طلبکار باشیم!
از پاسبان سر کوچه تا مدیران رده بالا، هرکس را مقابل خود دیدهایم، در برابرش گردن کج کردهایم و اوامر و نواهیاش را فرمان بردهایم. در تک و توک مواردی هم که اطاعت نکردهایم یاغی شدهایم و سر به کوه و بیابان نهادهایم و صبر کردهایم که بعدا سر فرصت یکی از مرکز بیاید و به سزای عمل ننگینمان برساند.
کد خبر :
۵۷۸۲۷
بازدید :
۸۴۹
سید علی میرفتاح | نه تنها مشکلی با طلبکاری مدام مردم از حکومت ندارم بلکه آن را در مناسبات سیاسی امروز لازم و ضروری میدانم. بیش از دوهزار و پانصد سال همواره بدهکار حاکمان بودهایم و به غیر از «بلهقربان» و «چشم» و «اطاعت» و «به دیده منت» و «امر، امر شماست» چیز دیگری به زبانمان نیامده.
از پاسبان سر کوچه تا مدیران رده بالا، هرکس را مقابل خود دیدهایم، در برابرش گردن کج کردهایم و اوامر و نواهیاش را فرمان بردهایم. در تک و توک مواردی هم که اطاعت نکردهایم یاغی شدهایم و سر به کوه و بیابان نهادهایم و صبر کردهایم که بعدا سر فرصت یکی از مرکز بیاید و به سزای عمل ننگینمان برساند.
مهمترین اتفاق انقلاب اسلامی به نظرم همین بود که مردم خواستند نسبت تاریخیشان را با حکمرانان تغییر دهند. تغییر هم دادند. به وضوح جای خادم و مخدوم عوض شد و مردم _خصوصا مردمان ناداشت_ ولینعمتان اصلی مملکت معرفی شدند و حق تعیین سرنوشت و انتخاب حاکم و حکومت را به دست آوردند.
زهی سعادت، اما تغییر سخت است، ترک عادتهای کهنه از آن سختتر. درست است که رعایای مکلف به شهروندان صاحب حق ارتقای مقام پیدا کردند و درست است که طعم دموکراسی زیر دندانمان آمد، اما کماکان موقع طلبکاری صدایمان میلرزد، ابر نگرانی بر سرمان باریدن میگیرد و ترس از یاغی شدن به جانمان میافتد.
از اینها بدتر و سنگینتر بار مسوولیتی است که میترسیم شانههایمان طاقتش را نیاورند. حق، با خودش مسوولیت میآورد، طلبکاری نیز نیاز به صبر و مقاومت و اصرار دارد و ما که در این وادی هنوز طفل دبستانیم، گاهی دلمان برای آن رعیت مکلف تنگ میشود.
بیشتر وقتی که مسوولیت انتخاب و طلبکاری و تداوم دموکراسی بر گردهمان سنگینی میکند دلمان برای رعیت مطیع تنگتر میشود. رعایا زندگی خوبی ندارند. عموما با خفت و خواری به دنیا میآیند، کار میکنند و زجر میکشند، باسرافکندگی هم میمیرند. نیافتند و بمردند در طلبکاری.
اما در عین حال خیالشان از هفت دولت آسوده است که کسی چیزی به پای آنها نمینویسد. مملکت را گند بردارد اینها مسوولش نیستند و کسی فرداروز استنطاقشان نخواهد کرد.
اسکندر بیاید و پدر صاحببچه همه را دربیاورد و از غرب تا شرق را شخم بزند و ویران کند و بکشد، علتش بیکفایتی امراست نه بیکفایتی رعیت. این بیمسوولیتی شیرین است و زبان رعیت را در خفا نسبت به امرا و زعما باز میدارد.
درست است که در حضور، زبان رعیت بند میآید، اما در غیاب او چنان گستاخ میشود که سر به آسمان میساید و همه دیوارها را بر سر وزیر و وکیل فرومیریزد و همه تقصیرها را به گردن حاکمان میاندازد.
حق هم دارد. رعیت مکلف چه مسوولیتی میتواند داشته باشد؟ اما از آن طرف شهروند صاحبحق، بخواهد یا نخواهد، دوست داشته باشد یا نداشته باشد مسوول است و همواره بار مسوولیت بر شانههایش سنگینی میکند. ما در یک وضعیت پارادوکسیکال قرار گرفتهایم.
از یک طرف میخواهیم قیافه طلبکاران از حکومت را به خود بگیریم و مسوولان کشور را سینجیم کنیم که چرا مطالبات مردم را اهمیت نمیدهند؛ از آن طرف دنبال احمدینژاد یا روحانی میگردیم تا سریعالسیر بار مسوولیت خود را روی دوششان بیندازیم و الفرار.
دموکراسی آداب دارد؛ با عادتهای پادشاهی و ملوکیت هم جمع نمیشود معذلک ما از دو طرف گرفتار عادتهای دیرپایی هستیم که حالا حالاها به همین راحتی دست از سرمان برنمیدارند.
سال قبل بنا به دلایلی در یک فعالیت دموکراتیک شرکت کردیم و به حسن روحانی رای دادیم. مشارکت سیاسی ما قابل تقدیر است و به خصوص در مقایسه با کشورهای منطقه باعث میشود سربالا بگیریم و به خود نمره قبولی بدهیم، اما آیا برای استقرار دموکراسی همین اندازه از مشارکت و همین یک رای کفایت میکند؟ چه پارسال و چه در سال نود و دو خیلیها حسن روحانی را با میرنوروزی یکی گرفتند و روز رایگیری از پس ضمیرشان چنین گذشت که با یک رای او را بلاگردان کشور میکنند و از فردا توفیقات روزافزون او را در عبور از برجام و دور کردن گرانی و آوردن ارزانی و عمارت خرابکاریهای قبلی به تماشا مینشینند.
خوب که نگاه کنید میبینید که ما رای ندادیم بلکه از خود رفع مسوولیت کردیم به این امید که یکی از خویش برون آید و کاری بکند. این منتهای سنگینی که بابت رای بر سر روحانی میگذاریم معنیاش همین است که ما هیچ مسوولیتی در گران شدن ارز و تعطیل شدن کارخانهها و کساد شدن بازار تولید داخل و بیکاری کارگران نداریم و هر حاکمی که خراب کرده، چشمش کور، خودش هم بیاید و درست کند.
نمیخواهم حرفم را به قشر بازیگر تقلیل دهم و آنها را بابت پرتوقعیشان از رییسجمهور ملامت کنم. از آن طرف هم نمیخواهم بگویم که رییسجمهور هیچ تقصیری ندارد.
بلکه میخواهم بگویم با این روندی که در پیش گرفتهایم و با این حرفهایی که گاهی نخبه و عامی بر زبان میآورند، بعید است در پیشرفت و دموکراسی راه به جایی ببریم. بر فرض که در این یک سال میرنوروزی کاری نکرد و به توفیقی نرسید، من و شما چه کردیم؟ به غیر از آن رای قابلداری که در صندوق انداختیم برای آزادی و پیشرفت و عدالت چه کردهایم؟ طلبکاری از حاکمان فینفسه خوب است، اما نه وقتی که خودمان از سرتا پا بدهکار صغیر و کبیر عالمیم.
۰