سفر بی‌بازگشت

سفر بی‌بازگشت

پس به یک معنا می‌توان گفت که مهاجرت نخبگان، در حال رخ دادن است و همچنان ما در مسیرش قرار خواهیم گرفت و تنها مسأله ما، یک فغان اجتماعی و اخلاقی است که مطبوعات و برخی شخصیت‌های کشور آن را نمایندگی می‌کنند و شاید تنها این طیف هستند که از مهاجرت و خروج نخبگان به‌عنوان مسأله حرف می‌زنند. فارغ از این دو طیف، همه در یک توافق نانوشته در برابر مهاجرت نخبگان سکوت کرده‌اند.

کد خبر : ۵۷۲۴۸
بازدید : ۲۱۱۸

به گواهی آمار «سالانه ۱۸۰ هزار نفر از افراد تحصیلکرده از کشور خارج می‌شوند و هر نخبه مهاجر یک میلیون دلار از کشور خارج و به کشور میزبان وارد می‌کند.» بر آن شدیم تا در گپ‌وگفتی با دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، چرایی شدت گرفتن این پدیده را به بحث گذاریم. او در واکاوی پدیده مهاجرت نخبگان دیدگاه‌های قابل تأملی دارد که بس خواندنی است.

جناب ارمکی، آیا فکر می‌کنید امروزه مهاجرت نخبگان در جامعه ما به «مسأله» بدل شده است؟
مهاجرت نخبگان در ایران هم «مسأله» است و هم نیست، از طرف خود نخبگان مسأله نیست، حق است. به این دلیل که معتقدند نخبگان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... امکان کنش و کار در جامعه ندارند؛ برای مثال، نخبه اقتصادی، به سختی می‌تواند در جامعه سرمایه‌گذاری کند و پیوسته با بحران‌های مدیریتی و بحران بازار مواجه است. از طرفی، نخبه تکنیکی نیز امکان فعالیت چندانی را در جامعه ندارد چراکه جامعه نیازی به تکنیک و دانش او ندارد، چون تکنولوژی در سطح بالا را وارد می‌کنیم و تکنولوژی در سطوح پایین هم اساساً خارج از صحنه رقابت‌های تکنیکی است و در نخبگان انگیزه‌ای برای فعالیت ایجاد نمی‌کند. کدام وزارتخانه یا کدام واحد تجاری و اداری را می‌شناسید که از متخصصان دانشگاهی و نخبگان جهت پیشبرد امورشان بهره می‌گیرند؟ متأسفانه هیچ‌یک نیروهایشان را به‌طور رسمی نمی‌گیرند. نخبگان جایی برای ورود به سیستم ندارند، اینجا است که مهاجرت را برای خود یک «حق» تلقی می‌کنند؛ چرا که معتقدند در عین حال که تلاش کرده‌اند سرمایه، دانش، تکنولوژی، تخصص و... داشته باشند، اما جامعه به آنان امکان کار نمی‌دهد حتی اگر چنین امکانی هم فراهم شود، آن کار متناسب با تخصص آنان نیست. بنابراین، از این منظر مهاجرت نخبگان برای خود آنان «مسأله» بشمار نمی‌رود.
اما مهاجرت نخبگان در آنجا به «مسأله» بدل می‌شود که وقتی جامعه‌ای از لحاظ ساختاری در حال تغییر و سازماندهی است، به‌حضور نخبگانش بیش از پیش نیازمند است و در این فضا، طبیعتاً مهاجرت نخبگان، یک آسیب خواهد بود. اما وقتی در جامعه‌ای، راه ورود نخبگان به سیستم بسته است و در عین حال، نخبه و سرمایه هم تولید می‌کند، ولی نظام سیاسی چندان نسبت به خارج شدن این حجم از جمعیت نخبه و این سرمایه‌ها از کشور واکنش و مقاومتی نشان نمی‌دهد، همگی بیانگر این نکته است که سیستم نیز، مهاجرت نخبگان را به‌عنوان «مسأله» قلمداد نمی‌کند.


پس به یک معنا می‌توان گفت که مهاجرت نخبگان، در حال رخ دادن است و همچنان ما در مسیرش قرار خواهیم گرفت و تنها مسأله ما، یک فغان اجتماعی و اخلاقی است که مطبوعات و برخی شخصیت‌های کشور آن را نمایندگی می‌کنند و شاید تنها این طیف هستند که از مهاجرت و خروج نخبگان به‌عنوان مسأله حرف می‌زنند. فارغ از این دو طیف، همه در یک توافق نانوشته در برابر مهاجرت نخبگان سکوت کرده‌اند.


جامعه‌ای که نسبت به خروج نخبگانش بی‌تفاوت است؛ در آینده چه آسیب‌هایی ممکن است انتظارش را بکشد؟
جامعه‌ای که نخبه‌هایش را از دست می‌دهد، هم در حوزه‌های مدیریتی با ضعف مواجه می‌شود و هم در شناخت بحران. واقعیت این است که نخبگان مسأله را زودتر از وقوع حادثه پیش‌بینی می‌کنند و این خود می‌تواند از وقوع بسیاری از مسائل جلوگیری کند. بر این اساس، جامعه‌ای که به هر دلیل نخبگانش را از دست می‌دهد، بتدریج به جامعه‌ای ضعیف بدل خواهد شد که توانایی تشخیص و مدیریت بحران‌هایش را ندارد. این ضعف نیز بتدریج به نظام اجتماعی، ساختار مدیریتی و پروژه‌های توسعه تسری یافته و جامعه را دچار نقصان می‌کند.


آیا در گذشته هم با این حجم از مهاجران نخبه روبه‌رو بودیم؟
کشور ما به لحاظ تاریخی هم مهاجر داشته هم مهاجرپذیر بوده است؛ اما اگر مهاجرتی هم صورت می‌گرفت، موقتی بود.


چه شد که این موازنه تغییر کرد؟
منطق مهاجرفرست ما، منطق غلبه و سلطه یا به تعبیری، بهره‌گیری بود نه منطق خروج سرمایه از کشور. در گذشته اگر مهاجرتی صورت می‌گرفت، برای اثرگذاری بر دنیا بود. نخبگانی که می‌رفتند، در کشور مقصد، سازمان و تشکیلات برپا می‌کردند و جامعه ایرانی را با جامعه جهانی پیوند می‌زدند. اما امروز این نیروی نخبه وقتی از کشور خارج می‌شود دیگر برای همیشه می‌رود و بعضاً به ضد جامعه درمی‌آید و در خدمت جامعه دیگری قرار می‌گیرد. منطق مهاجرتی ما، امروز با مهاجرت در گذشته متفاوت شده است.


در گذشته ما اتفاقاً بیشتر مهاجرپذیر بودیم اکنون این موازنه تغییر کرده است، این خود اتفاق عجیبی است که از آن غافل هستیم. بررسی دلایل آن، نیازمند کار‌های جامعه‌شناسانه است.


این معادله از چه زمانی تغییر کرد؟
به اعتقاد من، در این دو دهه اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است، از زمانی که مدیریت، اقتصاد، حوزه ساماندهی فرهنگ و... پیش‌بینی‌ناپذیر شد، دیگر جامعه نتوانست خود را بازتولید کند. در این فضا، افراد دچار یک ابهام در وضعیت‌شان شدند و تصمیم به رفتن گرفتند.


یک بخشی مسائل ساختاری است و بخشی از آن به خود جامعه نخبگان بازمی‌گردد. بالاخره نخبگان و روشنفکران هم یک «مسئولیت اجتماعی» دارند، با مهاجرت آنان، تعهد و مسئولیت اجتماعی‌شان در قبال جامعه چه می‌شود؟
در جامعه ما نخبگان علمی مسئولیت ندارند، همه مسئولیت‌ها دست نخبگان دولتی و نظام سیاسی است. اتفاقاً، نخبه در این کشور اصلاً مسئولیت ندارد و قرار نیست کاری انجام دهد. ما از نخبگان سلب مسئولیت کردیم، برای همین است که «نوآوری» معنا ندارد؛ برای همین است که اصلاح امکانپذیر نیست و نخبگان نمی‌توانند کنش انجام دهند که اگر می‌توانستند، این اتفاقات نمی‌افتاد. مشکل ما این است که ما از نخبگان‌مان سلب مسئولیت کردیم.
با این حال، به اعتقاد من، نخبگان ما با وجود اینکه مسئولیتی نداشتند، اما همواره برای اثرگذاری تلاش کردند. شما اگر کارنامه همه کسانی را که مهاجرت کردند، ببینید، درخواهید یافت که در کارنامه همه یک دوره تلاش برای اثرگذاری وجود دارد که در نهایت به سرخوردگی انجامیده است. این بدان معنا نیست که نخبگان ما مجموعه آدم‌های بی‌وطنی بودند بلکه آنان به جوابی نرسیدند و رفتند.


چطور می‌توان معادله «مهاجر فرستی» در برابر «مهاجر پذیری» را معکوس کرد؟
معتقدم تنها عاملی که می‌تواند تغییر کند، نگاه نظام سیاسی در مورد علم، دانشمندان، متخصصان و نخبگان اقتصادی است. نباید نگاه یک جامعه، ضد ثروت و ضد سرمایه، ضد متخصص، ضد روشنفکر، ضد دانش و... باشد. اگر چنین نگاهی اصلاح شد، درصدی از اصلاح در وضعیت نخبگان هم صورت خواهد گرفت و اگر تغییر نکند ما همچنان با انباشتی از مسائل مواجه خواهیم بود.

ویژگی‌های جوامعی که نخبگانش را فراری می‌دهد

دکتر جبار رحمانی
هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی


۱ «مهاجرت نخبگان» از موضوعات غامض اجتماعی، فرهنگی در عرصه سیاستگذاری است که البته می‌تواند پیامد‌های اقتصادی مثبت و منفی زیادی نیز دربر داشته باشد. اغلب مردم از مهاجرت نخبگان، با عنوان «فرار مغزها» یاد می‌کنند که این اصطلاح به‌طور ضمنی بیانگر آن است که نخبگان به اراده خود و بر اساس انگیزه‌های شخصی، مهاجرت را انتخاب کرده‌اند. اینگونه بازنمایی کردن باعث می‌شود تا تصویری دستکاری شده و ناقص از موضوع داشته باشیم که درک ما و در نتیجه سیاستگذاری‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.


۲ ابتدا باید دید دلیل هجرت نخبگان در سطح فردی و اجتماعی چیست؟ زیرا نمی‌توان پدیده‌ای مانند مهاجرت را صرفاً ناشی از انگیزشی فردی دانست. مهاجرت نخبگان بدون توجه به بستر اجتماعی و فرهنگی مبدأ مهاجرت قابل فهم نیست.
گاهی برخی متخصصان، در زمینه‌ای تربیت شده‌اند که جامعه امکان به‌کارگیری آنان را ندارد، لذا نوعی مهاجرت اجباری برایشان پیش می‌آید. البته این نوع مهاجرت نخبگان بسیار نادر است. اما مصادیق عمومی مهاجرت نخبگان ناشی از آن است که بخشی از متخصصان که مهارت و دانش ویژه‌ای دارند به دلایلی در جامعه خود فرصت کار پیدا نمی‌کنند. این به‌کار نگرفتن نخبگان، ناشی از ناکارآمدی، فساد یا ضعف نهادی و قانونی می‌تواند باشد که فشار روحی و اقتصادی زیادی بر آنان وارد می‌کند که در نهایت راهی جز مهاجرت برایشان باقی نمی‌گذارد. بوروکراسی‌های پیچیده حتی در نظام دانشگاهی، به‌عنوان عمده‌ترین مراکز به‌کارگیری نخبگان، مهم‌ترین زمینه و دلیل مهاجرت نخبگان می‌تواند باشد. نظام بوروکراسی در عرصه‌های صنعت و دانشگاه و حتی سازمان‌های اداری، اگر به گونه‌ای باشد که کسب شغل، موقعیت و جایگاه مناسب، بیش از آنکه مبتنی بر قواعد و ضوابط باشد، بر روابط و معیار‌های حزبی، گروهی و ایدئولوژیک استوار باشد، نخبگان را به مهاجرت ترغیب خواهد کرد. اگر معیار هیأت علمی شدن یا گرفتن بورسیه، معیار‌های غیرعلمی و غیرتخصصی باشد، یا کسب مشاغل بالای مدیریتی و موقعیت‌های خاص صنعتی بویژه در عرصه دولتی، به همین عارضه دچار شده باشند به‌طوری که «روابط» منطق اصلی کسب موقعیت و شغل دانسته شود، در نتیجه نخبگانی که این روابط و ظواهر را ندارند، از این عرصه‌ها باز می‌مانند و دچار نوعی سرخوردگی می‌شوند. در این شرایط باید از جامعه‌ای صحبت کرد که «نخبگانش را فراری می‌دهد» نه «مهاجرت نخبگان».


ساختار‌های غیرعقلانی و سیاستگذاری‌های غلط در نهاد‌های بوروکراتیک که مبتنی بر فرم‌های صوری برای ارتقا و رشد شغلی است نیز می‌تواند زمینه‌ای برای دلزدگی و یأس نخبگان شود. به‌عنوان مثال، اگر در نظام دانشگاهی آنچه که بها دارد، شبه تولیداتی باشد که در منطق صوری ارتقا موجبات رشد فرم‌گرایان را فراهم آورد در نهایت اهالی واقعی علم و دانش را از ماندن و کار کردن دلزده می‌کند. در نتیجه بخشی از نخبگان که توانسته بودند از سد‌های غیرعقلانی یا پیشاعقلانی ورود به نهاد‌های علمی و صنعتی و... رد شوند، در نظام سلسله مراتب و ارتقا که مبتنی بر قواعد تهی و آلوده به زد و بندهاست، دچار فرسودگی شده و در نهایت رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهند.


۳ نخبه، عموماً به کسی گفته می‌شود که مهارت و دانش بسیار تخصصی و ویژه‌ای دارد که از حد عمومی متخصصان بالاتر است، اما تصویر جامعه ما از نخبه چه کسی است؟ فردی با ضریب هوشی بالا، که عموماً اهل علوم پایه و مهندسی است. آنقدر غرق در علم و تخصص و محاسبه و آزمایشگاه است که از امور روزمره و روزانه خود غافل مانده است. در نتیجه او فقط و فقط در عرصه علوم مهندسی و محاسبه موفق است و در سایر امورش همیشه لنگ است. کسی که در درون هم استعدادهایش، به شیوه غیرنرمالی، استعداد و هنری را در او رشد داده‌اند و سایر امورش فراموش شده‌اند و این خود به یک مسأله آسیب‌زا بدل شده است. این مسأله را دکتر محسن رنانی در مفهوم «نخبه معمولی» بخوبی شرح داده است. جامعه باید مفهوم نخبگی را از یک مفهوم خاص و غیرنرمال به یک مفهوم عمومی و نرمال بدل کند. گاهی در برخی جوامع نهاد‌های آموزشی مثل مدرسه و دانشگاه برای تربیت همان نخبه عجیب و غریب سازماندهی می‌شود. در حالی که ما نیازمند جامعه‌ای هستیم که مهارت‌های لازم برای «بهینه زیستن»، «شادمانه زیستن» و «زیست اخلاقی» را به شهروندانش آموزش دهد؛ ضمن آنکه بستر‌های تحقق این نوع زیست انسانی را نیز فراهم کند. از این رو، به جای دوگانه نخبگان خاص و غیرنرمال در مقابل عموم مردم کم‌هوش، بهتر است به سمت دوگانه مردم فرهیخته و دارای مهارت‌های شناختی و عاطفی لازم برای بهینه زیستن (نخبه معمولی) در مقابل افراد فاقد این مهارت‌ها و توانایی‌ها صحبت کنیم.


۴ جامعه ما دچار بحران نخبگی است؛ به این معنا که مفهوم نخبگی و نظام‌های آموزشی مبتنی بر آن، منشأ آسیب هستند. ضمن آنکه در مفهوم مطلوب از نخبگی هنوز در آغاز راه هستیم. نهاد‌های آموزشی نه تنها باید مکانیسم‌های تربیتی این «نخبگان معمولی» را فراهم کنند، بلکه سایر نهاد‌های کشور نیز باید در حداکثر سلامت سازمانی، فرصت‌های زیست شایسته برای شهروندان فرهیخته را فراهم کنند. در این شرایط است که می‌توان از جامعه‌ای در حال توسعه و رشد فرهنگی و اخلاقی صحبت کرد. اما وضع موجود، ما را به همان نتیجه‌ای می‌رساند که اکنون در آن هستیم: آمار‌های بالای مهاجرت و بی‌انگیزگی و فساد و...

۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید