ماجراى قتل "فرخى"

ماجراى قتل "فرخى"
کد خبر : ۲۷۸۸۹
بازدید : ۹۹۹۷
ماجراى قتل فرخى
فرادید | «فرخى شاعر معروف و روزنامه نگار را در روز ۲۱ مهر ۱۳۱۸ به اتاق حمام زندان موقت انتقال مى دهند و در همان روز پزشك احمدى مدتى در اتاق وى بوده. روز ۲۴ مهر ۱۳۱۸ پزشك احمدى از زندان خارج مى شود و پس از يك ساعت با در دست داشتن كيف مشكى به زندان وارد و با شام فرخى داخل اتاق او مى شود و با وسائلى كه داشته فرخى را به قتل مى رساند.»

به گزارش فرادید، آنچه خوانديد روايت دكتر جلال عبده از مرگ محمد فرخى يزدى، شاعر سرشناس و آزاديخواه ايران در زندان قصر در دوران رضا شاه بود. عبده پس از وقايع شهريور ۱۳۲۰ و سقوط ديكتاتور، در سمت دادستان ديوان كيفر به تعقيب سر پاس ركن الدين مختار، آخرين رئيس شهربانى رضا شاه و گروهى از ماموران پرداخت و از جمله بهيار زندان قصر، معروف به پزشك احمدى را به اتهام قتل فرخى و سردار اسعد به دادگاه جنايى فرستاد. از ميان نزديك به ۲۰ متهم پرونده ماموران شهربانى، تنها كسى كه اعدام شد همين پزشك احمدى بود كه سرانجام در مورد قتل سردار اسعد بختيارى و فرخى يزدى مجرم شناخته شد.

سیدضیاءالدین طباطبایی
ماجراى قتل فرخى

شاعر
محمد فرخى در خانواده تنگدستى در يزد به دنيا آمد و همانجا در مدرسه انگليسى ها به تحصيل مشغول شد، اما خوى سركش او باعث شد در شانزده سالگى به خاطر سرودن اشعارى عليه مديران مدرسه، از ادامه تحصيل محروم شود. او در جريان انقلاب مشروطه و پس از آن از دموكرات هاى فعال بود. ضيغم الدوله قشقايى، حاكم وقت يزد در سال ۱۲۸۶ دستور داد دهان فرخى را به تلافى شعر تندى كه عليه او سروده بود، بدوزند و او را به زندان اندازند. مردم يزد در تلگرافخانه تحصن كردند و اعتراض خود را به اطلاع مجلس رساندند. مجلس، وزير كشور وقت را استيضاح كرد اما وزير وقوع حادثه را تكذيب كرد و آن را شايعه خواند.

فرخى اواخر همان سال به تهران آمد و به انتشار اشعار و مقالات تندش در روزنامه ها پرداخت. انتشار عقايد فرخى دشمنان فراوانى برايش تراشيد. در اوايل جنگ جهانى اول به عراق رفت ولى پس از آنكه در آنجا مورد تعقيب قرار گرفت به ايران بازگشت. او در اواسط شهريور ۱۲۹۸ و در زمان رئيس الوزرايى وثوق الدوله به دليل مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ همراه با امين الضرب، ضياءالواعظين و ميرزاده عشقى دستگير و زندانى شد. فرخى پس از كودتاى ۱۲۹۹ نيز چندى در باغ سردار اعتماد، زندانى سيد ضياء بود.

ماجراى قتل فرخى
نخستين شماره روزنامه معروف «طوفان» به مديريت فرخى يزدى در روز دوم شهريور ۱۳۰۰ در تهران انتشار يافت. كليشه طوفان سرخ رنگ بود و روش آن «طرفدارى از طبقه رنجبر و دهقان» اعلام شد. طوفان در نخستين شماره مقاله اى از فرخى يزدى به چاپ رساند كه مشيرالدوله و مخبرالسلطنه را به قتل شيخ محمد خيابانى متهم مى كرد.

ماجراى قتل فرخى

اين مقاله در نخستين سالگرد مرگ خيابانى منتشر شد و مشيرالدوله را (كه در زمان مرگ خيابانى رئيس الوزراء و در زمان انتشار اين مقاله نماينده مجلس بود) به پاسخگويى مفصلى واداشت كه اهميت تاريخى يافته است.فرخى گرايشات سوسياليستى داشت و در اواخر سال ۱۳۰۰ در اعتراض به توقيف روزنامه اش و تداوم حكومت نظامى تحت فرمان سردار سپه، ابتدا در سفارت شوروى بست نشست و بعد به شوروى رفت.

تیمورتاش
ماجراى قتل فرخى

وكيل
فرخى در نخستين سال هاى سلطنت رضا شاه به ايران بازگشت و انتشار «طوفان» را از سر گرفت. او در روز ۲۱ ارديبهشت ۱۳۰۷ نخستين جشن الغاى كاپيتولاسيون را در دفتر روزنامه اش برگزار كرد.

اين جشن به اصرار تيمورتاش، وزير مقتدر دربار و با هزينه سردار اسعد برگزار شد. تيمورتاش مايل بود ميانه فرخى و رضا شاه را بهبود بخشد و به همين دليل از فرخى خواست جشن الغاى كاپيتولاسيون را برپا كند. نتيجه اين بهبود روابط اين شد كه فرخى در انتخابات مجلس هفتم به نمايندگى از مردم يزد به مجلس راه يافت و به همراه محمودرضا طلوع نماينده رشت، جناح اقليت را تشكيل داد. او پس از پايان اين دوره مجلس به آلمان رفت و چندى به انتشار روزنامه «طوفان» در آنجا پرداخت. در سال ۱۳۱۱ به ترغيب تيمورتاش كه به برلن سفر كرده بود به ايران بازگشت اما چندى بعد بازداشت و زندانى شد.

ماجراى قتل فرخى گفته مى شود فرخى يك بار در سال ۱۳۱۶ در زندان به قصد خودكشى ترياك خورد كه ماموران او را نجات دادند. او در همان سال محاكمه و به سه سال زندان محكوم شد اما پيش از پايان دوران محكوميتش به مرگى مشكوك درگذشت.در مورد مرگ فرخى، مانند بسيارى از مرگ هاى مشكوك دوران رضا شاه اطلاع دقيقى وجود ندارد (اين شايد ويژگى تمام مرگ هاى مشابه در نظام هاى مستبد باشد).

احمد كسروى كه به هنگام محاكمه پزشك احمدى و ماموران شهربانى وكالت تسخيرى آنان را به عهده داشت، در مورد ترديدهاى پيرامون مرگ فرخى گفت: «در مورد فرخى گفته مى شود تندرست و قوى مزاج بود و اين دليل شمرده مى شود كه او را كشته اند و با اجل خود نمرده. از آن سو مى گويند احمدى تنها به اتاق رفته و او را كشته. من نمى دانم چگونه او با آن گردنكشى تسليم مرگ خائنانه شده؟ نمى دانم چگونه احمدى پوسيده ناتوان به فرخى تناور و قوى غالب آمده؟ مى گويند احمدى جلاد زندان بوده و به سر هر كس كه مى رفته، آن كس به مرگ خود يقين پيدا كرده انالله و انا اليه راجعون مى سروده.

با اين حال نمى دانم چه شده كه فرخى، احمدى را به اتاق خود راه داده و به مقاومت برنخاسته؟ تعجب مى كنم كه فرخى به حكايت پرونده چند مرض مهلكى از نفريت و مالارياى مزمن و مانند اينها داشته و چون مرده، طبيب قانونى مرگ او را عادى دانسته و جواز دفن صادر كرده؛ با اين حال اصرار مى كنند كه او را كشته شده با دست احمدى وانمايد و به تكلفات باور نكردنى مى پردازند.» (هفته نامه «پرچم» شماره ۱ سال ۱۳۲۲)از ماجراى مرگ فرخى كه بگذريم، او را سرآمد شاعران «غزل سياسى» معاصر دانسته اند.

نمونه اى از طبع او چنين است:
شب چو دربستم و مست از مى نابش مى كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت، جوابش كردم
ديدى آن ترك ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمرى به خطا، دوست خطابش كردم
زندگى كردن من، مردن تدريجى بود
آنچه جان كند تنم، عمر حسابش كردم
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید