(تصاویر)‌ نقد فیلم «موتورسواران»؛ موتوری که هیچوقت گرم نمی‌شود

(تصاویر)‌ نقد فیلم «موتورسواران»؛ موتوری که هیچوقت گرم نمی‌شود

این فیلم داستان ده سال از عمر یک کلوب موتورسواری به نام وندال‌ها (Vandals) را دنبال می‌کند؛ موتورسواران قانون‌شکنی که در حومه‌ی شیکاگو مستقر شده‌اند و به تدریج از یک کلوب معمولی، به یک باند خشن و جنایتکار تبدیل می‌شوند.

کد خبر : ۱۹۸۱۴۰
بازدید : ۱۰۹

گاه یک فیلم می‌تواند شما را از دنیای خودتان دور کرده و جهانی را نشانتان دهد که هرگز شانس زیستن در آن را پیدا نمی‌کردید. فیلم «موتورسواران» (The Bikeriders) جف نیکولز یکی از آن‌هاست که شما را به دنیای چرم و جین کلوب‌های موتورسواری دهه‌ی شصت امریکا می‌برد.

این فیلم داستان ده سال از عمر یک کلوب موتورسواری به نام وندال‌ها (Vandals) را دنبال می‌کند؛ موتورسواران قانون‌شکنی که در حومه‌ی شیکاگو مستقر شده‌اند و به تدریج از یک کلوب معمولی، به یک باند خشن و جنایتکار تبدیل می‌شوند. نقد فیلم «موتورسواران» را در این مطلب می‌خوانید.

با اینکه فیلم «موتورسواران» داستانی کاملا واقعی را روایت نمی‌کند، اما مبتنی بر آدم‌ها و تاریخچه‌ی واقعی کلوب‌های موتورسواری در شیکاگو ساخته شده است.

جف نیکولز، کارگردان و نویسنده‌ی فیلم، داستان و کاراکترهای فیلم را از کتاب دنی لیون، «موتورسواران» (The Bikeriders)، الهام گرفته؛ عکاسی که در دهه‌ی شصت میلادی خودش با یک کلوب موتورسواری به نام «قانون‌شکنان» (Outlaws) سواری می‌کرد. لیون مصاحبه‌ها و عکس‌هایی از این برهه از زندگی خودش در این کتاب گرد آورده که روی کار آمدن آن، قوانین باشگاه،‌ اعضای آن و زوال قانون‌شکنان را بررسی می‌کند.

هشدار؛ در نقد فیلم «موتورسواران» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم «موتورسواران»؛ داستان از چه قرار است؟

78

دنی (مایک فیست) در نقش مصاحبه‌گری ظاهر می‌شود که مثل خود دنی لیون، تاریخچه‌ی این کلوب را در دهه‌ی شصت مستند می‌کند. او در وهله‌ی اول سراغ کتی (جودی کومر) می‌ررود و از زبان او داستان کلوب موتورسواری را می‌شنود.

مؤسس و رئیس باشگاه موتورسواری وندال‌ها، جانی دیویس (تام هاردی) است که می‌کوشد یک سری قوانین خودساخته را روی باشگاهش پیاده کند؛ بلکه مانع هرج و مرج میان اعضای غیرقابل کنترل آن شود. بنی کراس (آستین باتلر) یکی از این اعضای غیرقابل کنترل است که حرف هیچکس جز جانی را قبول ندارد.

او با ذات غیرقابل پیش‌بینی خود، مدام خودش را در دردسر می‌اندازد. کتی که هیچ قرابتی با دنیای آشفته‌ی موتورسواران ندارد، با آشنایی با بنی به سرعت پایش به این جامعه باز شده و چم و خم باشگاه، اعضا و قوانین آن دستش می‌آید.

کتی و بنی با هم ازدواج می‌کنند؛ اما برای کسی مثل بنی که آرام و قرار ندارد، ازدواج معنی ندارد. او تمام وقت خود را در کلوب می‌گذارند و جانی را الگوی خودش قرار داده است. حرف همیشه حرف جانی است و کافی است تا جانی ندا بدهد، بنی بدون اما و اگر انجامش می‌دهد. وفاداری بنی به جانی و کلوب او در همان اولین صحنه‌ی فیلم مشخص می‌شود.

دو نفر به بنی نزدیک شده و به خاطر ژاکت‌اش او را دست انداخته و با تحقیر به او می‌گویند که اگر ژاکت‌اش را درنیاورد عاقبت خوبی در انتظارش نخواهد بود. اما بنی که خود را همه‌جوره متعلق به باشگاه وندال‌ها می‌داند حاضر به این کار نمی‌شود و می‌گوید «مگر از روی نعش من رد شوید» و همین دو مرد هیکلی را عصبانی کرده و آن‌ها دمار از روزگاری بنی درمی‌آورند؛ البته بنی هم معطل نمی‌ماند و زهر چشمی از آن‌ها می‌گیرد و با این صحنه فیلم آغاز می‌شود.

«موتورسواران» مثل اکثر فیلم‌ها درباره‌ی مثلث‌های عشقی نیست که در آن دو مرد دنبال دختر یکسان هستند. در این فیلم با مردی طرف هستیم که در یک دوراهی قرار دارد؛ از یک سو همسرش کتی است که برایش دلسوزی می‌کند و نمی‌خواهد بنی سرش را در کلوب موتورسواری بر باد بدهد؛ از سوی دیگر باشگاه و در رأس آن جانی است که نقشی پدرگونه برایش بازی کرده و خانواده‌ای به او داده که او هرگز طعمش را نچشیده است. خانواده‌ای که بنی، به گفته‌ی خودش تا عمر دارد به آن وفادار خواهد ماند. پس بنی می‌ماند بین وفاداری به کتی یا جانی و این چالش اصلی داستان را شکل می‌دهد.

در ادامه‌ی فیلم با دیگر اعضای باشگاه وندال‌ها آشنا می‌شویم که بنی و کتی بیشترین زمان خود را  با آن‌ها می‌گذرانند. از زیپکو (مایکل شنون) گرفته تا کل (بوید هالبروک)، واهو (بو کنپ)، کورکی (کارل گلاسمن)، بروسی (دیمون هریمن) و سوسک (اموری کوهن) نیکولز ما را مثل یک ناظر به دنیای هر یک از آن‌ها می‌برد که دلیل خودشان را برای عضویت در باشگاه دارند؛ اما در نهایت، همه‌اشان از عالم و آدم فارغ‌اند و عشق آن را دارند که در کنار هم در جاده و بزرگراه ویراژ دهند.

«موتورسواران» در روایت خود به راه اشتباهی رفته است

79

فرهنگ موتورسواری و کلوب‌های دهه‌ی شصت امریکایی یکی از آن برهه‌هایی است که از نقاشی گرفته تا کتاب و فیلم، مخلوقات هنری زیادی از آن متأثر شده‌اند. فیلم «وحشی» (The Wild One) با بازی مارلون براندو و «شورش بی‌دلیل» (Rebel Without a Cause) جیمز دین دو تا از آن فیلم‌هایی هستند که پس از اکران در دهه‌ی پنجاه، خودشان نقش مهمی در محبوبیت این خرده‌فرهنگ در امریکا داشتند.

«سبک‌سواران» (Easy Rider)، «فرشتگان از جهنم» (Angels from Hell) و «بی‌عشق» (The Loveless) نیز از دیگر فیلم‌هایی هستند که وقتی از کلوب‌های موتورسواری می‌گوییم به ذهنتان می‌رسد. اما اگر فهرستی از بهترین فیلم‌ها دراین‌باره بسازیم، «موتورسواران» احتمالا در قعر آن لیست قرار می‌گیرد و به سرعت از ذهنتان پاک می‌شود.

در یک کلام نویسندگی فیلم مشکل دارد. ما هیچ‌وقت به بطن کاراکترها، مثل بنی یا جانی نفوذ نمی‌کنیم. حتی کتی که داستان را تعریف می‌کند نیز تا پایان کار تاحدودی برایمان ناشناخته باقی می‌ماند و مهم‌ترین دلیل آن، به شیوه‌ی روایت فیلم «موتورسواران» برمی‌گردد.

اولین لغزش نیکولز نداشتن یک نقش اصلی استاندارد است تا داستان حول او پیش برود. جف نیکولز از کاراکتر دنی استفاده کرده تا در قالب مصاحبه‌ای با کتی داستان کلوب وندال‌ها و اعضای این کلوب را معرفی کند. البته این مصاحبه‌گر نقش اصلی داستان نیست و «موتورسواران» نمی‌خواهد فیلم را به تلاش او برای تاریخ‌نگاری دنیای این مطرودهای تبدیل کند.

کتی اصلی‌ترین مصاحبه‌شونده است و اولین بار دنی و او در سال ۱۹۶۵ میلادی و در یک خشک‌شویی با هم ملاقات کرده و کتی داستان زندگی خود از اولین مواجهه‌اش با کلوب وندال‌ها را توضیح می‌دهد. کتی شبی را به یاد می‌آورد که دوستش او را به کلوب وندال‌ها کشاند. از اولین لحظه‌ای که کتی پایش را به داخل کلوب می‌گذارد، با هجوم مردانی به ظاهر خشن مواجه می‌شود که همگی ژاکت‌های چرمی به تن دارند و بدترین نگاه‌ها را به سمت کتی روانه می‌کنند.

کتی که نمی‌تواند ثانیه‌ای دیگر طاقت بیاورد، بلند می‌شود تا هر چه سریع‌تر کلوب را ترک کند، اما ناگهان بنی را پشت میز بیلیارد می‌بیند و بلافاصله جذب او می‌شود. از همین جرقه، زندگی کتی مسیر تازه‌ای پیدا می‌کند.

فیلم درباره‌ی کتی پیش از روبه‌رو شدن با وندال‌ها چیز زیادی به ما نمی‌گوید. تنها چیزهایی که از زندگی کتی می‌دانیم این است که او در یکی از محلات کارگری در خانه‌ای ساده با نامزدش زندگی می‌کند؛ نامزدی که تنها یک شب پس از آشنایی کتی با بنی او را به حال خودش می‌گذارد تا سراغ مرد دیگری برود؛ یعنی حتی کوچک‌ترین مواجهه‌ای بین مردان برای جلب توجه کتی صورت نمی‌گیرد. اما به سرعت و تنها چند ماه بعد، کتی و بنی ازدواج می‌کنند.

استفاده از قالب مصاحبه و تقسیم این مصاحبه به دو بخش دهه‌ی ۶۰ و ۷۰، جریان فیلم را می‌اندازد و مایک فیست در نقش دنی کار زیادی انجام نمی‌دهد جز اینکه میکروفون را جلوی صورت کتی، زیپکو و دیگر اعضای باشگاه نگه می‌دارد. برای همین می‌توان گفت مصاحبه‌گر فیلم «موتورسواران» کارش را به خوبی انجام نداده که نتوانسته حتی انگیزه‌ها، اهداف، امیدها و آرزوهای کاراکتر کتی را به مخاطبان بشناساند؛ کتی که مصاحبه‌شونده‌ی اصلی است و تمام داستان از زبان او روایت می‌شود.

جف نیکولز با این شیوه‌ی روایت، خود را از فیلم و داستان آن سوا کرده و از یک زاویه‌ی بیرونی به آن نگاه می‌کند؛ زاویه‌ای که موجب شده تمام کاراکترها ناپخته به نظر برسند. این تازه در حالی است که محتوای کافی در مصاحبه‌ها و عکاسی‌های دنی لیون وجود داشته تا به تمام شخصیت‌ها جان بدهد. اما ابن کاری است که اغلب بر دوش اجرای بازیگران این کاراکترها افتاده و فیلمنامه از این نظر کمکی به آن‌ها نکرده است.

اگر هم به منطق روایی فیلم «موتورسواران» نگاه کنید، گاه همه چیز درست سر جایش نمی‌نشیند. اگر داستان از زبان کتی روایت می‌شود، پس چرا گفتگوهایی در فیلم وجود دارند که مشخصا خصوصی هستند و کس دیگری از آن‌ها خبر ندارد؛ برای نمونه، گفتگوی جانی و بنی درباره‌ی سپردن ریاست کلوب به او یکی از آن‌هاست که در تاریکی و به دور از چشم همه اتفاق می‌افتد. برای همین هیچ وقت مشخص نمی‌شود آیا این صحنه‌ها تصور کتی از اتفاقاتی است که افتاده، یا واقعیت داستان و اگر دومی درست باشد، یعنی روایت نیازی به مصاحبه‌گر نداشته تا جریان پیدا کند و این به طور کل وجود کاراکتر دنی را زیر سوال می‌برد.

علاوه بر کتی، در طول «موتورسواران» دنی با کاراکترهای مختلفی مصاحبه می‌کند، اما آخر فیلم نمی‌توانید ادعا کنید هیچ کدام از آن‌ها را واقعا می‌شناسید. بنی که همیشه ساکت است و از گذشته‌اش چیزی دستگیرتان نمی‌شود. اگر کتی را کنار بگذاریم، جانی مهم‌ترین و تأثیرگذارترین کاراکتر فیلم است که «موتورسواران» به چند جمله درباره‌ی زندگی او بیرون از باشگاه بسنده می‌کند.

کتی نقل قول می‌کند که جانی پس از دیدن مارلون براندو در فیلم «وحشی» تصمیم گرفته تا کلوب وندال‌ها را تأسیس کند و در واقع، باشگاه از عشق او به مسابقات موتورسواری ریشه می‌گیرد. با اینکه در طول فیلم بنی متذکر می‌شود که جانی شغل کارمندی و زن و بچه دارد، اما به جز چند تصویر گذرا، این جنبه از زندگی جانی در فیلم دیده نمی‌شود و نمی‌فهمیم چرا جانی باشگاه را به خانواده‌ی واقعی‌اش ترجیح می‌دهد.

با وجود خانواده‌ای که جانی در خانه دارد، او خانه را در باشگاهی که تأسیس کرده می‌بیند و مفهوم خانواده نه با همسر و فرزند، که با دیگر مردان باشگاه برایش معنا پیدا می‌کند. او عاشق آزادی و بی‌ثباتی است که کلوب موتورسواری برایش مهیا کرده و حاضر است همه چیز خود را پای آن بدهد.

اجرای قوی بازیگران شما را پای فیلم نگه می‌دارد

80

«موتورسواران» به شدت به تام هاردی مدیون است. اجرای او بار بیشتر فیلم را بر دوش کشیده و باعث می‌شود هر بار منتظر بازگشتش به صحنه باشید. جانی او می‌خواهد مارلون براندو باشد، او قانون‌شکنی است که به شدت به قوانین خودش پایبند است، اما ایده‌آل‌های دموده دارد، قوانینی که دیگر منسوخ شده و با اعضای تازه‌ی باشگاه جور درنمی‌آید. تام هاردی، استاد اجراهای زیرپوستی، با ظرافت این پیچیدگی‌های کاراکتر جانی را به تصویر کشیده است و صداسازی او برای این شخصیت شما را غافلگیر می‌کند.

با اینکه او رئیس وندال‌هاست و باید وجهه‌ی خود را حفظ کند، اما به مرور می‌بینیم که پیچیدگی‌ها و شکنندگی‌هایی دارد که فقط حاضر است آ‌ن‌ها را به بنی نشان دهد. با اینکه این رابطه پایه و اساس در آدم‌های واقعی کتاب لیون ندارد، اما یک جنبه‌ی تازه به پیچیدگی رابطه‌ی آن‌ها افزوده که کاراکترهای جانی و بنی را از صرف مردانگی سمی و شورشی بودن به سبک مارلون براندوی «وحشی» فراتر می‌برد.

بنی زیاد اهل معاشرت نیست، ولی به الگوی دیگر موتورسواران کلوب تبدیل می‌شود؛ او وفادار، غیرتی و مرد عمل است و برای همین همیشه پیش از آنکه فکر کند به دل ماجرا می‌زند؛ خصوصیتی که اغلب اوقات کار دستش می‌دهد. آستین باتلر خلاف انتظارات در نقش بنی سرد و بی‌احساس اجرای خوبی ارائه داده که ثابت می‌کند دیگر از کاراکترش در الویس جدا شده است و چیز بیشتری برای ارائه دارد.

البته شیوه‌ای که نیکولز برای به تصویر کشیدن بنی اتخاذ کرده هم اتفاقی نیست. نیکولز پیش از آنکه باتلر در فیلم «الویس» بازی کند، او را برای نقش بنی در «موتورسواران» انتخاب کرده بود و جذابیت و مرموز بودن چهره‌ی او نقش مهمی در کاراکترش ایفا می‌کند. همین موضوع است که کتی را به سمت کلوب موتورسواران می‌کشاند و ترکیب اجرای باتلر با قاب‌های آدام استون بیننده را هم با کتی همراه می‌کند.

کتی در ابتدای فیلم از جامعه‌ی موتورسواران بیگانه است؛ او قوانین و مقررات ساختگی اعضای کلوب را نمی‌داند. اما با آشنا شدن با بنی به سرعت پایش به این جامعه باز می‌شود و او کسی است که ما را به سایر کاراکترها معرفی می‌کند. جودی کومر در نقش کتی فوق العاده است و دقیقا می‌داند چقدر باید دز جدیت و کمیک بودن کاراکتر خود را بالا و پایین ببرد. این بازیگر انگلیسی به خوبی در کاراکتر یک زن اهل ایلینوی فرورفته که می‌تواند خودش گلیم خودش را در برابر جو سنگین مردانگی باشگاه بیرون بکشد. البته شخصیت کومر به کاراکتر واسطی تبدیل می‌شود تا داستان مردان گروه را تعریف کند.

برخی نسبت به لهجه‌ی کومر انتقاد داشتند که شخصیت او را بیش از حد کاریکاتورگونه جلوه داده؛ به طوری که هر بار حضورش در صحنه از بار احساسی آن صحنه می‌کاهد. اما به عنوان یک مخاطب معمولی که ایده‌ی دقیقی از لهجه‌ی زنی اهل ایلینوی در دهه‌ی شصت ندارد، تنها می‌توانیم بگوییم که اگر لحن و لهجه‌ی او را با مصاحبه‌های واقعی لیون با کتی مقایسه کنید، می‌بینید که با نسخه‌ی اصلی مو نمی‌زند.

با دیدن «موتورسواران» غصه می‌خوریم که چه حیف که کسی مثل مایکل شنون و نورمن ریدس در فیلم حضور دارند، اما استفاده‌ی معناداری از آن‌ها نمی‌شود. دلیل استفاده از این همه ستاره هم به مشخص نیست؛ به جز اینکه شما به تمام این نام‌ها نیاز دارید تا بتوانید تا در وهله‌ی اول بودجه‌ی بالاتری بگیرید، با اسم آن‌ها تبلیغ کنید و بینندگان را پای فیلم بکشانید. اما برای فیلمی که فرصت زیادی برای پرداختن به تمام این کاراکترها ندارد، استفاده از این همه بازیگر هم توجیه پیدا نمی‌کند. هر چند هر کس در هر صحنه‌ای که ظاهر شده عالی عمل کرده یا حداقل با فیلمنامه‌ای که دستش داده شده حداکثر توان خود را به کار برده است.

برای نمونه، مایکل شنون در نقش زیپکو، در همان چند دقیقه‌ای که درباره‌ی زندگی خود و برادرش و اینکه به خاطر سرووضعش او را در نیروی هوایی راه نداده‌اند به دنی توضیح می‌دهد با بازی تأثیرگذار خود در یاد بیننده می‌ماند. کاراکتر سانی نورمن ریدس هم با هر کاراکتری که ریدس تاکنون اجرا کرده تفاوت دارد و با اینکه سانی مثل دریل دیکسن پشت موتور می‌نشیند، اما نمی‌توانید هیچ شباهتی بین او و دریل «مردگان متحرک» (The Walking Dead) پیدا کنید.

فیلم «موتورسواران» به سرعت تکراری می‌شود

81

در کل ایراد بزرگی متوجه تصویر فیلم است؛ نورپردازی ضعیف و تاریکی بیش از اندازه‌ی فیلم، در کنار خالی بودن تصاویر، از نظر بافت و رنگ، ایرادی است که در فیلم‌های امروزی زیاد دیده می‌شود و «موتورسواران» نیز از آن مستثنی نیست. کارگردانی نیکولز هم در کل چیز خاطره انگیزی به جا نمی‌گذارد؛ اما چندین قاب به‌یادماندنی وجود دارند که بعدها از فیلم «موتورسواران» در ذهنتان باقی می‌مانند.

برای نمونه می‌توان به اولین صحنه‌ی فیلم اشاره کرد که در آن بنی با ژاکت کلوب خود پشت به دوربین نشسته، یخ‌های در لیوان در  نور تند خورشید روی کانتر می‌درخشند و دود سیگار بنی مثل امواج آرام بالا می‌روند، انگار که او بی‌دغدغه‌ترین آدم دنیاست. در اینجا مردی را می‌بینیم که در طول داستان به قهرمانی مبدل خواهد شد که اغلب در سایه‌ها پنهان است. پشت ژاکت بنی لوگوی وندال‌ها، با اسکلتی در وسط آن دیده می‌شود، کلوب موتورسواری که زندگی بنی به آن گره خورده و در طول فیلم دوره‌ی شکوه و زوال آن را می‌بینیم.

مثل این صحنه، بهترین قاب‌های فیلم آن‌هایی هستند که ردی از عکاسی‌های دنی لیون در آن‌ها وجود دارد؛ مثل قابی که در آن کل را می‌بینیم که روی موتورسیکلت خود کار می‌کند؛ یا بنی که به تنهایی موتورسواری می‌کند. یکی دیگر از قاب‌های ماندگار فیلم به صحنه‌ی مواجهه‌ی بنی و جانی در میانه‌ی خیابان بازمی‌گردد.

بنی سوار موتور خود شده و راه می‌افتد و جانی را جلوی چراغ راهنمای چشمک‌زنی به حال خود رها می‌کند. قاب‌بندی زیبای این صحنه و بار معنایی آن تأثیرش را دوچندان کرده است؛ چرا که این دیگر آخرین باری خواهد بود که جانی بنی را می‌بیند.

می‌توان گفت جف نیکولز با فیلم «موتورسواران» می‌خواهد حس و رنگ آن دوران را به تصویر بکشد، اما اغلب در این کار موفق نبوده و نتوانسته روح عکس‌های لیون را بازسازی کند. اصلاح رنگ گرم فیلم هم تلاشی است برای تداعی فضای دهه‌ی شصتی که داستان در آن اتفاق می‌افتد.

این نورپردازی گرم، فیلم را رویاگونه کرده و جنبه‌ای نوستالژیک به آن داده است؛ اما نورپردازی با تضاد زیاد می‌توانست بیشتر به نفع فیلم عمل کند؛ مخصوصا که قهرمانان آن مثل بنی، جانی، زیپکو و دیگران مانند قهرمان‌هایی از فیلم‌های وسترن می‌مانند که زیر نور شدید آفتاب چشم‌هایشان را به زور باز نگه داشته‌اند و به جای اسب‌ها روی موتورسیکلت‌هایشان سواری می‌کنند.

می‌توانید تلاش ناموفق نیکولز برای تداعی روح این دوران را در اولین صحنه‌ای که کتی بنی را در کلوب می‌بیند مشاهده کنید. وقتی نگاه کتی به بنی می‌افتد که سرش پایین است، انگار که زمان متوقف شده، تمام نورها روی باتلر متمرکز می‌شوند و با بالا آوردن سرش انگار که کتی نفسی را که در سینه حبس کرده بود بیرون می‌دهد.

نیکولز با کارگردانی خود در این صحنه می‌خواهد از باتلر قهرمانی جذاب به سبک و سیاق جیمز دین و مارلون براندو بسازد؛ اما تصویر خالی از روح و احساس است و بیشتر به تبلیغات برندهای عطر و لباس می‌ماند.

«موتورسواران» لحظه‌های زیبای خودش را دارد؛ اما پس از قریب به دو ساعت باز هم موتور فیلم گرم نمی‌شود. توجه به جزئیات، قاب‌بندی‌های چشم‌نواز، کارگردانی حساب‌شده، همه گذرا هستند و تقلید از عکاسی‌های دنی لیون هم تا یک جایی جواب می‌دهد. به مرور «موتورسواران» به تصاویر و ایده‌هایی پراکنده شبیه می‌شود که بینشان را پر کرده و یک‌جوری آن‌ها را به هم ربط داده‌اند؛ بی آنکه یک تصویر کامل نهایی شکل بگیرد.

فیلم «موتورسواران» فرصت‌های زیادی را هدر می‌دهد

82

«موتورسواران» در ده دقیقه‌ی آغازین امیدهای بیننده را به طور واهی بالا می‌برد و به سبک فیلم‌های تارانتینو با یک بنگ آغاز می‌شود؛ اما دیگر اثری از این سبک در طول فیلم نخواهید دید. موسیقی انتخابی و تدوین خارج از نرم چند صحنه‌ی ابتدایی هم مزید بر علت است؛ اما لحن روایت از ابتدا تا انتهای «موتورسواران» کاملا از این رو به آن رو می‌شود و فیلم در پیدا کردن یک لحن ثابت بازمی‌ماند.

«موتورسواران» داستان خود را با انرژی زیادی آغاز می‌کند، بنی یک آدم کله‌شق است و اکثر اعضای باشگاه هم کله‌پوک، اما آن‌ها گوش به فرمان دستورات رئیس خود هستند و البته می‌دانند چطور با هم خوش بگذرانند، با موتورهایشان بی‌هدف در خیابان‌ها ویراژ بدهند و همسایه‌های متمدن‌تر خود را بترسانند. آهنگ‌های پس‌زمینه با ریتم تند و اشعارشان هم شما را برای یک ماجراجویی پرانرژی آماده می‌کنند.

اما از اواسط فیلم لحن فیلم یک روند کاملا تازه پیش می‌گیرد. همانطور که انرژی اعضای باشگاه می‌افتد، جریان فیلم هم می‌افتد و به سرعت متوجه می‌شوید که با یک فیلم کاملا درام طرف هستید درباره‌ی روابط اعضای باشگاه و قرار نیست داستان به هیچ سمت و سوی ویژه‌ای برود. وقتی تمام کاراکترها معرفی شدند، روند داستا‌ن‌گویی نیز کندتر، صحنه‌ها آرام‌تر و خالی‌تر می‌شوند.

انگار «موتورسواران» فراتر از معرفی یک سری کاراکتر به بیننده داستان دیگری در چنته نداشته و بی‌دلیل برای آن‌ها در طول فیلم چالش ایجاد می‌کند؛ این در حالی است که این دوره از تاریخ امریکا پر است از ایده‌ها و داستان‌هایی که «موتورسواران» می‌توانست با هر کدامشان یک داستان درست و درمان تعریف کند.

لیون، عکاس کتاب «موتورسواران»، بر جنبه‌های بیشتری از این تاریخ دست گذاشته است. نژادپرستی زیادی در این کلوب‌ها وجود داشته و صلیب‌های شکسته و علائم نازی‌ها روی ژاکت موتورسواران به وفور پیدا می‌شده، اما این مسئله در فیلم موضوعیت ندارد و حتی اشاره‌ای گذرا به آن نمی‌شود. رویکرد «موتورسواران» به جنگ ویتنام و افزایش استفاده از مواد مخدر هم همینطور است.

با نزدیک شدن به اواخر دهه‌ی شصت، کلوب‌های موتورسواری پر شدند از کهنه‌سربازان جنگ ویتنام که پس از برگشت از جنگ دیگر جایی برای بازگشت به آن نداشتند. خانواده‌اشان چیزی از تجربه‌های آن‌ها درک نمی‌کردند و جامعه‌ی امریکایی مثل آدم‌های ازکارافتاده با آن‌ها برخورد می‌کرد. پس این سربازان ترامای خود را به کلوب‌هایی آوردند که می‌دانستند در آن‌ها دیگر همرزمانی مثل خودشان پیدا می‌کنند؛ کسانی که طعم خشونت و وحشت میدان جنگ را چشیده‌اند. این مسئله همزمان بود با گستردگی مواد مخدر بین جوانان.

این دو گروه مطرود از جامعه که جای دیگری برای رو انداختن به آن‌ها نداشتند، بیشتر و بیشتر سروکله‌اشان در کلوب‌های موتورسواری پیدا شد. کلوب‌هایی که روز اول از عشق به موتورسیکلت و مسابقه به وجود آمده بودند، دیگر محلی بودند برای جمع شدن آدم‌های شکسته، بزهکار و جوانان معتاد.

«موتورسواران» می‌توانست بر این روند و چگونگی زوال کلوب وندال‌ها تمرکز کند. اما تنها به طور سرسری به این تغییرات اساسی در باشگاه پرداخته می‌شود. جنگ ویتنام در زیرلایه‌های داستان می‌پلکد. اگرچه کهنه‌سربازان از جنگ بازگشته به مرور جای خود را در باشگاه پیدا کرده و با خشونتی که با کلوب می‌آورند، ماهیت آن را تغییر می‌دهند، اما آن‌ها به صورت آدم‌بدهای کاریکاتورمانندی به تصویر کشیده می‌شوند که انگار هیچ هدفی جز جرم و جنایت ندارند.

تأثیرات جنگ همچنین در هیچ کجای دیگر فیلم دیده نمی‌شود. در خیابان‌ها تنشی وجود ندارد. در رادیو و تلویزیون اخبار جنگ را نمی‌شنوید. هیچ پوستری برای تشویق مردم برای رفتن به جنگ در خیابان‌ها وجود ندارد؛ توجه کنید که از محله‌های کارگری در ایلینوی حرف می‌زنیم که بیشترین تبلیغات برای خدمت سربازی در آن‌ها صورت می‌گرفته و بیشترین نیروها را به جنگ فرستاده‌اند.

گروه دیگر، جوانان شورشی هستند که به دام مواد مخدر افتاده‌اند، اما حضور آن‌ها در طول فیلم «موتورسواران» اندک است. تنها در یک صحنه جانی چشمش به یکی از این اعضای تازه می‌افتد که گوشه‌ای قایمکی به خودش هروئین تزریق می‌کند.

نیکولز در نشان دادن روزهای اوج وندال‌ها در نیم ساعت اول فیلم موفق است و می‌توانست همان روند را تا از بین رفتن ماهیت باشگاه دنبال کند. اما انگار نمی‌خواهد به وادی تاریخ‌نگاری وارد شود و از این رو از برقرار کردن یک خط کرونولوژی دقیق در طول داستان دوری می‌کند. در عین حال، «موتورسواران» به اندازه‌ی کافی به رابطه‌ی کتی و بنی هم نمی‌پردازد که بتوانید اسمش را یک فیلم عاشقانه بگذارید. صحنه‌های زیادی در فیلم وجود ندارد که این دو در کنار هم قرار می‌گیرند و برای همین اصلا بعضی اوقات آدم یادش می‌رود کتی و بن با ازدواج کرده‌اند.

به رابطه‌ی مرید و مرادی جانی و بنی نیز پرداخته نمی‌شود. اینکه بنی چگونه از کلوب وندال‌ها سر در آورد، یا چرا بنی که خدا را بنده نیست، الگوی پدرمانند یا هر چیز دیگر را در جانی پیدا می‌کند. یا چرا جانی او را به دیگر اعضای باشگاه ترجیح می‌دهد، همه‌ی این‌ها تا آخر به صورت پرسشی بی‌پاسخ باقی می‌مانند.

نیم ساعت پایانی فیلم هم از کمبود شدید حضور آستین باتلر رنج می‌برد. بنی که پس از گفتگو با جانی سر به بیابان گذاشته، دیگر سروکله‌اش تا پس از مرگ جانی پیدا نمی‌شود. اما در غیاب او، فیلم نمی‌تواند به اندازه‌ی کافی کاراکترهای کتی یا جانی را بسط بدهد و به جایش، فاصله‌ی ناپدید شدن بنی تا مرگ جانی را بیهوده پر می‌کند.

شاید اینکه کاراکترها بر اساس آدم‌های واقعی نوشته شده‌اند دست نیکولز را برای آب و تاب دادن به روابط آن‌ها بسته بوده؛ اما وقتی نکته‌ی روایی کاشته می‌شود، باید دلیلی داشته و در طول فیلم از آن برداشت شود، وگرنه وجودش بی‌منطق است. فیلم اما اغلب اوقات به این کاشته‌های روایی خود رجوع نکرده و از آن‌ها برداشت نمی‌کند؛ در حالی که بهترین لحظه‌های روایی «موتورسواران» آن وقت‌هایی است که این ارتباط منطقی در فیلمنامه برقرار می‌شود.

برای مثال، در مصاحبه‌ی کتی در دهه‌ی هفتاد با دنی، کتی درباره‌ی پدرش به او می‌گوید. اینکه معتقد بوده مردان واقعی گریه نمی‌کنند و پدرش در تمام طول عمرش تنها دو بار گریسته؛ یک بار وقتی پدر خودش مرده و بار دیگر وقتی همسرش در آستانه‌ی مرگ قرار داشته است. کتی همچنین از وجهه‌ی سنگدل بنی می‌گوید و اینکه حتی برای مرگ پدرش هیچ اشکی نریخت.

در پایان فیلم وقتی بنی از مرگ جانی خبردار می‌شود، به آخرین تکیه‌گاهش، کتی بازگشته و بدون آن نقاب سرد و بی‌احساس، خودش را رها و گریه می‌کند. در این صحنه نمی‌دانیم بنی دقیقا برای چه چیزی اشک می‌ریزد؛ برای مرگ تدریجی باشگاهی که جانی نمادش بود، یا برای کسی که بنی مثل پدرش دوست داشت یا چیزی دیگری. تأثیرگذاری این صحنه در فیلم دقیقا به همان سیستم کاشت و برداشت روایی بازمی‌گردد که پیش از این گفتیم و «موتورسواران» باید بیشتر از آن در روایت داستان خود بهره می‌برد.

باشگاه موتورسواری بهترین گزینه برای ارائه‌ی بیانیه‌ای زنانه نیست

83

می‌دانیم که کلوب‌های موتورسواری، از چگونگی شکل گرفتن آن‌ها، تغییر تدریجی ماهیتشان و اعضایی که به آن‌ها می‌پیوندند، همه حول مردان می‌گردد؛ مردانی که با وفاداری به برادری‌اشان حاضرند به هر قیمتی از یکدیگر محافظت کنند. زنان اما در این جامعه نقش متفاوتی داشتند و این نقش معمولا به نشستن ترک موتور، غذا درست کردن و نگهداری از بچه‌ها خلاصه می‌شود. زنان در حلقه‌ی داخلی باشگاه حضور نداشتند و مردان آن‌ها را در تصمیم‌گیری‌ها دخالت نمی‌دادند.

اما «موتورسواران» می‌خواهد از کتی یک شخصیت زن قوی بسازد، شخصیتی که به عنوان یک الگو برای زنان یک آدم مترقی و خودکفا است که نیازی ندارد مردی سوار بر اسب (یا در اینجا موتورسیکلت) بیاید و نجاتش بدهد. اما چنین کاراکتری، با توجه به دوره، جامعه و فیلمنامه‌ای که از آن حرف می‌زنیم دقیقا آن چیزی که هدف نیکولز بوده از آب درنیامده است. کتی همچنان به بنی نیاز دارد. او دنبال جانی می‌افتد تا او دست از سر همسرش بردارد. زنان اطراف کتی نقش کمرنگی در زندگی او دارند و حتی یک بار از مادر او یاد نمی‌شود؛ اما پدرش، بنی، جانی و دیگر اعضای مرد باشگاه همیشه ورد زبان کتی هستند.

این به خودی خود ایراد محسوب نمی‌شود. از باشگاه موتورسواری در دهه‌ی شصت امریکا حرف می‌زنیم و قرار نیست زنان نقش محوری داشته باشند. اما چرا نیکولز با محوریت دادن به کتی نقش او را برجسته‌تر از آن چیزی که باید نشان می‌دهد؟ خود نیکولز درباره‌ی انتخاب کتی به عنوان راوی توضیح داده که از نظر او جالب‌ترین فرد کتاب لیون، کتی بوده است؛ به ویژه رابطه‌ی او با بنی و دیگر اعضای باشگاه و شوخ‌طبعی و صداقتی که کتی در توصیف وقایع دارد؛ اما این توجیه کافی برای گذاشتن کل بار روایت بر دوش کتی ارائه نمی‌دهد.

نیکولز می‌توانست یک نگاه کاملا مردانه برای روایت داستان فیلم اتخاذ کند؛ اما به جایش با قرار دادن کتی در صندلی جلوی روایت، آن را تلطیف کرده و با زاویه‌ی دید زنانه به کلوب موتورسواری می‌نگرد. رویکردی که در تضاد با ماهیت کاملا مردانه‌ی باشگاه موتورسواری قرار می‌گیرد. کتی یک خارجی است که به مرور بین اعضای باشگاه پذیرفته شده و خودی محسوب می‌شود. تنها در صورتی این تضاد می‌توانست به نفع روایت عمل کند، که نیکولز می‌دانست چگونه از دیدی زنانه به جامعه‌ی موتورسواران دهه‌ی شصت بنگرد و از کلیشه‌ها دوری می‌کرد.

«موتورسواران» با دیگر فیلم‌ها درباره‌ی این خرده‌فرهنگ تفاوت دارد

84

آن چیزی که «موتورسواران» را از سایر فیلم‌ها درباره‌ی کلوب‌های دهه‌ی شصتی جدا می‌کند، نوع نگاه واقع‌گرایانه‌ی آن به این خرده‌فرهنگ است. فیلم «موتورسواران» روی خط باریکی که بین غیرت و جسارت وجود دارد راه می‌رود؛ خط باریکی که فلسفه‌ی پشت آن عمیق و تکان‌دهنده است و دقیقا همان چیزی است که شما را به سمت فیلم می‌کشاند.

البته جذابیت ذاتی خاصی در شورشی و قانون‌شکن بودن وجود دارد که نمی‌توان آن را از این کلوب‌ها گرفت؛ به ویژه با ژاکت‌های چرم و موتورسیکلت‌های هارلی دیویدسون. اما آزادی و رهایی که این جامعه رویای آن را به اعضایش می‌فروشد، به سرعت با قید و بندهای تازه‌ی کلوب جایگزین می‌شود. فیلم «موتورسواران» این وجوه مختلف کلوب‌های موتورسواری را بدون زرق و برق دادن اضافی و به ویژه با تأکید بر مردانگی سمی آن، به تصویر کشیده است.

نقطه‌ی قوت فیلم «موتورسواران» زمانی است که می‌توانیم از زاویه‌ی دید کتی یا بنی نگاهی به درون باشگاه و مناسبات آن بیندازیم. از طریق آن‌ها، ما وندال‌ها را می‌بینیم که از یک گروه کوچک، به یک گنگ هولناک خیابانی مملو از شورشی‌ها و جنایتکاران تبدیل می‌شود. کسانی که از تمام غرب میانه برای عضویت در این کلوب آمده‌اند و خانه و خانواده را در کلوب موتورسواری پیدا کرده‌اند.

این مردان تقریبا تمام وقت خود را با هم می‌گذارنند، با هم می‌خورند و می‌آشامند و حتی دعوا می‌کنند. صحنه‌های زیادی از کل انداختن‌های اعضای باشگاه در دشت‌ها وجود دارد که خودشان آن را «پیک‌نیک» می‌نامند. جانی به عنوان رئیس گله آن‌ها را به هر سمتی که صلاح می‌داند هدایت می‌کند؛ اما در طول داستان می‌بینیم که او هم نقاط ضعف‌های خودش را دارد و آن قهرمانی نیست که وندال‌ها از او بت ساخته‌اند.

صحنه‌هایی در «موتورسواران» وجود دارد که در آن این مردان ماسک گردن‌کلفت بودن خود را کنار می‌گذارند. صحنه‌هایی که در آن شمه‌ای از خود بی‌آلایش آن‌ها را می‌بینیم؛ مثل وقتی که جانی به بنی اعتراف می‌کند که به او نیاز دارد تا کلوب زنده بماند، یا وقتی که بنی روی پله‌های جلوی خانه‌ی کتی در هم می‌شکند و برای مرگ جانی هق‌هق به گریه می‌افتد. در این صحنه‌هاست که می‌توانیم مردانگی سمی کاراکترها را کنار گذاشته و آن‌ها را به عنوان آدم‌هایی ببینیم که توانایی عاشق شدن و گریه کردن دارند.

 
۳.۵
متوسط

نکات مثبت

  • اجرای قوی تام هاردی در نقش جانی
  • تقلید از عکاسی دنی لیون برای قاب‌های کلیدی فیلم
  • موسیقی متن انتخابی دهه‌ی پنجاه و شصت میلادی
  • نگاه اغلب واقع‌گرایانه به خرده‌فرهنگ باشگاه‌های موتورسواری دهه‌ی شصت امریکا

نکات منفی

  • لحن آشفته و ناهماهنگ داستان
  • غفلت از برهه‌ی تاریخی که داستان فیلم در آن اتفاق می‌افتد
  • استفاده‌ی بی‌فایده از قالب روایی مصاحبه برای پیشبرد داستان
  • نورپردازی ضعیف، خالی بودن پس‌زمینه و تکراری شدن تصویر
  • استفاده‌ی بیش از حد از چهره‌های آشنا و بسط ندادن به کاراکترهای آنان

شاید انتخاب کتی به عنوان یک راوی زن برای روایت داستان جامعه‌ای کاملا مردانه برای همین بوده است. تا اعضای باشگاه را از زاویه‌ی دیدی نشان دهد که همیشه زیر نقاب پنهان است. در این لحظات بیشتر از هر جای دیگری در فیلم به عمق کاراکترها نزدیک می‌شویم و نشان می‌دهند که فرقی نمی‌کند چه کسی هستید و از کجا می‌آیید، در باشگاه وندال‌ها جایی برای همه هست. البته متأسفانه این صحنه‌ها در طول فیلم انگشت شمارند و حسرت آن فیلمی را بر دل بیننده به جا می‌گذارند که با حضور چنین گروه توانمندی «موتورسواران» می‌توانست باشد.

شناسنامه فیلم «موتورسواران» (The Bikeriders)

کارگردان: جف نیکولز
نویسنده: جف نیکولز
بازیگران: جودی کومر، آستین باتلر، تام هاردی، مایکل شنون، مایک فیست، نورمن ریدس
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ٪۸۱
خلاصه داستان: «موتورسواران» داستان یک کلوب موتورسواری در دهه‌ی شصت میلادی به نام وندال‌ها را دنبال می‌کند. طی ده سال عمر این باشگاه، اعضای آن از یک سری شورشی عاشق موتورسیکلت، به مرور به آدم‌های جنایتکار و معتاد تبدیل می‌شوند. روندی که زوال باشگاه را تضمین می‌کند. رئیس این کلوب، جانی، با کمک دیگر اعضای کلوب، مثل بنی، بروسی، کورکی و دیگران می‌کوشد که مانع زوال وندال‌ها شود، اما…

منبع: خبرآنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید