چرا میرسلیم نخستوزیر بنیصدر نشد؟
مصطفی میرسلیم معتقد است «منافقان با فرصتطلبی از شرایطی که بنیصدر برای خود در انحراف از انقلاب آفریده و نقاط ضعفی که از خود نشان داده بود، او را احاطه و کاملا از نظام جمهوری اسلامی جدا کردند.»
۴۱ سال پس از عزل سید ابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری (۱ تیر ۱۳۶۰) و چند ماه پس از درگذشت او، اطلاعات ناگفتهای از اختلافات او با حزب جمهوری اسلامی و اختفا و فرار او از کشور در شماره ۶ مجله «آگاهی نو» (زمستان ۱۴۰۰) منتشر شده است.
احمد توکلی، نماینده مردم بهشهر و عضو هیات رئیسه مجلس اول شورای اسلامی که از مخالفان اولین رئیسجمهور بود، این ادعا که نخستوزیری محمدعلی رجایی بر بنیصدر تحمیل شد را رد کرده و میگوید: «آقای بنیصدر وقتی رجایی را به نخستوزیری پذیرفت، در حقیقت سرش کلاه رفت.
با خود فکر میکرد رجایی که سواد درست و حسابی ندارد و مقهور او در دولت میشود. رجایی را هم ما مجلسیها و حزب جمهوری جلو انداختیم.»
به گفته او «یک جلسه غیررسمی و محرمانه به میزبانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برگزار میشد. در این جلسه، آقای پرورش و آقای رجبعلی طاهری که هر دو عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، حضور داشتند. آقای الویری و آقای فضلعلی عضو سازمان مجاهدین انقلاب و نماینده مجلس بودند.
آقای بهزاد نبوی از طرف سازمان شرکت میکرد. آقایان اسدالله بیات، متکی، آقامحمدی، یارمحمد، شهید شاهچراغی، اسدینیا و من هم بودیم. ما آن زمان در فکر این بودیم که چه کسی نخستوزیر شود، بهتر است. عدهای را هم دعوت کردیم و با آنان مصاحبه و گفتگو کردیم.
آقای محمد غرضی هم یکی از گزینههایی بود که دعوت کردیم. بهزاد نبوی و دو سه نفر دیگر با او صحبت کردند. آقای نبوی در انتها گفت ما سه ساعت با آقای غرضی صحبت کردیم و آخر نفهمیدیم ولایت فقیه را قبول دارد یا ندارد! در هر صورت ما بدون آنکه از آقای رجایی دعوت کنیم، چون او را میشناختیم به نخستوزیری او رسیدیم.
من مامور شدم که با شهید رجایی صحبت کنم. فردای آن روز در راهروی مجلس همدیگر را دیدیم. من به او گفتم چطور است شما نخستوزیر شوی، گفت نه نه نه. من آموزش و پرورشی هستم و آنجا را خیلی مهم میدانم. الان کفیل آموزش و پرورش هستم و میخواهم از نمایندگی مجلس استعفا بدهم و بروم وزیر آموزش و پرورش شوم. چون آنجا خیلی مهم است.
من گفتم تو چقدر سادهای! اگر نخستوزیر شوی، یک وزیر مثل خودت برای آنجا انتخاب میکنی و برای ۱۹ وزارتخانه دیگر هم آدم حسابی میگذاری. به همین سادگی و صمیمیت گفت چه حرف خوبی میزنی. میپذیرم. همینطور ساده ساده.
ما رفتیم مقدمات کار را برای نخستوزیری آقای رجایی فراهم کردیم. آقای پرورش و آقای طاهری مامور شدند که در شورای مرکزی حزب، آقای رجایی را مطرح کنند و از او برای نخستوزیری دفاع کنند. حزب جمهوری اسلامی هم این پیشنهاد را تصویب کرد.
مجلس هم مقاومتی نداشت. رجایی آمد و گفت که من مقلد امام، فرزند مجلس و برادر رئیسجمهور هستم. مجلس هم رای خوبی به او داد و نخستوزیر شد. از اینجا اختلاف رجایی و بنیصدر شروع شد.»
از نظر توکلی «بنیصدر آدمی نبود که بشود چیزی را بر او تحمیل کنی، زیربار نمیرفت. آنقدر مغرور بود و میگفت من مستظهر به رای مردم هستم. واقعا نخستوزیر بر او تحمیل نشد. بنیصدر خودش را قویترین سیاستمدار ایران میدانست. اشکال اصلی بنیصدر در غرورش بود.
او به راحتی میتوانست با مردم ارتباط برقرار کند. این غرور به خصوص وقتی رجایی نخستوزیر شد و فرد افتادهای بود، خیلی برجستهتر و آشکارتر شد. بعد هم که به سمت مجاهدین خلق رفت و آن سخنرانی ۱۴ اسفند را کرد که به نظر من خیانت بود و خودش را در معرض سقوط قرار داد.»
بنیصدر در ابتدا مصطفی میرسلیم، عضو شورای مرکزی و مسئول تبلیغات حزب جمهوری اسلامی را به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کرد تا «معرف تفاهم» شود و گفته بود «میرسلیم جزو کسانی بود که من نسبت به او حسننظر داشتم.»، اما نامزدی که بنا به نامه بنیصدر به مجلس «به مقتضای جو موجود» معرفی شده بود، مورد تمایل نمایندگان قرار نگرفت.
میرسلیم در پاسخ به پرسشهای «آگاهی نو» برای نخستین بار دلیل آن را به «جریانات سیاسی درون حزب جمهوری اسلامی» مرتبط میداند.
میرسلیم که معاون سیاسی وزارت کشور و سرپرست شهربانی بود، دلیل معرفی خود را اینطور توضیح داده است: «در حزب جمهوری اسلامی، افرادی مطرح شدند از جمله فارسی، مرحوم پرورش، غرضی، مرحوم رجایی و میرسلیم. شناخت بنیصدر از اینجانب بیشتر به فعالیتهای خیرخواهانه اینجانب بعد از پیروزی انقلاب برمیگردد؛ از جمله او به یاد داشت که اینجانب برای فرونشاندن التهابهای سیاسی آن زمان جلسهای را برای گفتوگوی مستقیم بین او و مرحوم شهید آیت در منزل مرحوم شایورد برپا کردم…
البته بنیصدر، در چهارچوب برنامههای انجمنهای اسلامی دانشجویان نیز، قبلا اینجانب را از سالهای پس از ۱۳۵۰ شناخته بود. در این مرحله بنیصدر ناگزیر شد اینجانب را که در عمل و پایبندی به اصول پسندیده بود، بر مبنای معرفی حزب، به مجلس برای رأی تمایل پیشنهاد دهد.
به نظر میرسد در آن مرحله، بنیصدر میخواست قواعد مردمسالاری را زیر پا نگذارد و با چنان انتخابی موفقیت خود را با حفظ ظاهری سلامت و دوری از جنجال، در جریان فعالیتهای سیاسی جمهوری اسلامی نوپا، پیوند بزند. در اینکه رفتارهای بنیصدر بدون سوءظن نبود شک نباید کرد، اما همه میدانستند که معرف اصلی اینجانب حزب است و بنیصدر بر مبنای محاسبه سیاسی به آن تن در داده است، پس باید جریانات سیاسی درون حزب را عامل اصلی وقایع بعدی دانست و به نظر میرسد همانهایی که در شورای مرکزی حزب، با محوریت مهندس موسوی، نظر موافق با معرفی اینجانب نداشتند، در مجلس مانع از ابراز تمایل نسبت به اینجانب شدند و در نتیجه بنیصدر پیشنهاد خود را پس میگیرد و فرآیندی آغاز میشود که منجر به انتخاب مرحوم شهید رجایی به عنوان نخستوزیر میشود.»
مجله آگاهی نو در شماره ۷ (فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱) یادداشت حسن یوسفی اشکوری، نماینده مجلس اول در واکنش به گفتوگوی توکلی را منتشر کرده که در آن توکلی را از سردمداران مخالفت با معرفی میرسلیم به عنوان نخستوزیر خوانده با این اتهام که میرسلیم لیبرال است:
«آقای بنیصدر قصد داشت حاج سیداحمد خمینی را به عنوان نخستوزیر معرفی کند که با مخالفت رهبری مواجه شد و او فرزند را از دخالت در امور منع کرد. احتمالا بنیصدر فکر میکرد با نخستوزیری احمدآقا میتواند مخالفان خط امامی خود را به پذیرش وزیران مورد نظر به مجلس و اعمال افکار و سیاستهایش وادار کند.
گفتنی است که احمدآقا در آن زمان بیشتر گرایش به بنیصدر داشت و از او در مقابل حزب حمایت میکرد. اما گویا بنیصدر وقتی یقین حاصل کرد که حزب و مجلس هرگز با نخستوزیری سیداحمد خمینی موافقت نخواهند کرد، از معرفی وی منصرف شد.
طبق اطلاع با توصیه رهبری و موافقت سران حزب با بنیصدر، قرار شد که رئیسجمهور و رقیبان به رایزنی بپردازند تا روی یک نفر توافق شود و آنگاه به مجلس معرفی گردد تا اخذ رأی اعتماد وی تضمین شده باشد.
سرانجام روی آقای مصطفی میرسلیم، عضو حزب جمهوری اسلامی، موافقت شد، اما پس از آن که نامه رئیسجمهور مبنی بر معرفی میرسلیم به مجلس در مجلس خوانده شد، جناح تندروتر حزباللهی سخت به مخالفت برخاست و با این تحلیل که حزب در برابر بنیصدر کوتاه آمده و تن به سازش داده و نیز با این اتهام که میرسلیم لیبرال است و به همین دلیل مورد تأیید بنیصدر قرار گرفته است، این توافق را زیر سؤال بردند.
تا آنجا که به یاد میآورم آقایان احمد توکلی (نماینده بهشهر) و مرتضی الویری (نماینده دماوند) که در آن زمان عضو «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند، و نیز فوأد کریمی (نماینده اهواز) از سردمداران مخالفت با این توافق بودند.
این مخالفت چندان گسترش یافت و اوج گرفت که سران حزب نیز به این نتیجه رسیدند که از معرفی میرسلیم منصرف شوند چرا که نمیخواستند کاندیدای توافق معرفی شده آن هم عضو شورای مرکزی حزب خودشان رأی نیاورد و شکست بخورند.»
اجازه ندادند هواپیمای حامل بنیصدر را بزنند
مصطفی میرسلیم معتقد است «منافقان با فرصتطلبی از شرایطی که بنیصدر برای خود در انحراف از انقلاب آفریده و نقاط ضعفی که از خود نشان داده بود، او را احاطه و کاملا از نظام جمهوری اسلامی جدا کردند.»
احمد توکلی هم در نظری مشابه گفته «رفتن بنیصدر به سمت سازمان مجاهدین خلق یک اشتباه بزرگ بود. مجاهدین خلق و رجوی خیلی جاهطلب بودند. رجوی هم خودش را خدا میدانست. بنیصدر فریب آنها را خورد و فکر میکرد با کمک آنها میتواند حکومت را تغییر دهد.»
به گفته فیضالله عربسرخی، معاون وقت اطلاعات سپاه نیز «میتینگ ۱۷ شهریور یا ۱۴ اسفند، رفتوآمد رجوی و خیابانی به دفتر بنیصدر و مجوز حمل سلاح به آنها همه نشانههایی بود که بنیصدر با مجاهدین وارد ائتلاف شده است. بنیصدر با مجاهدین که راهپیمایی مسلحانه در تهران انجام داده بودند، متحد شده بود. او متواری و وارد زندگی مخفی شده بود. این خیلی غیرعادی است.»
او تیم عملیاتی سپاه را هنگام ورود به خانه محل اختفای بنیصدر همراهی کرد؛ گرچه بنیصدر فرار کرده بود: «پس از آنکه او از دسترس خارج شد تصمیم گرفتند که بازداشتش کنند. البته هرگز تصمیمگیری جمعی درباره او انجام نشد. وقتی گزارش شد که او در آن خانه مخفی است، تصمیم گرفتند که دستگیرش کنند.
چک هم کردند آیا دستگیر شود یا نه؟ که پاسخ مثبت بود. دستگیری او هم لزوما پیامد منفی نداشت. شاید اگر او دستگیر و این روند قطع میشد به نفع خود بنیصدر بود. بنیصدر از این خانه که در خیابان ولیعصر نرسیده به تجریش بود به خانهای در خیابان پسیان رفته بود و از آنجا در اختیار مجاهدین قرار گرفته بود.
بنیصدر با تغییر قیافه سوار یک تاکسی شده بود که اشرف ربیعی و یک کودک نیز او را همراهی کرده بودند. مجاهدین با دو ماشین دیگر همراه آن تاکسی بنیصدر را به مخفیگاه دیگری برده بودند. آنها معتقد بودند اعضای حزب ملت ایران نمیتوانند از بنیصدر حفاظت کنند.»
به گفته عربسرخی با وجود ارتباط بین بنیصدر و مسعود رجوی، اما پیشبینی نمیشد برنامه آنها خروج از کشور باشد «حتی وقتی گزارش دادند که بنیصدر سوار هواپیمای نظامی شده و قصد خروج از کشور دارد، نمیدانستند رجوی هم در آن هواپیما و همراه بنیصدر است.»
عربسرخی در واحد اطلاعات سپاه بود که خبر پرواز هواپیمای حامل بنیصدر رسید «هواپیما با دو جنگنده تا مرز اسکورت شد. آنها مرتب سؤال میکردند که هواپیمای حامل بنیصدر را بزنند یا نه؟ ولی به آنها اجازه داده نشد. البته خبر نداشتیم که رجوی هم در هواپیماست.»
منبع تاریخ ایرانی