تجربه زندگی پس از مرگ در فیلم "زنده باد مرگ"
در واقع چند جوان دانشجوی پزشکی برای اینکه به پدیده مرگ پی ببرند، تصمیم میگیرند تجربه زندگی پس از مرگ را خودشان تجربه کنند. فارغ از اینکه کارگردان در این فیلم چه نگاهی به این موضوع داشته، اما مخاطب تا پایان با فیلم و شخصیتهایش همراه میشود و فیلم را دوست خواهد داشت.
کد خبر :
۷۴۵۱۰
بازدید :
۷۰۸۸
تینا جلالی | در زندگی همه ما لحظاتی هست که ذهنمان با مرگ و عواقب آن درگیر میشود و بلافاصله استرس و اضطراب به شکل علامت سوال به ذهنمان نهیب میزند که فرجام ما در آن دنیا چه میشود؟ اساسا تفاوت عالم دیگر با این دنیایی که در آن زیست میکنیم، چیست؟
یا بعد از جدا شدن روح از بدن و گذر به عالم برزخ چه چیزی در انتظار ماست و دهها سوال دیگر که فکرمان را به خود مشغول میکند. نمونه چنین پرسشهایی در فیلم «زنده باد مرگ» به کارگردانی امیر شیرمحمدی و تهیهکنندگی بهروز افخمی مطرح میشود.
در واقع چند جوان دانشجوی پزشکی برای اینکه به پدیده مرگ پی ببرند، تصمیم میگیرند تجربه زندگی پس از مرگ را خودشان تجربه کنند. فارغ از اینکه کارگردان در این فیلم چه نگاهی به این موضوع داشته، اما مخاطب تا پایان با فیلم و شخصیتهایش همراه میشود و فیلم را دوست خواهد داشت.
بد نیست ابتدا بگویید که چرا ۸ سال از ساخته شدن فیلم «زنده باد مرگ» گذشته، اما تاکنون فرصت نمایش فیلم فراهم نشده بود؟
سال ۹۱ مراحل پایانی فیلم به انجام رسید، اما پروانه ساخت آن به زمستان ۸۹ برمیگردد.
پروانه ساخت سینمایی دریافت کرده بودید یا ویدیویی؟
ویدیویی و با توجه به اینکه موضوع مرگ در وزارت ارشاد خط قرمز به حساب میآید، پروانه ساخت به ما نمیدادند. در نهایت ما با کمک آقای کاسهساز فقید مجوز ساخت برای این فیلم دریافت کردیم. بعد از اینکه فیلم ساخته شد در این مدت ۸ سال واقعا نمیدانستیم با فیلم چه کنیم.
چرا؟
چون فیلم به خاطر نداشتن بازیگر چهره نه شرایط اکران در سینماها را داشت و نه ممکن بود (مصرف مواد مخدر و حجاب خانمها) از تلویزیون پخش شود. هنوز هم بعد از ۸ سال تلویزیون حاضر نیست این فیلم را پخش کند. آن زمان گروهی هم به نام هنر و تجربه وجود نداشت که ما بتوانیم فیلم را در سینماهای آن نمایش دهیم.
بد نیست ابتدا بگویید که چرا ۸ سال از ساخته شدن فیلم «زنده باد مرگ» گذشته، اما تاکنون فرصت نمایش فیلم فراهم نشده بود؟
سال ۹۱ مراحل پایانی فیلم به انجام رسید، اما پروانه ساخت آن به زمستان ۸۹ برمیگردد.
پروانه ساخت سینمایی دریافت کرده بودید یا ویدیویی؟
ویدیویی و با توجه به اینکه موضوع مرگ در وزارت ارشاد خط قرمز به حساب میآید، پروانه ساخت به ما نمیدادند. در نهایت ما با کمک آقای کاسهساز فقید مجوز ساخت برای این فیلم دریافت کردیم. بعد از اینکه فیلم ساخته شد در این مدت ۸ سال واقعا نمیدانستیم با فیلم چه کنیم.
چرا؟
چون فیلم به خاطر نداشتن بازیگر چهره نه شرایط اکران در سینماها را داشت و نه ممکن بود (مصرف مواد مخدر و حجاب خانمها) از تلویزیون پخش شود. هنوز هم بعد از ۸ سال تلویزیون حاضر نیست این فیلم را پخش کند. آن زمان گروهی هم به نام هنر و تجربه وجود نداشت که ما بتوانیم فیلم را در سینماهای آن نمایش دهیم.
به همین دلیل در این مدت مانده بودیم که سرنوشت فیلم به کجا منتهی میشود؟ میتوانم بگویم تقریبا فیلم «زنده باد مرگ» به محاق رفته بود و من هم درگیر کارهای دیگر شدم. تا اینکه گروه هنر و تجربه فعالیتش را آغاز کرد و من فیلم را به هنر و تجربه ارایه دادم تا شاید امکان نمایش فیلم در این گروه فراهم شود.
در وهله اول آنها پذیرفتند و فیلم را در نوبت اکران قرار دادند، اما چند سالی گذشت و فیلم فرصت نمایش در هنر و تجربه را هم پیدا نکرد.
دلیلشان هم این بود که فیلم شما در نوبت است. برای من سوال به وجود آمد که مگر سینما در سال چند فیلم تجربی میسازد که فیلم «زنده باد مرگ» چند سالی است در نوبت قرار گرفته است که اگر فیلمهای تجربی ساخته شده در سینمای ایران زیاد بود واقعا خوش به حال سینمای ایران است.
تا اینکه سال گذشته مدیرعامل گروه هنر و تجربه عوض شد و آقای صانعیمقدم به جای آقای علمالهدی ریاست را بر عهده گرفتند. من با این حدس که شاید مدیر قبلی با ما مشکل خاصی داشت با آقای افخمی (تهیهکننده فیلم) تماس گرفته و موضوع را با او در میان گذاشتم.
بعد از تماس با آقای افخمی چه اتفاقی افتاد؟
وقتی آقای افخمی (تهیهکننده) با هنر و تجربه تماس گرفت و با آقای صانعیمقدم صحبت کرد، ظرف ۳ روز مقدمات لازم برای نمایش فیلم در گروه هنر و تجربه فراهم شد.
به گمانم سنخیت گروه هنر و تجربه با چنین فیلمهایی بیشتر است، موافقید؟
یک برداشت اشتباه از فیلمهای گروه سینمایی هنر و تجربه شکل گرفته که انگار فیلم هنری و تجربی یعنی سینمای فلسفی و فیلمهایی که افاده معنی کند. یعنی کارگردان مفاهیم فلسفی را روی فیلمش بارگذاری کرده باشد و متاسفانه یک تعداد مخاطبی هم این گروه دارد که اگر فیلمهایی با چنین رویکردی در این گروه نباشد حالشان بد میشود و پکر از سینمای هنر و تجربه بیرون میروند.
بعد از تماس با آقای افخمی چه اتفاقی افتاد؟
وقتی آقای افخمی (تهیهکننده) با هنر و تجربه تماس گرفت و با آقای صانعیمقدم صحبت کرد، ظرف ۳ روز مقدمات لازم برای نمایش فیلم در گروه هنر و تجربه فراهم شد.
به گمانم سنخیت گروه هنر و تجربه با چنین فیلمهایی بیشتر است، موافقید؟
یک برداشت اشتباه از فیلمهای گروه سینمایی هنر و تجربه شکل گرفته که انگار فیلم هنری و تجربی یعنی سینمای فلسفی و فیلمهایی که افاده معنی کند. یعنی کارگردان مفاهیم فلسفی را روی فیلمش بارگذاری کرده باشد و متاسفانه یک تعداد مخاطبی هم این گروه دارد که اگر فیلمهایی با چنین رویکردی در این گروه نباشد حالشان بد میشود و پکر از سینمای هنر و تجربه بیرون میروند.
ولی واقعا اینگونه نیست. تجربه واقعی یعنی فیلمی ببینید که تا به حال مدل آن را ندیده باشید و احساس کنید، ذهنتان چند روز درگیر فیلم بوده است. البته که فیلم «زنده باد مرگ» ایرادهایی هم دارد و بضاعت کاری من در این فیلم مناسب با سال ۹۱ بوده و اگر الان این فیلم را میساختم طبیعتا جور دیگری از آب درمیآمد.
اما آن چیزی که برای من مهم است این است که فیلم واقعی از کار درآمده و بعد از ۹ سال که از زمان ساخت آن میگذرد همچنان موضوع آن بکر است و قابل دیدن است و این برای من مهم است.
بعضی فیلمسازها اساسا مرگاندیش هستند. آیا شما هم در این گروه قرار میگیرید که برای اولین فیلمتان به در و دیوار زدید و این موضوع را انتخاب کردید؟
«مارتین هایدگر» جمله معروفی دارد مبنی بر اینکه «آن کسی که به مرگ نمیاندیشد در انسان بودنش خللی است» این موضوع کم و زیاد دارد.
بعضی فیلمسازها اساسا مرگاندیش هستند. آیا شما هم در این گروه قرار میگیرید که برای اولین فیلمتان به در و دیوار زدید و این موضوع را انتخاب کردید؟
«مارتین هایدگر» جمله معروفی دارد مبنی بر اینکه «آن کسی که به مرگ نمیاندیشد در انسان بودنش خللی است» این موضوع کم و زیاد دارد.
من خیلی به مرگ فکر میکنم. گاهی شبها موقعی که میخواهم بخوابم، ذهنم خودبهخود به سمت این موضوع میرود و طبیعتا ترسی هم با این پرسش سراغم میآید که وقتی مردیم چه اتفاقی قرار است برایمان بیفتد و تنها چیزی هم که در چنین لحظاتی مرا آرام میکند، یادآوری نام نزدیکانی هستند که فوت کردند.
من به این فکر میکنم که خب بالاخره آشنایی در آنجا دارم که دلم به حضور او گرم باشد و از حالت غریبی درمیآید.
جهان پس از مرگ و اینکه سرنوشت ما در آینده چه میشود یا اینکه قرار است زندگی پس از مرگ ما چگونه باشد، ذهنهای زیادی را تاکنون به خود درگیر کرده است. پرسشهایی نظیر اینکه آیا بخش جوهری هویت یک فرد یا رشته هشیاریاش پس از مرگ به بروز خود ادامه میدهد یا خیر با مطالعات و پژوهشهای زیادی همراه بوده است. شما چنین کنجکاوی را در قالب فیلم درآورده و به مخاطب ارایه دادید ولی کاراکترهای فیلمتان را چند جوان انتخاب کردید، چرا؟
من فکر میکنم جوانهای زیادی هستند که دوست دارند از این دست تجربهها داشته باشند و اساسا وسوسه تجربه چنین موضوعی همیشه آنها را قلقلک میدهد. من فکر کردم به جای آنها میتوانم این موضوع را تجربه کنم تا آنها خطر نکنند فقط کافی است بیایند و فیلم ما را ببینند.
همانطور که در بخشهای ابتدایی فیلم هم اشاره میشود برای ساخت «زنده باد مرگ» از فیلم «مرگجویان» جوئل شوماخر الهام گرفتید که در آن فیلم هم گروهی از دانشجویان پزشکی سعی میکنند، مخفیانه این موضوع را مورد آزمایش قرار دهند.
این را بگویم که فیلم آقای شوماخر به نظر من خیلی ذهنی و وهمی ساخته شده است و واقعا نمیدانم تصاویر واضحی را که از دنیای برزخی در این فیلم به تماشاچی نشان داده میشود آنها چگونه و از چه طریقی پیدا کردهاند؟
جهان پس از مرگ و اینکه سرنوشت ما در آینده چه میشود یا اینکه قرار است زندگی پس از مرگ ما چگونه باشد، ذهنهای زیادی را تاکنون به خود درگیر کرده است. پرسشهایی نظیر اینکه آیا بخش جوهری هویت یک فرد یا رشته هشیاریاش پس از مرگ به بروز خود ادامه میدهد یا خیر با مطالعات و پژوهشهای زیادی همراه بوده است. شما چنین کنجکاوی را در قالب فیلم درآورده و به مخاطب ارایه دادید ولی کاراکترهای فیلمتان را چند جوان انتخاب کردید، چرا؟
من فکر میکنم جوانهای زیادی هستند که دوست دارند از این دست تجربهها داشته باشند و اساسا وسوسه تجربه چنین موضوعی همیشه آنها را قلقلک میدهد. من فکر کردم به جای آنها میتوانم این موضوع را تجربه کنم تا آنها خطر نکنند فقط کافی است بیایند و فیلم ما را ببینند.
همانطور که در بخشهای ابتدایی فیلم هم اشاره میشود برای ساخت «زنده باد مرگ» از فیلم «مرگجویان» جوئل شوماخر الهام گرفتید که در آن فیلم هم گروهی از دانشجویان پزشکی سعی میکنند، مخفیانه این موضوع را مورد آزمایش قرار دهند.
این را بگویم که فیلم آقای شوماخر به نظر من خیلی ذهنی و وهمی ساخته شده است و واقعا نمیدانم تصاویر واضحی را که از دنیای برزخی در این فیلم به تماشاچی نشان داده میشود آنها چگونه و از چه طریقی پیدا کردهاند؟
اما آنچه که مسلم است این است که قطعا وقتی تجربیات نزدیک به مرگ دیگران را مطالعه میکنید با یکسری اطلاعات مشابه روبهرو میشوید مثل پزشکی که ما ابتدای فیلم از اطلاعات تجربیات نزدیک به مرگ او استفاده کردیم. مهم اینجاست که همه آنها معتقدند بعد از جدا شدن روح از بدن تونلی را میبینند و وارد آن تونل میشوند یا به یکباره تمام زندگیشان به سرعت از مقابل چشمشان عبور میکند یا در آن لحظات، آشنایان خود را میبییند.
برداشتهای متفاوتی نسبت به این مساله است. اما عصبشناسان نظر دیگری دارند و آنها معتقدند این تصاویر ارایه شده به واقعیات پهلو نمیزند و حاصل توهمات ذهن افراد است. در واقع آن لحظهای که مغز تمام بار الکتریکی خود را تخلیه میکند این تصاویر در ذهن دیده میشود.
اینکه تجربیات زندگی پس از مرگ تقریبا برای همه افراد تصاویر مشترک و یک شکل است هم دلیلی بر این مدعا میتواند باشد.
دقیقا. حرف این دکتر عصبشناس را تایید میکند. اما من معتقدم میتوان مرگ را تجربه کرد ولی به احتمال خیلی زیاد به زندگی برنمیگردیم. یعنی مرگ هیبت و خشونتی دارد که به محض مواجهه با آن قالب تهی میکنید. اگر شخصیت «کسرا» در این فیلم به زندگی بازنمیگردد، دلیلش این است که تنها کسی است که به واقع مرگ را به چشم دیده است.
اینکه تجربیات زندگی پس از مرگ تقریبا برای همه افراد تصاویر مشترک و یک شکل است هم دلیلی بر این مدعا میتواند باشد.
دقیقا. حرف این دکتر عصبشناس را تایید میکند. اما من معتقدم میتوان مرگ را تجربه کرد ولی به احتمال خیلی زیاد به زندگی برنمیگردیم. یعنی مرگ هیبت و خشونتی دارد که به محض مواجهه با آن قالب تهی میکنید. اگر شخصیت «کسرا» در این فیلم به زندگی بازنمیگردد، دلیلش این است که تنها کسی است که به واقع مرگ را به چشم دیده است.
مصداق بارز این بیت شعر که، چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من. چون وقتی روی کاراکترهای دیگر این فیلم آزمایش میشود، مدام میگویند ما که چیزی از آن دنیا ندیدیم و به دنبال این هستند که ثابت کنند حتما مورفین زیاد به آنها تزریق شده و از آنجایی که مورفین فراموشی میآورد پس دفعه بعد بدون مورفین این آزمایش را تجربه کنند ولی کاراکتر کسرا که واقعا مرگ را دیده دیگر برنگشته است.
در این مورد اپیکور جمله ظریفی دارد: حتما مرگ تجربه خوبی است که تاکنون کسی از آن دنیا فرار نکرده که پیش ما زندهها برگردد.
البته گفته میشود که مرگ را باید با خوابیدن مقایسه کنید. یعنی به همان اندازه خواب شیرین است. ممکن است مرگ همچنین عواقبی داشته باشد. از طرف دیگر راجع به مرگ طی سالهای مختلف دیدگاهها و دست نوشتههای مختلفی هم وجود دارد. برای رساندن منظور خود به کدام بیشتر استناد کردید؟
به مقدمه ابنخلدون رجوع کردیم و به این نکته رسیدیم برعکس آن چیزی که همه فکر میکنند، مغز تنها مرکز خلاقه بدن نیست بلکه سوپاپ اطمینانی است که در بدن انسان تعبیه شده تا درهای ادراک شما بیش از حد باز نشود.
البته گفته میشود که مرگ را باید با خوابیدن مقایسه کنید. یعنی به همان اندازه خواب شیرین است. ممکن است مرگ همچنین عواقبی داشته باشد. از طرف دیگر راجع به مرگ طی سالهای مختلف دیدگاهها و دست نوشتههای مختلفی هم وجود دارد. برای رساندن منظور خود به کدام بیشتر استناد کردید؟
به مقدمه ابنخلدون رجوع کردیم و به این نکته رسیدیم برعکس آن چیزی که همه فکر میکنند، مغز تنها مرکز خلاقه بدن نیست بلکه سوپاپ اطمینانی است که در بدن انسان تعبیه شده تا درهای ادراک شما بیش از حد باز نشود.
داستانها و روایات زیادی در این باب گفته شده. حتی معروف است در انقلاب کبیر فرانسه وقتی با گیوتین سرها را میزدند، سرهای انباشته شده در میادین شهر پاریس با هم حرف میزدند و از آینده شوم شهر میگفتند. همه آنها از داستان قطع شدن ارتباط مغز میآید که درهای ادراک شما باز میشود.
این فرمول برای فیلم شما چه کاربردی داشت؟
این چند دانشجوی دیوانه تصور میکنند که با خاموش شدن موقتی قلب، خون به مغز پمپاژ نمیشود و این راهی است برای غیرفعال کردن مغز در چند ثانیه که به واسطه آن میتوانند کمی فضولی کنند و سرک بکشند و ببینند آن ور سرنوشت محتوم انسان چه میگذرد.
برای اینکه فضای فیلم واقعی به نظر برسد چه تمهیداتی اندیشیدید؟
دکتر مهرداد هاشمی، رییس آی. سی. یو بیمارستان لاله است که در این فیلم با ما همکاری میکنند. به این نکته اشاره کنم که در فیلم آقای جوئل شوماخر ایرادهای پزشکی زیادی وجود دارد. انگار آقای شوماخر توجهی به واقعیات و مستندات نداشتند من، اما میخواستم فضا واقعی باشد.
این فرمول برای فیلم شما چه کاربردی داشت؟
این چند دانشجوی دیوانه تصور میکنند که با خاموش شدن موقتی قلب، خون به مغز پمپاژ نمیشود و این راهی است برای غیرفعال کردن مغز در چند ثانیه که به واسطه آن میتوانند کمی فضولی کنند و سرک بکشند و ببینند آن ور سرنوشت محتوم انسان چه میگذرد.
برای اینکه فضای فیلم واقعی به نظر برسد چه تمهیداتی اندیشیدید؟
دکتر مهرداد هاشمی، رییس آی. سی. یو بیمارستان لاله است که در این فیلم با ما همکاری میکنند. به این نکته اشاره کنم که در فیلم آقای جوئل شوماخر ایرادهای پزشکی زیادی وجود دارد. انگار آقای شوماخر توجهی به واقعیات و مستندات نداشتند من، اما میخواستم فضا واقعی باشد.
یعنی اگر چند دانشجوی پزشکی فیلم «مرگجویان» را میبینند به مطالعه و تحقیقات در این مورد فکر کنند و اینکه چگونه میتوانند به این ایده نزدیک شوند. وقتی ایده ساخت فیلم را برای آقای افخمی تعریف کردم بر اساس ضعفهایی که فیلم آقای شوماخر دارد به او گفتم که از چه زاویهای میخواهم به این موضوع نگاه کنم که فیلمم چنین ضعفهایی نداشته باشد.
افخمی هم استقبال کرد. به همین جهت به بیمارستان دی رفتم و چند ماهی مشغول تحقیق روی پروژه شدم. با تکنیسین اتاق عمل و دکتر بیهوشی جلساتی داشتم و چند عمل جراحی از نزدیک دیدم. البته بگویم با عنوان پیراپزشک قرار بود به اتاق عمل بروم، اما خودم قبول نکردم و واقعیت را به پزشکان گفتم که میخواهم فیلم بسازم. آنها بسیار هم استقبال کردند و با من همکاری لازم را هم داشتند.
یعنی بسیاری از نکاتی که به صورت مستقیم در اتاق عمل مشاهده کردید در فیلم لحاظ کردید؟
دقیقا. کاملا مو به مو اجرا کردم. تقریبا هیچ دانشی از فرآیند عمل یا پزشکی نداشتم، اما چند ماهی روی این موضوع مطالعه کردم تا با بخش پزشکی فیلم کاملا آشنا باشم. خیلی از صحنههای عمل قلب را از نزدیک میدیدم و شاید باورکردنی نباشد که بعد از ۸ سال تماشای این تصاویر همچنان روی ذهن من تاثیر دارد.
یعنی بسیاری از نکاتی که به صورت مستقیم در اتاق عمل مشاهده کردید در فیلم لحاظ کردید؟
دقیقا. کاملا مو به مو اجرا کردم. تقریبا هیچ دانشی از فرآیند عمل یا پزشکی نداشتم، اما چند ماهی روی این موضوع مطالعه کردم تا با بخش پزشکی فیلم کاملا آشنا باشم. خیلی از صحنههای عمل قلب را از نزدیک میدیدم و شاید باورکردنی نباشد که بعد از ۸ سال تماشای این تصاویر همچنان روی ذهن من تاثیر دارد.
معتقدم تا زمانی که تجربه زیستی درباره مسالهای نداشته باشیم به خزعبلگویی میافتیم و باید لاطائلات به هم ببافیم. اما بدانیم آنهایی که در این زمینه دانش دارند به کمبود فیلم پی میبرند و این به ضرر فیلم تمام میشود.
از دکتر پرسیدم آیا میتوان قلب سالم را با شوک نگه داشت؟ دکتر گفتند بله و دردناک است. باید مورفین تزریق شود. از تمام صحبتهایم به اینجا میخواستم برسم که برای ساختار چنین فیلمی تحقیقات میدانی زیادی انجام شد. از همین منظر که برایتان تعریف کردم، فیلم پر از تجربه برای من بود. چه در فرآیند نگارش و چه در مراحل ساخت فیلم تجربهگرایی برای من به حساب میآید.
برگردیم به بحث فیلم و اینکه بعضی دیالوگهایی که بین کاراکترها رد و بدل میشد انگار بداهه بود. درست است؟
دقیقا همین طور است. خیلی از شوخیهایی که در فیلم است، نوشته نشده بود و بداهه بازیگران است. شما در نظر بگیرید اگر فیلم دوبله نمیشد و با صدای صحنه پیش میرفت به مراتب حسها بیشتر منتقل میشد.
سکانسهایی که این دوستان در موتورخانه جمع میشوند تا تجربه نزدیک به مرگ داشته باشند، مورفین تزریق میکنند و شوک الکتریکی میدهند، غیرواقعی از کار درآمده است، موافقید؟
به نظر من موتورخانه به لحاظ گرافیکی فضای بسیار مناسبی برای این تجربه ایجاد میکرد. فضای گروتسکی داشت.
ولی در این صحنهها، بحث جان آدمها در میان است. از پزشک توقع نمیرود که در مکان آلودهای جان خود را به خطر بیندازد.
اگر در اتاقهای بیمارستان آنها این عمل را انجام میدادند که بیشتر غیرمنطقی به نظر میرسید و برای تماشاگر بیشتر سوال پیش میآمد که چگونه آنها توانستهاند در بیمارستان این تجربه خلاف را داشته باشند کما اینکه در فیلم آقای شوماخر هم این چند دانشجو در بیمارستان این عمل را انجام میدهند و صحنهها واقعی از کار درنمیآید.
در پایان فیلم ما با آدمهایی به شدت بیرحم مواجه میشویم که همین آدمها در مقطعی دوستان صمیمی یکدیگر به شمار میرفتند. چنین تغییر روحیهای از کجا ناشی میشود؟
دو رویکرد درباره پایان فیلم وجود داشت. یا اینکه کارکترها بپذیرند، قتلی را مرتکب شدهاند و خودشان را به پلیس معرفی کنند و تا آخر عمر با این عذاب وجدان کنار بیایند که به نظر من چنین طراحی برای پایان فیلم خیلی دمدستی به نظر میآمد. یا اینکه بپذیرند که پزشکند و از موضع قدرت بگویند، من تحقیقات علمی و تجربه پزشکی داشتم و قتل انجام ندادم. کما اینکه خیلی از پیشرفتهای علمی در دنیا ماحصل همین نگاه قدتمند است.
برگردیم به بحث فیلم و اینکه بعضی دیالوگهایی که بین کاراکترها رد و بدل میشد انگار بداهه بود. درست است؟
دقیقا همین طور است. خیلی از شوخیهایی که در فیلم است، نوشته نشده بود و بداهه بازیگران است. شما در نظر بگیرید اگر فیلم دوبله نمیشد و با صدای صحنه پیش میرفت به مراتب حسها بیشتر منتقل میشد.
سکانسهایی که این دوستان در موتورخانه جمع میشوند تا تجربه نزدیک به مرگ داشته باشند، مورفین تزریق میکنند و شوک الکتریکی میدهند، غیرواقعی از کار درآمده است، موافقید؟
به نظر من موتورخانه به لحاظ گرافیکی فضای بسیار مناسبی برای این تجربه ایجاد میکرد. فضای گروتسکی داشت.
ولی در این صحنهها، بحث جان آدمها در میان است. از پزشک توقع نمیرود که در مکان آلودهای جان خود را به خطر بیندازد.
اگر در اتاقهای بیمارستان آنها این عمل را انجام میدادند که بیشتر غیرمنطقی به نظر میرسید و برای تماشاگر بیشتر سوال پیش میآمد که چگونه آنها توانستهاند در بیمارستان این تجربه خلاف را داشته باشند کما اینکه در فیلم آقای شوماخر هم این چند دانشجو در بیمارستان این عمل را انجام میدهند و صحنهها واقعی از کار درنمیآید.
در پایان فیلم ما با آدمهایی به شدت بیرحم مواجه میشویم که همین آدمها در مقطعی دوستان صمیمی یکدیگر به شمار میرفتند. چنین تغییر روحیهای از کجا ناشی میشود؟
دو رویکرد درباره پایان فیلم وجود داشت. یا اینکه کارکترها بپذیرند، قتلی را مرتکب شدهاند و خودشان را به پلیس معرفی کنند و تا آخر عمر با این عذاب وجدان کنار بیایند که به نظر من چنین طراحی برای پایان فیلم خیلی دمدستی به نظر میآمد. یا اینکه بپذیرند که پزشکند و از موضع قدرت بگویند، من تحقیقات علمی و تجربه پزشکی داشتم و قتل انجام ندادم. کما اینکه خیلی از پیشرفتهای علمی در دنیا ماحصل همین نگاه قدتمند است.
اگر موجود ترسو و حساسی باشی و حتی اگر دانشنمد هم باشی، نمیتوانی بمب اتم کشف کنی. همه آدمهایی که خطر کرده و تلاش میکنند علم را جلوتر ببرند، ترسو نبودند.
خودتان احساس نمیکنید، فیلم به صورت چراغ خاموش نمایش داده میشود؟ شرایط اکران بعضی فیلمها به گونهای است که انگار چنین فیلمی در سینماها نمایش داده نمیشود.
بخشی به صحبتهایی برمیگردد که ابتدا عرض کردم که مخاطبان هنر و تجربه فکر میکنند، فیلم تجربی یعنی فیلم مفهومی. شاید این فیلم آنها را اغنا نمیکند و تماشاگر فیلم من به دنبال قصه میگردد و بدون درگیر شدن با مسائل فنی میخواهد فیلم را تماشا کند. مخاطبان عام فیلم را خیلی دوست دارند ولی مخاطبان خاص از لحظه اولی که فیلم را تماشا میکند، مشغول ایراد گرفتن از ساختار فیلم هستند.
خودتان احساس نمیکنید، فیلم به صورت چراغ خاموش نمایش داده میشود؟ شرایط اکران بعضی فیلمها به گونهای است که انگار چنین فیلمی در سینماها نمایش داده نمیشود.
بخشی به صحبتهایی برمیگردد که ابتدا عرض کردم که مخاطبان هنر و تجربه فکر میکنند، فیلم تجربی یعنی فیلم مفهومی. شاید این فیلم آنها را اغنا نمیکند و تماشاگر فیلم من به دنبال قصه میگردد و بدون درگیر شدن با مسائل فنی میخواهد فیلم را تماشا کند. مخاطبان عام فیلم را خیلی دوست دارند ولی مخاطبان خاص از لحظه اولی که فیلم را تماشا میکند، مشغول ایراد گرفتن از ساختار فیلم هستند.
اینجا بگویم که بعضی وقتها دلم برای منتقدان میسوزد که انگار هیچوقت نمیتوانند از تماشای فیلم لذت ببرند. مثل این میماند که سوپ داغی جلوی شما بگذارند. شما به جای خوردن سوپ شروع به برشمردن مواد سازنده آن میکنی و همین باعث میشود، سوپ از دهن بیفتد.
به همین جهت فکر میکنم، نوع نگرش منتقدانه در مخاطبین هنر و تجربه وجود دارد و این فیلم از این جهت نباید در این گروه نمایش داده میشد.
به گمانم فیلم از بضاعت مالی کم هم رنج میبرد؟ چرا که اگر عوامل حرفهایتر در این فیلم حضور داشتند شاید اتفاقات بهتری برای فیلم میافتاد.
واقعیتش این است که پروسه پیش تولید فیلم طولانی بود. یعنی همزمان تجربیات میدانی کسب میکردم و فیلمنامه هم مینوشتم. انتخاب سوژه مرگ هم برای اولین فیلم مزید بر علت شده بود و کار را سخت میکرد. ما با خیلی از بازیگران گفتگو کرده بودیم که به دلیل طولانی شدن پروسه پیش تولید آنها نتوانستند با ما همکاری کنند.
به گمانم فیلم از بضاعت مالی کم هم رنج میبرد؟ چرا که اگر عوامل حرفهایتر در این فیلم حضور داشتند شاید اتفاقات بهتری برای فیلم میافتاد.
واقعیتش این است که پروسه پیش تولید فیلم طولانی بود. یعنی همزمان تجربیات میدانی کسب میکردم و فیلمنامه هم مینوشتم. انتخاب سوژه مرگ هم برای اولین فیلم مزید بر علت شده بود و کار را سخت میکرد. ما با خیلی از بازیگران گفتگو کرده بودیم که به دلیل طولانی شدن پروسه پیش تولید آنها نتوانستند با ما همکاری کنند.
قرار نبود من در این فیلم بازی کنم، اما در ادامه حین نشستهایی که با بچههای فیلم داشتم به این نتیجه رسیدم که اگر با این دوستان کار کنیم، واقعیتر به نظر میرسد و همین طور هم شد. شاید باورکردنی نباشد ولی من با ۲۰ میلیون تومان این فیلم را ساختم.
۰