انیمیشن آخرین داستان، شاهنامهخوانی امروزی
من در خانوادهای ادب دوست بزرگ شدم که داستانهای سادهنویسیشده شاهنامه و امیرارسلان و هزارویک شب برای من خوانده میشد و من هم این کتابها را داشتم و میخواندم. برحسب تصادف با آثار استاد بیضایی آشنا شدم.
کد خبر :
۷۴۹۸۹
بازدید :
۲۶۹۸
تینا جلالی | انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» به کارگردانی و نویسندگی اشکان رهگذر با برداشتی آزاد از شاهنامه فردوسی که به روایت قصه ضحاک ماردوش، کاوه آهنگر و آفریدون میپردازد این روزها در سینماهای سراسر کشور اکران است و تا حدودی توانسته است نظر تماشاگران را به خود جلب کند.
مخاطب در این فیلم با بخشی از داستان جمشید شاه مواجه میشود. در این داستان ضحاک در پی طمع و جاهطلبی برای محاصره جمکرد، به نیابت از پدرش مرداس بر تختجمشید تکیه میزند. پرویز پرستویی، لیلا حاتمی، حامد بهداد، اشکان خطیبی، بیتا فرهی، اکبر زنجانپور، فرخ نعمتی، حسن پورشیرازی، باران کوثری، مجید مظفری، شقایق فراهانی، ملیکا شریفینیا، زهیر یاری و بانیپال شومون از گویندگان نقشهای این انیمیشن هستند. موسیقی متن انیمیشین «آخرین داستان» نیز از ساختههای کریستف رضاعی است. به بهانه اکران این فیلم در سینماها با کارگردانش اشکان رهگذر گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید.
ظاهرا ده سال از عمر شما (۸۷ تا ۹۸) برای ساخت این فیلم صرف شد. از آنجایی که داستان فیلم (آخرین داستان) از شاهنامه فردوسی انتخاب شده است و با در نظر گرفتن این نکته که شما سن و سال زیادی هم ندارید و در این ده سال بیشک آدمی به نوعی به بلوغ فکری دست پیدا میکند و دانستههایش قابل مقایسه با ده سال پیش نیست آیا برای انتخاب سوژه این فیلم کمی شتابزده اقدام نکردید؟ و آیا موضوع سنگینی برای شما نبود؟
بله درست میگویید. اگر زمان به عقب برمیگشت من این داستان و این پروژه سنگین را شروع نمیکردم و برای اولین فیلم کاری آسانتر با ریسک پایینتر انتخاب میکردم.
قطعا اگر الان ساخت این فیلم را شروع میکردید تجربهها و اندوختههای بیشتری به کارتان میآمد و پختگی حاصل این دهساله تاثیر دوچندانی در ساخت داشت؟
نکته مهمی که لازم است به آن اشاره کنم اینکه اگر من این فیلم را نمیساختم هیچوقت دیگر چنین فیلمی با این ابعاد گسترده نمیساختم.
چرا؟
میتوانم بگویم در آن سن و سال و اقتضای آن دوران کمی کلهام داغ بود و انرژی و ریسکپذیری عجیب غریبی داشتم که واقعا احساس میکردم من تحت هر شرایطی باید این فیلم را بسازم، اما در حال حاضر نه آن انرژی در من وجود دارد نه آن ریسکپذیری. وقتی در ورطه تولید و اکران با واقعیتها روبهرو شدم متوجه شدم در سینمای ایران جایی برای آخرین داستان نیست، در نتیجه هیچوقت چنین فیلمی با این روایت انتخاب نمیکردم. من فکر میکنم نعمت جوانی و ندانمکاریها و ناآشنایی من باعث شد وارد این ورطه شوم وگرنه هیچوقت وارد این ورطه نمیشدم.
به گمانم الان شما ابتدای راه هستید و اینگونه ناامید بودن به صلاح کارنامه فیلمسازی شما نیست.
نه من واقعیت را میگویم. در حال حاضر در اکران با کملطفی عجیب و غریبی روبهرو هستیم. تمام این موارد دست به دست هم میدهد و ناخودآگاه روی فیلمساز تاثیر میگذارد. نمیگویم فیلم نمیساختم، اما قطعا آخرین داستان را نمیساختم یا شاید واقعا جرات نمیکردم این پروژه را در دست بگیرم. فکر نمیکنم فیلمسازی باشد که قلبا دوست نداشته باشد سراغ موضوع شاهنامه برود ولی خیلی از آنها جرات ورود به این موضوع و پرداخت آن را ندارند.
تمرکز شما بر افسانه ضحاک از میان داستانهای شاهنامه از کجا ناشی میشود. البته، چون موضوع به ده سال گذشته مربوط میشود شاید در ذهنتان نمانده باشد.
یادم است دو نیروی محرک من را برای ساخت فیلم ترغیب کرد. اولین دلیل من برای ساخت این فیلم سابقه خانوادگی است. من در خانوادهای ادب دوست بزرگ شدم که داستانهای سادهنویسیشده شاهنامه و امیرارسلان و هزارویک شب برای من خوانده میشد و من هم این کتابها را داشتم و میخواندم. برحسب تصادف با آثار استاد بیضایی آشنا شدم.
کدام اثر؟
نمایشنامههای شب هزار و یکم و مرگ یزدگرد. دنبال این بودم که ببینم چگونه میشود نمایشنامه و فیلمنامه درخور توجه به لحاظ ساختاری نوشت. مشورتهایی که با بزرگان و دوستان داشتم آنها آثار بیضایی و چند نمایشنامهنویس بزرگ را به من پیشنهاد دادند وقتی نمایشنامههای ایشان را میخواندم. متوجه شدم رویکرد آثار بیضایی را خیلی دوست دارم. به خواندن آثارش ادامه دادم.
بله درست میگویید. اگر زمان به عقب برمیگشت من این داستان و این پروژه سنگین را شروع نمیکردم و برای اولین فیلم کاری آسانتر با ریسک پایینتر انتخاب میکردم.
قطعا اگر الان ساخت این فیلم را شروع میکردید تجربهها و اندوختههای بیشتری به کارتان میآمد و پختگی حاصل این دهساله تاثیر دوچندانی در ساخت داشت؟
نکته مهمی که لازم است به آن اشاره کنم اینکه اگر من این فیلم را نمیساختم هیچوقت دیگر چنین فیلمی با این ابعاد گسترده نمیساختم.
چرا؟
میتوانم بگویم در آن سن و سال و اقتضای آن دوران کمی کلهام داغ بود و انرژی و ریسکپذیری عجیب غریبی داشتم که واقعا احساس میکردم من تحت هر شرایطی باید این فیلم را بسازم، اما در حال حاضر نه آن انرژی در من وجود دارد نه آن ریسکپذیری. وقتی در ورطه تولید و اکران با واقعیتها روبهرو شدم متوجه شدم در سینمای ایران جایی برای آخرین داستان نیست، در نتیجه هیچوقت چنین فیلمی با این روایت انتخاب نمیکردم. من فکر میکنم نعمت جوانی و ندانمکاریها و ناآشنایی من باعث شد وارد این ورطه شوم وگرنه هیچوقت وارد این ورطه نمیشدم.
به گمانم الان شما ابتدای راه هستید و اینگونه ناامید بودن به صلاح کارنامه فیلمسازی شما نیست.
نه من واقعیت را میگویم. در حال حاضر در اکران با کملطفی عجیب و غریبی روبهرو هستیم. تمام این موارد دست به دست هم میدهد و ناخودآگاه روی فیلمساز تاثیر میگذارد. نمیگویم فیلم نمیساختم، اما قطعا آخرین داستان را نمیساختم یا شاید واقعا جرات نمیکردم این پروژه را در دست بگیرم. فکر نمیکنم فیلمسازی باشد که قلبا دوست نداشته باشد سراغ موضوع شاهنامه برود ولی خیلی از آنها جرات ورود به این موضوع و پرداخت آن را ندارند.
تمرکز شما بر افسانه ضحاک از میان داستانهای شاهنامه از کجا ناشی میشود. البته، چون موضوع به ده سال گذشته مربوط میشود شاید در ذهنتان نمانده باشد.
یادم است دو نیروی محرک من را برای ساخت فیلم ترغیب کرد. اولین دلیل من برای ساخت این فیلم سابقه خانوادگی است. من در خانوادهای ادب دوست بزرگ شدم که داستانهای سادهنویسیشده شاهنامه و امیرارسلان و هزارویک شب برای من خوانده میشد و من هم این کتابها را داشتم و میخواندم. برحسب تصادف با آثار استاد بیضایی آشنا شدم.
کدام اثر؟
نمایشنامههای شب هزار و یکم و مرگ یزدگرد. دنبال این بودم که ببینم چگونه میشود نمایشنامه و فیلمنامه درخور توجه به لحاظ ساختاری نوشت. مشورتهایی که با بزرگان و دوستان داشتم آنها آثار بیضایی و چند نمایشنامهنویس بزرگ را به من پیشنهاد دادند وقتی نمایشنامههای ایشان را میخواندم. متوجه شدم رویکرد آثار بیضایی را خیلی دوست دارم. به خواندن آثارش ادامه دادم.
سه برخوانی ایشان را خواندم که خیلی روی من تاثیر گذاشت. نکته مهم آن شخصیتی بود که آقای بیضایی درباره ضحاک متصور شده و آن را توسعه داده بود. آنجا بود که احساس کردم اگر قرار است داستانی از شاهنامه کار کنم تمرکز من روی این داستان بیشتر از داستانهای دیگر شاهنامه است. در این مسیر میتوانم برداشتهایی از آثار آقای بیضایی داشته باشم.
با توجه به اینکه تفسیرهای متعددی از ضحاک موجود است به منابع دیگر هم رجوعی داشتید یا فقط به نگاه آقای بیضایی در سه برخوانی و شب هزار و یکم بسنده کردید؟
تمرکزم بیشتر روی آثار آقای بیضایی بود. میتوانم بگویم نمایشنامههای او مرا مسخ کرده بود و همچنان هم فکر میکنم پختهترین و شاعرانهترین و زیباترین برداشتها از شاهنامه، نگاه آقای بهرام بیضایی است.
هنگام نگارش فیلمنامه برای پرورش شخصیتها چقدر اندیشه خودتان دخیل بود و چقدر نگاه مشورتی بر فیلمنامه حاکم است؟ چون در تیتراژ ابتدایی نوشته میشود برداشت آزاد از شاهنامه فردوسی...
در وهله اول درباره شخصیت فردوسی و شاهنامه و جهان حاکم بر شاهنامه مطالعه کردم. اما ناگهان در این مسیر اتفاقی افتاد که باعث افزایش اعتماد به نفس من شد که با شاهنامه به راحتی مواجه شوم. اگر دقت کرده باشید نوعی ترس و نگرانی در اکثر هنرمندان وجود دارد که برای آنها رویارویی با شاهنامه را غیرقابل دسترسی میکند.
با توجه به اینکه تفسیرهای متعددی از ضحاک موجود است به منابع دیگر هم رجوعی داشتید یا فقط به نگاه آقای بیضایی در سه برخوانی و شب هزار و یکم بسنده کردید؟
تمرکزم بیشتر روی آثار آقای بیضایی بود. میتوانم بگویم نمایشنامههای او مرا مسخ کرده بود و همچنان هم فکر میکنم پختهترین و شاعرانهترین و زیباترین برداشتها از شاهنامه، نگاه آقای بهرام بیضایی است.
هنگام نگارش فیلمنامه برای پرورش شخصیتها چقدر اندیشه خودتان دخیل بود و چقدر نگاه مشورتی بر فیلمنامه حاکم است؟ چون در تیتراژ ابتدایی نوشته میشود برداشت آزاد از شاهنامه فردوسی...
در وهله اول درباره شخصیت فردوسی و شاهنامه و جهان حاکم بر شاهنامه مطالعه کردم. اما ناگهان در این مسیر اتفاقی افتاد که باعث افزایش اعتماد به نفس من شد که با شاهنامه به راحتی مواجه شوم. اگر دقت کرده باشید نوعی ترس و نگرانی در اکثر هنرمندان وجود دارد که برای آنها رویارویی با شاهنامه را غیرقابل دسترسی میکند.
با در نظر گرفتن این نکته که قطعا شاهنامه اثر شگرف و قدرتمندی است، اما من فکر میکنم تعصب بیش از اندازه روی یک اثر یا یک هنر باعث میشود ترس در مولفین به وجود بیاید که اساسا سمت چنین آثار فاخری نروند و به این مجموعههای گرانقدر پرداخته نشود.
اما من طی مطالعه و پژوهشی که روی شاهنامه داشتم متوجه شدم که خود شاهنامه یک برداشت است، یعنی فردوسی وقتی میخواست شاهنامه را بنویسد متنی به دستش میرسد به نام «خدای نامه» از دقیقی شاعر بزرگ پارسیزبان که داستانهای آن نثر بوده و فردوسی آن را به نظم درآورده و تغییرات متعدد روی آن انجام داده است.
از آنجایی که آن داستانها کامل نبوده است فردوسی آنها را گردآوری کرده، با نگاه و برداشت خودش تنظیم کرده و اینجاست که شاهنامه متولد میشود. با خودم فکر کردم وقتی شاهنامه اثری برداشتی از وقایع مختلف است، اگر من بخواهم نعل به نعل از آن استفاده کنم، چون شاهنامه رسانهای به نام شعر است و من در مدیوم و رسانهای تحت عنوان سینما این داستان را نشان میدهم، پس به نوعی به شاهنامه خیانت میکنم و کاری نکردم.
انگار که یک آینهای بودم و آن را منعکس کردهام. به خاطر همین بود که دوزاری من افتاد که آقای بیضایی در این مدت با شاهنامه چه میکرده؛ لذا به راحتی و با فراغ خاطر شروع کردم روی شاهنامه کار کردن. وقتی کار نگارش فیلمنامه آخرین داستان به پایان رسید، به چند نفر برای بررسی نشان دادم که آنها متعصبانه با متن من برخورد کردند و من رویکردشان را اصلا نپسندیدم، به همین جهت اصلا به حرفهایشان توجه نکردم تا اینکه بخواهم نکاتشان را لحاظ کنم.
از کار روی این پروژه ناامیدتان کردند؟
طوری با من حرف زدند که یعنی به چه جراتی تو سراغ شاهنامه رفتی.
شاید به دلیل پایین بودن سنتان میخواستند با احتیاط بیشتری با این مقوله برخورد کنید.
مشکل ما در فرهنگ و هنر و در بعضی شاخهها دقیقا از همینجا شروع میشود که وقتی با شخصی مواجه میشویم که سنش پایین است انگار او نمیتواند کاری انجام دهد. قبول دارم که جوانان نیاز به راهنمایی دارند، اما چکشی برخورد کردن را اصلا نمیپسندم. انگار که من حق ندارم به این مقوله ورود کنم. برخورد به شدت عجیبی که غیرقابل درک بود. گذشت تا اینکه من با آقای چرمشیر آشنا شدم. متن را به ایشان نشان دادم.
از کار روی این پروژه ناامیدتان کردند؟
طوری با من حرف زدند که یعنی به چه جراتی تو سراغ شاهنامه رفتی.
شاید به دلیل پایین بودن سنتان میخواستند با احتیاط بیشتری با این مقوله برخورد کنید.
مشکل ما در فرهنگ و هنر و در بعضی شاخهها دقیقا از همینجا شروع میشود که وقتی با شخصی مواجه میشویم که سنش پایین است انگار او نمیتواند کاری انجام دهد. قبول دارم که جوانان نیاز به راهنمایی دارند، اما چکشی برخورد کردن را اصلا نمیپسندم. انگار که من حق ندارم به این مقوله ورود کنم. برخورد به شدت عجیبی که غیرقابل درک بود. گذشت تا اینکه من با آقای چرمشیر آشنا شدم. متن را به ایشان نشان دادم.
ایرادهای متعدد گرفت. از آنجایی که آقای چرمشیر روی شاهنامه کار کرده، مرا بسیار تشویق و ترغیب کرد که به مسیرم ادامه دهم، اما به من ایرادهای فیلمنامه به لحاظ تکنیکی را گوشزد کرد و اشکالات محتوای متن را برای من توضیح داد و حتی گفت که با نوع نگرش من موافق نیست.
آقای چرمشیر به من تاکید کرد که ایرادات فیلمنامه را تصحیح کنم وقتی با آقای چرمشیر صحبت میکردم. متوجه شدم که او واقعا از روی نیت خیر به من مشورت میدهد و در پی حذف من نیست و نمیخواهد مرا عوض کرده و تبدیل به آدم دیگری کند. او میخواهد من همین آدمی که هستم باشم، اما نگرشم را تصحیح کنم و بهتر شوم.
به این ترتیب من قانع شدم و تلاش کردم که کاملا با مشورتهای ایشان پیش روم تا اتفاقات بهتری برای فیلم بیفتد. ضمن اینکه در نگارش دیالوگهای فیلم از ایشان کمک زیادی گرفتم.
حالا که بحث به اینجا کشید به این نکته اشاره کنید که آیا مانع ساخته شدن این فیلم توسط شما بودند یا اصلا نمیخواستند از شاهنامه روایت شود؟
آنها اساسا با هرگونه تغییر در شاهنامه مخالف بودند و معتقد بودند باید خط به خط و نعل به نعل خود شاهنامه روایت شود و مطابق با آن پیش روم. در حالی که در عالم تصویر این اصلا شدنی نیست. ادبیات هنر انتزاعی است. سینما هنر عینی است. نمیتوان ادبیات را نعل به نعل به تصویر کشید و عین هم پیش برود.
به این ترتیب من قانع شدم و تلاش کردم که کاملا با مشورتهای ایشان پیش روم تا اتفاقات بهتری برای فیلم بیفتد. ضمن اینکه در نگارش دیالوگهای فیلم از ایشان کمک زیادی گرفتم.
حالا که بحث به اینجا کشید به این نکته اشاره کنید که آیا مانع ساخته شدن این فیلم توسط شما بودند یا اصلا نمیخواستند از شاهنامه روایت شود؟
آنها اساسا با هرگونه تغییر در شاهنامه مخالف بودند و معتقد بودند باید خط به خط و نعل به نعل خود شاهنامه روایت شود و مطابق با آن پیش روم. در حالی که در عالم تصویر این اصلا شدنی نیست. ادبیات هنر انتزاعی است. سینما هنر عینی است. نمیتوان ادبیات را نعل به نعل به تصویر کشید و عین هم پیش برود.
شما به آثاری که در سینمای هالیوود ساخته میشود نگاه کنید که پیتر جکسون «هابیت» را بر اساس رمانی به همین نام میسازد، اما تغییرات شگرف روی آن میدهد و اصلا تبدیل به چیز دیگری میشود.
پس خاصیت مدیوم سینما است که ناخودآگاه وقتی از ادبیات موضوعی را برداشت میکند میطلبد این تغییرات در شاکله اثر به وجود میآید. کسانی که اسطورهشناس هستند و در حوزه ادبیات کار میکنند این نکته را به خوبی میدانند.
آیا میتوانیم چنین استنباط کنیم که بیشتر چنین حساسیتهایی ناشی از مغفول ماندن حوزه انیمیشن در سینمای ایران است و این بخش از هنر در ایران غریب و مهجور و ناشناخته است؟ آنقدر که در سالهای گذشته سینمای مستند به رشد خوبی دست پیدا کرده در حیطه انیمیشن حرف زیادی برای گفتن نداریم. موافقید؟
از نظر من دو دلیل در این بحث مطرح است؛ اول اینکه انیمیشن در ایران محصور دولت است. در نظر بگیرید تا به امروز در سینمای ایران تنها ده انیمیشن ساخته شده است. حال به من بگویید از میان این تعداد چند فیلم انیمیشن به صورت مستقل ساخته شده است؟ شاید دو یا سه فیلم انیمیشن بتوانیم نام ببریم که به بخش خصوصی مربوط میشود.
آیا میتوانیم چنین استنباط کنیم که بیشتر چنین حساسیتهایی ناشی از مغفول ماندن حوزه انیمیشن در سینمای ایران است و این بخش از هنر در ایران غریب و مهجور و ناشناخته است؟ آنقدر که در سالهای گذشته سینمای مستند به رشد خوبی دست پیدا کرده در حیطه انیمیشن حرف زیادی برای گفتن نداریم. موافقید؟
از نظر من دو دلیل در این بحث مطرح است؛ اول اینکه انیمیشن در ایران محصور دولت است. در نظر بگیرید تا به امروز در سینمای ایران تنها ده انیمیشن ساخته شده است. حال به من بگویید از میان این تعداد چند فیلم انیمیشن به صورت مستقل ساخته شده است؟ شاید دو یا سه فیلم انیمیشن بتوانیم نام ببریم که به بخش خصوصی مربوط میشود.
بقیه فیلمها توسط ارگانها تولید شده و سمت و سوی سفارشی دارد. این یک مقوله است. نکته دیگر اینکه ما تعداد زیادی فیلم انیمیشن نساختیم و پربار نیستیم. در بخش مستند سالانه صدها فیلم مستند ساخته میشود که بعضی از آنها این فیلمها در گروه هنر و تجربه مجال نمایش پیدا میکند.
اما در حوزه انیمیشن چند فیلم داریم که توانستهایم در سینماها نمایش دهیم؟ نکته دیگر اینکه از این بین چند فیلم انیمیشن چند تای آنها به مفهوم واقعی سینما است؟ پس نتیجه میگیریم در بخش انیمیشن سینمای ایران واقعا کمتجربه است.
باید در این مسیر دهها فیلم انیمیشن ساخته شود تا انیمیشن اهمیت و قدرت مطرح شدن پیدا کند. مثل سینمای ایران که با ساختن فیلم پله پله ارتقا پیدا کرد.
بعد از تماشای فیلم این پرسش به ذهن میرسید که چرا داستان غیر متعارف برای روایت انتخاب کردید؟
کاملا موافقم. من شناخت از مخاطب ایران نداشتم. به این فکر نمیکردم که مخاطب سینمای ایران خوشش بیاید. تلاشم این بود که فیلمی بسازم که ادای دین درست و حسابی به شاهنامه باشد. اصلا نمیگویم که این اتفاق افتاده یا نیفتاده است.
بعد از تماشای فیلم این پرسش به ذهن میرسید که چرا داستان غیر متعارف برای روایت انتخاب کردید؟
کاملا موافقم. من شناخت از مخاطب ایران نداشتم. به این فکر نمیکردم که مخاطب سینمای ایران خوشش بیاید. تلاشم این بود که فیلمی بسازم که ادای دین درست و حسابی به شاهنامه باشد. اصلا نمیگویم که این اتفاق افتاده یا نیفتاده است.
ولی تلاشم در این مسیر بوده است. اینجا پرسشی از شما دارم؛ چند درصد مردم ما شاهنامه میخوانند و با داستانهای آن آشنا هستند؟ یا به چند نفر اگر شاهنامه را بدهید کاملا آن را درک کرده و متوجه بند بند آن میشوند؟ برای من که سازنده بخش کوچکی از شاهنامه هستم هم گنگ است تا چه برسد مخاطب عام.
واقعا میگویم با خواندن شاهنامه به لایههایی در آن رسیدم که احساس کردم اگر بخواهم به همه لایههای آن بپردازم باید اتفاقهای گوناگونی بیفتد، انگار که در فضای شاهنامه گم شدم. در نتیجه تلاش کردم یک متنی در بحث ضحاک بنویسم که لایههای آن را در بر بگیرد و حق مطلب را ادا کنم.
البته این نکته را به شما بگویم فیلمی که شما بر پرده سینماها دیدید پانزده دقیقه آن حذف شده است. کل فیلم ۱۱۵ دقیقه ساخته شده است که به احتمال فراوان در نسخه ویدیویی آن در شبکه نمایش خانگی نسخه کامل فیلم را بارگذاری میکنیم. از بحث دور نشوم.
این نکته را میخواستم بگویم که نمیخواستم فیلم سرراست گیشهای بسازم تا در گیشه موفق شود. حقیقتا نظرم بر این بود که حق مطلب را در مورد این داستان ادا کنم. در نتیجه آن پیچیدگی موجود در این داستان شاهنامه را به صورت سینمایی به مخاطب عرضه کردم با علم به غیرمتعارف بودن آن.
بعضی منتقدان بر این باور بودند که فیلم در ترسیم ضحاک دچار ضعفهایی است. بهطور مثال بخش مربوط به شانههای ضحاک و چگونگی قرار گرفتن مار بر شانههای او روایت برای مخاطب گفته نمیشود.
من سعی کردم ماجرا سمت و سوی استعاری پیدا کند. نمیخواستم از ابتدا ضحاک ضد قهرمان باشد. یک
شاه بیت شاهنامه در انتهای داستان ضحاک گفته میشود که در فیلم هم آوردهام: «فریدون فرخ فرشته نبود/ به مشک و زنبق سرشته نبود/ به داد و دهش یافت نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی...» این یعنی تمام شخصیتهای فیلم من خاکستری است. قضاوتی در کار نیست.
بعضی منتقدان بر این باور بودند که فیلم در ترسیم ضحاک دچار ضعفهایی است. بهطور مثال بخش مربوط به شانههای ضحاک و چگونگی قرار گرفتن مار بر شانههای او روایت برای مخاطب گفته نمیشود.
من سعی کردم ماجرا سمت و سوی استعاری پیدا کند. نمیخواستم از ابتدا ضحاک ضد قهرمان باشد. یک
شاه بیت شاهنامه در انتهای داستان ضحاک گفته میشود که در فیلم هم آوردهام: «فریدون فرخ فرشته نبود/ به مشک و زنبق سرشته نبود/ به داد و دهش یافت نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی...» این یعنی تمام شخصیتهای فیلم من خاکستری است. قضاوتی در کار نیست.
ضحاک آن روند ضحاک شدن خود را نشان دهد. به صورت استعاره بخشهایی را گفتهام تا مخاطب او را از همان ابتدا جانور تصور نکند. میخواستم نشان دهم که چگونه ضحاک به مرور با انجام کارهای زشت به اهریمن تبدیل میشود.
خشونت در فیلم کمی سبک و سوی فیلمهای هالیوودی را به خود میگرفت. چرا؟
بله موافقم. اما به این توجه کنید که در خود شاهنامه هم خشونت زیاد است. دوز خشونتهایی که سینمای ما جرات نشان دادن آن را ندارد. در نظر بگیرید وقتی دو مار از شانههای ضحاک بیرون میآید، آنها سر جوانها را میبریدند از کاسه سر آنها، مغزشان را در میآوردند و برای تغذیه به مارها میدهند.
خشونت در فیلم کمی سبک و سوی فیلمهای هالیوودی را به خود میگرفت. چرا؟
بله موافقم. اما به این توجه کنید که در خود شاهنامه هم خشونت زیاد است. دوز خشونتهایی که سینمای ما جرات نشان دادن آن را ندارد. در نظر بگیرید وقتی دو مار از شانههای ضحاک بیرون میآید، آنها سر جوانها را میبریدند از کاسه سر آنها، مغزشان را در میآوردند و برای تغذیه به مارها میدهند.
ارایه چنین تصویری در بطن موضوع بسیار خشن است. تازه من میزان خشونت آن را کم کردم. چطور میتوانستم ماجرای حماسی و اسطورهای را به تصویر بکشم بدون چاشتی خشونت؟ بخشی از جذابیت ماجرا و مزه حماسی آن به روایت خشونت فیلم بود.
برای ساخته شدن این فیلم به فیلمهای انیمیشن دنیا هم نگاه داشتید؟
در ایران انیمیشن قابل توجه نداریم و من باید در فیلمم نگاهی به ساختههای بزرگترها میکردم.
به سینمای هالیوود و فیلمهای مهم آنها نظری داشتم و بیشتر از آن به سینمای انیمیشن شرق و ژاپن توجه و سعی کردم از کارهای آنها یاد بگیرم و گرتهبرداری کنم. همین نگاه به من کمک کرد تا ما کار استاندارد قابل قبولی بسازیم. قطعا در کار اولمان نخواستیم انیمیشنی بسازیم که تمامقد ایرانی باشد.
در بخشی از صحبتتان به ناآشنایی مخاطبان با شاهنامه و داستانهایش اشاره داشتید. به نظر میآید انیمیشن «آخرین داستان» در این بخش بتواند موفق باشد چرا که ضمن کدهایی که به بیننده میدهد، باعث میشود مخاطب کنجکاو از سالن بیرون بیاید و در رابطه با جهان فیلم و داستان شاهنامه به جستوجو بپردازد.
کاملا موافقم. به این نکته اشاره کنم که من میتوانم انیمیشن کمدی بسازم که مخاطب دو ساعت در سالن بنشیند و بخندد و راضی هم از سالن بیرون بیاید، اما سال آینده این فیلم کمدی انیمیشن را به یاد نمیآورد، اما وقتی آخرین داستان را ببیند اگر از فیلم بدش هم بیاید ولی فیلم را فراموش نمیکند.
برای ساخته شدن این فیلم به فیلمهای انیمیشن دنیا هم نگاه داشتید؟
در ایران انیمیشن قابل توجه نداریم و من باید در فیلمم نگاهی به ساختههای بزرگترها میکردم.
به سینمای هالیوود و فیلمهای مهم آنها نظری داشتم و بیشتر از آن به سینمای انیمیشن شرق و ژاپن توجه و سعی کردم از کارهای آنها یاد بگیرم و گرتهبرداری کنم. همین نگاه به من کمک کرد تا ما کار استاندارد قابل قبولی بسازیم. قطعا در کار اولمان نخواستیم انیمیشنی بسازیم که تمامقد ایرانی باشد.
در بخشی از صحبتتان به ناآشنایی مخاطبان با شاهنامه و داستانهایش اشاره داشتید. به نظر میآید انیمیشن «آخرین داستان» در این بخش بتواند موفق باشد چرا که ضمن کدهایی که به بیننده میدهد، باعث میشود مخاطب کنجکاو از سالن بیرون بیاید و در رابطه با جهان فیلم و داستان شاهنامه به جستوجو بپردازد.
کاملا موافقم. به این نکته اشاره کنم که من میتوانم انیمیشن کمدی بسازم که مخاطب دو ساعت در سالن بنشیند و بخندد و راضی هم از سالن بیرون بیاید، اما سال آینده این فیلم کمدی انیمیشن را به یاد نمیآورد، اما وقتی آخرین داستان را ببیند اگر از فیلم بدش هم بیاید ولی فیلم را فراموش نمیکند.
فیلمی صرفا سرگرمکننده برای مخاطب نساختم این فیلم به دنبال مخاطب کنجکاو است همان کسی که به دنبال نگاه جدید در سینما است. نکته دیگر اینکه ماهیت فیلم «آخرین داستان» به گونهای است که یا مخاطب از فیلم خیلی خوشش میآید یا خیلی بدش میآید.
۰