ذاتا تجربه گرا هستم
هر چند فیلم «ایستاده در غبار»، نقطه عطفی در کارنامه هنری هادی حجازی فر بود، اما مخاطبان پیگیر و حرفهای تئاتر، تجربههای موفق او را به ویژه در اجرای نمایشهای عروسکی به یاد دارند. او البته در فیلم «مزرعه پدری» زنده یاد رسول ملاقلی پور هم بازی کرده بود، اما نامش به عنوان بازیگری مستعد در سینما مطرح شد.
هر چند فیلم «ایستاده در غبار»، نقطه عطفی در کارنامه هنری هادی حجازی فر بود، اما مخاطبان پیگیر و حرفهای تئاتر، تجربههای موفق او را به ویژه در اجرای نمایشهای عروسکی به یاد دارند. او البته در فیلم «مزرعه پدری» زنده یاد رسول ملاقلی پور هم بازی کرده بود، اما نامش به عنوان بازیگری مستعد در سینما مطرح شد.
حجازی فر سال گذشته با فیلمهای «لاتاری»، «به وقت شام» و «دارکوب» در جشنواره فیلم فجر حضور داشت. به انگیزه اکران «لاتاری» گپ و گفتی با او داریم از روزهای آغازین کارش در تئاتر شروع کردیم و به برنامهها و رویاهای آینده اش رسیدیم.
اجازه دهید کمی به عقب برگردیم، به اولین روزهای فعالیت شما در تئاتر.
تئاتر برای من از دوره دبیرستان و از سال ۷۰ و در شهرستان شروع شد. در آن دوره رویای ما شرکت در جشنواره فجر بود که لازمه آن حضور در جشنوارههای استانی منطقهای و استانی بود و این جشنوارهها فرصت بسیار مغتنمی برای دیدن نمایشهای بسیار متعدد بود، ولی با ورود به رشته تئاتر دانشکده هنرهای زیبا فضای جدیدتری برایم پیش آمد.
شما که تئاتر را با دنیای فانتزی عروسکها ادامه دادید، چگونه از فیلمهای جنگی سر در آوردید؟
ذاتا و به شدت آدم تجربه گرایی هستم و همین میل، مسیر مرا از گرایشهای مختلفی که در دانشکده تجربه کردم به تئاتر عروسکی رساند. در تئاتر همه کارهایی را که یک دانشجو ناچار است برای کارش انجام دهد، تجربه کردم؛ طراحی، بازیگری، کارگردانی و ...، ولی ریسک پذیر بودن در کار هنری، باعث شد به سمت تئاتر عروسکی بروم تا از آن تکنیک یاد بگیرم.
دانشکده هنرهای زیبا به شدت عملی است و آموزش دروس آن در پلاتوها اتفاق میافتد. البته با کمی اکراه به این سمت رفتم، ولی در ادامه با شناخت امکانات تئاتر عروسکی که به رشد تخیل، تصویرسازی، بی مرز بودن در میزانسن و طراحی کاراکتر کمک میکند، بیشتر جذب آن و از آن دوره، به یک کارگردان نمایش عروسکی تبدیل شدم، ولی علاقه ام به دیگر گونههای دیگر تئاتری حفظ شد و جاه طلبانهترین تجربه ام در این نوع تئاتر «ملاقات بانوی سالخورده» بود که با تلفیقی از بازیگر، عروسک و ... تجربه بسیار موفقی بود و برای آن جایزه کارگردانی تئاتر فجر و طراحی صحنه را گرفتم.
اتفاق مهمتر استقبال خوب مخاطبان در اجرای عمومی و جشنواره بود. تئاتر دانشگاهی و فضای آکادمیک و تجربه گرای آن فرصت بسیار خوبی برای تجربه اندوزی بود. به همین دلیل کسانی که درباره بازیگری میپرسند، پیشنهاد میدهم دانشگاه را تجربه کنند، چون روح تجربه در دانشگاه دست کم در دوره کارشناسی فراهم است، البته در دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت مدرس یا فضایی کاملا آکادمیک مواجه شدم که اوایل کمی مرا پس زد، چون با فضای آزمون و خطای تمرینهای پلاتویی هنرهای زیبا خیلی متفاوت بود.
هادی حجازی فر در فیلم "ماجرای نیمروز"
از سوی دیگر فضای حرفهای ناخودآگاه، نوعی احتیاط را منتقل میکرد. چون موقعیتهای اخیر به سختی به دست میآمد و یک تجربه ناموفق میتوانست سه، چهار سال روند کاری تو را به تعویض بیندازد. در همین فقدان، بسیاری از بچههای با استعداد عطای کار را به لقایش بخشیدند، ولی من پر از رویا بودم و همان رویاها مرا کشاند. با وجود این که آدم عجولی هستم، در کار صبور بودم و برای امروز معاش ترجیح دادم از راههای غیر مرتبط استفاده نکنم. در حوزه تدوین، تلویزیون و ... کار کردم.
ظاهرا بیشتر به فضاهای جنگی تمایل دارید، اما فکر نمیکنید حضور مستمر در این فضا، شما را برای تجربه اندوزیهای بعدی محدود میکند؟
- «ایستاده در غبار» به فضایی تعلق داشت که تمام کودکی من در آن گذشته بود و تعلق خاطر و شناختی که از این آدمها داشتم، خیلی به من کمک کرد، ولی به رغم احترام و علاقهای که به این ژانر و فضا دارم، خود را بیشتر یک تکنسین یا تجربه گرا در حوزه هنرهای نمایشی میدانم و ترجیحم تجربه کردن در بخشهای مختلف است. هرگز چنین نیست که خودم را فقط به یک ژانر خاص محدود کنم بلکه در حال یادگیری هستم. اسم کارگردانها برایم مهم نیست، هرچند ترجیحم کار کردن با جوان ترهاست که ایده دارند و نشاط و بکر بودن شان مرا هم سر ذوق میآورد.
واقعا دنبال یادگیری و تجربه هستم، چون در نهایت همه اینها برای آن است که به رویای بزرگترم، کارگردانی برسم. در این مدت هم فیلمهای مختلفی را تجربه کرده ام که اصلا ربطی به فضای جنگ و دفاع مقدس نداشته اند و اکران میشود و منتظر بازخوردهایش هستم.
تا حدودی هم کارهایم توسط صاحبان قلم و متخصصان فن دیده شده و انرژیهای خیلی خوبی گرفته ام، ولی هنوز زمان آن نرسیده که بگویم این نقش فوق العاده است و تمام تلاشم مرا برایش کرده ام و از آن راضی هستم. شاید د، سه سال دیگر میتوانم با خیال راحت دست کم در خلوت خودم بگویم بالاخره نقشی را که دوست داشتم، بازی کردم.
کمی درباره «لاتاری» صحبت کنیم، برخی از تماشاگران «موسی» را قهرمان خطرناکی میدانند که برای احقاق حق دست به خشونت نمیزند. مواجهه شما با او چگونه است و اصولا دیدگاه تان درباره قهرمان در سینما چیست؟
تا جایی که یا دم میآید، همیشه سینما جایی بوده برای دیدن آدمهایی که شاید در زندگی عادی مان نمیتوانیم پیدای شان کنیم و اصلا همین خاصیت این آدمها را به قهرمان تبدیل میکند. منظورم تعریف تئوریزه قهرمان یا ضد قهرمان نیست. بحثم شخصیتی است که در نهایت در ذهن مخاطب شکل میگیرد.
اصلا سینما برای همین رویا فروختن و ساختن تصویری است که شاید در واقعیت وجود نداشته باشد و موسی یکی از همین آدم هاست که همدلی تماشاگر را بر میانگیزد، اما این که چقدر خطرناک است و چقدر خطرناک نیست؛ اگر در طول تاریخ فیلمی را پیدا کردی که قهرمانش و ضد قهرمانش توانست با کارهایی که انجام میداد.
باعث خطر شود، آن زمان موسی هم میتواند. اصلا این یک کهن الگو است که یک سرباز قدیمی، یک کهنه سرباز، به رغم خودش برای اصلاح جامعهای که در آن زندگی میکند، وارد عمل میشود. به نظرم تحلیلهای فرامتنی گول زدن خود ماناست، کلی میتوانم مثال نقیض پیدا کنم تا ثابت کنم هر کسی که چنین حرفی میزند، زمانی از قهرمان فیلمی که آن را دوستش داشته دفاع کرده است؛ بنابراین با این سخنان خیلی موافق نیستم.
هدفی هم که زمان ساخت «لاتاری» داشتیم، همین بود. بعد از مدتها در سالن دست زدن جیغ زدن و سوت کشیدن میبینی، اینها یعنی که ما به هدف خودمان رسیده ایم. دوباره از دل همین حرف میتواند کلی اگر و، اما دربیاید، ولی من به شدت کاراکتر موسی را دوست داشتم
و به عنوان مخاطب هم او را تحسین میکنم، هر چند شاید بتوانم شبیه او را در عالم واقعی پیدا کنم، ولی به هر صورت تحسینش میکنم. موسیهایی را میشناسم که به این شدت واکنش نشان میدهند، ولی تلاش کرده اند سالم زندگی کنند و در همان محدوده کوچکی که دارند، بتوانند مثمر باشند.
در نهایت هم یادمان نرود که ما با سینما طرفتیم، جایی که تخیل میفروشد و تصویری میسازد که در زندگی عادی مان نمیتوانیم پیدا کنیم. اگر در طول تاریخ قهرمان در فیلمهای سینمایی مانده و از او استقبال شده و دوام آورده، بی دلیل نیست، این همه فیلم بدون قهرمان و این همه فیلمهای متفاوت، «لاتاری» هم فیلمی در کنار اینها، هیچ ایرادی ندارد دوستان تحمل کنند.
گفته بودید امسال را بیشتر به تئاتر اختصاص میدهید. هنوز هم چنین تصمیمی دارید؟
به تئاتر به عنوان یک نیاز شخصی برای این که بتوانم تجدید قوا کنم، نگاه میکنم. طبعا در تئاتر پیشنهادهای مختلفی میآید، ولی به واسطه تجربههایی که داشته ام و کمی هم مشکل زمانی دارم، نوع کار و حرفها و حاشیههایی که هست، مرا دچار استرس میکند. احساس میکنم باید تعهداتی را که دارم، انجام دهم، یکی از رویاهای من و همسرم که تحصیلات ایشان هم تئاتر است، داشتن یک سالن تئاتر است. امیدوارم بتوانیم سالی داشته باشیم
که تعریف تجربی تری داشته باشد. یعنی هم در بخش سخت افزاری تئاتر به فکر هستیم و هم در کارگردانی و بازیگری. شاید نمیخواهم امکانی را که برای تجربه کردن در سینما برایم پیش آمده از دست بدهم و نمیخواهم هم انکار کنم که ترجیح میدهم پول برخی پروژههای سینمایی را به تئاتر بیاورم در سالنی کوچک، اما مجهز و محترم.
نقشهها و برنامههایی داریم، ولی زمان و تجربه ثابت کرده ما حتما نمیتوانیم انتخابگر باشیم و شرایط هم میتواند روند اجرای برنامههای ما را متوقف کند یا تند کند؛ و به عنوان آخرین پرسش ممکن است این سوال به وجود بیاید که چرا بیشتر تمایل دارید با حسین مهدویان کار کنید؟
نه تنها من بلکه کل گروه حسین مهدویان یک شباهت رفتاری داریم و آن هم میل به تجربه کردن است که از عشق به سینما میآید. به همین دلیل میتوانیم تجربههای خلاف جهت آب و خطرناک داشته باشیم. ممکن است ناگهان کار کودک انجام دهیم. به همین دلیل جدا شدن از این گروه وقتی هدفت یک یاست، کمی سختتر میشود، کار کردن با حسین مهدویان را دوست دارم، چون امکان و فضای بیشتری برای تجربه کردن به من میدهد. البته همزمان با همکاری با او روی فیلمنامه ام هم کار میکنم
و دوست دارم فیلمم را بسازم و هر چه سریعتر وارد دنیایی شوم که بیش از هر چیزی دوستش دارم و در کنارش کمی گزیدهتر کار کنم. در عین حال از تجربههای تازه نمیترسم، تحسین را دوست دارم، ولی از مواخذه شد ن. نمیترسم.
چون همانطور که گفتم، آنقدر ترس در وجودمان هست که دیگر اجازه ندهم ترس از موفق نشدن یا مورد نقد واقع شدن به همه ترس هایم اضافه شود. طبعا سینما با مخاطب زنده است و امیدوارم مخاطب من هم ادعایم را مبنی بر تجربه گرا بودنم بپذیرد. امیدوارم امسال سالی باشد که همه آدمها به رویاهای شان نزدیکتر شوند، از جمله خود من.
منبع: روزنامه سازندگی