وظایف اخلاقی والدین در قبال بچه‌ها چیست؟

وظایف اخلاقی والدین در قبال بچه‌ها چیست؟

اما وقتی نیاز فرزند را بر خواسته‌اش ترجیح می‌دهید، احساس بی اعتنایی به فرزند دست خواهد داد و گویی رفتاری خشونت‌آمیز با فرزند شده است. اما وظیفه‌تان چنین است که نیاز را بر خواسته ترجیح دهید و طبعا به فرزند چنین حسی دست می‌دهد که با او به خشونت رفتار کرده‌اند و این خشونت ناشی از این است که به فرزند عشق ورزیده‌اید. در حقیقت این خشونت، خشونت عشق نام دارد. خشونت عشق را با کسی انجام می‌دهیم که نیاز و خواسته او با یکدیگر تعارض دارد و شما سویه نیاز را گرفته‌اید، چرا که به او علاقه دارید.

کد خبر : ۶۴۰۷۳
بازدید : ۲۰۴۱
وظایف اخلاقی والدین در قبال بچه‌ها چیست؟ مصطفی ملکیان | اول وظیفه‌ای که از لحاظ اخلاقی بر دوش والدین است، رفع نیاز‌های فرزند بوده و این مسئله هم چندان ساده نیست. همه قبول دارند، اما مسئله‌ای دارای ابهام است. اولین ابهام تفاوت میان نیاز و خواسته است و تفکیک میان این دو مفهوم یک مبحث نظری مهم و بسیار سخت است.

نیاز برای هر ارگانیسمی چه حیوان و چه انسان، دارای سلسله مراتبی است و اگر موجود زنده به آن نیاز‌ها نرسد، ارگانیسم مورد نظر خواهد مرد و یا اینکه حیات واجد کیفیتی نخواهد داشت؛ بنابراین نیاز تابع هوا و هوس نیست و نیاز هر موجودی یک سلسله مسائلی است که اگر مرتفع نشودد، به لحاظ کمی و کیفی ویژگی حیات مطلوب را از دست خواهد داد.

به غیر از نیاز مفهوم خواسته نیز مورد نظر است. ممکن است بدن من به طور مداوم نیازی به بستنی نداشته باشد، اما خواسته من بستنی است و اگر بدن من به آن نرسد، آرامش من مکدر خواهد شد. انسان آرمانی به این معنا است که هر چیزی نیاز داریم، خواسته ماست و هر چیزی که می‌طلبیم، نیاز ماست. انسانی که نیاز‌ها و خواسته‌هایش بر یکدیگر منطبق باشد، نشان از انسان کامل دارد و در تاریخ چنین انسان‌هایی کم مشاهده شده‌اند.

هر چه به سن کودکی نزدیک می‌شویم، نیاز و خواسته از یکدیگر دورتر می‌شود و چونان هم نیست که تعارض میان نیاز و خواسته در طی گذر زمان کم شود، در سنین کهن‌سالی این تعارض کاملا رفع شود و انسان آرمانی شکل بگیرد. همچنان ممکن است که تعارض میان نیاز و خواسته وجود داشته باشد.
فرق میان انسان و حیوان آن است که در حیوانات خواسته‌ای منطبق بر نیاز وجود ندارد و این توانایی ما انسان‌ها است که چیزی را بطلبیم که به آن نیاز نداریم.

عالمان اخلاق می‌گفتند که تا سنی والدین بایستی کاملا بر زندگی فرزندان خود نظارت داشته باشند و چیزی را نخواهد که مورد نیاز او باشد و یا اینکه چیزی را بخواهد که مورد نیازش نباشد و از آن خواسته ضرر ببیند.
اولین مسئله اخلاقی که والدین نسبت به فرزند دارند، این است که چگونه نیاز فرزندان را برآورده کنند. تا زمانی که خواسته و نیاز فرزند بر یکدیگر انطباق دارند، مشکلی وجود ندارد، اما زمانی که انطباق صورت نگیرد، مسئله‌ای است که جای بحث دارد. اگر خواسته مطابق نیاز نبود، بایستی خواسته فدای نیاز شود.


اما وقتی نیاز فرزند را بر خواسته‌اش ترجیح می‌دهید، احساس بی اعتنایی به فرزند دست خواهد داد و گویی رفتاری خشونت‌آمیز با فرزند شده است. اما وظیفه‌تان چنین است که نیاز را بر خواسته ترجیح دهید و طبعا به فرزند چنین حسی دست می‌دهد که با او به خشونت رفتار کرده‌اند و این خشونت ناشی از این است که به فرزند عشق ورزیده‌اید.
در حقیقت این خشونت، خشونت عشق نام دارد. خشونت عشق را با کسی انجام می‌دهیم که نیاز و خواسته او با یکدیگر تعارض دارد و شما سویه نیاز را گرفته‌اید، چرا که به او علاقه دارید.
یکی از پنج پارادوکس موجود در تربیت، خشونت عشق است. هنگامی که عاشق باشید مصلحت فرد مورد نظر را می‌خواهید، نه مفسده و به دنبال نیاز او هستید و نه خواسته‌اش. خشونت عشق نیز ممکن است در معلم و مربی نیز وجود داشته باشد.

شکی وجود ندارد که به لحاظ مفهومی نیاز بر خوشایند ارجحیت دارد، اما چه کسی بایسیت تشخیص دهد نیاز چیست و خواسته چه چیز دیگری است؟ چه راهی وجود دارد که ما نیاز فرزند خود را تشخیص دهیم؟ درست است که بایستی نیاز را بر خواسته ترجیح داد، اما بایستی نیاز و خواسته را از یکدیگر تشخیص داد. به طور مثال پدر و مادر نیاز فرزند شیرخوار را با رجوع به طبیب درمی‌یابند. در عالم جسمی تشخیص نیاز‌ها ساده و ممکن است، اما نیاز‌های فرزند تنها منحصر به نیاز‌های جسمی نیست و او نیاز‌های روانی فراوانی نیز دارد. پدر و مادری که می‌خواهند اخلاقی رفتار کنند با ابهامی روبه‌رو می‌شوند که نمی‌توانند نیاز فرزند را تشخیص دهند.

برای درک بهتر مسئله بایستی چند مفهوم نظری را توضیح دهم. هر سخنی که بر زبان و قلم من جاری می‌شود، در یک تقسیم‌بندی قابل تقسیم به دو قسم جای می‌گیرد، یا صدق و کذب دارد یا اینکه صدق و کذب ندارد. اگر من گفتم که امروز چهارشنبه است، یا راست و یا دروغ است. این دسته از سخنان را می‌توان آبجکتیو یا عینی دانست. اما دسته دیگری از مدعا‌ها صادق و کاذب ندارد. اگر بگویم که زیباترین رنگ جهان آبی است و کسی بگوید زیباترین رنگ سبز است نمی‌توان صادق و کاذب را تشخیص داد. امر و نهی، توصیه‌ها، پیشنهاد‌ها و تقاضاهاو سوال‌ها صادق و کاذب ندارند. به این دسته از ادعا‌ها و جملات، جملات سابجکتیو و یا ذهنی می‌گویند، چرا که در خصوص عالم واقع صحبت نمی‌کنیم.

گزاره‌های آبجکتیو نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته‌ای که راست و دروغ دارند و معارف بشری می‌تواند راستی آن را تعیین کند و دسته‌ای که راست و دروغ دارند، اما بشر توانایی تعیین آن را ندارد. به طور مثال اگر بگوییم آب در ۱۰۰ درجه به جوش می‌آید، آبجکتیو است و بشر نیز می‌تواند بفهمد که درست است یا خیر.

اما اگر بگوییم در کهکشانی که ۴۰ میلیارد سال نوری با ما فاصله دارد، اکسیژن وجود دارد، در دسته گزاره‌های آبجکتیو قرار می‌گیرد که توانایی تعیین درستی و نادرستی آن را نداریم. اگر بگوییم یکی از مورچه‌های این اتاق باردار است، نمی‌توانیم بفهمیم که این سخن درست است یا خیر. به دسته اول آبجکتیو‌های بالفعل و دسته دوم را آبجکتیو بالقوه می‌گویند.
تنها در مورد آبجکتیو‌های بالفعل می‌توانیم تعیین درستی و نادرستی کنیم. اگر پدر و مادری بگویند که نیاز‌های فرزند خود را فهمیدیم، تنها در خصوص نیاز‌های آبجکتیو بالفعل می‌توانند اظهارنظر کنند و در خصوص نیاز‌های آبجکتیو‌های بالفعل که مفسده آن برای فرزند تشخیص داده شده باشد، فرزند بایستی از نظر والدین تبعیت کند.

اما تعداد این قبیل جملات بسیار کم است. تا زمانی که با نیاز‌های فیزیولوژیک و ضروریات زندگی روبه‌رو هستیم، تا حدی علوم بشری پیشرفت کرده و به گزاره‌های آبجکتیو بالفعل رسیده‌ایم و کار ساده است. اما قسمت دشوار نیاز‌های روانی است و علوم بشری چندان پیشرفت نکرده است و قاطعیتی را که در فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی وجود دارد، در علوم انسانی شاهدش نیستیم.

با اینکه هر پدر و مادری اخلاقا موظف‌اند که نیاز‌های فرزندان را برآورده کنند و بایستی نیاز‌ها را بر خواسته‌ها ترجیح دهند، اما مواردی که نیاز و خواسته مشخص هستند، چندان زیاد نیست و کار بسیار سخت است. جایی که حتی متخصصان هم مشکل دارند، در خصوص والدینی که تخصصی ندارند، کار بسیار سخت‌تر است.
بایستی با فرزند بسیار محتاطانه برخورد کرد و قاطعیتی به خرج نداد. تا جایی که علوم بشری پیشرفت کرده، بایستی از متخصصان پرسید که فرزند من چه نیاز‌هایی دارد. اما بیشتر از این توانی نداریم. بایستی به افراط و تفریط در این زمینه توجه کرد. برخی از والدین هر چه فرزند بخواهد در اختیار او قرار می‌دهند تا مبادا کمبود و عقده‌ای نداشته باشد. از سویی دیگر والدینی نیز هستند که با توهمات خودشان دست به معامله با فرزند خود می‌زنند و از تحقق نیاز‌های فرزند خود ممانعت می‌کنند.

هر جا که علم بشری و نه علم منِ پدر و مادر، مسئله‌ای را قاطعانه به عنوان نیاز معرفی کرد بایستی آن نیاز را مرتفع ساخت، اما جایی که علوم هیچ سخنی نگفته‌اند، نمی‌توان گفت که این نیاز فرزندم را محقق نخواهم کرد و در این جا پدر و مادر خواسته خود را بر خواسته فرزند خود ارجحیت داده‌اند.

در حقیقت پدر و مادر بایستی به کسب علم مداوم در خصوص نیاز‌های فرزندان خود بپردازند. نه می‌شود پدر و مادر خوشایند‌های خود را فدای خواسته‌های فرزندان خود کنند و نه اینکه خواسته‌های فرزندان خود را فدای خوشایند‌های خودمان کنیم.

نکته دیگر این است که فرزند یک سلسله نیاز فیزیولوژیک را قطعا خواهد داشت و اگر این نیاز‌ها برآورده نشود، خسران خواهد دید. این نیاز‌ها دیگر محرز است و به آن اشاره خواهم کرد. بخشی از این نیاز‌ها خوراک و پوشاک و مسکن است. نیاز بعدی که پس از سلسله نیاز‌های فیزیولوژیک مطرح می‌شود، نیاز به دانستن است. هر چه سن بالاتر می‌رود، از کنجکاوی کاسته می‌شود. فرزند نیاز دارد که جهان پیرامون خود را بشناسد. هر گونه طفره رفتن از این نیاز، برای کودک مشکل‌ساز خواهد شد.

نیاز به دانستن سه وظیفه بر دوش والدین می‌گذارد. یکی تعلیم و تربیت فرزند است که بایستی دانست تعلیم با تربیت متفاوت است. تعلیم دانستن گزاره‌ها و تربیت دانستن افعال است. دومین وظیفه والدین، آگاهی فرزندان از نتایج عملی که انجام خواهند داد، است. هر کاری که فرزندان انجام می‌دهند، بایستی از سوی والدین نسبت به نتایج آن آگاه شوند که از آن به دلالت خیر یاد می‌شود. در حقیقت پدر و مادر تجربیات خود را با فرزندانشان به اشتراک خواهند گذاشت.

وظیفه سوم نیز آگاه ساختن فرزند از برد عمل خویش است. فرزندان نمی‌دانند عملی که انجام می‌دهند نتایجش تا چه دوره‌ای برجاست و عمق نتایج آن تا چه میزان است. به طور مثال اگر فرزند یک سیلی به صورت همکلاسی خود بزند، نمی‌داند که نتایج آن چگونه است و برد آثار آن چگونه است. هر عملی سه نوع برد دارد، برد زمانی، مکانی وبرد وضعی و حالی. فرزندان هر مقدار که بزرگ‌تر شوند، نسبت به برد عمل خود آگاهی بیشتری خواهند یافت. در بسیاری از موارد اگر فرزندان بدانند برد کارشان چگونه است، دست به انجام آن کار نمی‌زنند یا بالعکس، آن عمل را انجام خواهند داد.

دومین نیاز فرزندان، نیاز به لذت بردن است. نیاز به لذت بردن بیشترین انگیزه برای آرامش اوست. این خاصیت به حدی است که دیگر ملاحظات را در نظر نمی‌گیرند و تنها به دنبال لذت بردن هستند.

اصل سوم، نیاز به خوبی است. نیاز به لذت، نیاز به خوشی است، اما فرزندان نیاز به خوبی را به شدت احساس می‌کنند. تا مدتی روانشناسان معتقد بودند که مفاهیم اخلاقی برای فرزندان قابل درک نیست، اما حدود ۳۰ سال گذشته دریافتند که فرزندان از سنین کودکی متوجه خوب و بد می‌شوند. این نیاز به خوب بودن نیز در بچه‌ها وجود دارد. گاهی فرزند می‌بیند که به لذت رسیده، اما از طریق بدی کردن به یک فرد دیگر این لذت در او ایجاد شده است. نیاز به خوبی را بایستی در فرزندان برآورده کرد و این نیاز با آگاهی فرزندان از میزان خوبی و بدی اعمال برآورده می‌شود. در حقیقت بایستی نوعی آموزش اخلاقی به فرزندان داده شود.

اما یک نکته بسیار مهم وجود دارد، نبایستی هر باید و نبایدی را به عنوان باید و نباید اخلاقی معرفی کنیم. ما شش نوع باید و نباید داریم و تنها یک نوع از آن اخلاقی است. برخی از باید و نباید‌ها قانونی و برخی نیز شعائری و برخی نیز عرفی است. این موارد شامل باید و نباید‌های اخلاقی نمی‌شوند.

نیاز بعدی فرزندان، نیاز به کار کردن است و کار کردن مورد نظر من با بحث کودکان کار متفاوت است. آن چه در بحث کودکان کار آنان را وادار به کار کردن، کرده، فقر است. فقر است که بحث کودکان کار را به یک پدیده شوم اجتماعی بدل کرده است. کودکان بایستی کار کنند و کار کردن آن‌ها نباید به دلیل فقر پدر و مادرشان باشد. فرزندان بایستی هر کار فنی و هنری را که دوست دارند انجام دهند.

آخرین نیاز، نیاز به قد علم کردن مقابل والدین است. ما به نوعی رفتار می‌کنیم که از پدر و مادر تبعیت کنند. این مسئله هم از جهت اخلاقی و هم از جهت روانشناختی نادرست است. هنگامی ما اخلاقا مجاز هستیم که از فردی تبعیت کامل کنیم که آن فرد معصوم باشد و هر چه امر کند درست باشد. از نظر روانی مشکل در اینجاست که فرزندان از ابتدا بایستی برای خود حق آزادی را قائل باشند و نیاز به آزادی یکی از بزرگترین نیاز‌های فرزندان است.

از این نظر می‌خواهم پیشنهاد کنم که نیاز به عصیان مقابل والدین را بایستی شعبه‌ای از نیاز به آزادی دانست و برخی این دو نیاز را منفک می‌دانند. عصیان در مقابل پدر و مادر هم نیاز روانشناختی و هم نیاز اخلاقی دارد.
اما بچه‌ها در ادامه زندگی بایستی سه نوع فعالیت را انجام دهند و نیاز به این فعالیت‌ها نیز بایستی به فرزندان اطلاع داده شود. یکی از سه نوع فعالیت لازم، فعالیت برای امرار معاش است. هر آدمی نیاز به استقلال دارد و یکی از این وجوه استقلال، استقلال مالی است. هر انسانی در زندگی خود نیاز به شغل و حرفه دارد. چون برای داشتن شغل بایستی علم، فن یا هنری را دانست، پس باید علم، فن یا هنر را فراگرفت و در آن صاحب نظر شد؛ بنابراین بایستی فرزندان را برای فراگیری علم و فن و هنر آماده ساخت. بچه‌ها بایستی بسیار زود نسبت به این مورد آگاه شوند.

فعالیت دیگر فرزندان، پرداختن به نیاز‌های وجودی خود است. هر فردی غیر از کار‌هایی که برای امرار معاش انجام می‌دهد، بایستی به فعالیت‌هایی بپردازد که به بازیابی خویش و هویت خود منجر شود. به طور مثال وقتی آخر هفته یا تعطیلات عید فرامی‌رسد، سراغ فعالیت‌هایی می‌رویم که مرتبط با نیاز‌های وجود ماست. هر کدام متناسب با تفاوت‌های شخصیتی، چند نیاز وجودی داریم که درآمدی برای ما ندارد و بلکه هزینه‌بر هم هست.
بخش دیگری از فعالیت آتی فرزندان، رایگان‌بخشی است. این نیاز در انسان به وجود می‌آید که بدون هیچ‌گونه پاداشی به دیگران کمک کند. در دو فعالیت اخیر، انسان خودمدار بوده است و در رایگان‌بخشی به فکر هم‌نوعان و محیط پیرامون خود نیز خواهد بود. بچه‌ها بایستی از کودکی بدانند که زندگی با این سه فعالیت می‌گذرد و بایستی آمادگی برای این فعالیت‌ها را در نظر بگیرند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید