باراک اوباما ناپدید نمی‌شود!

باراک اوباما ناپدید نمی‌شود!

زمانی که "باراک اوباما" در سال 2008 رئیس‌جمهور شد، انتظارات از او بسیار بالا بود. اکنون‌که دوران ریاست جمهوری‌اش رو به اتمام است، آیا "باراک اوباما" همه را ناامید کرده یا انتظارات برآورده شده‌اند؟ از مسئله بهداشت و درمان گرفته تا جنگ هواپیماهای بدون سرنشین و توافق با ایران. رمان‌نویسان آمریکا او را ارزیابی کردند.

کد خبر : ۲۵۳۸۷
بازدید : ۲۹۶۸
باراک اوباما ناپدید نمی‌شود!
فرادید | زمانی که " باراک اوباما" در سال 2008 رئیس‌جمهور شد، انتظارات از او بسیار بالا بود. اکنون‌ که دوران ریاست جمهوری‌اش اوباما رو به اتمام است، آیا او همه را ناامید کرده یا انتظارات برآورده شده‌اند؟ از مسئله بهداشت و درمان گرفته تا جنگ هواپیماهای بدون سرنشین و توافق با ایران. رمان‌نویسان آمریکا او را ارزیابی کردند.

به گزارش فرادید به نقل از گاردین، توبیاس ولف: "سبک و استایل آرامش باعث شده دستاوردهایش موردستایش قرار نگیرند."

توبیاس ولف برای کتاب خاطرات "زندگی این پسر" معروف است که موفق به کسب جایزه کتاب بیوگرافی لس‌آنجلس تایمز شد. رمانش در سال 1984 " دزد سربازخانه" جایزه قلم/فاکنر را از آن خود کرد. او در دانشگاه استنفورد از سال 2000 تا 2002 مدیر بخش نوشتن خلاق بود و در سال 2015 از رئیس‌جمهور مدال ملی هنر را دریافت کرد.

نامزدهای مبارزات انتخاباتی به‌گونه‌ای شاهانه رفتار می‌کنند؛ آن‌هم رفتاری بدون جاذبه، بدون علاقه به وحدت ملی و بدون هیچ‌گونه پایبندی به قانون اساسی و مجلس مردمی. کنگره؟ اصلاً چی هست؟ رئیس‌جمهور منتخب ما مانند یک پادشاه مطلق، حساس‌ترین مشکلات کشور را به‌سادگی به میل و دلخواه خودش حل می‌کند. آیا اقتصاد داخلی در بحران است و این بحران دارد به کشورهای همسایه می‌رسد؟ این مشکل را "حل" خواهد کرد زیرا " راهش را بلد است". دانشجویان در بدهی غرق شدند؟ کالج و دانشگاه را رایگان خواهد کرد. تروریست‌های اسلامی شرهای عراق و سوریه را اشغال کرده‌اند؟ آن‌قدر آنجا را بمباران می‌کنیم تا ببینیم آیا شن در تاریکی هم می‌تواند بدرخشد (یکی از اظهارات تد کروز درباره بمباران داعش).


آیا تروریست‌های مظنون اطلاعات بیشتری ازآنچه می‌گویند در اختیاردارند؟ آن‌قدر آن‌ها را شکنجه می‌کند تا مثل پاواروتی آواز بخوانند و خانواده‌هایشان را برای گرفتن اطلاعات می‌کشد و ارتش هم باید خفه شود و هر چه او می‌گوید انجام دهد. حتی اگر ارتشی‌ها بگویند آن کار را انجام نمی‌دهند و قانون هم حرف‌هایشان را تأیید کند. قانون؟ اصلاً چی هست؟ کلینتون حمل سلاح را منع می‌کند و ترامپ کاری می‌کند تا کلیسا هم با اسلحه بروید.

وعده‌های تغییر فوری و رادیکال یک داستان انتخاباتی بیش نیست که چنان ناشیانه و بی‌شرمانه به خورد مردم داده می‌شوند که دیگرکسی حتی به آن‌ها تردید هم نمی‌کند؛ مگر اینکه از جانب حزب رقیب باشد.

اگر اوباما نتوانست ما را از جنگ‌هایی که به ارث رسیده بود نجات دهد، حداقل کشور را درگیر جنگ‌های جدید هم نکرد. درصورتی‌که اعضای کنگره و سنا دائماً او را به این کار تشویق می‌کردند
اگر این نامزد انتخاب شود، همین افکار پوچ و واهی که منبع ساده‌لوحی هستند، آغاز ناامیدی مردم خواهد بود. نامزدی باراک اوباما را در نظر بگیرید. قرار بود ارتش آمریکا را از عراق و افغانستان خارج کند و گوانتانامو را ببندد. قرار بود اقتصاد رو به شکست ما را نجات دهد، سیستم بهداشت و درمان را بهبود دهد و قوانین معقول کنترل اسلحه تصویب کند. قرار بود سیستم مهاجرت را اساساً تغییر دهد، آلودگی آب‌وهوا را با سیاست‌های معنی‌دار کنترل کند و لحن گفتمان سیاسی ما را تغییر دهد. او به ما یادآوری کرد: ما کشوری با ایالت‌های آبی و قرمز نیستیم، ما ایالات‌متحده هستیم. علی‌رغم تجربه‌ام، نه‌تنها باور داشتم که اوباما به سخنانش واقعاً معتقد است، بلکه فکر می‌کردم می‌تواند آن‌ها را عملی کند.

من و همسرم در شب نوامبر 2008 با دوستانمان دور هم جمع شدیم و پیروزی لذت‌بخش و غیرقابل‌باور این مرد جوان، باسواد و طعنه‌آمیز باریشه کنیایی را به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا تماشا کنیم. بعضی از ما اشک در چشم‌هایمان جمع شد. یکیش خودم. اما باگذشت زمان آن اشک‌ها هم از بین رفت. او در عمل موفق نبود یا حداقل به نظر من این‌گونه بود. گوانتانامو هنوز باز بود. زمین روزبه‌روز گرم‌تر می‌شد و جنگ‌ها همچنان ادامه داشت و تازه توسط نیروهای ویژه شدیدتر می‌شد. درست مثل قبل، هرکسی می‌توانست وارد فروشگاه اسلحه شود و مسلح خارج شود. و هرسال حدود 30 هزار آمریکایی تاوان این آزادی را باجان خود می‌دادند.

و لحن سیاسی از دوران قبل از انتخابات هم سمی‌تر شده بود. در طول اولین دوره اوباما، یکی از اعضای کنگره در اتحادیه کارولینای جنوبی فریاد زد: " دروغ می‌گویی" و به یک قهرمان جمهوری‌خواه تبدیل شد. حتی بااینکه رهبران حزب خود را وقف ممانعت از طرح‌های قانونی و انتصابات فضایی رئیس‌جمهور اوباما کردند تا او را به رئیس‌جمهوری تک دوره‌ای تبدیل کنند ( رییس فراکسیون اکثریت سنا بی‌شرمانه این تلاش‌ها را تأیید کرد.) برثرها {Birther: افرادی که به مشروعیت ریاست جمهوری باراک اوباما شک دارند و می‌گویند اوباما شهروند متولدشده در آمریکا نیست} مشروعیت او را زیر سؤال بردند و همچنین گفتند او یک مسلمان مخفی و حامی داعش است. او هیتلر بود. او لنین بود.


هیچ‌یک از این‌ها تقصیر اوباما نبود. درواقع او با تهمت‌های بی‌امان و تخلفات کنگره با نهایت آرامش و خونسردی برخورد کرد. من او را برای این کار مقصر می‌دانم. آرامشی که در طول مبارزات انتخاباتی آن را ستایش می‌کردم اکنون خشم آور و محرک شده بود. درواقع یه جورایی دیوانه‌ام می‌کرد. چرا او هم با آن‌ها برخورد نمی‌کرد؟ در قبال مسائل ناحق و ظالمانه اندکی خشم نشان بده: ممانعت‌ها و توطئه‌چینی‌ها، نام بردن‌ها، حمله به میشل اوباما برای تشویق به سرو غذای سالم در مدارس و حتی پوشیدن لباس‌هایی که بازوهایش را نشان می‌داد. این دروغ‌گوها و قلدرها را بیرون پرتاب کن. آیا نمی‌دانست که سیاست مانند کشتی در گِل است؟ و اگر واقعاً احساس خشم نمی‌کرد پس چرا فیلم بازی نمی‌کرد و خود را حداقل عصبانی جلوه نمی‌داد؟

خب من اشتباه می‌کردم. اکنون‌که باراک اوباما در آستانه ترک کاخ سفید است، به کارهایی که توانست در مقابل مقاومت‌های سرسختانه انجام دهد فکر می‌کنم. نه، او گوانتانامو را تعطیل نکرد زیرا کنگره جمهوری‌خواهان اجازه این کار را به او نداد؛ همچنین اجازه ندادند قوانین حمل سلاح و مهاجرت را بازبینی کند. اما همان‌طور که اکثر اقتصاددان‌های هم موافق‌اند، طرح‌های مالی‌اش آمریکا را از یک رکود عمیق اقتصادی نجات داد. طرح نجات صنعت خودرو که آن زمان شدیداً با آن مخالفت شد، شغل‌های بی‌شماری را نجات داد و هیچ هزینه‌ی اضافی هم برای مالیات‌دهندگان نداشت. اگر اوباما نتوانست ما را از جنگ‌هایی که به ارث رسیده بود نجات دهد، حداقل کشور را درگیر جنگ‌های جدید هم نکرد. درصورتی‌که اعضای کنگره و سنا دائماً او را به این کار تشویق می‌کردند و می‌گفتند در غیر این صورت مالیات‌ها را در آموزش‌وپرورش، جاده‌ها و یا ایمنی محیط صرف نخواهند کرد.

درنهایت، 20 میلیون آمریکایی که بیمه درمانی نداشتند با ریاست جمهوری اوباما بیمه شدند و علی‌رغم پیش‌بینی‌های جمهوری‌خواهان و رأی‌های بی‌حدوحصر برای لغو، نرخ هزینه‌های بهداشتی درمانی را کاهش داد. هیچ‌کس در این کشور، فقیر یا مریض، نباید بدون بیمه درمانی باشد. این دستاورد در دوره‌های ریاست جمهوری دیگران ازجمله بیل کلینتون و تئودور روزولت فراموش‌شده بود.

پس چرا از اوباما برای آنچه انجام داده ستایش نمی‌شود؟ چرا اکثر ما نسبت به او حس بی‌صبری و حتی ناامیدی داریم؟ به اعتقاد ما این موضوع به دلیل عدم بلوغ رفتاری در ماست، نه اوباما . درواقع دلیل اینکه ما دستاوردهایش را درک و ستایش نمی‌کنیم به سبک و استایلش مربوط می‌شود: خونسردی‌اش. او متکبر و مغرور نیست. او سعی ندارد توجه به خودش جلب کند یا افرادی که با او مخالف‌اند را مسخره کند. اما ما می‌خواستیم او این‌گونه باشد. ما حرارت، خشم، بیان تندوتیز و تمسخر می‌خواستیم. ما می‌خواستیم بزند احمق‌ها، دروغ‌گوها. می‌خواستیم برای قلدرها قلدری کند. و چون به این ملودرام نرسیدیم از نمایش خوشمان نیامد.

اما حالا نامزدی داریم که همه خشم و هیاهویی که می‌خواهیم را به ما می‌دهد. ببینیم در مورد او چه حسی خواهیم داشت. من به‌شخصه از الآن دلم برای اوباما تنگ‌شده.


آکیل شارما: " اکنون حماقت سفیدپوستان برایم غیرقابل‌تحمل‌تر شده است"

آکیل شارما نویسنده کتاب "زندگی خانوادگی" و برنده جایزه ادبی Folio در سال 2015 و همچنین کتاب " پدر مطیع" است که در سال 2001 جایزه قلم همینگوی را دریافت کرد. او در هند به دنیا آمده و در دوران بچگی به آمریکا آمد و در حال حاضر استادیار نوشتن خلاق در دانشگاه راتگرز نیوآرک است. داستان کوتاه او به نام " جهان‌وطنی" (Cosmopolitan) در سال 2003 با همین نام به فیلم تبدیل شد.

در ایستگاه میدان تایمز، یک فروشگاه لوازم الکترونیک وجود دارد که در ویترینش چندین تلویزیون بزرگ گذاشته است. شاید در دو سال اول ریاست جمهوری اوباما این تلویزیون‌ها دائماً مراسم سوگند او را پخش می‌کردند. و همیشه تعدادی سیاه‌پوست پشت ویترین جمع می‌شدند و مشتاقانه آن را نگاه می‌کردند.

من هندی هستم و در آمریکا نژادپرستی را تجربه کرده‌ام. اما بازهم ریاست جمهوری اوباما را به‌حساب عملی شدن وعده‌های بزرگ آینده ندیدم.

زمانی که دیدم مردم مراسم سوگند یاد کردن او را تماشا می‌کنند، احساس خجالت کردم. اشتیاق در چهره‌های آن‌ها حاکی از امید بود. اما می‌دانستم این احساس در آن‌ها تغییر می‌کند. برای من به‌وضوح روشن بود که هیچ‌چیز تغییر نخواهد کرد. نژادپرستی و ترس از پیشی گرفتن دیگران چنان در ذهن و روان سفیدپوستان آمریکا ریشه دوانده که مطمئن بودم واکنش و مبارزه شدیدی را شاهد خواهیم بود. برای من، اشتیاق حکم باور دروغ‌هایی را داشت که مردم به‌شدت می‌خواستند آن‌ها را بشنوند و باور کنند.

افراد می‌توانند در طی هشت سال تغییرات زیادی کنند. از دیدگاه من اشتیاقی که در چهره آن افراد دیده می‌شد امید نیست، بلکه خوشی است. خوشی می‌تواند لحظه‌ای باشد و یک فرد می‌تواند بدون باور به بهتر شدن اوضاع خشنود باشد. اکنون ازنظر من سیاه‌پوستانی که در مقابل ویترین بودند از من باهوش‌ترند زیرا تصمیم گرفتند از خوشی و شادی‌شان لذت ببرند.

یکی دیگر از تجربیاتی که در دوران ریاست جمهوری اوباما به دست آوردم این است که در برابر برخی از حماقت‌های سفیدپوستان بی‌تحمل شده‌ام. دیگر نقش من این نیست که به آن‌ها کمک کنم با مسائل نژادی احساس راحتی کنند و سعی کنم دیدگاه دیگری به آن‌ها دهم. اکنون واکنش من به نژادپرستی این است که به این افراد بگویم "بزرگ شوید". آشنایی داشتم که در قبل از فارغ‌التحصیلی اوباما از کالج، رئیسش بود. آشنای من که یک سفیدپوست است، بسیار خشمگین بود که اوباما رئیس‌جمهور شده ‌اما خودش نتوانسته. من به سهم خودم در بی‌خردی اعتراف می‌کنم؛ اما زمانی که این حرف را شنیدم برایم سطح جدیدی از تعجب و بیگانگی را داشت. قبل از ریاست جمهوری اوباما اگر حرفی چنین احمقانه را می‌شنیدم بلند می‌خندیدم. اما از این مرد پرسیدم اگر اوباما سفیدپوست بود هم این حرف را می‌زد؟

آتیکا لاک: " اصلاحات بهداشتی اش بسیار باارزش بود."


آتیکا لاک در تگزاس متولد شد. اولین رمانش "Black Water Rising" در سال 2010 نامزد جایزه ادبی ادگار، جایزه NAACP و کتاب برتر لس‌آنجلس تایمز شد. کتاب "Cutting Season" کتاب پرفروش کشور و برنده جایزه ادبی ارنست گینز شد. او عضو آکادمی جایزه Folio در انگلستان و همچنین در هیئت‌مدیره بنیاد کتابخانه‌های لس‌آنجلس است.

زمانی که اوباما پیروز شد، احساسی که داشتم فراتر از خوشی و شادی بود؛ اما کلمه‌ای برای توصیف حسم ندارم. یادم می‌آید که نتایج را در تلویزیون تماشا می‌کردم و پشت سر هم می‌گفتم: " واقعاً دارد اتفاق می‌افتد؟ این واقعی است؟ نمی‌توانستم موضوع را هضم کنم. مات و مبهوت بودم.

چند ماه بعد، به مزرعه‌ای در جنوب لوئیزیانا رفتم تا برای کتاب دومم تحقیقاتی انجام دهم. در کابین کوچکی می‌خوابیدم که دست کنار زمینی قرار داشت که درگذشته بردگان در آنجا نیشکر می‌بریدند. یک‌شب طوفانی در راه بود و می‌شد صدای خش‌خش برگ‌ها را شنید و برای شبیه صدای انسان بود. یادم می‌آید با ارواح و اشباح حرف می‌زدم و می‌گفتم: " کار و سختی شما بیهوده نبود. زندگی شما بیهوده نبود." و عمیقاً احساس امید می‌کردم. امیدی فراتر ازآنچه در پوستر تبلیغاتی انتخابات نوشته‌شده بود.

آیا این امید برآورده شد؟ نه دقیقاً. منظور من را اشتباه نگیرید، هرگز باور نداشتم که به جامعه‌ای پسا- نژادی خواهیم رسید. اصلاً علاقه‌ای به زندگی در چنین جامعه‌ای ندارم. اما امیدوارم بودم از بدترین دوران نژادی خود عبور کنیم. در حال حاضر آمریکا در چهارراه قرار دارد. ریاست جمهوری آمریکا می‌تواند ما را به جلو حرکت دهد و یا اینکه به دوران خشونت و عدم تحمل نژادی پس‌روی می‌کنیم. یکی از تأثیرات ریاست جمهوری آمریکا این بود و که سطحی از نژادپرستی در آمریکا وجود دارد که دیگر نادیده گرفته نمی‌شود. اگر مردی مانند باراک اوباما که تحصیل‌کرده، برازنده، بسیار باهوش و جذاب است در کنگره و برخی مناطق کشور مورد ناسزا و بدنامی قرار می‌گیرد، دیگر نمی‌توانید به‌عنوان یک شهروند معمولی به مشکلات عمیق نژادی بی‌توجه باشید.

مردم سفیدپوست و خوب زیادی وجود دارند که سال‌ها وسعت نژادپرستی در آمریکا را نمی‌دیدند. بنابراین عقیده دارم یکی از مزایای ریاست جمهوری اوباما این است که اجازه داد یک بیماری مانند حبابی بر روی آب نمایان شود. چیزی که دیده نمی‌شود را نی توان درمان کرد. و اکنون‌که آن را می‌بینیم، شاید شانسی برای درمان‌ همیشگی این بیماریِ نژادی وجود داشته باشد.

من فکر می‌کنم تازه داریم می‌بینیم که این مرد و همسرش برای این کشور چه کردند. اوباما در دولتش آنچه توانست را انجام داد، اما فکر می‌کنم اکنون می‌تواند شبیه جیمی کارتر باشد که بعد از ترک ریاست کارهای مؤثر و باورنکردنی زیادی انجام داد. ما تنها شاهد آغاز قدرت اوباما به‌عنوان یک انسان هستیم.

هاری کونزرو: "فن بیان او وحشت ناشی از سیاه‌پوست بودنش را تسکین می‌داد"

این رمان‌نویس انگلیسی هشت سال پیش لندن را به مقصد نیویورک ترک کرد. او برای اولین رمان خود " امپرسیونیست" برنده جایزه Betty Trask(2002) و جایزه Somerset Maugham (2003) شد. رمانش " خدایان بودن انسان" (Gods without men) در سال 2011 منجر به ابداع سبکی به نام "translit" شد: رمان‌هایی که شامل تاریخ و جغرافیا می‌شوند اما تاریخی و جغرافیایی نیستند و محل روانی را تغییر نمی‌دهند" (نیویورک‌تایمز)

اگر مردی مانند باراک اوباما که تحصیل‌کرده، برازنده، بسیار باهوش و جذاب است در کنگره و برخی مناطق کشور مورد ناسزا و بدنامی قرار می‌گیرد، دیگر نمی‌توانید به‌عنوان یک شهروند معمولی به مشکلات عمیق نژادی بی‌توجه باشید.
روشن‌ترین میراث اوباما نمادین است. برای غیر آمریکایی‌های (درواقع غیر سفیدپوستان) دشوار است که ضربه روانی که راهی شدن یک سیاه‌پوست به کاخ سفید به بومی گرایان وارد کرد را درک کنند.

حضور یک خانواده اول سیاه‌پوست در کاخ سفید و شیوه زندگی کشور، نقش نمادِ قدرتمند یک همسر یا پدر سیاه‌پوست را دارد که مسئولیت‌های رئیس‌جمهوری را به دوش می‌کشد. در رسانه‌ها، خانواده اوباما خود را خوانندگان مجلات سوپرمارکتی نشان می‌دادند. به‌عنوان خانواده‌ای که عزت و شایستگی‌شان با زره ای از جاذبه و فریبندگی آمریکایی محافظت‌شده است. هر کس که در ماه نوامبر برگزیده شود، همسرش تنها از کسری از احترام میشل اوباما برخوردار خواهد بود. دو دختر اوباما، زنان سیاه‌پوست و در حال رشد آمریکایی با آرمان‌های نامحدود در خانه‌ای دوست داشتی و پر از عشق، از کشوری که اولین دلیل مرگ زنان سیاه‌پوستش در سن 15-34 سال، قتل توسط شریک زندگی فعلی یا سابق است، ملتمسانه درخواست توجه دارند.

بسیاری از جوانانی که در جنبش " زندگی سیاه‌پوستان اهمیت دارد"فعالیت دارند، در دوران اوباما به آگاهی سیاسی رسیدند. برای آن‌ها، اوباما بیشتر از تغییر حکم امید را داشت و عدم توانایی‌اش در حمایت همه‌جانبه از آن‌ها، نوعی حس خیانت ایجاد کرده است. اما زمانی که پوست ضخیم نمادگرایی کنده شود، می‌فهمیم که اوباما همیشه یک دموکرات میانه‌رو و محتاط بوده است و مردی نیست که خود را با سیاست‌های قدرت سیاه‌پوستان ‌هم‌دست کند.

بااین‌حال جای اوباما خالی خواهد بود. گاهی اوقات از جعبه‌ابزار فن بیانش، لحنی مردمی و عجیب بیرون می‌کشد که ترس ناشی از سیاه‌پوست بودنش را تسکین می‌دهد. بااینکه رفتن به تعطیلاتی در پادشاهیِ جادویی "پسا نژادی" غیرمحتمل به نظر می‌رسد، اما بازهم آمریکا خواهد فهمید که خوش‌شانس بود شخصیتی مانند او را داشت؛ مردی که نشان داد می‌شود فراتر از خطوط مرزها رفت و ارتباط برقرار کرد.

جین آن فیلیپس: " او خودش بود و با همین کار تأثیر زیادی گذاشت"

جین آن فیلیپس در سال 1980 جایزه کافمن را برای اولین داستانش که در بیست‌وشش سالگی نوشت، دریافت کرد. بیست‌ویک سال بعد رمانش به نام "Motherkind" جایزه کتاب ماساچوست را دریافت کرد. او دو بورسیه تحصیلی از سازمان اوقاف ملی دریافت کرده است.

اوباما رئیس‌جمهوری تحول‌آفرین بود و این موضوع ممکن است تا زمان رفتن کامل او مشخص نشود. مردم فراموش کرده‌اند که زمانی که در سال 2009 رئیس‌جمهور شد، با یک فاجعه مالی و اقتصادی روبرو بود و واکنش و رویکردش کشور و احتمالاً جهان را نجات داد. اما او کارهای بسیار بیشتری کرده است. در دو سالی که کنگره دموکرات داشت، از قانون مراقبت مقرون‌به‌صرفه صرف‌نظر کرد و کمک‌های مالی را تا 36 میلیارد دلار افزایش داد که به دانشجویان بسیاری در دانشگاه راتگرز که در آن مدیر برنامه MFA هستم کمک کرده است.

اوباما رهبری الهام‌بخش و تحریک‌آمیز بود. اینکه اکثر دنیا نیز چنین دیدگاهی نسبت به او دارند بسیار حائز اهمیت است، زیرا نشان می‌دهد نسبت به تخریب‌ها و ادعاهای بی‌اساس آسیب‌پذیر نیست و تحت تأثیر لحن مسخره و تمسخرآمیز ستاد ترامپ قرار نمی‌گیرد. چیزی این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که ریاست جمهوری او هشت سال قابل‌احترام را در تاریخ آمریکا پدیدار آورد. او قطب مخالف ترامپ است. چنین کشوری هستیم: پرورش‌دهنده‌ی دو موجود سیاسی کاملاً متضاد. ما یک کشور کاملاً غیر متحد هستیم. آن لحظات رؤیایی و بسیار تعجب‌آور در انتخابات سال 2008 ( جمعیت مردم، اتحاد، نجابت، جذابیت و هوشمندی) در کنار همه‌چیزهایی که الآن داریم وجود داشت. اکنون در وضعیتی هستیم که تنها یک کانال خبری بیست‌وچهار ساعته می‌پسندند. اکنون ترامپ چه می‌گوید و چه می‌کند؟

ناامیدی و بسیار منحرف کننده هستند. اوضاع چقدر تیره‌وتار خواهد شد؟ بااین‌حال، اوباما ناپدید نمی‌شود. آمریکایی که دو بار او را برگزید نیز ناپدید نمی‌شود. امیدوارم در روز انتخابات دوباره پدیدار شود.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید