اگر "فرمانده" به شما دستور قتل داد؟!

اگر "فرمانده" به شما دستور قتل داد؟!
کد خبر : ۲۷۷۰۴
بازدید : ۴۳۲۵
خواهی که شوی رسوا، همرنگ جماعت شو!

فرادید | تصور کنید که یک روز صبح انگشتری پیدا کنید که به شما قدرتی جادویی می دهد. با این انگشتر می توانید ثروتمند ترین و مشهور ترین انسان در جهان شوید. خوب با آن چه کار می کنید؟

به گزارش فرادید*، برای کسانی که کتاب «جمهوری» افلاطون را خوانده اند، این آزمایش فکری آشناست. از نظر افلاطون یکی از سوالات محوری اخلاق این است که چرا باید فضیلت های اخلاقی را در مقام بالاتری نسبت به قدرت و ثروت قرار داد. اگر قیمت بدست آوردن «حلقه افسانه ای گیگز» (انگشتری که پادشاه افسانه ای می توانست با به دست کردن آن نامرئی شود و درنتیجه ترسی از عواقب کارهای نادرست نداشته باشد) به دستاوردهای مادی آن بیارزد دیگر اخلاق قابل توجیه نیست.

دقت کنید که افلاطون از پیش، فرض می کند که اگر منافع شخصی ما را وسوسه کند، از مسیر اخلاق منحرف می شویم و به همین خاطر او سعی می کند به ما نشان دهد که ارزش پرهیزگاری بیشتر از منافعی است که از طریق گناه بدست می آوریم. افلاطون در پیش فرض گرفتن این نکته تنها نیست. در کتاب «لویاتان» (1651) توماس هابز نگران توجیه اخلاقیِ فرد احمقی است که می گوید «چیزی به عنوان عدالت وجود ندارد» اما وقتی عدالت به نفعش است حرفش را عوض می کند. در کتاب «بررسی مبانی اخلاق» (1751) وقتی دیوید هیوم در مورد دلایل ما برای ترجیح پرهیزگاری بر گناه حرف می زند، آدم پست دوراندیشی را مد نظر دارد که وقتی که با گناه یا خیانتی مواجه می شود که مقدار قابل توجهی ثروت برای او در پی دارد وسوسه می شود.

پس برخی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ معتقدند که تمایل به کارهای اشتباه به خاطر نفع شخصی انجام می شود. افسوس که من یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ نیستم. هرچند اغلب فیلسوفان فرض می کنند که فرد بی اخلاق کسی است که برای رسیدن به آنچه که می خواهد آمادگی زیر پا گذاشتن قانون و قرارداد را دارد اما من فکر می کنم که غالب اوقات عکس این موضوع درست است. بی اخلاقی غالبا نتیجه آمادگی برای پیروی از قانون و قراردادهایی است که برخلاف ارزش های ما هستند. در این موارد موضوع این نیست که ما به دیگران اصلا اهمیت نمی دهیم بلکه موضوع این است که ما بیش از اندازه به دیگران اهمیت می دهیم. مخصوصا زمانی که نظر مردم بیش از اندازه برای ما مهم می شود.

خواهی که شوی رسوا، همرنگ جماعت شو!

برای اغلب ما کار اشتباه تا حدودی یک کار بی اهمیت است. کار اشتباه بدست آوردن قدرت سیاسی از راه نامشروع یا اختلاس میلیون ها دلار نیست. کار اشتباه همراهی با خندیدن دیگران به یک جوک قومیتی است که همکارتان تعریف کرده یا چاخان کردن درباره ترفندتان برای آرام کردن اعضای خانواده هنگام شام خوردن است. ما بر خلاف آنچه که برایمان ارزش دارد و به آن معتقدیم همرنگ جماعت می شویم زیرا نمی خواهیم که هیچ مشکلی برای ما پیش بیاید. ایمانوئل کانت این نوع احترام بیش از حد را نوکر مابی (رفتاری که شبیه رفتار نوکر هاست) می نامد.

نوکر مابی بیشتر از اینکه ارزشها و تعهدات دیگران را کمرنگ کند، ارزش ها و تعهدات خودتان که به دیگران مربوط است را کمرنگ می کند. پس فرد نوکر ماب تصویر برعکس از یک فرد بی اخلاق است که به نفع شخصی خود فکر می کند و در آثار افلاطون، هابز و هیوم پیدا می شود. در آثار کانت فرد نوکر به جای اینکه برای رسیدن به هدفش در راه خودش گام بردارد خود را تبدیل به کرمی در مسیر دیگران می کند که پس از له شدن دیگر نمی تواند از آنها شکایت کند.

کانت معتقد بود که اصلی ترین وظیفه اخلاقی شما این است که با دیگران به مثابه یک ابزار صرف رفتار نکنید. وقتی شما به دروغ قول می دهید که قرض تان را پس خواهید داد یا کسی را تهدید می کنید تا از او دزدی کنید، با قربانیان خود مثل یک ابزار صرف رفتار می کنید. شما از آنها همانند وسیله ای برای رسیدن به اهدافتان استفاده می کنید نه اینکه به آنها به عنوان کسی که به خودی خود ارزشمند است احترام بگذارید.

اما کانت همچنین می گوید شما نباید با خودتان همانند یک ابزار رفتار کنید. این بخش از امر مطلق (یک دستور اخلاقی که در همه شرایط لازم الاجرا است) او نسبت به نهی او در خصوص رفتار نادرست با دیگران شهرت کمتری دارد اما اهمیت آن کمتر نیست. توماس هیل، استاد دانشگاه کارولینای شمالی و چپل هیل در کتاب «خود مختاری و عزت نفس» (1991) اشاره می کنند که نوکرمابی شامل یک ارزیابی نادرست از وضعیت اخلاقی تان است. مهمتر اینکه فرد نوکرماب به اندازه کسی که دیگران را فریب می دهد یا آنها را تهدید می کند در انکار این حقیقت که همه افراد اساسا به لحاظ اخلاقی برابر هستند مرتکب یک اشتباه اساسی شده است. هر چند درست است که نوکر ماب خودش را تحقیر می کند اما رفتار نوکرماب این حقیقت را که همه افراد به یک اندازه استحقاق احترام دارند را نادیده می گیرد.

شاید شما فکر می کنید که دروغ گفتن در مورد عقیده تان در مورد دونالد ترامپ برای آرام کردن والدین تان همانند انجام یک کار بی ارزش دیگر، مسئله مهمی نباشد. بسیار خوب. اما نوکر مابی می تواند عامل خطاهای اخلاقی بزرگتری شود.

مشهورترین مطالعه روانشناسی در قرن بیستم که آزمایش فرمانبرداری استنلی میلگرام نام دارد را در نظر بگیرید:.میلگرام کشف کرد که اغلب افراد مورد مطالعه او هنگامی که آزمایشگر از آنها خواست که به قربانیان بی گناه شوک های الکتریکی مشقت بار و گاهی دردآور یا حتی مرگ آور وارد کنند قبول کردند. میلگرام در کتاب خطرات اطاعت (1973) توضیح داد که دلیلی که افراد عادی مورد آزمایش با اتوریته فرد بدخواه همراهی می کنند این است که می ترسند که اگر از دستور اطاعت نکند سرکش، خودسر و جسور جلوه کنند. تعهد افراد مورد مطالعه به نزاکت ، تعهد آنها به شایستگی اخلاقی را از بین می برد. بسیاری از ما بیشتر شبیه موارد مورد مطالعه میلگرام هستیم تا اینکه مراقب پذیرش دستورات دیگران باشیم: ما نمی خواهیم که هنگام شام خوردن، سر کلاس در نشست های تجاری، سرکش، خودسر و جسور جلوه کنیم. به همین خاطر اعتراض هایمان را به زبان نمی آوریم و به خودمان یا دیگران اجازه می دهیم که آنها را نادیده بگیرند.

نتیجه زیانبار نوکرمابی تنها محدود به آزمایشگاه نمی شود. در واقع آزمایش میلگرام تا حدودی به این دلیل انجام شد که او می خواست بداند که چگونه چنین مردمان به ظاهر عادی می توانند در جنایت های اخلاقی نظیر هلوکاست شرکت داشته باشند. اخیرا جنایت جنگی در زندان ابو غریب را تا حدودی با توسل به اجتماعی کردن سربازان برای فرمانبرداری توضیح می دهند. این مثال ها و انعکاس آنها بر زندگی ما یک درس اخلاقی ناشناخته ای را آشکار می کند. مواردی که ما اشتباه می کنیم به این دلیل که برای دیگران ارزشی قائل نیستیم همیشگی یا حتی معمول نیست. ما اغلب به این دلیل اشتباه می کنیم که برای خودمان ارزشی قائل نیستیم.

منبع: AEON
ترجمه: وبسایت فرادید

۰
نظرات بینندگان
  • محمدجواد ارسالی در

    عالی بود، حقیقتا در تمام بخش ها مطالب پر مغزی ارائه میکنید.
    خسته نباشید

تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید