ماجرای واقعی و تکاندهندۀ فیلم «پرستار خوب»
فیلم «پرستار خوب» که به تازگی روی پردۀ سینماها رفت، بر اساس داستانی تکاندهنده و واقعی ساخته شده که شرح آن را در اینجا میخوانید.
فرادید | در نخستینِ خبر دستگیری چارلز کالن گزارش شده که این پرستار سابق در هنگامِ دستگیری با یک خانم قرار ملاقاتِ آشنایی داشته و مشغول غذا خوردن بودند که پلیس او را دستگیر میکند. اما درواقع این خانم گزینهای برای آشنایی نبود، او ایمی لافرن، یکی از همکارانِ سابقِ کالن بود که داشت با پلیس همکاری میکرد و نهایتاً به مسئولان کمک کرد تا این قاتلِ سریالی را دستگیر و تحت پیگرد قرار دهند.
به گزارش فرادید، کالن ۱۶ سال در بیمارستانهای نیوجرسی و پنسیلوانیا کار کرده بود. او بعد از دستگیریاش در دسامبر سال ۲۰۰۶ اعتراف کرد که ۲۹ بیمار را در چندین مرکز بهداشتی و بیمارستان که در آنها مشغول به کار بوده است، اغلب با تزریقِ بیشازحدِ دارو (اوردوز)، به قتل رسانده است.
این داستان به سرعت به یکی از بدنامترین قتلهای زنجیرهای در نیوجرسی تبدیل شد. همچنین پرسشهایی را در جامعه ایجاد کرد مبنی بر اینکه چطور با وجودی که بیماران مکرر به دلایلِ نامعلوم تحتِ نظارتِ کالن میمردند، او همچنان قادر بوده به کار خود ادامه دهد. وجهی نمایشیشده از داستانِ جنایات واقعی کالن به موضوع یکی از فیلمهای نتفلیکس با نامِ «پرستار خوب» تبدیل شده است. در این فیلم اِدی ردمین در نقش کالن و جسیکا چستین در نقش لافرن ایفای نقش میکنند. این نخستین فیلمِ انگلیسیزبان است که فیلمنامهنویسِ هلندی، توبیاس لیندهلم، آن را نوشته است.
این فیلم اقتباسی از کتابی با عنوانِ «پرستار خوب: داستانِ واقعیِ طبابت، جنون و قتل» است که یک روزنامهنگار با نام چارلز گرائبر آن را نوشته است. کالن که متولدِ ۲۲ فوریه سال ۱۹۶۰ در وست اورنج در نیوجرسی است دوران کودکیاش را برای گرائبر، دورانی «غمانگیز» توصیف کرده است. خانواده او از طبقه کارگر و کاتولیکهایی ایرلندی بودند. پدر او اندکی بعد از تولدش مرده بود و مادرش وقتی مرد کالن دبیرستانی بود. کالن در نیروی دریایی آمریکا ثبتنام کرد و گاهگاه در این دوران رفتارهای نامتعارف و مشکلداری از خودش بروز داد. او را آدمی در خود فرورفته و منزوی میشناختند.
بعد از یک خودکشی ناموفق (بنا بر گزارشهای نیویورکتایمز او چندبار خودکشی کرده بود)، او در ماه مارس ۱۹۸۴ به دلایلِ پزشکی از ارتش اخراج شد. کالن همان سال در مدرسه پرستاری در نیوجرسی ثبتنام کرد. برای آنکه بتواند هزینه تحصیل خود را درآورد در چندین فروشگاه زنجیرهای مشغول به کار شد. او در یکی از این رستورانها با آدریان باوم، آشنا شد و این آشنایی در سال ۱۹۸۷، همانسالی که او فارغالتحصیل شد، به ازدواج منجر شد.
کالن وقتی دانشجوی پرستاری بود به عنوانِ نماینده کلاسشان انتخاب شده بود که به گفته گرائبر این عنوان «موقعیتیِ نمادین»، اما همچنان مهم بود که باعث میشد کالن «پسرِ برگزیده» مدرسه باشد. او در طولِ دوران کاری خود چندین بار شغل خود را عوض کرد و طی ۱۱ سال ۹ موقعیتِ شغلی را تجربه کرد. نخستین شغل تماموقت او کار کردن در مرکز پزشکی سنت بارناباس در لیویونگستون در نیوجرسی بود، جاییکه به گفته جین تی-هکت، یکی از همکارانِ سابقش، او هیچ حرفی درباره زندگی خصوصیاش نمیزد و در پاسخ به پرسشهایی نظیر اینکه «متأهل است یا مجرد؟» به جوابهای یککلمهای بسنده میکرد.
«روزی که چشمم به ماشینِ کالن افتاد را خوب یادم هست. آن روز با خودم گفتم، خدای من، بالاخره یه چیزی درباره چارلی کالن میدونم، میدونم که ماشینش چه شکلیه.» کالن بعدها در چندین بیمارستان و مرکز درمانی دیگر نیز مشغول به کار شد. نیویورکتایمز در گزارش درباره او نوشته بود: «او در بخشهای مراقبتهای ویژه و قلب، جاهایی که مرگ معمولاً قابلِ انتظار است و پر از بیمارانی است که به شدت بیمار و اغلب در کما هستند، کار میکرده است. چندین قاتلِ سریالی بیمارستانی در شیفتهای شبانه کار میکردند و بیمارترین بیماران از علاقهمندیهای آنها بودند.»
اعتقاد بر این است که نخستین قربانیِ کالن، جان دابلیو ینگو سِر، قاضی شهری نیوجرسی بود که در سال ۱۹۸۸ در سن ۷۲ سالگی درگذشت. گزارش فوت در آن زمان علتِ مرگ را «سندروم استیونس-جانسون، یک نوع واکنشِ آلرژیکِ نادر» اعلام کرد.، اما بعد از دستگیریِ کالن ـ آنطور که در سال ۲۰۰۴ در آسوشیتدپرس منتشر شد ـ مشخص شد که ینگو به دلیلِ واکنشِ آلرژیک به بیمارستان سنت بارناباس منتقل شده بود و کالن او را با تزریق دارویی که باعثِ ایست قلبیاش شده بود، کشته بود.
دختر ینگو میگوید: «همیشه شک داشتم، چون خیلی سریع اتفاق افتاد. این را خواستِ خداوند میدانستم، اما مشخص است که خواست خدا نبود.» در سال ۱۹۹۳، هلن دین، ۹۱ ساله، بعد از جراحی سرطان پستان در ریکاوری بود که کالن به اتاقش وارد شد و از پسرش، لَری هم درخواست کرد که اتاق را ترک کند و بعد به او دارو تزریق کرد. روز بعد، دین «به شدت بیمار شد» و بر اثر ایست قلبی درگذشت.
در کالبدشکافی سمِ دیاگوکسین، مادهای که بعدها مشخص شد کالن در قتلهایش فراوان از آن استفاده کرده است، مورد آزمایش قرار نگرفته بود. مرگ هلن دین مرگی طبیعی تشخیص داده شد، اما لری دین مطمئن بود که کالن مادرش را به قتل رسانده است. او در سال ۲۰۰۱ و قبل از آنکه این پرستار دستگیر و جرمهایش فاش شوند، از دنیا رفت. در سال ۲۰۰۴، جسد هلن دین برای آزمایشهای بیشتر نبش قبر شد. کالن بالاخره به قتلِ دین اعتراف کرد.
پنجسال بعد، اوتومار شرام، ۷۸ ساله، که قبلاً سکته مغزی کرده بود، بعد از پریدنِ غذا به ریههایش در بیمارستان بستری شد. دخترش کریستینا تات، به یاد میآورد که بعد از بستری شدنِ پدرش، «مردی غریبه» با «سرنگی در دست» او را برای «آزمایشهای بیشتر» از اتاقش خارج کرده بود. سلامتیِ شرام بهشکلی غیرمنتظره بدتر میشود. آزمایش خون حاکی از مقادیر بالایی از سمِ دیاگوکسین در خون او بود و این درحالی بود که چنین دارویی برای او تجویز نشده بود. شرام چند روز بعد در دسامبر سال ۱۹۹۸ مرد. مرگ او در وهله نخست تصادف گزارش شد. کالن در سال ۲۰۰۴ برای قتل شرام گناهکار شناخته شد.
در سال ۲۰۰۳، فلوریان گال به دلیلِ سپسیس و ذاتالریه به مرکز پزشکی سامرست منتقل شد. اگرچه او به شدت بیمار بود و با دستگاه وینتیلیتور نفس میکشید، عزیزان او بسیار به بهبود او امیدوار بودند، زیرا قبلاً هم توانسته بود از این وضعیت خارج شد. یک روز صبح در ماه ژوئن، او دچار حمله قلبی شد و نتوانست احیا شود. جسد او بعد از دستگیریِ کالن نبش قبر و کالبدشکافی شد و کالن بالاخره به قتل این کشیش با تزریق دیاگوکسین اعتراف کرد.
کالن بارها از شغلهایی که داشت اخراج شد، اما هر بار میتوانست در یک مکان تازه شغل دیگری پیدا کند. نیویورکتایمز در آخرین بررسیهایش از این پرونده اعلام کرد که این مسئله عمدتاً به دلیلِ «ضعف» در سیستم گزارشدهی در سطح دولتی و فدرال برای کارکنان بخشِ بهداشت و سلامت بوده و بهایندلیل که «کارفرمایان اغلب از انتقال اطلاعات منفی، حتی در مورد افرادی که اخراج کردهاند، خودداری میکنند، زیرا میترسند که کارکنانِ سابق به دلیلِ تهمت و افترا از آنها شکایت کنند.»
در ماه مه ۲۰۰۵، فرماندار آنزمانِ نیوجرسی، ریچاد کُدی، در پاسخ به اخبار مربوط به جنایاتِ کالن، قانون مسئولیت حرفهای مراقبتهای بهداشتی و افزایش گزارشها را امضا کرد و الزامات و حمایتهای جدیدی را برای افراد و سازمانها در صنعت مراقبتهای بهداشتی ایجاد کرد تا کارکنان مواردی که ممکن است جان بیماران را به خطر بیندازد، گزارش دهند.
زندگی حرفهای کالن سالها بدونِ تشویش در حالِ گذر بود، اما زندگی شخصی او تقریباً مدام در کشمکش و تعارض بود. همسایهها در مصاحبه با رسانهها او را فردی تنها توصیف کرده بودند که اغلب در خودش است یا مردی که رفتارهای عجیبی نشان میدهد و با سگها بدرفتاری میکند. یکی از همسایهها گفته بود: «او نیمهشب از خانه بیرون میآید و گربهها را دنبال میکند و سر آنها داد میزند و با خودش حرف میزند.» همسایه دیگری گفته بود که کالن «وقتی تنها بود و کسی اطرافش نبود به چهرهاش حالتی بسیار جدی یا بسیار عصبانی میداد.»
ازدواج کالن با آدریان باوم به طلاق انجامید. او در ژانویه ۱۹۹۳ درخواست طلاق داد و علت را «بیرحمیِ افراطی» همسرش عنوان کرد. او در درخواست خود، کالن را به آزار دادن دو سگ خانگی متهم کرد و گفت وقتی از او خواسته که درجه حرارت خانه را کم کند او تلافی کرده و آن را تا حدی افزایش داد که قابلِ تحمل نبوده است. باوم در سال ۱۹۹۳ با پلیس تماس گرفت و از خشونت خانگی علیه همسرش به آنها شکایت کرد. او گفت که کالن یک الکلی است و مصرف الکل توسط او موقعیتهای خطرناکی را ایجاد میکند.
دهسال بعد از طلاقشان در سال ۲۰۰۲ بود که کالن کار کردن در مرکز پزشکی سامرست را شروع کرد. او در آنجا با ایمی لافرن، پرستاری که نهایتاً نقشی کلیدی در دستگیری او ایفا کرد، آشنا شد. به گفته گرائبر در کتابش «او صادق و روراست» بود و «سایهای مثل کالن میتوانست زیر سایه او پنهان شود.» آنها دوستیِ کاری داشتند. در سال ۲۰۰۳، دو کاراگاه که درباره مرگهای مشکوک در چندین بیمارستان تحقیق میکردند لافرن را پیدا کردند و با او تماس برقرار کردند.
لافرن با استفاده از اسناد بیمارستان، شیوه کار کالن را استخراج و با کارآگاهان در میان گذاشت. اما شواهد منوط به اقرار کالن بود که اقرار نکرد. بنابراین، در دسامبر سال ۲۰۰۳، کاراگاهان به لافرن میکروفن نصب کردند و از او خواستند که با کالن قرار ملاقات بگذارد، با این امید که او درباره جنایات خود صحبت خواهد کرد. لافرن در سال ۲۰۱۳ در مصاحبهای گفت که وقتی با کالن درباره قتلها صحبت کرد، کالن به او گفت: «مبارزه خواهم کرد.» کالن بعد از ملاقات با لافرن دستگیر شد، اما هنوز چیزی درباره قتلها نگفته بود.
کاراگاهان باز هم از لافرن کمک گرفتند. او به اتاق دادستان رفت تا با کالن صحبت کند. او در مصاحبه سال ۲۰۱۳ گفته است: «با او خیلی صادق نبودم و این همیشه با من است ـ هنوز بابتش احساس گناه میکنم. من او را تا حدی فریب دادم. به او گفتم که کاراگاهان از من هم دارند بازجویی میکنند و من هم پایم به این ماجرا کشیده شده است. یادم هست که به او گفتم که خوب بگو اولین قربانیات که بود؟ آیا مدتها قبل اتفاق افتاده یا اخیراً؟ و او شروع کرد به صحبت کردن.»
درنهایت، کالن یک اعترافِ ۷ ساعته میکند. او در سال ۲۰۰۶ به ۱۱ بار زندان ابد محکوم میشود و در زندانِ نیوجرسی میماند. لافرن پرستاری را ترک کرده و اکنون به عنوان یک هیپنوتیست کار میکند. نقش او در دستگیری کالن در سال ۲۰۱۳ و با انتشار کتاب گرائبر علنی شد. او آنموقع به کالن نگفته بود که خبرچینی او باعث دستگیری او شده است.
اما انگیزه کالن چه بود؟ او در مصاحبهای گفته بود که همه این قتلها از روی ترحم بوده است. «فکر میکردم که [با مرگ] دیگر رنج نخواهند کشید و به نوعی فکر میکردم که دارم به آنها کمک میکنم.» فقط برخی از قربانیان کالن بیمارانی بودند که آخرین مراحل حیاتشان را میگذراندند. وقتی در مصاحبهای درباره این موضوع از او پرسیدند، او گفت: «هدف من اینجا عدالت نیست. کاری که من کردم عدالت نبود. فکر میکنم تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که در آن زمان حسِ درماندگی داشتم.»
منبع: Independent
ترجمه: عاطفه رضواننیا