تجربه منحصربه‌فرد کوهنوردی

تجربه منحصربه‌فرد کوهنوردی

تجربه آنا فِلِمینگ از گذراندن زمان در ارتفاعات بالای زمین و دست یافتن به چشم‌انداز منحصربفردی از زمین و رابطه‌ او با آن را می‌خوانید.

کد خبر : ۱۰۳۴۲۹
بازدید : ۱۷۰۱

فرادید | زمانی فکر می‌کردم کوهنوردی یک فعالیت بسیار مردانه است. پیگیری ماجراجویی‌های مردانه در ماموریتی برای فتح، فتحِ کوه، فتح ترس‌های آن، فتح خودشان. شاید قصه‌ی برخی کوهنوران این باشد، اما زمانی که خود من قدم در این راه گذاشتم متوجه اتفاق بسیار متفاوتی روی صخره‌ها شدم.

به گزارش فرادید؛ صخره‌نوردی هم مانند شنا کردن در آب‌های طبیعی شما را غرق منظره می‌کند. من روی صخره حضور کامل دارم. چشم‌ها دقیق توجه می‌کنند، جزئیات صخره‌ها را موشکافی می‌کنند و تلاش می‌کنند گذرگاه روی صخره را شناسایی کنند.

گوش‌ها هوشیار و گوش‌به‌زنگ هستند، با اصواتِ سنگ‌ها، راهنمای من و محیط میزان شده‌اند. دست‌ها سراسر سطوح را لمس می‌کنند تا خصیصه‌های آن‌ها را حس کنند در حالی که تمام بدن در حال حفظ تعادل و هماهنگی خودش با اشکال گوناگون صخره‌هاست. بر خلاف راه رفتن که می‌توانم حین آن با خوشحالی و حواس‌پرتی در طبیعت قدم بزنم، مشاهده‌ی دقیق در صخره‌نوردی ضروری است.

زمانی که در لیوِرپول دانشجوی دوره‌ی لیسانس بودم کوهنوردی را آغاز کردم. من در خانواده‌ای که اهل کوهنوردی باشند به دنیا نیامده‌ام. ما علاقمند به طبیعت و فضای باز بودیم، در رودخانه‌ها و استخر‌های آب معدنی شنا می‌کردیم، در مزارع پرسه می‌زدیم و آخر هفته‌ها روی تپه‌های کوتاه و کم‌شیب و جنگل‌های اطراف خانه راه می‌رفتیم.

زندگی در لیورپول یک تضاد کامل بود. من ناگهان در محیط پرهیاهوی شهر بودم و با کودکان خیابانی احاطه شده بودم، تازگی داشت، اما احساس غربت و بیگانگی می‌کردم. گمشده‌ای داشتم.

با پیوستن به باشگاه کوهنوردیِ دانشگاه راهی برای فرار از شهر پیدا کردم. هر آخر هفته با لباس‌های درهم و برهمی که قرض می‌گرفتم سوار مینی‌بوس می‌شدم تا بروم و کوه‌های بریتانیا را کشف کنم. از وقتی که عضو این باشگاه شدم اِسنودونیا، پیک دیستریکت، لِیک دیستریکت و اسکاتلند را برای نخستین بار دیدم.

من عاشق پیاده‌روی هستم و خیلی زود قلق بالا رفتن را یاد گرفتم که به واسطه‌ی آن برای عبور ایمن از ستیغ و پله‌های سنگی بی‌حفاظ از دست‌ها و پاهایم کمک بگیرم، مثلاً صخره‌های کریب گوُک در اِسنودان. صخره‌نوردی گام بعدی من بود.

شروع به بالا رفتن از پله‌های داخل کلیسایی قدیمی در لیورپول کردم و فوراً شیفته‌ی حرکات شدم. من عاشق قرار دادن بدنم روی دیوار و دنبال کردن خطوط رنگی دستگیره‌ها که تا سقف ادامه داشت شدم. این تمرین‌ها به تعادل، هماهنگی و قدرت نیاز داشت. وقتی در این تمرین‌ها مهارت می‌یافتم همه چیز با یک ریتم لذت‌بخش به جریان می‌افتاد و وقتی چیزی خوب پیش نمی‌رفت باید روی آن تمرین بیشتری می‌کردم، به عبارت دیگر مشکلی بود که باید آخر هفته‌ی بعد آن را حل می‌کردم. تمرینِ صعود در فضای داخلی ایمن، گرم، سرگرم‌کننده و اجتماعی بود.

صخره‌نوردی چگونه دیدگاه انسان را نسبت به جهان تغییر می‌دهد به خودم جرات دادم و با دوستان کوهنوردم به کرانه‌های سنگ‌ریزه‌ای پیک دیستریکت در فراگات، اِستَنیج و روُچز رفتم. اما بالا رفتن از صخره‌ی واقعی همان لذت آنی تمرین‌ها را به همراه نداشت. به دنبال کوهنوردان مرد باتجربه ناشیانه از مسیر‌ها بالا می‌رفتم و با حرکاتم مشکل داشتم و مدام بخاطر استفاده از زانوهایم روی ستیغ‌های سنگی به من گوشزد می‌شد (ظاهراً استفاده نادرستی در آن موقعیت‌ها بود). یک بار افتادم و روی طناب آویزان شدم که همراهم به فریادم رسید و نهایت تلاش خود را کرد تا از بالای یک منارسنگ (صخره‌ای بر فراز کوه سنگی) من را که پایین‌تر از او بودم راهنمایی کند. البته تجربه‌ی یادگیری آبرومندانه‌ای نبود.

به من ثابت شد کوهنوردی در فضای باز بسیار پیچیده‌تر از فضای بسته است. من باید تجهیزات، انواع مختلف گره‌ها و چگونگی حرکت روی صخره‌ها را یاد می‌گرفتم و کتاب‌های راهنما را می‌خواندم که آن‌ها هم عبارات رمزی خودشان را داشتند مثلاً حالا می‌دانم که exciting (مهیج) در کوهنوردی به معنی ترسناک است و باید از هر چیزی که thrutchy (اصطلاحی در شمال انگلستان به معنای صعود دشوار و خسته‌کننده) توصیف می‌شود دوری کنم.

شاگردی من در کوهنوردی به واسطه‌ی جابجایی زیادِ خانه و شغلم در دهه‌ی ۲۰ سالگی من شکل گرفت. من از لیورپول به یورکشایر نقل مکان کردم جایی که با صخره‌ی سنگ‌ریزه‌ای کشور برونته (نامی که برگرفته از خواهران برونته است که آثارشان را در زمان زندگی در این منطقه نوشتند) بهتر آشنا شدم. این سنگ رسوبی متشکل از ماسه و سنگ‌ریزه‌هایی است که زمانی از کوه‌ها به حوضچه‌ی پِناین سرازیر شدند و حالا ۳۲۰ میلیون سال بعد صخره‌ی زیربنایی بسیاری از کوهنوردان بریتانیایی است.

این علاقه به زمین‌شناسی برای من جدید بود. من دانشجوی هنر بودم و ادبیات انگلیسی می‌خواندم. با کوهنوردی در فضا‌های باز نوع جدیدی از مطالعه را کشف کردم. با جسارت کردن و رفتن به روی صخره‌ها به چشم دیدم که چگونه می‌شود خواندن صخره‌ها را یاد گرفت و برای بالا رفتن و صعود باید واژگان حرکات فیزیکی را آموخت. کوهنوردانِ خوب نقشه‌ی حرکت بدن‌شان را روی سنگ می‌دانند. با تماشای آن‌ها میل آموختن آن زبانِ ماهرانه در من بیدار شد.

صخره‌نوردی چگونه دیدگاه انسان را نسبت به جهان تغییر می‌دهد من از صخره‌ی سنگ‌ریزه‌ای به سمت صخره‌های آتشفشانی لِیک دیستریکت حرکت کردم. حین کار در وُردزوُرث تراست در گراسمیر غرق منظره‌ی متفاوتی شده بودم. همه جا صخره بود. تخته‌سنگ‌ها و گدازه‌سنگ‌ها در خانه‌ها و انبارها، دیواره‌های سنگی، سنگ‌چین‌ها و مسیر‌های پیاده‌روی ظاهر می‌شدند. آن‌ها از زمین به رخنمون‌ها (بیرون‌زدگی سنگی) و تخته‌سنگ‌ها ریخته شده و صخره‌های بلندی را تشکیل داده بودند. حرکت من روی این صخره‌ها به قدری راحت بود که قبلاً هرگز این راحتی را روی صخره‌های سنگ‌ریزه‌ای تجربه نکرده بودم. جریانی در حال شکل‌گیری بود.

در گراسمیر با یکی از کوهنوردان محلی که حس ارتباط میان بدن و سنگ را در من عمیق‌تر کرد برخورد کردم. بر خلاف کوهنوردان قبلی که دیده بودم و این فعالیت برای آن‌ها ورزش یا تفریح بود، برای کوهنوردان این منطقه، کوهنوردی معنای دیگری داشت. آن‌ها سنگ‌تراش، راه‌ساز و کوهنوردانی بودند که کارشان هر روز و در هر شرایط آب و هوایی با سنگ بود. صخره برای آن‌ها راه و رسم زندگی بود.

من روی سنگ آهگی گریک، تخته‌سنگ وِلش و قله‌ی آتشفشانیِ کوئِلِن آو اِسکای واژگان کوهنوردی گسترده‌تری ساختم و دریافتم که انواع مختلف صخره الگو‌های خاص حرکت را می‌طلبد. در حالی که صخره‌ی سنگ‌ریزه‌ای تماماً درباره‌ی اصطکاک و حداکثر تماس میان پوست و سنگ است، تخته‌سنگ صاف است و دقتی به تیزی تیغ می‌طلبد.

صخره‌هایی از سنگ‌های آتشفشانی گیرش (کنترل) بی عیب و نقصی دارند، اما اگر روی قله‌ی جوان‌ترین کوه‌های بریتانیا برآمده باشند شل و خطرناک میشوند. پرداختن به این مکان‌های صخره‌ایِ متنوع به تمرینِ تمرکزِ فیزیکی و ذهنی تبدیل می‌شود که مانند یوگا یا مدیتیشن منیّت را از بین می‌برد.

صخره‌نوردی چگونه دیدگاه انسان را نسبت به جهان تغییر می‌دهد جهش بعدی سفر من دوباره شمال بود، به کشور گرانیت. من که برای اداره‌ی پارک ملی کِنگوُمز کار می‌کردم با چشم‌انداز متمایز دیگری آشنا شدم. من در این قطعه زمین عظیم با جنگل‌های کاج و فلاتهای تقریباً قطبی آن بسیار پرسه زدم و تجربه‌ام را با پیاده‌روی شروع کردم. راهنمای من در اکتشافات این چشم‌انداز عجیب و غریب جدید یک نویسنده‌ی محلی به نام نَنْ شِپِرد بود.

شِپِرد در کتاب «کوهِ زنده» به زیبایی درباره‌ی کِنگومز می‌نویسد. او بر خلاف ذهنیت هدفمند بسیاری از کوهنوردان نگران قله‌ها یا رکوردهای شخصی نیست. شِپِرد کوه را به عنوان یک محیط کلی نگاه می‌کند و از کِنگومز به عنوان مکانی زنده با گیاهان، صخره‌ها، حیوانات و عناصر تجلیل می‌کند.

حواس در فرایند درک کوه‌ها برای شپرد کلیدی هستند. او درباره‌ی بیرون زدن در تمام شرایط آب و هوایی و استفاده از بدنش به عنوان ابزاری برای درک مکان می‌نویسد. او با پای برهنه راه می‌رود، توت‌های کوهی را می‌چشد و حتی خواننده را راهنمایی می‌کند تا از پاهایش برای دیدن دنیا کمک بگیرد و فریاد بزند: «این چه تجربه‌ی تازه‌ایست!» من از طریق روح سخاوتمند او و گشت‌زنی‌های خودم در گرانیت‌های مرتفعِ فلات کِنگومز دریافتم که نیاز نیست کوهنوردی پروسه‌ی آزمودن توانایی خودم در برابر چیزی باشد، بلکه شدت تمرکز می‌تواند من را به جلوه‌ی دیگری از بودن هدایت کند.

کوهنوردی به من بازی کردن با خطر و درک آسیب‌پذیری خودم را در عین رشد توانایی‌هایی که قبلاً هرگز نداشتم آموخته است. من در کنارِ مهارت فیزیکی و ذهنی تقویت شده، نسبت به حرکات بین انسان و سنگ به بینش دست یافتم.

یاد گرفتن زبان صخره یک حرکت بین بدن و سنگ، حافظه‌ی ماهیچه‌ای و میل لامسه‌ای است. یک چشم ناآگاه با نگاه کردن به یک صخره از پایین فوراً نگاهش را برمی‌گرداند، چون تمام چیزی که می‌تواند ببیند گستره‌ی خشکی از سنگ‌های مرده است. اما صخره از نگاه یک کوهنورد چهره‌ای زنده است، زنده با فرصت‌ها، احتمالات و فریفتن‌ها.

گذراندن زمان طولانی در مکان‌های مرتفع و سنگی نگاه من را نسبت به جهان و جایگاه ما در آن را تغییر داده است. من در تماس مستقیم فیزیکی با پروسه‌هایی بوده‌ام که بسیار فراتر از روزمره‌گی‌ها هستند. من با گسترش چشم‌اندازم در مکان‌های مختلف دریافتم صخره‌ها به شکل خاصی زندگی و مناظر را شکل می‌دهند.

چشم‌انداز کوهنورد منحصر به فرد است. کوهنوردان با تجربه‌ی جاذبه، زمین‌شناسی، ریتم‌های آب و هوا و زمان عمیق رابطه‌ای مجسم را با زمین برقرار می‌کنند. این رابطه در قلب اشتیاق من به صخره‌نوردی قرار دارد. من به صخره‌ها بازمی‌گردم، چون آنجا جاییست که من با سرزمین‌مان ارتباط برقرار می‌کنم.

منبع: guardian

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید