باشد، قدرت بیان و تشریح آن‌ها کمتر است.»

 
   در آوریل 1960 نمایشنامۀ "سرایدار" پینتر برای اولین بار در کلوپ هنرهای دراماتیک لندن به روی صحنه رفت. پینتر دربارۀ اجرای "سرایدار" در دوسلدورف داستانی تعریف کرده که بی‌شباهت به عقیدۀ او دربارۀ "شدت وقایعی که به سر ما می‌آید" نیست: 
 
   «شب اول نمایش "سرایدار" پس از پایین آمدن پرده، همان طور که رسم اروپایی‌هاست، من هم با هنرپیشگان آلمانی برای تعظیم به روی صحنه آمدم. به محض ورود با استقبال جمعیتی مواجه شدم که گویا آن‌ها را از میان بهترین و قوی‌ترین هوکنندگان دنیا دست‌چین کرده بودند! آن قدر صدای هو کردن آن‌ها بلند بود که اول خیال کردم به دست همه یک بلندگو داده‌اند در حالی که آن همه صدا فقط از دهانشان درمی‌آمد. با اینکه هنرپیشگان هم به اندازۀ جمعیت دلخور به نظر می‌آمدند، روی‌هم‌رفته 34 بار دسته‌جمعی تعظیم کردیم ولی هر 34 بار در مقابل هو! البته در موقع آخرین تعظیم فقط دو نفر در سالن باقی مانده بودند که هنوز هو می‌کردند. ولی عجیب این است که بدون دلیل خاصی از این استقبال روحم شاد شده بود و هوز هر وقت در شب اول نمایش جدیدی  دلهره و نگرانی به من دست می‌دهد یاد دوسلدورف می‌افتم و نفس راحتی می‌کشم چون مسلما از آن شب بدتر نخواهد بود.» 
 
    در همان زمان که "سرایدار" در لندن روی صحنه بود، نمایشنامۀ دیگری از پینتر به نام "شبی خارج از خانه" از شبکۀ تلویزیونی ای.بی.سی پخش شد.  ازدیگر آثار پینتر می‌توان به نمایشنامه‌های "مدرسه شبنه" و "کوتوله‌ها" اشاره کرد که در 1960 از رادیو و "کلکسیون" و "عاشق" که در 1961 از تلویزیون پخش شدند.  

4
 
پینتر آثار اولیه‌اش را مصداق "کمدی‌های دلهره‌آور" می‌دانست. او دربارۀ این اصطلاح چنین توضیح داده: «همه چیز خنده‌دار است... جدی‌گرفتن از همه خنده‌دارتر است.»  با این حال پینتر از او اینکه او را "پوچ‌نویس نابغه" نامیده بودند، به خود نمی‌بالید و می‌گفت:  
 
   «مطمئنم زندگی و نمایشنامه‌های من هیچ کدام مسخره و بی‌معنی یا به اصطلاح خودمان "پوچ" نیستند. تمام سعی من در این است که به تنها واقعیتی که تا حدی قابل فهم است دست یابم؛ عنی واقعیتی که در پوچ بودن اعمال و رفتار و گفتار ما وجود دارد.» 
 
   پینتر برای نشان‌دادن چهرۀ واقعی حقیقت، نوعی از رئالیسم را انتخاب کرده بود که با حالتی مرموز، جذاب و مسحورکننده، غیررئالیستی بود. او می‌گفت:  
 
«من فکر می‌کنم ما از روی تعمد از بیان آنچه فکر یا حس می‌کنیم خودداری می‌نماییم، نه آنکه قدرت بیان آن را نداشته باشیم. از نظر مردم درد دل کردن و صادقانه حرف زدن به قدری ترسناک است که تمام همّشان صرف حاشیه‌بافی می‌شود.» 
 
و در جایی دیگر نوشته است:  
 
«اکثرا در لوای آنچه که گفته شده، حقیقتی پنهان است که گفته نمی‌شود. به عقیدۀ من دو نوع سکوت وجود دارد. یکی سکوت محض است و دیگری سکوتی است که با جمله‌سازی و لغت‌پرانی فراوان بدون بیان واقعیت بوجود می‌آید. ولی چون سکوت محض بسیار گویاست، ما ناگزیریم که با پرحرفی اسرار خود را پنهان نگاه داریم.»  
 
   پینتر در نمایشنامۀ "عاشق" به نحو متقاعدکننده و گویایی و در عین حال به صورتی طعنه‌آمیز از گریز تعمدی مردم از بیان حقیقت صحبت کرده است. "جشن تولد" را که بدون تردید یکی از بهترین آثار پینتر است، نزدیکترین اثر او به مکتب فرانسوی تئاتر مدرن دانسته‌اند.  
 
   در عین حال پینتر بارها گفته بود قبل از شروع نوشتن یک نمایشنامه، به هیچ وجه نقشۀ مایه‌ریزی داستان را نمی‌کشد و تا قبل از شروع کار چیزی از ایده‌های شخصیت‌های نمایش‌اش نمی‌داند. او مثل  برنارد شاو  مدعی بود که در کارش وقایع به طور طبیعی و مستقل جان می‌گیرند و بر روی کاغذ می‌آیند. گویی پینتر اعمال و سخنان شخصیت‌های نمایشنامه‌اش را، که در مغز او بازی می‌کردند، می‌دید و می‌شنید و می‌نوشت.  
 
پینتر انسان را موجودی می‌دانست که هویتش بر خود او و دیگران مجهول است. و البته احتمال می‌داد که انسان‌ها خلأئی باشند که تصوراتشان آن‌ها را احاطه کرده است و بدون اینکه بدانند، همان خلأ مرکز ثقل مستحکم وجودشان باشد.  
 
 آثار پینتر در بسیاری از کشورهای جهان پسندیده شد و به اصطلاح جهانی‌پسند بود. با این حال او می‌گفت: 
 
   «شکی نیست که استقبال مردم آمریکای جنوبی یا یوگسلاوی از کارهای من باعث خوشحالی‌ام می‌شود ولی من برای پسند مردم دنیا نمی‌نویسم. همان تمام کردن یک نمایشنامۀ لعنتی به اندازۀ کافی پدرم را درمی‌آورد.»  
 
پینتر بعضی از آثارش را کارگردانی هم کرده بود ولی بعدها دربارۀ این کار گفت:  
 
«شخصا فکر می‌کنم بهتر است همان نمایشنامه‌نویس باقی بمانم. چون موقع کارگردانی با اینکه سعی می‌کنم هنرپیشگان را آزاد بگذارم، ولی ظاهرا با دخالت بیش از اندازه و تعبیر خط به خط نمایش، همه را کلافه می‌کنم.»

      بعد از کارگردانی "عاشق" و "کوتوله‌ها" تصمیم گرفتم بهتر است دیگر کارگردانی نکنم؛ چون فهمیدم تعبیرم زیاد درست نبود و هنرپیشه‌ها نمایش را بهتر از من فهمیده بودند.» 
 
هارولد پینتر بدون شک یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان جهان در شصت سال گذشته بوده. او نویسنده‌ای بود که از کار تجربی برای یافتن فرم و تکنیک جدید ابایی نداشت و در مسیر نمایشنامه‌نویسی‌اش رشدی مداوم را تجربه کرد.  
 
در بین آثار او، نمایشنامۀ " خیانت " اثر ممتازی است که اگرچه به یک خیانت زناشویی می‌پردازد، اما در واقع نمایشنامه‌ای است دربارۀ "دوستی". پینتر این نمایشنامه را در سال 1978 نوشت. پردۀ اول نمایشنامه در واقع آخر داستان است و پردۀ آخرش هم اول داستان. یعنی نمایشنامه از پایان رو به آغاز می‌رود.  

5

     "خیانت" داستان دو دوست صمیمی و قدیمی است که یکی از آن‌ها با همسر آن یکی رابطه دارد و عاقبت تصمیم می‌گیرد نزد دوستش به خطا و خیانتی که کرده اعتراف کند؛ اما متوجه می‌شود دوستش از این موضوع باخبر بوده اما دوستی‌اش را با او قطع نکرده. "خیانت" در واقع داستان مردی است که به دوستش بیشتر از همسرش علاقه و نیاز دارد.  
 
   هارولد پینتر 43 سال نمایشنامه نوشت. اولین اثرش (اتاق) در سال 1957 نوشته شد و آخرین اثرش (تأمل ایام گذشته) در سال 2000. او به غیر از جایزۀ نوبل جوایز مهم دیگری نیز دریافت کرد که از بین آن‌ها می‌توان به جایزۀ شکسپیر، جایزۀ پیراندلو، جایزۀ لارنس الویر و جایزۀ یک عمر دستاورد هنری به افتخار مولیر اشاره کرد. 
 
  پینتر از اواسط دهۀ 1970 بیش از پیش به سیاست توجه نشان داد و مواضعش گاه جنجالی می‌شد. او در 1991 نمایشنامۀ "نظم نوین جهانی" را نوشت و خودش می‌گفت آثارش در ابتدا روانشناسانه بودند، سپس تغزلی شدند و سپس‌تر، سیاسی.  
 
  او در سال 2002 به سرطان مبتلا شد و در سال 2005 با پشت سر گذاشتن  اورهان پاموک  و  آدونیس  موفق به کسب جایزۀ نوبل ادبیات شد. با این حال به علت بیماری نتوانست در مراسم اهدای جایزه شرکت کند و پیامی صوتی برای بنیاد نوبل ارسال کرد. پیام او حاوی چنین جملاتی بود:  
 
   «در سال ۱۹۵۸ نوشتم:  «تشخیص بین اینکه چه ‌چیز واقعی و چه‌ چیز غیرواقعی است سخت نیست، همین‌طور بین چیزی که درست است و چیزی که غلط است. لازم نیست چیزی درست باشد یا غلط، می‌تواند هم درست باشد هم غلط. اعتقاد دارم که این تأکیدها هنوز هم در کشف واقعیت از طریق هنر، کاربرد دارد؛ بنابراین به عنوان یک نویسنده از این تأکیدها حمایت می‌کنم ولی به عنوان یک شهروند باید بپرسم: درست چیست؟ غلط چیست؟ دولتمردان آمریکا باید چند نفر را بکشند تا به‌عنوان جنایتکار جنگی و قاتل شناخته شوند؟ صدهزار؟ ما برای ملت عراق شکنجه آوردیم، بمب آوردیم، کشتار بی هدف و بی‌دلیل آوردیم، بدبختی و مرگ را آوردیم، و با این همه ادعا می‌کنیم برای ملت‌های خاورمیانه آزادی و دموکراسی را آوردیم.» 
 
   در واقع به نظر می‌رسد توجه بیشتر به "سیاست" تا حد زیادی پینتر را از نسبی‌گرایی آثار اولیه‌اش جدا کرده بود. پینتر شعری به نام "جنگ" را هم علیه آمریکا سرود که بابت آن جایزۀ ویلفرد اوئن نصیبش شد.  
 
   هارولد پینتر در 24 دسامبر 2008 در سن 78 سالگی در زادگاهش لندن درگذشت.

منبع: عصر ایران

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید