دوست دارم نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم

فاطمه معتمدآریا می‌گوید: «خیلی دلم می‌خواهد که نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم. چون او یک زن استثنایی در تاریخ ماست. البته همه زنانی که من بازی کرده‌ام معاصر بوده‌اند و هیچ‌وقت کار تاریخی نکرده‌ام. اما اگر بخواهم یک نقش تاریخی بازی کنم، خیلی دلم می‌خواهد نقش زنان تأثیرگذار تاریخ را بازی کنم.»

کد خبر : ۳۳۶۵۱
بازدید : ۱۹۰۸
فاطمه معتمدآریا می‌گوید: «خیلی دلم می‌خواهد که نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم. چون او یک زن استثنایی در تاریخ ماست. البته همه زنانی که من بازی کرده‌ام معاصر بوده‌اند و هیچ‌وقت کار تاریخی نکرده‌ام. اما اگر بخواهم یک نقش تاریخی بازی کنم، خیلی دلم می‌خواهد نقش زنان تأثیرگذار تاریخ را بازی کنم.»

روزنامه «شرق» نوشت: فاطمه معتمدآریا، فاطمه معتمدآریاست؛ بی هیچ پسوند و پیشوندی این نام کامل است، چراکه نام بازیگری است که در پنجاه‌وچند فیلم تاریخ سینمای ما، تجسمی بوده از زنان اقوام و طبقات مختلف جامعه معاصر ایران. او در سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر نیز در قامت «آباجان» (فیلمی به کارگردانی هاتف علیمردانی) ظاهر شده؛ مادری زنجانی در سال‌های دهه ٦٠ که چشم به راه فرزندش از جبهه است اما حتی لحظه‌ای مغلوب ناامیدی نمی‌شود. او در این نقش به زبان زنجانی که ترکیبی از آذری و فارسی است صحبت کرده و متفاوت ظاهر شده است.

در زیر، گزیده مصاحبه روزنامه «شرق» با فاطمه معتمدآریا را می‌خوانید:

- سینما از نگاه من یک کار جمعی است که به این جمعی‌بودنش معتقدم و این جمع را قبل از اینکه بخواهم قرارداد ببندم، باید بشناسم. چون برای من خیلی مهم است که چه کسی گریم می‌کند، چه کسی طراح صحنه و لباس است، چه کسی دستیار است و حتی این را هم می‌پرسم که چه کسی قرار است مسئول پذیرایی گروه باشد. همه این افراد کسانی هستند که ذره‌ذره روی کار آدم تأثیر می‌گذارند و کمک‌کردن یا تأثیرگذاری‌ام در یک فیلم، همه به قبل از شروع فیلم‌برداری معطوف می‌شود که بدانم با چه کسانی می‌خواهم کار کنم یا قرار است با چه کسانی برای کارم در ارتباط باشم.

‌- (در پروسه انتخاب سایر بازیگران فیلم «آباجان» دخیل بودید؟): حقیقت این است که من پیشنهاداتی داشتم که با پیشنهادهای آقای علیمردانی کاملا متفاوت بود و یک پیشنهادهایی هم داشتم که کاملا منطبق بود. ولی این را باید بگویم که آقای علیمردانی با هرکسی که حرف می‌زدند، قبل یا بعد از آن حتما با هم حرف می‌زدیم و در جریان جزئیات کار بودم. مثلا از اول می‌دانستیم بهترین کسی که می‌تواند نقش داماد «آباجان» را بازی کند سعید آقاخانی است و انتخاب اول خود آقای علیمردانی هم آقای آقاخانی بود. من هم به ایشان فکر کرده بودم و این باعث خوشحالی همه بود وقتی آقای آقاخانی پذیرفتند تا در این فیلم بازی کنند.

- قبلا پایان این فیلم را ندیده بودم و نمی‌دانستم که پایان فیلم چطور مونتاژ می‌شود. برای اولین‌بار بود که با دیدن پایان یکی از فیلم‌هایم هیجان‌زده شدم. در کل فیلم به‌قدری همه‌چیز در ابعاد انسانی و متعادل و متعارف و معقول و منظم پیش می‌رود که شاید در نهایت بتواند کمی سلیقه فعلی سینمایمان را که سلیقه‌ای اغراق‌آمیز و غیرعادی و جعلی است تغییر دهد. در این فیلم نه از کلاه‌های تابدار صورتی توری و لب‌های پروتزشده خبری هست و نه گریم‌های كشورهای جنوب ایران و چهره‌های مصنوعی، پس می‌توان به این ماجرا امید داشت. خیلی سخت می‌توان سلیقه تماشاگرانی را که به تماشای سریال‌های ترکی عادت کرده‌اند متعادل کرد. الان خودِ من همین که توانسته‌ام در فیلمی که متعادل است، یعنی هیچ اغراقی در آن وجود ندارد، فارغ از نوآوری‌ای که صحبت درباره آن بماند برای سال‌های آینده و درعین‌حال ریشه‌دار و اصیل است بازی کنم خوشحالم.

- (چرا امسال کم‌کار بودید؟): نه، راستش را بگویم کم‌کار نبودم. بیش از ٣٠ سناریو خواندم که در همه آنها یک اشکالاتی وجود داشت؛ یا مشابه فیلم‌هایی بود که قبلا ساخته شده بود یا از من برای ایفای نقش در موقعیتی دعوت شده بود که من خیلی دوست نداشتم در آن قرار بگیرم. در نتیجه از بین ٣٠ و چند سناریویی که خواندم، فقط در «آباجان» بازی کردم.

- من ٥٠ و چندتا فیلم بازی کرده‌ام و هنوز هم معیارم برای کار کردن، اول سناریوست و بعد هم چیزهای دیگر. مهم‌ترین نکته برایم این است که شبیه نقش‌های دیگرم نباشد، ولی در انتخاب کارم، حتما یک سناریوی خوب است که اهمیت دارد.

- من به‌خاطر بهترین کارهایم، از سینمای ایران جایزه نگرفته‌ام. در دوسال اخیر بابت بازی در فیلم‌های «بهمن» و «نبات» خارج از ایران چهار جایزه گرفتم، اما در ایران حتی اسمی هم از این فیلم‌ها به‌عنوان یک فیلم خوب برده نشده! در نتیجه اولا هیچ‌وقت به این فکر نمی‌کنم به خاطر كاری که کردم و دوست داشتم که بکنم، قرار است جایزه بگیرم. اگر می‌گیرم، همیشه آن جایزه از هرجای دنیا که باشد، شگفت‌زده‌ام می‌کند. اینجا هم همین‌طوری است. هرگز به اینکه جایزه می‌گیرم یا نه، فکر نمی‌کنم، اما اگر بگیرم شگفت‌زده‌ام می‌کند.

- جنگ در هر شرایطی سخت و غیرانسانی است. این تنها وجه مشترکی بود که هر دوی این فیلم‌ها («گیلانه» و «آباجان») برای من داشتند. به‌لحاظ موقعیت و شخصیت هم به نظرم دو قطب کاملاً متفاوتند. گیلانه یک زن تنها در یک سرزمین با پسری معلول است و فیلم «آباجان» ماجرای آینده نامعلوم زنی است که خودش دست هدایت‌کنندگی دارد، یعنی همه‌چیز زندگی در ید قدرت اوست و درواقع برعکس «گیلانه» است.

- (‌برای ایفای این نقش‌ها دنبال آدم‌هایی در جهان بیرون که دارای چنین موقعیتی بودند گشتید؟): نه، اما درمورد «آباجان» اتفاق جالبی افتاد. یک روز در بازار زنجان می‌گشتم که کسی را عین‌عین آباجان دیدم و حتی با او عکس گرفتم. موهای نیمه‌حنابسته و فرفری داشت و با همان مدل چادر و فرم بدن و... برایم خیلی جالب بود چون بخشی از این کاراکتر صد درصد زاده ذهن من بود و یک بخشی هم با همان مادربزرگی که آقای علیمردانی می‌خواست، منطبق بود. در مورد «گیلانه» هم مدت طولانی در آن محیط چرخیده بودم و هرچیز مناسبی که ذهنم را مشغول کرده بود حفظ و پرداخت کردم و برای شخصیت گیلانه از آن بهره بردم.

- (درباره برخی حواشی جشنواره، از جمله کنار گذاشته شدن فیلم «کاناپه» ساخته کیانوش عیاری): در مورد آقای عیاری باید بگویم ابعاد نگاه و جهان‌بینی‌شان فراتر از سینمای ماست. به اعتقاد بسیاری از اهالی سینما آقای عیاری کارگردانی یگانه و سینماگری مطلق هستند. در مورد برخوردی هم که با فیلم «کاناپه» شد بسیار برای خودمان متأسفم که شانس دیدن یک فیلم فوق‌العاده دیگر از آقای عیاری را از دست داده‌ایم. از طرفی معتقدم زمان منعِ سینماگران و کارهای فرهنگی گذشته است. سینماگران، هنرمندان بی‌آزاری هستند که می‌توانند به جای خشونت صلح و مهربانی و آرامش را ترویج دهند. ما آدم‌های سلامتی هستیم و شایسته این همه ممنوعیت نیستیم. هرچند که من با ممنوعیت ابتذال بسیار موافقم و دراین‌راستا من تمام‌قد پای شرافت حرفه‌ای‌ام می‌ایستم.

- (نظر شما درباره جدال‌هایی که اخیراً بین تهیه‌کننده‌های تازه‌وارد با کارگردان‌های پیشکسوت رخ داده چیست؟): اتفاقات غیرحرفه‌ای که این روزها در سینمای ما مرسوم شده ناشی از نادانی عواملی است که بدون شناخت وارد سینما می‌شوند. سینما در هر بخش، یک صنعت، یک حرفه، یک هنر و یک علم است. اگر کسی دانش این حرفه را نداشته باشد و وارد این حرفه شود، باعث تخریب موقعیت سینمای ما می‌شود و متأسفانه چند سالی است شاهد سرمایه‌هایی هستیم که نادانسته وارد سینما می‌شوند؛ بازیگرانی که ناآگاه و به‌اشتباه وارد سینما می‌شوند، کسانی که به هر شکلی فیلم می‌سازند و مدعی کارگردانی می‌شوند، همه اینها بدنه سینمای ایران را سست می‌کنند و مقابله با این ابتذال هیچ راهی ندارد جز ایجاد قوانین سخت حرفه‌ای برای ورود به این هنر.

‌- (راه برون‌رفت از موقعیت کنونی سینما که در آن بدگمانی و رفتارهای سلبی وجود دارد، چیست؟): این بدگمانی و فاصله امروز وجود دارد اما تا قبل از آن دوران بسیار سخت و سنگین هشت‌ساله که همه در بدگمانی و بی‌اعتمادی به هم سپری کردیم، مسئولان سینمایی با همه بچه‌های سینمایی تا پاسی از شب حافظ می‌خواندند و بحث می‌کردند و راجع به تکنیک‌های مختلف سینما گفت‌وگو داشتند و رفاقتی بین سینماگران و مدیران سینمایی جریان داشت. منتها چون بحث مدیریت در یک دورانی بسیار تغییر کرد و از بخش فرهنگی تبدیل به بخشی غیر فرهنگی و هر چیز دیگری شد که ما از آن بی‌خبریم، فاصله‌ای بین سینماگران و مسئولان افتاد. البته این ماجرا هم حتما به‌مرور تلطیف پیدا خواهد کرد چون دیگر دوران بدگمانی و بی‌هویتی گذشته و ما دوباره باید به هویت سالم گذشته خودمان برگردیم.

- هر چیزی زمان خودش را احتیاج دارد. مثلا من نمی‌توانستم هشت سال پیش بگویم که ما همه آدم‌های بی‌گناهی هستیم که به بی‌هویتی محکوم شده‌ایم اما امروز می‌توانم این را بگویم. الان زمان گفت‌وگوست و می‌شود حرف زد. برای همین فکر می‌کنم هیچ‌چیزی بهتر از رودرروشدن و حرف‌زدن و پاسخ‌دادن و پاسخ‌گرفتن به سینما و ما نمی‌تواند کمک کند.

- دلم می‌خواهد نقش «شاه لیر» را بازی کنم. در یک دوره‌ای دلم می‌خواست «کُردلیا» را بازی کنم اما الان «کردلیا» برایم سخت نیست و دلم می‌خواهد خودِ «شاه لیر» را بازی کنم. اما در سینمای خودمان نقشی نیست که فکر کنم دلم می‌خواسته بازی کنم و نکردم! شاید نقش‌هایی مثل نقش زن‌هایی که در تاریخ ما تعیین‌کننده بوده‌اند را دوست داشته باشم بازی کنم.

- خیلی دلم می‌خواهد که نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم. چون او یک زن استثنایی در تاریخ ماست. البته همه زنانی که من بازی کرده‌ام معاصر بوده‌اند و هیچ‌وقت کار تاریخی نکرده‌ام. اما اگر بخواهم یک نقش تاریخی بازی کنم، خیلی دلم می‌خواهد نقش زنان تأثیرگذار تاریخ را بازی کنم.

- کسی که خیلی دلم می‌خواهد نقش او را بازی کنم، اولین زن خلبان است. خودم بازی در این نقش را خیلی دوست دارم.

- (برخورد شما با الفاظی مثل «ستاره» چیست؟ خودتان را هیچ‌وقت ستاره دانسته‌اید؟): نه واقعاً. من همیشه اینها را مثل سنجاقی که به لباسم هست، باز می‌کنم و می‌گذارم کنار و خودم را از آنها فارغ می‌کنم. به‌طورکلی هم هرگز موافق القابی که به بازیگران داده می‌شود و بعضی‌ها هم با آن هیجان زده می‌شوند، نیستم و فکر می‌کنم خود کلمه «بازیگر» آن‌قدر کافی هست که لازم نباشد چیزی به آن افزون کنیم.

- تعداد زیادی از تندیس‌هایم را به موزه سینما داده‌ام که گذاشته‌اند در انبار. چهار، پنج تا هم هست که توی خانه نگه داشته‌ام و هربار چشمم به آنها می‌خورد از خودم می‌پرسم چرا من اینها را نگه داشته‌ام؟ و با خودم می‌گویم که اینها را هم به موزه بدهم، اما بعد که می‌بینم آنجا هم قرار است برود در انبار، به این نتیجه می‌رسم که در خانه‌ام بماند.

بعد از یک مدتی جوایز برایم مثل یک کتاب خوبی است که خوانده‌ام، یا گلدان گلی زیبا که دیده‌ام. ارزشمند هستند اما حسی از این بابت که بگویم مفتخرم از فرانسه، آمریکا یا هرجای دیگری جایزه گرفته‌ام هرگز تجربه نکرده‌ام. وقتی می‌بینمشان بیشتر به این فکر می‌کنم این مجسمه و تندیس چطور ساخته و پرداخته شده و تکنیکی به آنها نگاه می‌کنم و حس تملک شخصی ندارم، همان‌طور که به باقی مجسمه‌ها هم ندارم. حالا متوجه می‌شویم که حذف نام و تصویر من در صداوسیما به‌عنوان بازیگری که بیشترین جوایز بازیگری را گرفته فقط آمارهای تاریخی را به هم می‌ریزد وگرنه فرقی به حال من ندارد.

- (شما تنها چهره تاریخ هنر ایران هستید که تصویرتان بر دیواری در سازمان ملل نقاشی شده. حس و واکنشتان نسبت به این اتفاق چطور بود؟): من که اصلا نمی‌دانستم آن نقاش محترم ایتالیایی که تصویر مرا کشیده چه کسی است و نه هرگز خودم را در اندازه هنرمندان دیگری که تصویرشان آنجا نقاشی شده مثل ساتیا چیت رای که الگوی من بوده‌اند می‌دانم اما اینکه تصویر من به‌عنوان فردی که در حرفه خودش تأثیرگذار بوده آنجا نقاشی شد، شگفت‌انگیز‌ترین اتفاقی بود که در حیطه جانبی کارم برایم رخ داد.

- (این روحیه‌ای که دارید و فریفته القاب و جوایز نمی‌شوید چطور در شما شکل گرفته؟): این روحیه از بی‌چیزی و بی‌نیازی است. من احتیاجی ندارم که با متصل‌کردن خودم به چیزها، اعتبار بگیرم. من از داشته‌هایم خیلی لذت می‌برم. دارایی‌هایم خیلی هم محدودند: دوستان خوب، پدر و مادر خوبی که اگرچه دیگر کنارم نیستند اما یادشان همیشه با من است، شوهر و فرزند خوب و خانواده‌ای که دوستشان دارم و شغلی که عاشقش هستم. هیچ چیزی مهم‌تر از این نیست که آدم از کاری که می‌کند لذت ببرد و شغلش را نه‌فقط دوست بدارد، که عاشق حرفه‌اش باشد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید