آیا فاش کردنِ رازهایتان برای دیگران کمکی میکند؟
میتوانید به دلِ جنگل بزنید و رازتان را با صدای بلند در جنگل فریاد بزنید، اما وقتی شنوندهای در اطراف نباشد، درست مثلِ درختی که هیچکس صدای سقوطش را نمیشنود، افشاگریای که هیچ گیرندهای نداشته باشد نیز بهندرت افشاگری محسوب میشود.
فرادید | اگر رازهایی دارید که از دوستان، اعضای خانواده و حتی شریک عاطفیتان آنها را مخفی نگه داشتهاید، احتمال خوب این هست که آنها هم رازهایی دارند که از شما پنهان کردهاند. نه همه آنها و نه همیشه، اما برخی از آنها و بعضی اوقات.
به گزارش فرادید؛ میتوانم با اطمینانِ زیاد به شما بگویم که عزیزانِ شما رازهایی درباره باورها، عادتها، فریبکاریها، بلندپروازیها، آرزوها، نارضایتیها و اعتمادشکنیها دارند. در تحقیقم از بیشاز ۵۰۰۰۰ نفر درباره رازهایی که دارند سؤال کردهایم و اینها مضامینی است که آنها برشمردهاند.
چیز دیگری که میتوانم به شما بگویم این است که درست است که راز داشتن میتواند به ما احساسِ انزوا و تنهایی بدهد، اما ما بهندرت تنها افرادی هستیم که رازهایی برای پنهان نگه داشتن از دیگران داریم.
درحقیقت، دادههایی که از سراسر جهان به دست آمده نشان میدهد که ما تمایل به رازداری داریم ـ درحدود ۳۸ نوع راز در این تحقیق شناسایی شده است. من در تحقیقم درباره این طبقهبندیهای شایع از مردم سؤال پرسیدم. این تحقیق نشان داد که همه رازهای شایع عالم را میتوان در یک صفحه جا داد. وقتی این صفحه را به مردم نشان دادم، ۹۷ درصد از آنها گفتند که حداقل یکی از رازهای این فهرست را دارند و بهطور میانگین هر فرد ۱۳ راز در زندگیاش داشت.
این فهرست علاوه بر مواردی که در بالا شمردم شاملِ مصرف مواد مخدر، اعتیاد، بیماری روانی، تجربه تروما، رازی خانوادگی، رازی درباره مشکلات مالی، خیانت ـ در محلِ کار، مدرسه یا در روابط عاشقانه ـ و رابطه جنسی میشود.
از ما به ندرت درباره رازهایمان سؤال میشود و این بهاندازهکافی مضحک است. اما حتی زمانی که راز از نوعی است که میتوان به سادگی آن را مخفی نگه داشت، زیستن با آن لزوماً کار آسانی نیست. یکی از دلایلِ رایجی که مردم در میانِ یک مکالمه سکوت میکنند یا دیگر ادامه نمیدهند، آن است که رازهایشان را به خاطر میآورند.
روال عادی اقدامات این است که درباره چیزی که واقعاً آن لحظه در فکرمان میگذرد با دیگران صحبت کنیم و آن را با آنها به اشتراک بگذاریم، اما رازداری با پیوندهای روزمره اجتماعی در تضاد است. وقتی چنین اتفاقی میفتد شما دیگر حواستان کاملاً به رابطه نیست و شانس برقراری ارتباط با دیگران و کمک خواستن از آنها را از خودتان دریغ میکنید.
خوب، وقتی ما تصمیم میگیریم که رازی را مخفی نگه داریم، چه اتفاقی میفتد؟
همانطور که ممکن است تصور کرده باشید، این کار احتمال مخفینگهداشتنِ راز در مکالمه را افزایش میدهد، اما همچنین احتمال فکر کردن به آن در خارج از مکالمه را افزایش میدهد.
در یک مطالعه ما از مشارکتکنندگان درخواست کردیم که اپلیکیشنی را دانلود کنند که به ما اجازه میداد به صورت تصادفی در طول روز از حالِ آنها با خبر باشیم. مشارکتکنندگان مهمترین رازهایشان را شناسایی کردند و قرار شد هر زمانی در طول یک روز یا در طیِ یک مکالمه این راز به ذهنشان خطور کرد و مجبور شدند به نحوی آن را پنهان نگه دارند، ما را از طریقِ اپلیکشن در جریان بگذارند.
ما دریافتیم که مشارکتکنندگان بهطور میانگین هر یک یا دوساعت به رازشان فکر میکردند. هرچه مشارکتکنندگان در خارج از یک گفتگو به رازهایشان فکر میکردند، احتمال اینکه این فکرها به حالِ خوبشان لطمه وارد کند، بیشتر میشد.
سختترین جنبه راز داشتن مخفی نگه داشتنِ آن از دیگران نیست بلکه آن است که مجبورید با این رازها و افکار خود تنها زندگی کنید. تنها راهِ اندیشیدن به این رازها ذهن و درونِ خودتان است و احتمال اینکه بتوانید از این طریق راهی مؤثر برای کنار آمدن با این راز پیدا کنید، خیلی کم است. مثل چرخوفلکی که هرگز متوقف نمیشود، هر زمانی که به راز فکر میکنید، همان حرکات، همان احساسات، همان پشیمانیهای آزاردهنده را تجربه میکنید و متوجه میشوید که با این افکار به هیچجایی نمیرسید.
فقط صحبت کردن از این راز با یک نفر دیگر است که میتواند به شما کمک کند از این چرخه بگریزید.
بنابراین، اگر ترس و نگرانی دارید، باید بدانید که نتایج پژوهش ما نشان داده است مردم و اطرافیانمان نسبت به افشاسازیِ رازهایمان بسیار مثبتاندیشتر از چیزی هستند که ما فکر میکنیم. نباید از بدترین اتفاقی که بعد از رازگشایی ممکن است رخ دهد واهمه داشته باشید، زیرا تحقیقات نشان میدهد که این اتفاق به ندرت خواهد افتاد.
رازگشایی درباره موضوعات حساس به میزانِ بالایی شجاعت نیاز دارد، اما وقتی این خطر را میپذیرید، شخصِ موردِ اعتماد شما متوجه این قضیه میشود و آن را ستایش میکند. اگر در میانۀ یک مکالمه اجتماعی هستید که باعث میشود احساس راحتی و آزادی بکنید، پس بدانید که آنزمان درها برای افشاکردنِ رازهایتان نیز باز است.
میتوانید به دلِ جنگل بزنید و رازتان را با صدای بلند در جنگل فریاد بزنید، اما وقتی شنوندهای در اطراف نباشد، درست مثلِ درختی که هیچکس صدای سقوطش را نمیشنود، افشاگریای که هیچ گیرندهای نداشته باشد نیز بهندرت افشاگری محسوب میشود.
وقتی مردم رازهایشان را به دیگران میگویند درواقع به دنبال دریافتِ کمک هستند و اغلب از کسانی کمک میگیرند که ثابت شده بیشترین کمک را میکنند. صحبت کردن درباره تجربههای منفی اثراتِ جانبیِ منفی مثلِ بازگرداندنِ احساساتِ منفی مرتبط با آن تجربه را دارد و برای همین است که فریاد زدنِ رازتان در گوشِ باد به اندازه کافی اثربخش نیست.
وقتی یک شخصِ دیگر شنونده راز شما باشد از دو طریق متفاوت میتواند به شما کمک کند: حمایت عاطفی و حمایتِ عملی.
اگر بتوانید شخصی را پیدا کنید که برای رازگشایی با او به قدرِ کافی احساسِ راحتی داشته باشید، او میتواند به هر دو طریق یا به یکی از این روشها به شما کمک کند. آنها ممکن است که با شما همدردی و همدلی کنند و رازهای مشابهی را با شما به اشتراک بگذارند.
سایرین ممکن است بتوانند به شما توصیه، راهنمایی و ایده بدهند. چرخه معیوبِ افکار منفی خیلی آسانتر شکسته میشود اگر ما از دیگران کمک بگیریم. ما گاهی آنچنان عادت به منفیبافی کردهایم که تصور اینکه راههای دیگری برای اندیشیدن به موضوع باشد را فراموش میکنیم.
اگر حس میکنید که رازی شما را احاطه کرده است و دچار نشخوار فکری هستید، نشانهای است از اینکه وقتش رسیده تا درباره این راز با شخصی صحبت کنید. اگر همینحالا رازی دارید که از دوستان، خانواده یا شریکِ زندگیتان آن را مخفی نگه داشتهاید (که احتمالش هست که آنها نیز چنین کرده باشند)، یعنی همینحالا بیشتر از نیازتان راز دارید.
احتمال اینکه دیگران از شما رازی را پنهان کرده باشند همیشه وجود دارد، پس این خود دلیلِ خوبی برای به اشتراکگذاشتنِ رازتان با آنهاست. وقتی در مقابلِ دیگران رازتان را بازگو میکنید، آنها نیز به شما رازهایی خواهند گفت.
منبع: The Guardian
نویسنده: Michael Slepian
ترجمه: عاطفه رضواننیا- سایت فرادید