فرادید | آنوچکا گروس- هرروز بسیاری از افراد به این میاندیشند که چرا از روزهای زندگی خود لذت نمیبرند.
میخواهم با پاسخی آشکار به این سؤال آغاز کنم: "زیرا در ذهن شما تعادل شیمیایی وجود ندارد؛ که البته با مصرف دارو درست میشود." نمیخواهم با این پاسخ افراد را از انجام کارهایی که ممکن است حالشان را بهتر کند بازدارم. اما دلایل کاملاً موجه ای برای لذت نبردن از زندگی وجود دارد.
نکتهی عجیبی که درباره این سؤال وجود دارد، این است که به شیوهای منفی پرسیده میشود. "چرا از زندگی لذت نمیبرم؟" این سؤال را میتوان بسیار پیچیده و گیجکننده در نظر گرفت. مطرح کردن این سؤال به شیوهای منفی اینگونه جلوه میدهد که لذت یک هنجار، و لذت نبردن یک ناهنجاری است. اما آیا واقعاً زندگی باید همیشه شاد و لذتبخش باشد؟ یا زندگی ذاتاً پدیده دشواری است؟ برخی مکاتب فکری مانند "رواقی گری" پیشنهاد میکنند برای لذت بردن از زندگی تلاش نکنید. برعکس، برخی دیگر از مکاتب مانند: لذتگرایی"، لذت بردن از زندگی را هدف اصلی میدانند.
بااینکه ممکن است رواقیون قدیمی برای افرادی که با تبلیغات کوکا-کولا بزرگشدهاند، ترشرو و بدخلق به نظر برسد، اما تنها سعی دارد بگویید شیرجه زدن در نوعی زندگیِ جسورانه با رویکردی نو لیبرال و لذتگرا، داروی مسکن مشکلات و سختیهای زندگی نیست.
زندگی چقدر باید خوش و لذتبخش باشد؟ شاید بهتر است اول بپرسیم "زندگی" چیست. آیا منظورمان از زندگی مجموعه رویدادهایی است که با تولد آغاز و با مرگ پایان مییابد؟ یا باید به اولین فصول زندگی برگردیم؟ اگر از آغاز پدیدهی زندگی به آن بنگریم، استبعاد آن ذهن را گیج و منحرف میکند. چرا تمام این جرقهها رخ داد؟ و چرا همینطور بیشتر و بیشتر اتفاق افتاد و تا این حد طولانی شد؟ آیا سلولها ازآنچه در حال رخداد بود خوششان میآمد و سعی داشتند هر طور شده آن را ادامه دهند؟ آیا زندگی مفهوم کهن "لذت" یا "درد" است؟
فیلسوفان قبل از سقراط انسانهای خوبی هستند زیرا همانند ما پرحرف و خودآگاه بودند، اما برخلاف ما، به اطلاعات تجربی دقیق در مورد تشکیل فسیلها و فعالیتهای شیمیایی مغز دسترسی نداشتند. آنها مجبور بودند بر اساس آنچه میدیدند، به سؤالات وجودی پاسخ دهند. برخلاف بسیاری از مردم در دیگر فرهنگها و در دیگر ادوار تاریخ، به توجیهات فراطبیعی روی نیاوردند؛ بلکه تلاش کردند جهان را از منظر فیزیک درک کنند.
یکی از بهترین و درعینحال دیوانهترین انسانهای قبل از سقراط، "امپدوکلس" بود که دنیا را متشکل از چهار عنصر اصلی میدانست: زمین، هوا، آتش، آب. عقیده داشت که این عناصر بر اساس اصول جهانی عشق و تقلا، بهطور مداوم تشکیل و بازسازی میشوند. بااینکه این نظریه در نگاه اول سطحی و سادهلوحانه به نظر میرسد، اما بازهم کاملاً مردود نیست.
در نظریههای امپدوکلس، اولین نشانههای فیزیک کوانتوم و مفاهیم ذراتِ تحت تأثیر نیروهای جاذبه و دافعه دیده میشود. تنها دلیل وجودِ ما این است که این "عناصر" همدیگر را جذب و دفع کردند و دنیای پیچیدهی ما را به وجود آوردند. بهعبارتدیگر، چیزی شبیه تئوری "بیگ بنگ". نتیجهی نهاییِ تمام این کشمکشها، دنیایی شدیداً لایهلایه بود که در آن عناصر بهطور کامل از هم جدا بودند. اما جدایی این عناصر اشکالی ندارد، زیرا عشق وارد بازی میشود و دوباره همهچیز را باهم مخلوط میکند.
میدانیم که چنین استدلالهایی بهصورت آزمایشگاهی آزموده نشدهاند، اما حداقل توضیحی عقلانی برای غرابت زندگی بر روی این سیاره دارند. از راهحل "داروهایت رو بخور و اینقدر ناله نکن" بهتر است.
نئولیبرالیسم وانمود میکند طرح حیله گرانه ای ندارد و تنها امور طبیعی را گسترش داده است. همچنین، توضیحات بیولوژیکی برای ناخشنودی دارد. هر دو مورد در ابتدا ممکن است غیر ایدئولوژیک به نظر برسند. بااینحال، مفهوم اساسی بسیاری از تشخیصهای افسردگی، این است که باید شادباشید، چون در فرهنگی زندگی میکنید که در آن همهچیز مجاز و ممکن است. بنابراین، اگر ناراضی هستید، حتماً مشکلدارید. این جمله بسیار بیرحمانه است، و این واقعیت که در فرهنگ آبزیرکاه ما میتوان همهچیز را خریداری کرد، شدت ملالآوری این جمله را بیشتر میکند.
بهعبارتدیگر، سرمایهداری معاصر نارضایتی به بار میآورد؛ سپس تلاش میکند پادزهری ساختگی به ما بفروشد. اما این پادزهر اثر نمیکند و فقط انسانها را معتاد میکند. تاکنون اکثر ما فهمیدهایم که کالاهای مادیِ غیرضروری تفاوت چندانی در میزان شادی و سرخوشی ما ایجاد نمیکند. به ما گفته میشود که هدف اصلیِ یک مصرفکننده فهیم، کسب "تجربه" است. اما احمق نباشید و پولهایتان را در برندهای معروف و رستورانهای لوکس صرف کنید. اما این کارها روح مشکلدار شما را راضی نمیکند.
بهجای پذیرش شرایط فعلیِ عشق و تقلا، بهتر است به مرداب ماقبل تاریخ بیندیشیم و به این کلمات دوستداشتنی فکر کنیم: "شما یکی از کودکان جهان هستید، همانند درختان و ستارهها. چه کسی گفت درختان و ستارهها باید لذت ببرند؟"
منبع: Guardian
ترجمه: وبسایت فرادید