جایزه کن در جست و جوی شهاب حسینی
کد خبر :
۱۷۸۸۹
بازدید :
۱۶۸۹
سید ابوالحسن مختاباد؛ برخی اتفاقات ملی است و باید از آن سخن گفت و بر پای نهال آن آب افشاند تا دیگرانی که متوجه آن نیستند (به خصوص اهل سیاست) متوجه شوند که چه اتفاق بزرگی برای فرهنگ و هنر ایران رخ داده است. توفیق شهاب حسینی در گرفتن جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از این گونه رخدادهاست.
رخدادی که کمتر نصیب افراد میشود، چنانکه نزدیک به ۷۰ سال که از جشنواره کن میگذرد ما نتوانستیم جایزه بازیگری اول را به خود اختصاص دهیم ، همچنانکه جایزه فیلمنامه هم نداشتیم.
جشنواره کن و کیفیت و شماره نخستی آن در جهان سینما بینیاز از گفت وگو است و لذا این توفیق برای عرصه بازیگری ایران از جهاتی اعتبار و منزلتی به جایگاه بازیگران سینمای ایران میبخشد که در همه گاه در عرصههای بینالمللی، و در چند دهه گذشته زیر سیطره نام کارگردانان قرار داشتند. ضمن آنکه باید آن را همانند توفیقهای بزرگی که در عرصههای دیگر ملی از جمله ورزش به دست میآوریم سنجید.
اعطای این جایزه به شهاب حسینی از جهت دیگری نیز قابل اعتناست و اتفاقا این بخش ماجرا برای نگارنده از اهمیتی افزونتر برخوردار است. او یکی از بیحاشیهترین بازیگران سینمای ایران بود و به قول ما ایرانیان نان نیتش را خورده است. وقتی هم خبر جایزه را خواندم با هر کسی که روبرو شدم گفتند حقش بود و نوش جانش. چهرهای فروتن و بیادعا که بیش از آنکه دنبال جایزه ونام و نان باشد جایزه به دنبالش میآید.
به قول مولانا:
آنکه کارد قصد گندم باشدش
کاه خود اندر تبع میآیدش
یاد داستانی معروف از بایزید بسطامی افتادم که اگر چه افسانه است اما تمثیل آن مصداقی است از بینیازیهای افراد که چگونه وقتی به فکر چیزی نیستند آن چیز به سراغشان میآید.
میگویند روزی بایزید به راهی می رفت با مریدانی که ماری بزرگ به دور پایش پیچید و بایزید آن را به آرامی به دست گرفت و سپس رهایش کرد، مار تعظيمي كرد و دور شد. مریدی نزدیکش بود و با حسرت به این صحنه نگاه میکرد. بایزید رو به او کردو گفت میخواهی به این مقام و کرامت برسی؟
مرید با ولعی فراوان گفت: آری. که بایزید گفت: چون میخواهی نمیرسی؟باید نخواهی و به دنبالش نباشی و در فکرش هم نباشی تا خود به سویت بیاید.
به گمان من و بسیاری دیگر از تعقیبکنندگان نه چندان جدی سینمای ایران که از سر کنجکاوی وقتی رشد و ترقی فردی را میبینند، سلوک شخصی و اخلاقی انها را هم پی میگیرند، سلوك و رفتار شهاب حسینی نشان داده و میدهد که او زور نزد و ژست و افاده به خرج نداد که شهرتش را افزون کند. سعی کرد تمامی زندگیاش را به گونهای تعریف کند که به دنبال جایزه و بزرگداشت و نشان و ... ندود. کافی است چند گفت وگو، چند مصاحبه و چند حضور تلویزیونی او را مرور کنید كه بي ريا و رشوت، فروتني دروني خود را به مخاطب نشان مي داد. همان تصاویر و سخنان میتوانند نمایی کلی از این سلوک را نشان دهند.
روایتهایی که دوستان بازیگرش و کارگردانی همانند اصغر فرهادی از سلوک اخلاقی و شخصی اش و فروتنی ذاتی و به قولی خاکی بودنش میکنند، همگی موید این نکته است. این نکته البته در خود آقای فرهادی هم هست و به نوعی در و تخته با هم چفت شدند.
امید که این اخلاق و سلوک و مردمداری آقای حسینی همچنان بپاید و الگویی باشد برای همه ما دیگر هنرمندان،که با دیدن او در فیلمهایش علاوه بر لذتبردن از بازی زیبایش، درونا از پشت صحنه و سلوک اخلاقی او نیز لذتی دیگر ببریم.
رخدادی که کمتر نصیب افراد میشود، چنانکه نزدیک به ۷۰ سال که از جشنواره کن میگذرد ما نتوانستیم جایزه بازیگری اول را به خود اختصاص دهیم ، همچنانکه جایزه فیلمنامه هم نداشتیم.
جشنواره کن و کیفیت و شماره نخستی آن در جهان سینما بینیاز از گفت وگو است و لذا این توفیق برای عرصه بازیگری ایران از جهاتی اعتبار و منزلتی به جایگاه بازیگران سینمای ایران میبخشد که در همه گاه در عرصههای بینالمللی، و در چند دهه گذشته زیر سیطره نام کارگردانان قرار داشتند. ضمن آنکه باید آن را همانند توفیقهای بزرگی که در عرصههای دیگر ملی از جمله ورزش به دست میآوریم سنجید.
اعطای این جایزه به شهاب حسینی از جهت دیگری نیز قابل اعتناست و اتفاقا این بخش ماجرا برای نگارنده از اهمیتی افزونتر برخوردار است. او یکی از بیحاشیهترین بازیگران سینمای ایران بود و به قول ما ایرانیان نان نیتش را خورده است. وقتی هم خبر جایزه را خواندم با هر کسی که روبرو شدم گفتند حقش بود و نوش جانش. چهرهای فروتن و بیادعا که بیش از آنکه دنبال جایزه ونام و نان باشد جایزه به دنبالش میآید.
به قول مولانا:
آنکه کارد قصد گندم باشدش
کاه خود اندر تبع میآیدش
یاد داستانی معروف از بایزید بسطامی افتادم که اگر چه افسانه است اما تمثیل آن مصداقی است از بینیازیهای افراد که چگونه وقتی به فکر چیزی نیستند آن چیز به سراغشان میآید.
میگویند روزی بایزید به راهی می رفت با مریدانی که ماری بزرگ به دور پایش پیچید و بایزید آن را به آرامی به دست گرفت و سپس رهایش کرد، مار تعظيمي كرد و دور شد. مریدی نزدیکش بود و با حسرت به این صحنه نگاه میکرد. بایزید رو به او کردو گفت میخواهی به این مقام و کرامت برسی؟
مرید با ولعی فراوان گفت: آری. که بایزید گفت: چون میخواهی نمیرسی؟باید نخواهی و به دنبالش نباشی و در فکرش هم نباشی تا خود به سویت بیاید.
به گمان من و بسیاری دیگر از تعقیبکنندگان نه چندان جدی سینمای ایران که از سر کنجکاوی وقتی رشد و ترقی فردی را میبینند، سلوک شخصی و اخلاقی انها را هم پی میگیرند، سلوك و رفتار شهاب حسینی نشان داده و میدهد که او زور نزد و ژست و افاده به خرج نداد که شهرتش را افزون کند. سعی کرد تمامی زندگیاش را به گونهای تعریف کند که به دنبال جایزه و بزرگداشت و نشان و ... ندود. کافی است چند گفت وگو، چند مصاحبه و چند حضور تلویزیونی او را مرور کنید كه بي ريا و رشوت، فروتني دروني خود را به مخاطب نشان مي داد. همان تصاویر و سخنان میتوانند نمایی کلی از این سلوک را نشان دهند.
روایتهایی که دوستان بازیگرش و کارگردانی همانند اصغر فرهادی از سلوک اخلاقی و شخصی اش و فروتنی ذاتی و به قولی خاکی بودنش میکنند، همگی موید این نکته است. این نکته البته در خود آقای فرهادی هم هست و به نوعی در و تخته با هم چفت شدند.
امید که این اخلاق و سلوک و مردمداری آقای حسینی همچنان بپاید و الگویی باشد برای همه ما دیگر هنرمندان،که با دیدن او در فیلمهایش علاوه بر لذتبردن از بازی زیبایش، درونا از پشت صحنه و سلوک اخلاقی او نیز لذتی دیگر ببریم.
۰