نمایش خندهدار و درعینحال غمانگیز "دونالد ترامپ"
وعده ترامپ برای بازگرداندن آمریکا بهروزهای شکوه، به نمایش خندهدار و درعینحال غمانگیزی تبدیل خواهد شد.
به گزارش فرادید به نقل از فارین پالیسی، "وودرو ویلسون" در دوم آوریل 1917 در سخنرانیای در کنگره برای درخواست به اعلام جنگ علیه آلمان، طنیناندازترین جمله در تاریخ ریاست جمهوری را بیان کرد: "جهان باید برای دموکراسی امن شود." یک نسل بعد، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل منشور آتلانتیک را صادر کردند که تمام متحدان جنگ جهانی دوم را ملزم میساخت "حق مردم برای انتخاب حکومتی که تحت آن زندگی میکنند" را به رسمیت بشناسند. از آن زمان به بعد، تمام روسای جمهور آمریکا اصرار داشتند که امنیت ملی آمریکا، به گسترش دموکراسی و حقوق فردی در خارج از مرزهای کشور وابسته است.
اما دونالد ترامپ که بهزودی دولت را در دست میگیرد، اولین رئیسجمهوری است که از زمان تبدیلِ آمریکا به بزرگترین قدرت جهان، به این مسئله باور ندارد. عواقب این نگرش باید بر تنمان لرزه بیفکند.
حملات بیدریغ و زشت رئیسجمهور منتخب به روزنامهنگاران، منتقدان و مخالفان سیاسی، بهوضوح نشان میدهد که هنجارهای دموکراتیک را تحقیر میکند. او هیچ ارزشی برای اصول و قوانین بینالمللی قائل نشده و با پذیرفتن پناهجویان یا عدم استفاده از شکنجه مخالف است. علاقهاش به حقوق دموکراتیک در خارج از مرزهای آمریکا از آنچه گفته شد هم کمتر است. رهبران خارجیای که ترامپ آنها را ستوده ولادیمیر پوتین، رجب طیب اردوغان و عبدالفتاح سیسی هستند که مخالفان خود را به زندان و گاهی به گور می فرستند. ترامپ از همین حالا آنقدر با سیسی رفیق شده است که توانست هفته گذشته او را متقاعد به لغو قطعنامه شورای امنیت در محکومیت شهرکسازی اسرائیل کند.
ترامپ نامزدها و اعضای کلیدی تیم امنیت ملی خود را تعیین کرده است. "مایکل فلن" مشاور امنیت ملی و "جیمز ماتیس" وزیر دفاع منتخب، هر دو ژنرالهای بازنشسته هستند. اما "رکس تیلرسون" وزیر امور خارجهی ترامپ مدیر اجرایی یک شرکت بزرگ نفتی است. هر یک از این سه نفر (بهخصوص ماتیس)، به شعار رئیسجمهور ویلسون معتقد و پایبندند. اما تجربه به آنها آموخته به استراتژیهای اقتصادی و نظامیِ رهبران خارجی توجه بیشتری داشته باشند تا به آرایش سیاسی داخلی. احتمالاً هیچیک از آنها نتواند مانع علاقه ذاتی ترامپ به دیکتاتورها شود.
این مسئله در آمریکا کاملاً جدید است. نئو محافظهکاران حامیِ "برنامه آزادی" در دولت جورج دبلیو بوش، و طرفداران شعارهای اوباما برای نهادسازیِ بلندمدت، نقاط مشترک بیشتری باهم دارند؛ تا با ذهنیت معاملاتیِ خشک و سردی که بر دولت ترامپ حاکم خواهد بود. "هنری کسینجر" در مقالهای نوشت: "همه ما فرزندان ویلسون هستیم." ( احتمالاً همه بهجز خودش). همه واقعگرایان قبول دارند که تلاش در ایجاد زندگی بهتر برای مردم دیگر کشورها، به نفع آمریکاست؛ حتی اگر بر سر روشها، ابزار و میزان تأثیرگذاری آنها اختلافنظر داشته باشند.
برخی منتقدان به مأموریت و نقش آمریکا در اصلاحات جهانی مانند دیپلمات محقق "جورج کنان"، استدلال میکنند که آمریکا با اجرای دموکراسی تنها در داخل مرزهایش، به منافع بیشتری خواهد رسید. ممکن است اینطور باشد؛ اما این یک پیشنهاد نیست که دونالد ترامپ بخواهد آن را با بیتوجهی به متمم اول قانون اساسی و دادن نظریات در توییتر، آزمایش کند. بهاحتمالزیاد، آمریکا در سالهای آینده نه به دنبال زنده کردن ارزشهای دموکراسی خواهد بود، و نه نهادینه کردن آنها.
رهبران دوران جنگ سرد اعتقاد داشتند دموکراسی و رفاه عمومی، تنها سنگرهای امن در برابر کمونیسم هستند. روسای جمهوری چون هری ترومن و رونالد ریگان، با حمایت از دیکتاتورهای ضد- کمونیست اصول خود را زیر پا گذاشتند؛ اما در این مورد حق با آنها بود که اروپای دموکراتیک، در برابر وسوسههای کمونیسمی مقاومت میکند. امروزه، آمریکا در مواجه با تروریسم، خود را با کشورهای مستبدی مانند عربستان سعودی و بحرین هم هدف میداند، اما بااینحال انتشار دموکراسی و حاکمیت قانون را بهترین راهحل و درمان طولانیمدت برای این مشکل میبیند. پس از حادثه یازده سپتامبر، جورج دبلیو بوش برای اولین بار دموکراسی را برای منافع امنیت ملی ارتقا داد و اصرار داشت "بقای آزادی در سرزمین ما به موفقیتِ آزادی در کشورهای دیگر بستگی دارد." این ایده بهدرستی اجرا نشد، اما بهخودیخود اشتباه نبود.
روسای جمهور دائماً به این اصول مراجعه میکنند زیرا ویلسون درباره ارتباط میان دموکراسی و نظم در جهان مدرن کاملاً حق داشت. دلیل دیگری نیز وجود دارد: حداقل از زمان جنگ جهانی دوم، اساس ادعاهای آمریکا برای داشتن نقش رهبرِ جهان، این بوده که به دنبال چیزی فراتر از منافع خود است. این ایده اساسِ "قدرت نرم" آمریکا است.
حال اگر این سنت ترک شود، چه اتفاقی میافتد؟ تنها نقطه روشن در "ندانم گرایی" ترامپ نسبت به ارزشهای دموکراتیک این است: پایان ریاکاری و تزویر. دولت اوباما انگشت اشارهاش را به سمت متحدان مستبدش در خاورمیانه نشانه رفت، اما هیچگونه تهدید یا ایجاد عواقب جدی برای آنها در کار نبود. بنابراین بدون توهین به دولتهای خارجی، از ستمگریهای آنها انتقاد کرد. از طرف دیگر، اوباما با بی میلی از شورشیهای سوریه حمایت کرد و تلاش چندانی برای آرام کردن جنگ داخلی وحشتناک در این کشور نکرد. اما ترامپ سخنرانی نمیکند، و ممکن است آشکارا به جبهه رئیسجمهور سوریه بشار اسد در مبارزه با افراطگرایان اسلامی بپیوندد.
ترامپ با کشورهای غیر لیبرال اروپای شرقی ازجمله روسیه، راحتتر خواهد بود. خیلی راحت میشود ترامپ را تصور کرد که در پیامهای توییتری متحدان آتلانتیک خود از جمله آنگلا مرکل را به دلیل اصرار به رعایت حقوق جهانی، به باد تمسخر میگیرد. چقدر طول میکشد تا "ارزشهای غربی" دیگر معادلِ سکولاریسم، آزادی فردی یا احترام به نظرات متفاوت نباشد؟
اما آمریکا با انکار ادعاهای قدیمی و اخلاقی درباره نقشش بهعنوان رهبر جهانی، با پی آمد دیگری هم روبرو خواهد شد. آمریکا میتواند در اختلافاتِ سراسر جهان، بهعنوان واسطهای بیطرف میانجیگری کند. بنابراین، دیپلماسی صبورانه اوباما در "میانمار"، نفوذ آمریکا را در میان رهبران دموکرات جدید و رژیمهای سابق نظامی بالا برد. اگر هر یک از رهبران موردعلاقه ترامپ برانداخته یا توسط رأی مردم برکنار شوند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ واشنگتن چه نفوذی در دولت بعدی خواهد داشت؟ چطور آمریکا میتواند در سطح گسترده باقدرت نرم و در حال رشد چین و حتی روسیه رقابت کند؟
در سالهای اخیر، بزرگترین ثروت بادآورده پوتین الحاق کریمه یا پیروزی در جنگ اسد نبوده است؛ موفقیت اصلی او تحتالشعاع قرار گرفتنِ رو به رشد ارزشهای لیبرال در سراسر غرب است. پیروزی ترامپ بخش بزرگی از خوششانسی پوتین است. دموکراسی لیبرال از سالهای 1930 تاکنون، هرگز اینقدر بیاعتبار و کماهمیت نبوده است. در غرب اروپا، احزاب ضد لیبرال در صدر نظرسنجیهای قرار دارند و اکنون در مجارستان، اسلواکی و لهستان روی کار هستند. اکنون بیش از هرزمانی نیاز است آمریکا نقش سخنگو و فانوس دموکراسی را داشته باشد. اما با ریاست جمهوری ترامپ، این نقش واگذار خواهد شد. چه کسی آن را بر عهده خواهد گرفت؟ شاید آلمان. اما مرکل پس از راه دادن یکمیلیون پناهجو به کشور، در موقعیت متزلزلی قرار دارد و ممکن است در انتخابات ماه سپتامبر شکست بخورد.
اگر آمریکا در راستای ترویج اصول دموکراتیک و لیبرال تلاش نکند، هیچ کشور دیگری این کار را نخواهد کرد. و این خلاء توسط فردی پُر خواهد شد که ارزشهایش نه دموکراتیک و نه لیبرالاند. وعده ترامپ برای بازگرداندن آمریکا بهروزهای شکوه، به نمایش خندهدار و درعینحال غمانگیزی تبدیل خواهد شد.
منبع" Foreignpolicy
ترجمه: وبسایت فرادید