آیا فلسفه درمان است یا صرفا جستجوی حقیقت؟

کد خبر : ۲۶۰۴۳
بازدید : ۶۴۳۶
فرادید | نایجل واربرتون نویسنده، فیلسوف و برنامه ساز مشهور رسانه است. مصاحبه او با ژول ایوانز استاد دانشگاه لندن را در ادامه می خوانید.

نایجل واربرتون: اخیرا توجه زیادی به احیای فلسفه رواقی، مخصوصا به وجه درمانگری آن شده است. من در این مورد بحث دارم. به نظر من فلسفه اولا تلاشی برای فهمیدن است و خود فلسفه آنچنان که هست یک فعالیت جستجوگرانه است. هیچ تضمینی وجود ندارد که کشف چیستی اشیاء به لحاظ روانشناختی برای ما مفید باشد. در واقع ممکن است این جستجو کارها را به لحاظ روانی بدتر کند. همانطور که نیچه تاکید می کند حتی امکان رویاروی با واقعیت های عمیق تر زندگی وجود ندارد.این واقعیت ها زندگی انسان را غیر قابل تحمل می کنند. نظر شما چیست؟

ژول ایوانز: شخصا معتقد نیستم که تمام فلسفه درمان باشد اما برای مثال یونان و رم باستان فلسفه را از این منظر می دیدند همانطور که بسیاری از فلاسفه هندی چنین نظری در مورد فلسفه داشتند. آنها راهکارهای عملی مختلفی را بسط و گسترش می دادند که بخشی از کل « فلسفه زندگی» بود. این راهکارها صرفا مثبت اندیشی نبود بلکه آنها معتقد بودند که ما باید به جهان آنگونه که هست یعنی با تمام بی ثباتی و فلاکت باری اش نگاه کنیم و آن را بپذیریم.

برخی از این راهکارها در حال حاضر توسط روانشناسان تجربی یعنی کسانی که مدعی اند در واقع شکل رنج کشیدن را تغییر می دهند بازیابی شده است. من می خواهم بر این مورد تا جایی که امکان دارد متمرکز شوم. چرا که فلسه باستان به راستی می تواند به مردم کمک کند تا از رنج کشیدن خلاص شوند. این مایه اعتبار فلسفه است چیزی که این روزها مایه بدنامی فلسفه است و فلسفه در این مورد دچار کمبود است. آیا فکر نمی کنید مهمترین موضوعی که می توانیم بر روی آن متمرکز شویم، مهمترین و مرتبط ترین موضوع فلسفی در حال حاضر این باشد؟

حال آیا من فکر می کنم که خوشبختی از حقیقت ارزشمندتر است؟ نه. امیدوارم که هرگز به چیزی اگر به درست بودنش شک داشته باشم تنها به این دلیل که مرا خوشحال می کند وابسته نباشم،. فلسفه جستجوی خستگی ناپذیر حقیقت و بررسی پایان ناپذیر فرضیات افراد است. من از این جستجو لذت می برم. چرا که در حد فلسفه رواقی باقی نمی مانم و جستجو را ادامه می دهم زیرا فکر نمی کنم که فلسفه رواقی دربردارنده کل حقیقت درباره واقعیت باشد. اما آنچه مرا تحریک می کند تا جستجو را ادامه دهم نهایتا یک ایمان افلاطونی است که حقیقت خوب است و اینکه برای من خوب است. اگر فکر می کنید که این مقصد ارزش رسیدن دارد چرا این جستجو مایه زحمت باشد؟

نایجل واربرتون: واضح است که فلسفه های زندگی همگی به یک اندازه خوب نیستند. شما اشاره کردید که در فلسفه باستان راهکار های روانشناختی ای پیدا کرده اید که تجربه آن را اثبات می کند. آیا می توانید بیشتر در این مورد توضیح دهید؟

ژول ایوانز: درمان رفتاری شناخت (CBT) یکی از معدود درمان های گفتاری است که توسط سازمان ملی برتری سلامت و مراقبت انگلستان (NICE) و خدمات سلامت ملی پذیرفته شده است. بنیانگذاران این شیوه از درمان، روانشناسانی امریکایی به نام های آلبرت الی و آرون بک هستند که هردویشان به من گفته اند که برای ابداع این شیوه درمان مستقیما از فلسفه رواقی الهام گرفته اند. مخصوصا این شیوه درمان مبتنی بر این ایده رواقی است که احساسات ما با افکار و عقاید ما در ارتباط است، و می توانیم یاد بگیریم که نسبت به عقاید غیر ارادی خود با یک فاصله گذاری آگاهانه دست پیدا کنیم و آنها را به عنوان تفکرات صرف ببینیم نه حقایق مطلق.

از این گذشته این شیوه درمانی تمرین های خاصی را نیز برای تغییر شکل تفکرات از فلسفه باستان اتخاذ کرده است. برای مثال: استفاده از مجلات برای دنبال کردن و به چالش کشیدن الگوهای عادی تفکر؛ استفاده از قاعده های کلی برای مرور و تثبیت دیدگاه ها؛ استفاده از راهکار ساخت تصورات مختلف برای تغییر رویکرد ذهنی، استفاده از تمرینات عملی و تکالیف رفتاری برای تبدیل عقاید جدید به رفتارهای ثابت و مانند اینها.

نایجل واربرتون: آیا این بیشتر دلیلی برای بهره گیری از فنون روانشناختی مثل CBT نیست تا بازگشت به فلسفه رواقی باستان؟ ارسطو یکی از دانشمندان قابل توجه دوران باستان بود، اما اگر دانشمندان امروزی مشاهدات خود را بر اساس او ...

ژول ایوانز: اگر شما یک اختلال روانی حاد داشته باشید، مطمئنا CBT نقطه شروع درمان است. هرچند CBT از چیزهای مهمی صرف نظر می کند. یکی از این چیزهای مهم ساده نویسی آنها است در مقایسه با نوشته های زیبای مارکوس ارلیوس، لوکرتیوس یا سنکا، زیرا زیبایی تاثیر زیادی بر روان دارد. دوم اینکه CBT راهکارهای دوران باستان را تبدیل به ابزار می کند و تمامی ایده هایی که مربوط به اهداف اخلاقی است(خوشبختی، آرامش درونی، پرهیزگاری، عدالت و غیره) را کنار می گذارد. سوما CBT توجهی ندارد که چگونه اخلاق به قوانین طبیعت مربوط می شود. در حالی که فیلسوفان از دوران باستان برای یافتن جوابی برای این سوال یا زنده نگه داشتن اهمیت این سوال برای ما تلاش کرده اند.

چهارم CBT برای یک دوره کوتاه طراحی شده است، زمان آن بین هشت تا 16 هفته برای درمان است و مثل فلسفه دوره آن به مدت یک عمر نیست. به عبارت دیگر فلسفه چیزی است که شما در طول دوران زندگی تان آن را پی می گیرید. اما برای درمانگرانی که با تاکید بر یک فلسفه اخلاق به دنبال علاج افسردگی و اضطراب شما هستند دوره های طولانی مدت مناسبتی ندارد، آنها تکنیک های اصلی خود-تغییری را به شما آموزش می دهند اما انتخاب یک فلسفه برای باقی عمرتان بر عهده شماست.

نایجل واربرتون: فرض می کنم تمامی این ها مربوط به چیزی باشد که به نظرشما فلسفه است. من فلسفه را به عنوان یک تفکر انتقادی درباره آنچه که هستیم و سوال از جایگاه ما نسبت با جهان و واکنش ما نسبت به یک تاریخ طولانی و غنی می بینم. فلسفه سوال از چگونگی بودن اشیاء، محدوده آنچه که می توانیم بدانیم، و چگونگی نحوه زندگی است. این نوع از تفکر غیر متعصبانه و رشد آن در گرو به چالش کشیدن مفروضات است. هر فلسفه مهمی احتمالا موجب تغییر فیلسوف می شود اما این به آن معنا نیست که این تغییر برای بهبود یا آرامش بیشتر صورت می گیرد: تغییر در دیدگاه شروع پرسش های دیگر است.

اگر فکر کنیم که فلسفه نوعی نوشدارو است که همه ما را بهتر و عاقل تر می کند خطر بزرگ خود فریبی ما را تهدید می کند. تنها به عنوان یک مثال در نظر بگیرید که اگر منطق بی عیب و نقصی هم داشته باشید، مقدمات نادرست می تواند شما را به نتایج بسیار نادرستی برساند. نظرتان در مورد فلسفه چیست؟

ژول ایوانز: من به فلسفه به عنوان نوعی پراگماتیسم (اصالت عمل) نگاه می کنم. من مجموعه ای از ارزشها دارم و یک ایده در مورد اینکه دنیا چگونه است و تلاش می کنم این ایده را آزمایش کنم و ببینم آیا می توانم در صورتی که این ایده ها با واقعیت متناسب باشد و منجر به احساس پیشرفت بیشتر شود با آن زندگی کنم یا نه. و واقعیت (که شامل مردم دیگر می شود) به من در مورد ایده ام بازخورد می دهد، به من اجازه می دهد که بدانم آیا عاقلانه زندگی می کنم یا احمقانه. این روند دو طرفه همیشه در حال تغییر است، شما همواره در حال تطابق ایده هایتان با واقعیت و بازبینی مفروضات تان هستید. اما هیچکس نمی تواند به طور کامل غیر متعصب باشد.

هر کسی برای زندگی کردن نیاز به مجموعه ای از ارزشها و عقاید دارد. من فکر می کنم شما هم باید اینطور باشید، نه؟ من مطمئن هستم این روند در طول زمان تغییر می کند اما اگر شما همانند پیرون یک شکاک تمام عیار باشید نمی توانید بدانید که آیا از رختخواب تان بیرون خواهید آمد یا نه.
نایجل واربرتون: بله البته درست است که ما باید چیزهایی را مسلم بگیریم. اما می توان اصولا هر چیزی را مورد سوال قرار داد. اگرچه برخی از عقاید ریشه دارتر از برخی دیگر هستند. من این ایده شما را در مورد تعادل متقابل میان ایده ها و تجربه زندگی دوست دارم. به عنوان نتیجه این نگاه به فلسفه سعی می کنید با کدام ارزشها زندگی کنید؟

ژول ایوانز: سعی می کنم با انسانیت، مهربانی، احترام و ابتکار زندگی کنم. اما اگر می دانستید که با آن ارزشها چقدر بد زندگی کرده ام به من می خندیدید. شما چطور؟

نایجل واربرتون: من پیامی به آیندگان برتراند راسل را که در سال 1959 از بی بی سی پخش شد را دوست دارم. او ارزشهای فلسفی اش را به دو اصل کاهش داد. اول اینکه تلاش کن در هر موضوعی بی طرفانه به واقعیت نگاه کنی نه آنطوری که دوست داری باشد. البته وظیفه آسانی نیست. دوم ، که تبعیت از این اصل یک وظیفه سخت است، اینکه: عشق، عاقلانه و نفرت، احمقانه است. ما باید یاد بگیریم که صبورانه با این حقیقت کنار بیاییم که مردم چیزهایی می گویند که ما دوست نداریم حتی از آن گفته ها متنفریم. ما برای با هم زیستن احتیاج داریم که آزادانه حرف بزنیم و همدیگر را تحمل کنیم. مانند شما، من هم در تبعیت از این ارزشها بیشتر اوقات شکست می خورم اما با این همه این ها اصول خوبی هستند.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرادید هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    سایر رسانه ها
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرادید هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید